اسطوره شناسي گندم

ميوه ي ممنوع يا درخت ممنوع ( که ميوه ي معرفت يا گياه ممنوع نيز گفته اند. ) ميوه اي است که مطابق روايات متعدد، به رغم منع پروردگار، آدم و حوا از آن خوردند و از بهشت اخراج شدند. به طور خلاصه، چون خداي تعالي آدم را
چهارشنبه، 23 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسطوره شناسي گندم
اسطوره شناسي گندم

 

نويسنده: احمد ضابطي جهرمي





 


ميوه ي ممنوع يا درخت ممنوع ( که ميوه ي معرفت يا گياه ممنوع نيز گفته اند. ) ميوه اي است که مطابق روايات متعدد، به رغم منع پروردگار، آدم و حوا از آن خوردند و از بهشت اخراج شدند. به طور خلاصه، چون خداي تعالي آدم را از گل آفريد، هشت بهشت او را مباح گردانيد و گفت: « هرجا که مي خواهيد برويد و هرچه مي خواهيد بخوريد، فقط گرد اين درخت مگرديد که از ستمکاران باشيد. »( سوره ي بقره، آيه ي 35 ).
به روايت تورات، اين تخدير بدان سبب بوده که مبادا آدم به درخت حيات دست درازي کند و جاودان شود. به هر حال، حوا به وسوسه ي ابليس از ( ميوه ي ) آن درخت خورد و به آدم نيز خورانيد: « همين که از آن درخت بجشيدند، خود را برهنه يافتند. » ( سوره ي اعراف، آيه ي 22 ) و عورت هايشان آشکار شد. ندا آمد که نه شما را مي گفتن که گرد اين درخت نگرديد که ستم کار خواهيد شد؟ آن گاه توبه کردند و با اين که توبه ي ايشان پذيرفته شد، اما از بهشت اخراج شدند و به زمين هبوط کردند و سلسله رنج هاي بني آدم از آن زمان آغاز شد:

من ملک بودم و فردوس برين جايم بود *** آدم آورد در اين دير خراب آبادم ( حافظ )

« در اين که درختي که آدم و حوا از آن خوردند و از بهشت رانده شدند، چه بود، حرف ها بسيار است. قرآن مجيد از آن تنها با نام درخت ( شجره ) ياد مي کند. تورات ( سفر پيدايش، باب 2، آيه ي 16 و 17 ) آن را درخت حيات و جاودانگي و درخت معرفت نيک و بد دانسته است. در تفاسير اسلامي که سرگذشت آدم با توصيفات بسيار آمده درخت ممنوع را گاه سيب، گاه گندم، گاه انجير، زماني کافور و در مواردي هم درخت علم و معرفت معرفي کرده اند. اما بيش تر مفسران درختي را که آدم در بهشت از خوردنش منع شده بود گندم دانسته اند که وقتي ابليس به حيله در بهشت راه يافت، آن را درخت خُلد معرفي کرد.
بنابر روايت تورات، مار گفت: شما با خوردن از ميوه ي آن درخت، نه تنها نخواهيد مرد، بلکه مانند خدا عارف نيک و بد خواهيد شد و چشمان شما گشوده خواهد شد. به سبب خوردن ميوه ي آن درخت بود که آدم ملعون شد و او بايد با رنج و مشقت در روي زمين بزيد و با تعجب نان خود را مهيا سازد.
آدم با خوردن گندم از بهشت اخراج شد و به زمين هبوط کرد، وقتي گرسنه شد نمي دانست اين چه حالت است و براي رفع آن چه بايد کرد. جبرئيل گفت: اين حالت گرسنگي است و بايد طعام خورد. پس گندم را نزد آدم بنهاد، چون نمي دانست چگونه بخورد، او را کِشت و برز، و طرز کاشتن گندم و پختن نان درآموخت، و گندم که موجب مشقت آدم شده بود، موجب راحت او شد. ( منهاج السراج )
در انديشه ي کهن ايراني نيز، همانند روايات اسلامي، اهريمن مشي و مشيانک را مي فريبد تا از شير بزي بنوشند و اينان با اينکار به رنج و سختي مي افتند. بيروني ( در آثار الباقيه )( به جاي شير بز از ميوه ي درختان ياد کرده است. »(1) همچنين در روايات ايراني هست که اهورامزدا به مشيو مشيانک کشتن گندم بياموخت و آن ها را با وسايل کشت و زرع آشنا کرد.(2) از قول کعب الاخبار نقل کرده اند که از زمان آدم تا روزگار ادريس، دانه ي گندم به اندازه ي تخم شتر مرغ بود، پس از آن به اندازه ي تخم جوجه شد و سپس چند بيضه ي کبوتر و آن گاه به اندازه ي فندقي و در زمان غرير اندازه ي نخودي شد.
در ادبيات فارسي، درباره ي گندم، به مثابه ي عامل اخراج از بهشت، مضامين ظريفي آفريده شده است:

از براي هفت گندم هشت جنت در مباز *** برگ بي برگي مجوي و قصد برگ تين مکن ( سنايي )

در خُلد چگونه خورد گندم *** آن جا که نبود شخص نام خور

بل گندمش آن گهي ببايسصت *** کز خلد نهاد پاي بر در ( سنايي )

اي جان ما چو آدم شادي هشت جنت *** داده به يک دو گندم و اندوه نو خريده ( عطار )

گر بهشت عدم بفروشي به يک گندم چو آدم *** هم تو از جو کم تري ارزي هم تو از آدم نباشي ( عطار )

آدم ز حرص گندم نان ناشده چه ديد *** با آدمي مطالبه ي نام همان کند ( خاقاني )

راه دل و دينم زد آن عارض گندمگون *** نبود به جز اين معني ميراث من از آدم ( جامي )

حافظ در شعر پيش گفته ي « روضه رضوان » علاوه بر اين که از گندم يادکرده در بيت ديگري به ميوه ي بهشتي نيز اشاره داشته است:

پدرم روضه ي رضوان به دو گندم بفروخت *** تا خلف باشم اگر من به جويي نفروشم

تاريخ اين حکايت گر از تو باز پرسند *** سر جمله اي فروخوان اي ميوه ي بهشتي ( حافظ )

اصطلاح گندم خوردن کنايه از نافرماني کردن است که اشاره به داستان حضرت آدم دارد و نيز به معين اخراج شدن و فريب خوردن است، همچنين در مورد کسي که گناهي را مرتکب نشده تا مستوجب عقوبت باشد، اما بي سبب عقوبت مي شود، به طنز گويند: « گندم خورديم از بهشت بيرونمان کردند. »(3)

پي‌نوشت‌ها:

1- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، 414-415.
2- حماسه سرايي در ايران، ص 405.
3- گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي، ص 354.

منبع مقاله :
ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط