جنگجويان مو بور شمالي

" بربرها حيواناتي دوپا و بي شعورند. به هنگام توفاني شدن هوا گمان مي كنند كه آسمان فرو مي ريزد؛ آنگاه از هر نوع برتري چشم مي پوشند و گريزان ميدان نبرد را ترك مي كنند. از سوي ديگر يك ميل مخوف باطني به مرگ بر
شنبه، 19 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگجويان مو بور شمالي
جنگجويان مو بور شمالي

 

نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

" بربرها حيواناتي دوپا و بي شعورند. به هنگام توفاني شدن هوا گمان مي كنند كه آسمان فرو مي ريزد؛ آنگاه از هر نوع برتري چشم مي پوشند و گريزان ميدان نبرد را ترك مي كنند. از سوي ديگر يك ميل مخوف باطني به مرگ بر وجودشان مستولي مي شود و ظاهراً هنگام مرگ خوشحال هستند. زنانشان نيز دست به اسلحه مي برند و دوشادوش آنان مبارزه مي كنند. " اين جمله ها نمونه اي از بهت و حيرت نويسندگان رومي از جنگجويان ژرمن مي باشد كه موضوع چندين كتاب را به خود اختصاص مي دهد. بي شك شاخص اصلي فرهنگ قومي ژرمن ها، عادات و رسوم جنگي بود. ژرمن ها اجتماعي از جنگجويان بودند. كشته شدن در جنگ مايه افتخارشان بود. مرگ برايشان اهميتي نداشت، به طوري كه از ستيزها و نبردها، هراسي به دل راه نمي دادند. تاسيتوس مي نويسد، " آري، اين حتي نشانه تنبلي و راحت طلبي است كه آنچه كه با خون قابل دستيابي است، با عرق تن، خواهان به دست آوردنش باشيم. " آنان با تكيه بر قدرت جسماني، نيروي عددي و شجاعت تعجب انگيزشان توانستند بر انقلاب هاي باورنكردني عصر كوچ دسته جمعي اقوام و فروپاشي امپراتوري روم غربي فائق آمده و جان سالم بدر برند. گرچه توان مقاومت آن ها تا حد زيادي ناشي از روحيه جنگ طلبي شان بود، ولي ممكن بود بر خود آن ها نيز تأثيري مخرب داشته باشد. هرويگ وُلفرام وضع شاخص جامعه بربرها و خطرهاي موجود در اين جامعه را به شرح زير توصيف نموده است:
" گرسنگي و فقر دائماً جامعه قبيله اي ژرمن ها را تهديد مي كرد. اما اين ها نه به خاطر افزايش بي رويه زاد و ولد در شب هاي بلند زمستاني در موطن شمالي خود، بلكه به دليل ناامني عمومي و مخاطرات يك جامعه بربر، جلاي وطن كردند. در اين جامعه، جنگ امري عادي بود و صلح بايد به طور قراردادي تعيين مي شد. نابرابري اساسي نيز حكمفرما بود؛ زن و كودك برحسب اصل و نسب، جنس و سن هركدام ارزش معيني داشتند كه از طريق ديه تضمين مي شد، يعني در صورت آسيب ديدگي كامل روحي و جسمي مبلغي به عنوان جريمه قابل پرداخت بود. موجوديت اجتماعي، اقتصادي و همچنين جسماني تك تك افراد همواره مورد تهديد بود و اين به عنوان يكي از دلايل اصلي روي آوردن يا پناهنده شدن ژرمن ها به روميان محسوب مي شد؛ آنان مي خواستند خود را از اين زندگي مخاطره آميز به عنوان بربر برهانند. دشمنان آن ها در اين محيط، نه تنها ساكنان آن سوي منطقه وسيع مرزي و اغلب ويران شده، بلكه به ويژه ساكنان روستاي مجاور، رئيس بعدي قبيله، ايل او يا طايفه ديگري از همان قبيله بودند."
گرچه پژوهش ها و ارزيابي هاي به عمل آمده درباره چگونگي زندگي ژرمن ها همواره با يكديگر هماهنگ نيستند- آيا طبيعت شمال بسيار سخت و وضع تغذيه در آنجا بسيار نامناسب بود؟ اما درباره بي ثباتي شديد فرهنگ سياسي و روح ملي آن ها اتفاق نظر وجود دارد. اين مطلب را ژوليوس سزار كه ژرمن ها را برخلاف گل ها به عنوان انسان هاي تمدن ناپذير تلقي كرده بود، از قبل يادآور شده بود. بي شك مي توان اين را مبدأ قرار داد كه يك انگيزه قطعي براي تهاجم ژرمن ها به سمت جنوب پديد آمده است تا نيل به يك زندگي امن تر و مسالمت آميزتر ممكن شود. در اينجا رفاه و عدم برقراري جنگ تعبيري از خوشبختي است. بي ثباتي جامعه ژرمن ها كه در آن صلح امري استثنايي و نيازمند يك قرارداد بود، مشخصه بسياري از اقوام بدوي محسوب مي شد و غالباً ناشي از اين دليل بود: اهميت ويژه آداب و رسوم جنگي. آبرو و حيثيت هر فرد منوط به كارآيي و شايستگي او در نبرد است- هركه متهورتر، آبرومندتر. مسلماً لازمه اين امر وجود جنگ هاست و به همين خاطر اكنون هم براي ما قابل درك است كه چرا ژرمن ها در دوران صلح به شدت احساس كسالت مي كردند:" چنانچه جنگي در كار نباشد، آن ها وقت خود را نه چندان با شكار، بلكه بيشتر به بطالت، خوردن و خوابيدن سپري مي كنند. درواقع شجاع ترين و بزرگ ترين جنگجويان اصلاً كاري انجام نمي دهند، در حالي كه رسيدگي به امور خانه، اجاق هاي خوراك پزي و كشتزارها برعهده زنان، افراد مسن تر و اعضاي ضعيف تر خانواده مي باشد. اما خود آن ها هم از يك تضاد شگفت آور دروني بي حوصله شده اند، زيرا از يك سو تنبلي را بسيار دوست دارند و از سوي ديگر از آرامش و صلح بيزارند. "
زندگي اجتماعي بر يك نظام پدرسالارانه مبتني بود كه براساس قاعده دستور و اطاعت عمل مي كرد. كوچك ترين واحد سازمان يافته طايفه بود كه از خانواده بزرگ كه تركيبي از خويشاوندان همخون بود، تشكيل مي شد. از آنجا كه امنيت قانوني به مفهوم جديد، يا درواقع يك مرجع قانوني تثبيت شده دولتي وجود نداشت، خانواده و طايفه ايفاگر نقشي اساسي بودند. در درون طايفه، كليه امور مربوط به حمايت حقوقي و وجداني تا مرحله قصاص، تعيين و تنظيم مي شد. طايفه وظيفه خارجي مهمي برعهده داشت، زيرا بايد در برابر جنايات از خود محافظت مي كرد. در جنگ نيز نظر طوايف نقش مهمي ايفا مي نمود، زيرا مبارزان در درون طايفه شان مي ماندند و به خاطر يكديگر مي جنگيدند و بدين ترتيب قابليت دفاعي شان بهبود مي يافت. هر از گاهي، ايالت كه يك واحد سازمان يافته از چندين طايفه بود، در يك منطقه مسكوني مشترك گسترش مي يافت و سپس ملت يا قوم پديد مي آمد.
قبايل ژرمن نيز يك طبقه اشراف داشتند كه - در صورت به اثبات نرسيدن خاستگاه الهي- امكان ارتقاء به آن از طريق خدمات ويژه اي پديد مي آمد. اشراف مجاز بودند مريداني براي خود نگه دارند، يعني قراردادهايي با افراد آزاد منعقد سازند كه در دوران جنگ به حمايت از سالارشان به ميدان آيند، ولي بايد در دوران صلح نيازهايشان تأمين مي گرديد. اين نظام در دوران جنگ مي توانست غنايم فراواني براي شاهزاده به ارمغان آورد، اما احتمالاً بعدها مخارج سنگيني برعهده اش مي نهاد. تنها نجيب زادگان ثروتمند از عهده تأمين پوشاك، غذا و سلاح همراهان خويش برمي آمدند.
بي شك نظام مريدان به منظور تضمين يك جامعه امن و آرام برقرار نشده بود، بلكه كاملاً عكس قضيه مصداق پيدا مي كرد. تاسيتوس به روشني به شرح عواقب آن مي پردازد:" سروران براي پيروزي و پيروان براي سروران مي جنگند. چنانچه قبيله اي كه پيروان در آن متولد شدند، طي يك دوران طولاني صلح و آرامش سست و منفعل شود، نجيب زادگان جوان به دنبال اقوامي مي گردند كه به نحوي سرگرم جنگ باشند. زيرا از يك سو آرامش براي اين تبار انساني خوشايند نيست و از سويي ديگر در موقعيت هاي خطرناك راحت تر مي توانند كسب شهرت كنند؛ تنها با زور، خشونت و جنگ مي شود يك گروه بزرگ همراهان را دور هم نگه داشت و از پراكنده شدنشان جلوگيري نمود. "
در برخي قبايل، از محافل نجيب زادگان پادشاهاني انتخاب مي شدند. اما نبايد تصويري بسيار نمونه آسا و حاكمانه از اين پادشاهي به ذهن راه داد، زيرا اين پادشاهان بر مناطق كوچكي حكومت مي كردند و سلطنت هاي واقعي بعدها ضمن برقراري ارتباط با روم پديد آمدند. پادشاهان اين قبايل كهن ژرمني كشيشان اعظم، قضات و فرماندهان سپاه بودند. آنان با اين انتخاب به مقام رهبري نائل آمده و به نشانه منزلت شاهانه از گنجينه پادشاهي كه مالامال از زيورآلات و اشياء‌ گران قيمت بود، برخوردار مي شدند. در آغاز گاهشمار ميلادي بسياري از اين پادشاهان كوچك اوليه ناپديد گشتند. قبايل، تحت رهبري فرماندهاني قرار داشتند كه به خاطر برتري و حكومت مبارزه مي كردند- در ميان آنان، آنكه ترقي طلبي هاي شاهانه داشت، بايد راه خطرناكي را مي پيمود. در ارتباط با تهاجم ها بايد گفت كه پادشاهي فرماندهان سپاه، برخلاف پادشاهي كهن تر عمل مي كرد: فرماندهان سپاه به خاطر قابليت و شايستگي شان، نه پادشاهان به خاطر اصل و نسب شان برگزيده مي شدند. مهم اين بود كه آنان پيروانشان را به طرز پيروزمندانه اي در مناطق جديد رهبري كنند و تا مدت ها قادر به تأمين نيازهاي آن ها باشند. به طور قطع اين نوع تعيين حكومت كه با خدمت و كارآيي رابطه نزديكي داشت، در افزايش توان رزمي اقوام ژرمن تأثيرگذار بود. از قرار معلوم سرانجام با تشكيل قبيله بزرگ گوت ها يا فرانك ها، يك پادشاهي سلطنتي بزرگ و مقتدر پديد آمد.
" هايل " (1) يا تقدس ابدي از آنِ كسي بود كه شايستگي و اقبال خوب داشت. پادشاه به اين تقدس ابدي نيازمند بود تا در جنگ پيروز شود و براي ملتش شهرت و ثروت و براي جنگجويانش كه از تقدس پادشاه نفع مي بردند، غنايمي را به ارمغان آورد. تقدس از آن كسي بود كه شرافتش لكه دار نشده بود. چنانچه فردي به لحاظ جسماني يا مادي آسيب مي ديد و شرف او خدشه دار مي گرديد، اين تقدس را از دست مي داد؛ آنگاه او را "بزدل " و مستحق مرگ مي دانستند- مگر آنكه از طريق انتقام، شرافت از دست رفته اش را بازمي ستاند.
حال چگونه بايد توان رزمي نيروهاي ژرمن را ارزيابي كرد؟ روميان براي جنگجويان غول پيكر و موبورِ شمالي احترام زيادي قائل بودند. به راستي كه ژرمن ها از همان ابتدا در نبرد عليه رومي ها لياقت و شايستگي خود را نشان دادند، هرچند كه به لحاظ اسلحه و تجهيزات به مراتب از تكنيك نظامي روميان عقب بودند. البته اين هم درست نيست كه ميان روميان و ژرمن ها يك دشمني اساسي را كه به درگيري هاي پي در پي نظامي مي انجاميد، محتمل دانست. همان گونه كه آرمينيوس، شكست دهنده واروس قبلاً به خدمت رومي ها درآمده بود، در دوران ژوليوس سزار هم سربازان ژرمن به آنان خدمت مي كردند و اين خود ژرمن ها بودند كه همواره ميان يكديگر نبردهاي خونباري به راه مي انداختند. افسري به نام وليوس پاتركولوس (2) كه پس از شكست واروس در سرزمين ژرمن ها به سر مي برد،‌ آنان را وحشيان سنگدلي مي دانست كه تنها نشان انسان بودن آن ها، جثه و فريادشان بود.
نقش هاي برجسته سنگي، وسايل اضافي موجود در قبرها و اشياء يافت شده از مرداب ها نشانگر وضع ظاهري سلاح ژرمن ها مي باشد. پس از آغاز گاهشمار ميلادي، قرار دادن سلاح به عنوان خيرات در داخل قبر به شدت رواج يافت. اين كار نوعي تبرك محسوب مي شد؛ يعني به جنگجويان كشته شده عزت و شرف مي بخشيد، در حالي كه آنان طي مراسم رسمي با شمشيرها، نيزه ها يا سپرهايشان به خاك سپرده مي شدند. گنجينه هاي مقدس عظيم به ويژه در قرن هاي سوم و چهارم در شمال آلمان و دانمارك ذخيره شده اند، همان جا كه مرداب ها يا به عبارتي درياچه هاي باتلاقي بعدي زرادخانه هايي را كه متعلق به جنگجويان سابق بود، در خود محفوظ نگاه داشته اند. معروف ترين قربانگاه ها، نيدام (3) و تورسبرگ (4) هستند كه در قرن نوزدهم مخفي نگاه داشته شدند و مكان هايي كه مطابق با اوضاع روز قابل عبور شده اند، ايلروپ (5) و ايسبول (6) در دانمارك و اِسكدِمِوسه (7)‌در اُدلاند (8) مي باشند. نيدام احتمالاً معروف ترين باتلاق است؛ در اينجا از 1858 علاوه بر سلاح ها، زيورآلات،‌ لباس هاي رسمي و ابزار مربوط به قرون سوم تا پنجم، به ويژه قايق هاي مخصوصي يافت شده اند كه به طور كامل محفوظ مانده اند.
اسلحه سازي ژرمن ها بر استخراج سنگ هاي معدني و بعدها بر فلزكاري مبتني بود. به كمربند يك جنگجو، چاقو، تبر و شمشير آويزان بود، اما سلاح اصلي اش " فِريم " (9) بود: يك نيزه به طول دو متر كه از يك دسته چوبي بلند و يك نوكِ آهني دولبه براي نبردهاي دور و نزديك تشكيل مي شد. در ابتدا به دليل كمبود آهن، احتمالاً شمشيرها و نيزه هاي بزرگ كمياب بودند. اما ژرمن ها شمشيرهاي ضربتي يك لبه اي موسوم به " ساكس " (10) را در اختيار داشتند كه نام ساكسن ها از آن گرفته شده است. بعدها شمشير كوتاه دولبه اي ساخته شد كه شباهت زيادي به گلاديوس (11) دولبه رومي ها داشت. تنها محافظ آن ها نيز سپرهايي از جنس چوب درخت اسفندان و زبان گنجشك بود: آن ها به طرز باشكوهي رنگ آميزي شده بودند و بايد به دشمن نشان مي دادند كه با چه كساني سروكار دارند. اين سپرها همچنين به منظور همراهي پرصدا با سرودهاي جنگي به كار برده مي شدند، در حالي كه به هنگام حمله، نام قبيله خودي طنين انداز مي گرديد. تاسيتوس در ادامه گزارش خود مي نويسد، " درواقع قبل از هر چيز سعي مي شود تا آهنگي خشن و غرشي متناوب طنين انداز گردد؛ همه سپرهايشان را جلوي دهان مي گيرند و بدين ترتيب از طريق پژواك، صداي كامل تر و رساتري به گوش مي رسد". از دست دادن سپر به معناي بالاترين زيان حيثيتي بود و اغلب به خودكشي فرد جنگجو منجر مي شد.
با آغاز كوچ دسته جمعي اقوام، رواج شمشير نيز به مراتب افزايش يافت. نيزه پرتاب كن سلاحي بود كه براي مسافت دورتر به كار مي رفت، تير و كمان كاربرد كم تري داشت، اما تبرپرتاب كن ( فلاخن ) برخي از زره ها را شكافته و در بدن فرو مي رفت. عجيب آنكه بربرها از همان ابتدا بدون سلاح مي جنگيدند و تقريباً بدون حفاظ وارد ميدان نبرد مي شدند. معدودي مبارز، كلاه بر سر مي نهادند. پس از كوچ دسته جمعي، كلاه هاي زنجيري و زره هاي فلس دار در ميان سواركاران گوتي رواج يافت.
واحدهاي نظامي ژرمن با آرايش هاي صدنفري آماده نبرد مي شدند. آنان با هجوم خود در قواي دشمن شكاف هايي ايجاد مي كردند، در حالي كه طوايف، اتحاد خويش را حفظ مي نمودند. ژرمن ها اصولاً با پاي پياده به جنگ مي رفتند و فقط نجيب زادگان سوار بر اسب بودند. قدرت نظامي نيروهاي سابق ژرمن در كثرت جنگجويان، دليري و نيروي جسماني شان نهفته بود. آن ها به خاطر استراتژي هاي نبوغ آميزشان در تاريخ نظامي وارد نشدند، زيرا تمام فعاليت خود را در حمله هاي غافلگيرانه و تهاجم از كمينگاه متمركز و محدود كرده بودند. گرچه نيروهاي پياده نسبت به نيروهاي سواره به نحو بارزتري شيوه جنگيدن ژرمن ها را مشخص مي ساختند، اما همين سواركاران با اسب هاي كوچكشان شهرت زيادي نزد ارتش روم كسب نمودند. بنا به گفته تاسيتوس سواركاران باتاور (12) قادر بودند با لباس هاي هم شكل از عرض رودخانه هايي نظير دانوب عبور كنند. ژوليوس سزار گزارش مي دهد كه در سرزمين گل ها در دوران حكومت آريوويست، پادشاه سوئب ها، 6000 سواركار و همچنين تعداد زيادي پياده نظام با سرعتي باورنكردني هجوم مي بردند، نيزه هايشان را پرتاب مي كردند، عقب مي نشستند و مجدداً حمله ور مي شدند.
در اوج عهد باستان، سواركاران ژرمني روز به روز از اهميت بيشتري برخوردار مي شدند؛ روميان نيز از قرن سوم سواره نظام را در قلب ارتش خويش قرار دادند. گوت هاي شرقي كه به خاطر سواران زره پوش و نيزه به دستشان شهرت داشتند، از ميان خود يك واحد كوچك سواره نظام را تشكيل دادند كه نتيجه نهايي نبرد معروف آدريانوپل (13) در سال 378 ميلادي را تعيين نمود. از آن پس گوت هاي غربي هم به تشكيل يك سواره نظام نيرومند و مسلح مبادرت ورزيدند و از قرار معلوم بعدها در زمان حكومت پادشاه خود، آلاريش، به سوي هر چيزي كه بر سر راهشان قرار داشت، حمله ور مي شدند. سواران گوتي افسانه اي بودند. آنان سر نيزه بلندي موسوم به " كُنتوس " (14) در دست، درفش كوچكي به همراه و تجهيزات سبكي از قبيل كلاه قلاب دار معروف با محافظي براي پشت گردن و گونه ها بر سر و زرهي بر تن داشتند. براي نبرد تن به تن نيز مجهز به شمشير و سپر بودند. آنان در آرايش هاي فشرده، سوار بر اسب هاي زره پوشانده شده، به سوي دشمن مي تاختند.
در اينجا چگونگي توسعه روابط ميان ارتش هاي روميان و بربرها جالب توجه مي باشد. ساختارها با يكديگر برابري مي نمودند. چنانچه يك لژيون (15) در زمان شكوفايي روم هر بار از 6000 سرباز با اصل و نسب رومي - ايتاليايي تشكيل مي شد، اين رقم در اواسط قرن چهارم به نصف رسيد. بعدها سهم يك لژيون به هزار تن كاهش يافت و بدين ترتيب دقيقاً به تقسيم بندي ويژه هزار نفري دست يافت، همان گونه كه ارتش هاي بزرگ بربرهايي نظير واندال ها يا گوت هاي غربي چنين چيزي را مشخص ساختند. البته بارزترين تحول با ژرمني سازي ارتش روم محقق گرديد. ژرمن ها در آغاز كوچ دسته جمعي اقوام قسمت عمده ارتش روم را تشكيل مي دادند، به طوري كه از يك زمان معين، آن ها در همه نبردها در منطقه امپراتوري روم به طرز اجتناب ناپذيري پيروز مي شدند. بربرها عليه بربرها مي جنگيدند: آن هايي كه به امپراتوري روم تعلق نداشتند، عليه كساني كه در خدمت روميان بودند.
ژرمن هاي جوان و جنگ آزموده آرزو مي كردند در يكي از رسته هاي سواره نظام ارتش روم خدمت كنند. آنان در اين حالت فرصت داشتند تا شايستگي هاي خود را به اثبات برسانند، با فرهنگ روم آشنا شوند و به اعتبار و ثروت دست يابند. اين كه آنان خيلي سريع يك نقش اساسي را در ارتش هاي امپراتوري ايفا كردند، قطعاً به فقدان سربازان قادر به جنگ در ايتاليا هم مربوط مي باشد. جنگجويان بربر، بهترين ذخايري بودند كه سرزمين آزاد ژرمن ها عرضه مي داشت. آرمينيوس، شكست دهنده واروس هم دانش آموخته مدرسه نظامي رم بود. تاريخ نويس انگليسي، مالكولم تود (16) درباره نفوذ فرماندهان ژرمني بر امپراتوري روم مي نويسد:" در پايان قرن چهارم و آغاز قرن پنجم ژرمن هاي بسياري، به ويژه در غرب، تحت فرماندهي عالي ترين فرماندهان سپاه قرار داشتند. قدرت آن ها هم زياد بود، در مواردي حتي زيادتر از قدرت امپراتوري كه در خدمتش بودند. " در دوران جنگ هاي تعيين كننده در قرن چهارم، آله مان ها و به ويژه فرانك ها به عنوان فرماندهان كل ارتش هاي رومي، زبانزد خاص و عام بودند. به عنوان مثال سيلوانوس (17)‌يك فرانك بود كه به دليل شايستگي هايي كه در سرزمين گُل ها كسب كرده بود، خود را به مقام امپراتوري رساند، ولي بعداً توسط سربازانش به قتل رسيد. سرانجام براي نخستين بار يك پادشاه از بربرها موفق شد تا گام نهايي را براي نيل به مقام فرماندهي سپاه بردارد: آلاريش اول از گوت هاي غربي به مقام فرماندهي سپاه نائل آمد. اما اين مقام عالي مانع از آن نشد كه او در 410 ميلادي به سوي رم حركت نظامي نكند و اين شهر را به تصرف خويش درنياورد.
چنانچه به خدمت گرفتن سربازان ژرمن در ارتش روم، به نوعي انتقال نيروهاي انساني تلقي مي شد، در اين صورت انتقال دانش علمي- فني نيز، در جهت عكس آن تحقق مي يافت. از آنجا كه روميان به لحاظ آموزش تاكتيكي به مراتب بر ژرمن ها برتري داشتند، بسياري از فرماندهان رومي ژرمن ها، به ويژه گوت هاي غربي، فرانك ها، واندال ها و آله مان ها را آموزش مي دادند. البته آن ها قادر نبودند بعدها نيروهاي مسلح خود را به لحاظ تكنيك تسليحاتي و استراتژيكي به همان كمال مطلوبي برسانند كه لژيون هاي رومي با رسيدن به آن حد، در جهاني شدن قدرت امپراتوري شان تأثير شاياني گذاشتند.
كاملاً آشكار است كه تا چه اندازه مناسبات نظامي آن زمان، جهاني به نظر مي رسيد. ژرمن ها كه هنوز قبل از آغاز گاهشمار ميلادي، اسير زندگي قبيله اي كوچكشان در سرزمين آزاد و توحش آميز بربرها بودند، بعدها به عنوان فرماندهان ارتش در امپراتوري روم، تاريخ جهان را به رشته تحرير درآوردند. " بربرهاي قادر به يادگيري"- اصطلاحي كه از سوي فريدريش پرينس رواج يافت- در ارتباط با كاريرهاي نظامي سياسي به كامل ترين شايستگي خويش دست يافتند. همان گونه كه قهرمانان اسطوره اي از ميان شواليه ها و تفنگداران بزرگ برخاستند، اين تازه واردهاي قادر به يادگيري نيز از جنگل هاي انبوه و بكر سرزمين ژرمن ها راه خود را به سوي يك جامعه ناآشنا و بسيار پيشرفته با رشادت و دليري طي كردند. مي توان با اندكي ترديد چنين گفت: آن ها آمدند، آموختند و پيروز شدند.

پي‌نوشت‌ها:

1.Heil، به زبان آلماني قرون وسطي يعني تندرست و سالم (م.).
2.Vellejus Paterculus
3.Nydam
4.Thorsberg
5.Illerup
6.Ejsbol
7.Skedemosse
8.Ödland
9.Frame
10.Sachse
11.Gladius
12.Bataver
13.Adrianopel همان ادرنه Edirne شهر مرزي بخش اروپايي تركيه با يونان است. (م).
14.Contus
15.Legion ( واژه اي يوناني از ريشه لاتين legis يعني گروه )؛ يگان هاي ويژه اي از سربازان ارتش روم بودند كه در رشادت، سرسختي و ميهن پرستي شهرت داشتند و هميشه در جنگ ها پيشتاز بودند. در سايه همت لژيون ها، امپراتوري روم نزديك به شش قرن قدرت خود را در جهان حفظ كرد. آنان سنگين ترين سلاح ها را در اختيار داشتند و يك دسته از سربازان سبك اسلحه نيز در كنارشان مي جنگيدند. (م).
16.Malcolm Todd
17.Silvanus

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.