مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري
شايد اگر آتيلا از يك سرگذشت زنانه بيش از حد به خشم نمي آمد،- پاي ايوستا گراتا هونوريا (1)، دختر امپراتور تئودوسيوس اول و گالا پلاسيديا، خواهر امپراتور هونوريوس در ميان بود- با قهر و غضب كمتري به سوي ميدان نبرد كاتالوني مي شتافت. هنگامي كه آلاريش در سال 410 رم را تسخير كرد، گالا پلاسيديا مجبور شد به عنوان گروگان به همراه ارتش گوتي به ايتالياي جنوبي، فرانسه جنوبي و اسپانيا برود. او در سال 414 با رضايت برادرش هونوريوس، با آتاولف (2)، پادشاه رومي دوست گوت ها در ناربون ازدواج كرد. اما يك سال بعد كه شوهرش به قتل رسيد، به راونا (3) بازگشت و در آنجا به دستور برادرش با فرمانده و شريك حكومت روم، كنستانتين سوم ازدواج كرد. ثمره ازدواجش با او فرزنداني به نام هاي هونوريا و والن تينيان ( امپراتور آتي، والن تينيان سوم ) بود. گالا پلاسيديا پس از مرگ كنستانتين و به محض برخورداري پسرش از توانايي حكومت، او را براي رسيدن به هدفش كه همان جلوس بر تخت پادشاهي بود، ياري رسانيد، در حالي كه دستور قتل يوهانس (4) غاصب را صادر نمود. با توجه به اين جريان پر فراز و نشب زندگي مادر، تعجبي ندارد كه دخترش هونوريا نيز زندگي ناآرامي را سپري كرده باشد.
هونوريا كه به خاطر زندگي عاشقانه پرشور معروف است، به دليل يك رابطه عشقي خطرساز در دربار امپراتوري به وضع بسيار دشواري دچار گرديد. او براي فرار از يك ازدواج عاقلانه حدود سال 444، توسط يك خواجه پيشنهاد ازدواجش را به طور پنهاني به گوش آتيلا، پادشاه هون ها رسانيد و حلقه مناسبي را نيز برايش ارسال داشت. آتيلا چندان درنگ نكرد و از برادرش والن تينيان سوم، هونوريا را خواستگاري نمود- علاوه بر اين نيمي از سرزمين امپراتوري را نيز خواستار شد. گرچه برخي از درباريان راونا به دلايل سياسي سازش با بربري مانند آتيلا را مناسب مي دانستند، اما امپراتور والن تينيان اين تقاضاي غيرممكن آتيلا را رد كرد: به پادشاه هون ها اطلاع داده شد كه هونوريا هيچ سهمي از امپراتوري ندارد، زيرا فقط مردان استحقاق آن را دارند.
آتيلا دست خالي ماند و پشت سر هم فرصت ها را از دست داد. پس از مرگ تئودوسيوس دوم، امپراتور روم شرقي در سال 450 كه تاكنون خط مشي نرمش پذيري را در مقابل آتيلا در پيش گرفته بود، ماركيان ناسازگار و ستيزه گر به جانشيني رسيد. ماركيان نه تنها مذاكرات شرم آور را قطع نمود، بلكه به پرداخت خراج هاي سالانه به حاكم هون ها پايان داد. حال به نظر مي رسيد جنگي ميان روم شرقي و آتيلا به وقوع بپيوندد.
در اين اثنا آتيلا به طرف غرب بازگشت و به آماده ساختن مقدمات يك حمله سراسري به سرزمين گل ها پرداخت. اگر او خواهان گسترش قلمرو خود بود، تنها در خاك روم غربي مي توانست اين كار را انجام دهد. احتمالاً در سرزمين گل ها امكان تشكيل يك دولت ديگر به مفهوم واقعي كلمه وجود داشت. از طرف ديگر، ممكن بود روم شرقي در برابر هون ها و هم پيمانانشان تاب مقاومت بياورد و مغلوب آن ها نشود. در اين ميان، حمايت هاي زياد پادشاه واندال ها، گايزريش نيز كه اهل آفريقاي شمالي بود، مزيد بر علت شد. او همواره از گوت هاي غربي فرانسوي و سوئب هاي اسپانيايي در مجاورت خويش بيم داشت و بارها و بارها هداياي گوناگوني براي پادشاه هون ها به ساحل تايس فرستاده بود.
حركت به سوي غرب آغاز گرديد. همان حركتي كه در كارزار كاتالوني، جايي كه آتيلا پادشاه هون ها و آئتيوس (5) فرمانده رومي، جنگي را ميان اقوام برپا نمودند، پايان يافت. پنجاه سال قبل، هون ها به اتفاق فرمانده كل روم آئتيوس، در نزديكي ماينس و ورمز در ميان بورگوندي ها حمام مخوف خون به راه انداخته بودند- يك نبرد نابودكننده كه به موضوع اصلي سرود نيبلونگن (6) تبديل شد. جالب اينجاست كه اين تلاش بي رحمانه براي قتل عام ملل، بعدها به حساب آتيلا گذاشته شد، هرچند اين نبرد در دوران قبل از حكومتش به وقوع پيوست. در آغاز سال 451، بار ديگر ارتش هوني به اتفاق قبايل ژرمن در امتداد مسير بالايي دانوب به طرف غرب حركت كردند. حال خيل عظيمي از افراد جمع آوري و آماده شده بودند كه تنها اين بار آئتيوس را در طرف روم غربي به عنوان دشمن در پيش رو داشتند. قلمرو حكومت آتيلا در اين اثنا، از شمال درياي مازندران تا سرزمين گل ها گسترش يافت. به همراه آتيلا، گوت هاي شرقي، هرولرها (7) و اسكيرها (8) كه از مدت ها قبل مطيع او شده بودند، گپيدها و روگيرها از منطقه كارپات، ماركومان ها از دانوب مياني و سرانجام گروه هاي تورينگي، ماينبورگوندي (9) و راين فرانكي هم حركت كردند. ارتش آتيلا از اقوام مختلف تشكيل مي شد كه اين امر در مورد ارتش هاي پادشاهي آن زمان، عادي بود. ظاهراً اين خيل عظيم در حال پيشروي، گل ها را به وحشت انداخته بود. با اين وجود رقم روايت شده كه از نيم ميليون جنگجو حكايت دارد، اصلاً باوركردني نيست، زيرا هدايت و تغذيه يك چنين سپاه بزرگي غيرممكن بود.
گروه هاي مختلف هوني در نزديكي كوبلنز از عرض رود راين گذشتند و با عبور از ترير به سوي مِتس (10) پيش رفتند؛ اين شهر در 7 آوريل 451 تسخير و غارت گرديد. قبل از آنكه آنان به دروازه هاي رايمس برسند، اسقف در حالي كه مزمور (11) مي خواند، به سويشان آمد و از آنان خواست تا به ساكنان شهر رحم كنند- اما در دَم سر از بدنش جدا شد. شهر كوچك پاريس در آن زمان از خطر نابودي نجات يافت، زيرا يك زن شجاع، ساكنان را دور خود گرد آورد و براي زنده ماندن همه به درگاه خدا راز و نياز كرد: " فرشته نگهبان پاريس، ما را در امان نگه دار" (12). سپاه آتيلا همچنان به سوي اورلئان پيش مي رفت، اما پس از آنكه از سوي گوت هاي غربي به شدت تحت فشار قرار گرفت، مجبور به چشم پوشي از اين شهر گرديد. سرانجام آتيلا از سوي آئتيوس به كارزار كاتالوني فراخوانده شد. اين نبرد تعيين كننده، يك فرصت استثنايي را براي پادشاه هون ها فراهم كرد تا در سرزمين گل ها به برتري دست يابد و اهدافش را در مقابل روم غربي به اجرا درآورد. شايد او اميدوار بود كه روزي همزيستي مسالمت آميز اقوام گلي- رومي و ژرمني در سرزمين گل ها از ميان برود و در مقابل فشارهايش تاب مقاومت نياورد.
نيروهاي مسلحي كه تحت فرماندهي آئتيوس بودند نيز، همانند دشمن تصوير غيرهمگني را ارائه داده بودند. آئتيوس كليه اقوامي را كه توانسته بود در سرزمين گل ها به سوي خويش جذب كند، دور خود گرد آورده بود. گروه كوچك نيروهاي رومي ضمن پيشروي سريع، از سوي نيروهاي ژرمني تقويت شده بود: فرانك ها، ساكسن ها، سارمات ها، برتون ها و چندين قبيله آلاني كه به عنوان رعاياي سابق هون ها بيشترين ترس را برمي انگيختند و مهم تر از همه گوت هاي غربي كه آئتيوس براي جلب نظر مساعدشان تلاش زيادي كرده بود، اضافه شده بودند. او با كمك اين نيروها توانست در جنگ پيروز شود، ملت قدرتمندي كه از سال 418 در جنوب فرانسه مي زيست و در اينجا امپراتوري تولوزاني را تأسيس نموده بود. براساس گفته يوردانس، پادشاه آن ها، تئودوريد تصميمش را براي شركت در جنگ به شرح زير براي نمايندگان اعزامي از رم بيان داشت:" اي رومي ها، شما فقط به خواست هاي خود اهميت مي دهيد؛ شما آتيلا را دشمن ما هم كرده ايد. آئتيوس ما را به هركجا فراخواند، از او اطاعت خواهيم كرد و اگر آتيلا به خاطر پيروزي هايش بر اقوام متعدد به خود مي بالد، گوت ها هم به خوبي مي دانند با متكبران چگونه بجنگند. من نمي خواهم هيچ جنگي را بسيار خطرناك بنامم، مگر آنكه اوضاع واقعاً نامساعد باشد. ما از هيچ خطري، هر اندازه هم كه جدي باشد، هراسي به دل راه نمي دهيم. "
بدين ترتيب پادشاه تئودوريد و پسرانش توريسموند و تئودريش عازم ميدان نبرد در شامپاني شدند. علاوه بر اين اتحاديه روم غربي از سوي بورگوندي هاي ساكن در سرزمين گل ها حمايت گرديد كه به اتفاق هون ها و احتمالاً هم قبيله اي هاي به جا مانده در ساحل راين، سپاه قابل توجهي را به وجود آوردند. گوت هاي غربي نيز كه در سال 376 توسط هون ها از زادگاه خويش در ساحل درياي سياه رانده و مجبور به يك كوچ طولاني شده بودند، از تعداد بي شماري برخوردار بودند. پس در كارزار كاتالوني نه روميان عليه هون ها، بلكه گوت هاي شرقي بر ضد گوت هاي غربي، فرانك هاي ساكن در ساحل پايين رود راين در مقابل فرانك هاي ساكن در ساحل راين مياني و سرانجام هون ها عليه آلان ها مي جنگيدند. خويشاوندي قومي آن ها مانع از آن نگرديد كه آنان تا آخرين نفس با هم نجنگند. وفاداري فرمانبردارانه شديدتر از وفاداري به اقوام و افراد هم خون بود. از اين لحاظ آنان با ناسازگاري شگفت آوري قادر بودند، طي كوتاه ترين زمان ممكن اردوگاه خود را عوض و با تمام قوا عليه دشمني مبارزه كنند كه تا لحظاتي قبل با او دوست بودند. طبق گفته يوردانس، تئودريش بزرگ كه از گوت هاي شرقي بود، بعدها با توجه به اين وضع دشوار از يك جنگ برادركشي تحميلي سخن به ميان آورد. البته او يك دليل ديگر هم داشت: قرارشد يكي از آمالرها، درواقع يكي از اعضاي خاندانش، نيزه اي را پرتاب كند كه به طرز مرگباري به پيكر تئودوريد، پادشاه بالت ها كه از گوت هاي غربي بود، اصابت نمايد. اگر تئودريش مي خواست پادشاه هر دو قوم گوتي باشد، مي بايست از اين اقدام اظهار تأسف مي كرد.
يوردانس تنها تاريخ نويسي است كه به شرح اين نبرد پرداخته و طبق عادت ديرينه، افكار خود را به جاي روند واقعي رويدادهاي جنگ، بيشتر روي ويژگي هاي قهرمانان متمركز نموده است. كارزار كاتالوني، واقع در نزديكي تروي در ساحل مارن (13)، پس از گذشت هشتاد سال به افسانه شكست ناپذيري هون ها پايان داد. ستيزه جويي و سرعت مهار نشدني آن ها، جنگجويي ناسازگارانه و چابك سواري شان، همه و همه، ترس انگيزي شديد و نيروي كارآيي خاص خود را از دست داده بودند. نبرد رأس ساعت سه بعدازظهر آغاز گشت و تا پاسي از شب ادامه داشت. آتيلا در ميان لشگريانش جاي گرفت، در حالي كه متحدانش خود را در دو طرف او قرار دادند. اين منطقه به حدي وسيع و نامناسب بود كه سرانجام نبرد دو گروه بزرگ دشمن، به جنگ هاي تن به تن انجاميد. تئودوريد كه با شيفتگي زياد قدم به ميدان مبارزه گذارده بود، كشته شد. با اين وجود آتيلا موفق نگرديد به برتري نظامي دست يابد. او در جنگ شكست خورد و به سوي اردوگاهي گريخت كه به وسيله زين هايي چوبي روي هم انباشته، محصور بود- او مي خواست اين توده را به آتش كشيده و خود نيز در اين ميان بسوزد تا به دست دشمن نيفتد. يوردانس اين لحظه حساس را به روشني شرح داده است:
" جنجالي برپا گرديد؛ نبردي هولناك، عظيم، چند جانبه و سرسختانه كه نظير آن در هيچ جاي جهان در عهد باستان ديده و شنيده نشد؛ شايد آنكه شاهد اين صحنه عجيب و غريب بود، ديگر نمي توانست مانند آن را در طول زندگي اش تجربه كند. از سرگذشت پيشينيان چنين برمي آيد كه رودخانه كوچكي كه از ميان سواحل پست واقع در حاشيه دشت مذكور مي گذشت، با سيل خون زخميان و كشته شدگان درآميخت و اين بار نه بر اثر بارش باران، بلكه در پي جريان غيرعادي خون به تندآبي پرخروش مبدل گشت. آنان كه از عطش سوزان ناشي از زخم ها به تنگ آمده بودند، آميزه اي از آب و خون را جرعه جرعه نوشيدند. بدين سان آنان، در حالي كه اسير سرنوشتي رقت بار بودند، خوني را نوشيدند كه از زخم خودشان جاري بود. آنگاه پادشاه تئودوريد نيز، در حالي كه با عجله از ميان لشگريانش مي گذشت و به آنان دلگرمي مي داد، از اسب بر زمين افتاد، زير سم آنان له گرديد و در عنفوان جواني جان باخت. اما برخي ادعا مي كنند كه او به ضرب تير آنداگيس (14) كه در جانب گوت هاي شرقي تحت فرمان آتيلا قرار داشت، كشته شد. "
بي شك واحدهاي قدرتمند گوت هاي غربي، عامل مؤثري بودند و نتيجه نهايي نبرد را به نفع روم غربي تعيين كردند. آئتيوس از غلبه كامل بر هون ها و همچنين از تعقيب آتيلا كه از طريق راين عقب نشيني كرده بود، چشم پوشي نمود. شايد براي او مهم تر بود كه به اوضاع ناآرام سرزمين گل ها پايان دهد و قبل از آنكه ديگري تخت پادشاهي را غصب نمايد، توريسموند، پسر تئودوريد كشته شده را، وادار به عقب نشيني سريع به تولوز كند. اين كار يك حسن ديگر هم داشت و آن اينكه گوت هاي غربي خودآگاه ابداً به فكر سوءاستفاده از اين موقعيت و گسترش نفوذ خويش در سرزمين گل ها نمي افتادند.
كارزار كاتالوني عرصه آخرين پيروزي ارتش روم بود؛ نبرد خونباري كه در اينجا به وقوع پيوست، به معناي پايان حاكميت هون ها بود. اين نبرد نشان داد كه ديگر نه رومي ها، بلكه بربرها قدرت حاكم غرب هستند. اين مبارزه شعور ملي گوت هاي غربي، فرانك ها و بورگوندي ها را قوت بخشيد؛ شعوري كه ديگر روم غربي را نيز ياراي مقاومت در برابرش نبود. بيست و پنج سال بعد، امپراتوري روم غربي كه از مدت ها قبل رو به نابودي بود، به طور قطع سقوط كرد.
بدين ترتيب رؤيايي كه آتيلا در مورد برتري طلبي دائمي هون ها در سر مي پروراند، به حقيقت نپيوست. رم از مدت ها قبل، كمك هاي خود به هون ها را قطع كرده بود، زيرا انجام چنين كاري را ناگوار مي دانست. آتيلا ديگر در ميان هم پيمانانش همچون هاله اي شكست ناپذير نبود و حيثيتش را به عنوان حاكم اقوام از دست داده بود. با اين وجود، در سال 452 بار ديگر به سوي ايتاليا لشگركشي كرد و شهرهاي آكوئيلا (15)، ميلان و پادوا (16) را ويران ساخت. اما كمبود مواد غذايي، بيماري هاي واگيردار و مشكلات حمل و نقل، او را مجبور به عقب نشيني كرد. ظاهراً بنا به دعوت حضوري پاپ لئوي اول، به طرز غيرمنتظره اي از انجام اقدامات متقابل عليه رم چشم پوشي شد. از آنجا كه عقب نشيني آتيلا از قبل صورت گرفت و درواقع در اين سال ديگر سخني از حمله هون ها به رم به ميان نمي آمد، به نظر مي رسيد كه پاپ شخصاً پادشاه هون ها را تحت تأثير قرار داده باشد، اما بعدها خلق كنندگان افسانه موفقيت آميز لئو، سهم بيشتري در اين امر ايفا نمودند. رافائل اين واقعه معروف جهاني را كه در استانزا دو اليودوري (17) واتيكان رخ داد، به خاطر سپرد.
برخي از ساكنان شمال شرق ايتاليا مي كوشيدند تا پناهگاهي براي خود بيابند، اين در حالي بود كه خود را به سوي تالاب هاي آدرياتيك شمالي به عقب كشيدند. آنگاه طبق افسانه ها، شهر ونيز كنوني پديد آمد: آوارگان پس از رسيدن به مقصد بايد به يكديگر گفته باشند:" وني اِتيام " (18)، آنچه كه از نظر معنايي به جمله " من هم آمده ام " نزديكي بسياري دارد. در حقيقت هم در ونيز و هم در ونتين (19) نام ونتي هاي قديمي كه در قرن دوم قبل از ميلاد رومي شدند، انعكاس مي يابد. سرانجام هون ها كه اكنون به حالت دفاعي درآمده بودند، مجبور گرديدند با پيشنهاد صلح ارائه شده از سوي روم غربي موافقت كنند، در حالي كه اينك روم شرقي تهديدي جدي براي امپراتوري شان محسوب مي شد. از اين رو آتيلا مي كوشيد تا در ميان ژرمن ها دوستان تازه اي پيدا كند و احتمالاً به همين دليل در سال 453 با يك شاهدخت جوان ژرمن به نام ايلديكو (20) كه اغلب به ژرمني هيلدشن (21) ترجمه مي شد، ازدواج كرد. در اين برهه از زمان، آتيلا صاحب فرزندان بسياري گرديده و حرم سرايي بزرگ و باشكوه برپا كرده بود. آنگاه اتفاقي تصورناپذير به وقوع پيوست: آتيلا، فرمانرواي اقوام، خشمگين ترين جنگجويان، در شب عروسي اش بر اثر خونريزي شديد و ناگهاني جان سپرد! به اعتقاد وقايع نگاران، اين يك " پايان ننگين " بود: او به آرامي در بستر زناشويي و نه با افتخار و عزت در ميدان جنگ، درگذشت. يوردانس در اثرش تحت عنوان " افسانه گوت ها " اين گونه نوشت:" هون ها غم از دست دادن پادشاهشان را با برپايي مراسمي وحشيانه بر فراز تپه اي كوچك به باد فراموشي سپردند. آنان جسد او را در ميان پارچه هاي ابريشمي پيچيده و در داخل سه تابوت تو در تو، از جنس طلا، نقره و آهن قرار دادند. به همراه جسد، سلاح هاي به غنيمت گرفته شده، يراق اسب، جواهرات و نشان هاي افتخارش نيز دفن گرديد. " اما تاكنون اثري از قبر او پيدا نشده است. همه كساني كه در مراسم تدفين آتيلا شركت داشتند، كشته شدند، همان گونه كه پس از مراسم خاكسپاري آلاريش نيز چنين اتفاقي صورت گرفته بود. مرثيه جنگجوياني كه با اسب، گرداگرد جنازه دور مي زدند، به صورت ذيل روايت شده است:
مرگ آتيلا
شريف ترين پادشاه هون ها، آتيلا،
فرزند موندسوك (22)،
سرور شجاع ترين اقوام،
كه با قدرت بزرگش به تنهايي،
پادشاهي هاي اسكيتي و ژرمني را تصاحب كرد،
هر دو امپراتوري رومي را از طريق غارت شهرها به وحشت انداخت
و در قبال چشم پوشي از ساير جاها،
ماليات هاي سالانه مي گرفت؛
و هنگامي كه همه اين كارها را با موفقيت فزاينده اي
به انجام رسانيده بود،
نه توسط دشمن، و نه از طريق خدعه او،
بلكه در كمال صحت و سلامت،
در ميان دوستانش با شادي،
بدون درد و ناراحتي درگذشت؛
چه كسي مي خواهد اين را مرگ بنامد،
درصورتي كه هيچ كس قادر به گرفتن انتقام نباشد؟
درست يك سال بعد، بار ديگر نبردي ميان هون ها و ژرمن ها، در غرب دانوب مياني در ساحل رود ندائو (23) درگرفت. هون ها در اين جنگ هم شكست خوردند و امپراتوري آن ها كه تحت حكومت وارثان آتيلا قرار داشت، رو به زوال نهاد. قوم سواركار وحشي كه نزديك به سه نسل تمام، اركان اروپا را به لرزه درآورده بود، دقيقاً همان طور سريع و شبح وار از صحنه هاي جهاني بيرون رفت كه در آن قدم نهاده بود. آن هايي كه در ساحل دانوب ماندند، با هم پيمانان قديمي يا همسايگانشان، يعني گوت ها و بلغارها، متحد شدند و به ارتش روم پيوستند. بقيه هم به سمت آسيا رفتند و در استپ هاي اوراسيا بار ديگر زندگي بيابان نشيني را در پيش گرفتند. بدين ترتيب هون ها از صفحه تاريخ محو شدند. اما همين هون ها بارها و بارها به عنوان آوارها، درواقع به عنوان مجارها و مغول ها در غرب ظاهر گرديدند.
بي دليل نيست كه نام آتيلا هنوز هم تأثيرگذار است. گرچه آتيلا فقط نزديك به هشت سال حكومت كرد و هيچ خدمت ارزنده اي هم براي نسل هاي آتي انجام نداد، اما اندكي قبل از سقوط روم غربي به طرز تعيين كننده اي در به پايان رساندن عهد عتيق و همچنين بر تاريخ جهاني اثر گذاشت- در حالي كه رومي ها هنوز هم بيم آن را داشتند كه آتيلا پس از فتح امپراتوري ايران، به حاكميت جهاني دست يابد. مسلماً در توصيف شخصيت آتيلا با خوي اهريمني، نژادپرستي هم ايفاي نقش مي كند. آتيلا به عنوان تازيانه خدا وصف مي گردد- بدين ترتيب پيروزي دنياي رومي- ژرمني بر پادشاه هون ها به اقدامي رهايي بخش انجاميد. با خواندن افسانه ها و سرگذشت ها درمي يابيم كه به خصوص نبرد نابودكننده و بسيار وحشيانه هون ها عليه بورگوندي ها در سال 436، تا چه حد در ارائه تصويري اهريمني از اين فرد مسيحي ستيز مؤثر بوده است. در آن زمان آئتيوس فرمانده رومي، رهبري يك لشگر 10000 نفري از مزدوران هوني را عليه بورگوندي ها برعهده داشت، اما در اطراف آتيلا چيزي ديده نمي شد. درخشش نام او در افسانه قهرمانان ژرمني با عنوان آتلي (24) و سرانجام اِتسل (25) نشان دهنده شخصيتي است كه ابعاد آن از آدمكش بي رحم گرفته تا پادشاه اسرارآميز از شرق گسترش مي يابد. در حالي كه در داستان هاي اسكانديناوي تصوير هراس انگيزي از وي ارائه مي شود، ترانه نيبلونگن كه حدود 1200 ميلادي در اتريش سروده شد، اِتسل را به عنوان پادشاهي قدر قدرت معرفي مي كند و در عين حال منش او را با منش پادشاهاني نظير آرتور (26) ( آرتوس ) و به ويژه استفان (27)، اولين پادشاه مقدس مجارستان برابر مي داند. اينكه به آتيلا به عنوان تنها فرد غيرژرمني اجازه ورود به دنياي افسانه اي ژرمن ها داده شد، ناشي از برابري وي با طبقه اشراف بود. بي شك، آتيلا در تاريخ جهان از جايگاه خاصي برخوردار است.
پينوشتها:
1.lusta Grata Honoria
2.Athaulf
3.Ravenna
4.Johannes
5.Flavius Aetius (390-454) سه سال بعد از شكست دادن آتيلا به دستور والن تينيان سوم به قتل رسيد، زيرا نسبت به او كه رومي نژاد نبود، حسادت مي ورزيد، ولي امپراتور هم سال بعد به دست دو سرباز ژرمني كشته شد (م).
6.Nibelungen
7.Heruler
8.Skiren
9.mainburgundish
10.Metz
11.كتاب مجموعه سرودها و دعاهاي داوود پيامبر، مزامير جمع آن است (م).
12.دختري تارك دنيا به نام سنت ژنويو Sainte Genevieve به اهالي پاريس اطمينان داد كه خداوند شهر را حفظ مي كند. (م)
13.Marne شعبه فرعي رود سِن در فرانسه به طول 525 كيلومتر كه به وسيله كانال هايي به رود راين وصل مي شود (م).
14.Andagis
15.Aquileja
16.Padua
17.Stanza d'Eliodoro
18.veni etiam
19.Venetien
20.lldico
21.Hildchen
22.Mundzuc
23.Nedao
24.Atli
25.Etzel
26.Arthur (Artus) شاه طايفه سيلور Silure در ويلز جنوبي كه از نژاد كِلت ( سِلت ) بود و در قرن ششم ميلادي مي زيست. قواي روم را در شمال سرزمين گل ها مغلوب كرد. براي گسترش مسيحيت، با ساكسن هاي بت پرست جنگيد و طي دوازده نبرد پي در پي آنگل هاي شمال و ساكسن هاي جنوب غربي انگلستان را شكست داد، ولي عاقبت به دليل كهولت سن و قدرنشناسي مردم و اختلافات خانوادگي دست از جنگ كشيد و به كوه هاي اسكاتلند گريخت (م).
27.Stephan [ به آلماني اشتفان (م).]
منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.
/ج