در نظام اخلاقي ملاصدرا
1. عوامل سازنده انسان
دو حقيقت علم و عمل در راستاي سازندگي انسان نقش عمده يي بعهده دارند. در مورد علم بايد گفت از اينجهت که فلاسفه معتقدند حقيقت انسان را وجود او تشکيل داده و از طرفي علم نيز مرتبه يي از وجود مي باشد، بنابرين بميزاني که علم افزايش يابد وجود شخص نيز وسعت مي يابد. فضيلت علم از کمالاتي است که مردگان نسبت به حيات عقلي را زنده و تاريکيهاي جهل و کوري را نور مي گرداند، لکن با توجه به اينکه علم تقسيم به علم محمود و مذموم مي شود، منظور ملاصدرا از علم محمود، علم به خدا، صفات، افعال و خلقتش مي باشد. چنين علمي، مطلوب لذاته است و مي تواند انسان را به سعادت اخروي برساند. البته در اين راه عواملي در بعد عمل نيز همچون عبادت و رياضت و موانعي چون حجاب معصيت و گناه مي تواند وجود داشته باشد که جوهر همه ي اينها عبوديت است.فلاسفه با تمام ارزشي که نسبت به فضيلت علم قائلند ولي بر معيت علم و عمل نيز تأکيد دارند بطوري که در آيات قرآن نيز به اين مسئله اشاره شده است: « اليه يُصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعة؛ کلام طيب (علم) به سوي او بالا مي رود و عمل صالح آن را برتري مي بخشد». (فاطر/ 10)
ملاصدرا نيز پس از بيان دو قوه ي عالمه و عامله براي انسان، ارتقا در اين دو مسير علمي و عملي را شرط وصول به مرتبه «انسان کبير» دانسته (1) و حکمت را استکمال نفس انساني بوسيله ي کسب علوم نظري و کسب ملکه تامه (در بعد عمل) براي انجام کارهاي خير بقدر توان و طاقت فرد مي داند. (2)
او معتقد است نفس انساني وقتي به نهايت کمال عقلي و عملي مي رسد که قواي نظري و عملي او يکي شود؛ عملش، علمش گردد و علمش، عملش. اما نکته ي مهم در بُعد عمل، پرورش و رشد ملکات و فضايل است. ملاصدرا معتقد است که تمام فضايل و ملکات نفساني به دو فضيلت حکمت و حرّيت بر مي گردند که حکمت يا غريزي و فطري است يا کسبي و حريت، يعني نفس به غريزه و نهاد خويش، فرمانبردار امور بدني و لذايذ قواي حيواني نمي باشد. (3) براي قواي عملي انسان نيز چهار مرتبه تکامل وجود دارد که عبارتند از: تهذيب ظاهر، تهذيب باطن، آراستن نفس به صور قدسيه و صفات پسنديده و فناي نفس از ذات خويش. (4)
در نهايت، انسان در سايه دو بال علم و عمل آيينه خداوند در ذات و افعال و صفات مي شود:
و جعلها ذات مملکة شبيهة بمملکة بارئها، يخلق ما يشاء و يختار لما يريد. (5)
يعني همانطور که خدا خلق مي کند انسان هم مي تواند انشاء صورت کند، لکن در مملکت خودش. بنابرين خداوند انسان را مملکتي شبيه مملکت خويش قرار مي دهد و تنها تفاوت انسان با خدا اين است که خداوند واجب بالذات و انسان واجب بالغير مي باشد و اين بدين خاطر است که خداوند انسان را از نظر عظمت وجودي چنان خلق کرده که هيچگونه حد و مرزي از نظر کمالات نداشته و اين، جايگاه مهم انسان در عالم هستي را نشان مي دهد که در کمالاتش هيچ حد يقفي ندارد.
2. ارتباط دو سويه ي حکمت و تهذيب نفس
ارتباط کمال نفس با حکمت دو سويه است:الف) نقش تزکيه و تهذيب در تحصيل حکمت
از نظر ملاصدرا مقصود از حکمت و علم ممدوح در شريعت اسلام فراواني مسائل و ادراکات نيست، بلکه عبارت است از نور و پرتويي که بدنبال رياضتهاي علمي و فکري توأم با اخلاص در نيت، صداقت در کارها و نيروي تقوا در دل انسان مي تابد. (6)اما ملاصدرا شرايطي را براي تحصيل حکمت مطرح مي کند که تزکيه نفس شرط بسيار مهم آن مي باشد چنانکه مي گويد: تا زماني که نفس انساني به آن حد از رشد نرسيده باشد که هر روز از جلدش جدا گردد، هيچ حقيقتي از حکمت را آنگونه که هست درک نخواهد کرد. (7) دليل آن هم اين است که انسان وقتي نفس خود را با رياضات و تطهير و انجام تکاليف شرعي از قوه بسوي فعل بحرکت در مي آورد، در اينصورت همچون آيينه يي مي شود که صور موجودات را در خود نمايان مي کند؛ اينجاست که نفس با نورهاي علوم منوّر گشته و حقايق در آن تجلّي پيدا مي کند و در نتيجه عقل و معقول بالفعل مي گردد و اينجاست که همان محتواي تعريف حکمت به استکمال نفس محقق مي شود، چنانکه ملاصدرا مي گويد:
فاذا وقع الانسان في السلوک العلمي و الرياضة الدينية و التکاليف الشرعية التي هي بمنزلة تصقيل المرآة يخرج النفس من القوة الي الفعل و تصير عقلا بالفعل. (8)
گرچه تحصيل حکمت متوقّف بر تزکيه نفس است اما اين فقط شرط لازم است و کافي نيست. زيرا ملاصدرا به عنايت و موهبت الهي در تحقق آن تأکيد دارد که البته براي مشمول اين عنايت و موهبت شدن شرايطي چون شرح صدر، سلامت فطرت، حسن خلق، خوش فکري و ذوق کشف را ذکر مي نمايد. وي در واقع مي خواهد بگويد که هر فردي قابليت تعلّق اين موهبت را ندارد بلکه بايد شخص داراي صفاي دل باشد و اين شرايط هم در او محقق شود. حال اگر کسي اين شرايط را نداشته باشد و خودش را بزحمت نيندازد که حکمت را طلب کند يا حتي از نظر ملاصدرا اگر در کسي اين امور محقق باشد ولي ذوق و کشف آن را نداشته باشد و نور در قلبش نباشد، باز حکمت در او تمام نيست. (9)
همچنين ملاصدرا در کتاب نفسير خود ابتدا متذکر مي شود که حکمت بمعناي تشبه بالله فقط با حاصل شدن عقل فعال ايجاد مي شود؛ يعني در اين مرتبه علم به حقايق اشياء محقق مي گردد. وي سپس بيان مي کند که در علم خدا حتمي شده است که اين علوم (حقايق توحيد و معاد) بر مردماني که توان درک آن را ندارند حرام است مگر زماني که دنيا را کنار زده و شهوتها را ترک کنند و داراي قريحه يي مقيد به بندگي، فطرتي صاف و قدرت شديد حدس گردند. (10)
از مطالب فوق بدست مي آيد که در واقع تهذيب نفس مي تواند غايت عملي حکمت باشد.
ب) نقش حکمت در تزکيه نفس و کمال آن
حصول کمال علمي از طريق تحصيل حکمت نظري و عملي امري بسيار مهم است که ملاصدرا به آن اشاره مي کند:والنفس تکميل طبيعة البدن بافاضة القوي و الآلات عليها، ... و کذلک العقل يکمل النفس و يقومها و يهذّها و يطهّرها عن الادناس المادية و الارجاس البدنية بافادتها العلم و الحکمة، و تنويرها بنور المعرفة و الهداية. (11)
ملاصدرا به کيفيت کمک رساني حکمت به انسان در تزکيه نفس و مؤثر بودن حکمت نسبت به کمال عملي نفس معتقد است. از نظر او حصول حقايق حکمت، مقدمه يي است براي اينکه نفس انساني از رذائل اخلاقي فاصله گرفته و بسوي تزکيه و تهذيب پيش برود. اما نقش مقدمي حکمت بدين خاطر است که انسان با رسيدن به مرحله ي کمال عقلي بسياري از حقايق را شهود کرده و راه براي شکوفايي نفس و تزکيه آن هموار مي شود. زيرا از نظر ملاصدرا علم و معرفت براي انسان کمال است؛ چرا که حکمت برترين علم است و از اينرو کمالي است که هر چه بيشتر در نفس وارد شود با فضيلتتر است. (12) بنابرين، کمال نفس در بعد معرفتي از راه تحصيل علم و حکمت حاصل مي شود و اين در واقع همان کمال عقلاني نفس است که حتي بعنوان رکن و پايه کمال عملي محسوب مي شود. (13) زيرا نفس با اتصال و اتحاد به عقل فعّال است که از جنبه ي علمي و نظري به کمال مطلوب مي رسد و حقايق همه صور براي آن عينيت مي يابد و کمال جنبه ي عملي نفس نيز از مسير حصول عدالت اخلاقي و پاک شدن از رذائل ميسّر مي گردد.
اما وصول به کمال علمي از طريق تحصيل حکمت نظري امري روشن است، لکن حصول کمال عملي از طريق حکمت نظري و عملي بدين صورت است که هر گاه انسان بسبب اتصال به عقل فعال و احاطه بر حقايق و علوم کلي به استکمال نفس نايل آيد، در اينصورت هيچيک از زيباييها و جلوات ظاهري نظر او را جلب نمي کند بلکه نفس انسان بواسطه ي حصول حقايق حکمت از رذائل و شهوات حيواني فاصله خواهد گرفت که همين نقطه عطفي براي تزکيه نفس خواهد بود. (14) بنابرين، با رسيدن به کمال عقلي و نمايان شدن حقايق براي انسان، راه براي شکوفايي نفس هموار خواهد شد و در نتيجه براي گذشتن از مشتهيات نفس و نيل به نورانيت، تحصيل حکمت ضروري است. (15)
3. رابطه حکمت اخلاقي با حکمت ادراکي
حکمت بمعناي اخلاقي، همان حسن خلق است که براساس آن افعال متوسط ميان جربزه و غباوت صادر مي شود و حسن خلق در صورتي حاصل مي گردد که نفس در جهار بُعد دروني خود (نيروي علم، غضب، شهوت و عقل) به حد اعتدال و کمال رسيده باشد. اين حکمت همان صفت نفساني است که به دو قسمت تقسيم مي شود؛ حکمت غريزي و حکمت اکتسابي. حکمت غريزي شامل معلومات فطري و بديهي است و بعنوان رکن نيل اختياري انسان به حکمت اتسابي، محسوب مي شود. حکمت بواسطه ي ايجاد اعتدال در هر چهار رکن فضايل اخلاقي انسان محقق مي گردد ليکن اين اعتدال يکي از اسباب نيل به حکمت ادراکي است. بدين ترتيب که نيروي علم اعتدالش به اين است که فرق بين صدق و کذب در گفتار، حق و باطل در اعتقادات و نيک و زشت در اعمال را درک کند، حال اگر اين نيرو اعتدال يابد، نتيجه آن حکمت خواهد بود که اين حکمت يعني حکمت ادراکي ثمره ي حکمت بمعناي حکمت اخلاقي است. بدين ترتيب حکمت عملي که قسيم حکمت نظري است، همان علم يافتن بر خلق است؛ حال چه آن خلق حاصل شود يا نشود. اما حکمت عملي که يکي از فضايل سه گانه اخلاقي (شجاعت، عفت و حکمت) بشمار مي رود، خود خلق است نه علم يافتن بر آن.4. صدرالمتألهين و سعادت
ملاصدرا در کتاب الاسفارالاربعة مي گويد:واعلم أن سعادة کل قوة بنيل ما هو مقتضي ذاتها من غير عائق. (16)
يعني سعادت هر قوه، وصول به چيزي است که ذات آن قوه اقتضا مي کند، بدون اينکه، مانعي سد راه مقتضاي ذات آن باشد وي معتقد است کمال قوه شهويه، وصول به شيء مورد اشتها، کمال قوه غضبيه، غلبه و انتقام و کمال قوه واهمه، اميد و آرزو مي باشد. بنابرين، سعادت و کمال هر قوه بنا بر نوع ادراک با قواي ديگر، متفاوت خواهد بود، چنانکه سعادت ادراک حسي در اين است که شيء محسوس و ملائم خود را مانند شنيدن صداي زيبا با گوش درک کند و سعادت خيال، تصور و تخيل اشياء زيباست. او سعادت نفس انساني را يکي از جهت ذات عقلي آن و ديگري از جهت تعلق آن به بدن و ارتباطش با امور مادي مورد بررسي قرار مي دهد. (17)
وي درباره ي حيثيت اول، مي گويد:
فنفوسنا اذا استکملت و قويت و بطلت علاقتها بالبدن و رجعت الي ذاتها الحقيقية و ذات مبدعها، تکون لها من البهجة و السعادة ما لايمکن ان يوصف او يقاس به اللذات الحسبية. (18)
يعني هر گاه، تعلق نفس از بدن، منفک شده و به ذات حقيقي خود بر گردد، به بالاترين سعادت مي رسد که قابل مقايسه با لذات حسي نيست.
همچنين مي گويد: سعادت نفس بحسب ذات آن عبارت است از ادراک عقليات و وصول به عقليات صرف و در نهايت، تعقل خير محض.
در مورد جهت دوم نيز مي گويد:
و اما کمال النفس و سعادتها بحسب مشارکة البدن و وقوعها في هذا العالم و دارالبدن، فبحصول العدالة بصدور افعال سائقة اليها محصله اياها. (19)
يعني سعادت نفس از اينجهت که همراه بدن است آن است که افعالي که از انسان صادر مي شود او را بسوي ملکه عدالت سوق دهد.
او مي افزايد: عدالت، زماني حاصل مي شود که نفس انسان در حد وسط اخلاق متضاد بدني قرار گرفته و در انجام افعال، اعتدال را رعايت نمايد و افراط و تفريط در افعال نداشته باشد و طوري عمل کند که مطيع قواي بدني نباشد بلکه بر آنها نوعي، استيلا داشته و آن قوا را تحت کنترل خود در آورد تا مطابق اوامر او عمل کنند. بنارين، آدمي براي نيل به سعادت، مي بايد خود را از قيود بدن، رهانيده و آمادگي لازم را براي کسب فيوضات از مبدأ فعال، حاصل کند. (20)
ملاصدرا با توجه به نظريه حد وسط و اعتدال، فضيلت را تعريف کرده و در نهايت، براي کسب حالت اعتدال معتقد است تمام قوا بايد تحت تسلط عقل و شرع درآيند بطوري که قواي غضبيه و شهويه هيچ سيطره يي بر قوة عاقله انسان نداشته باشند. (21) او قاعده يي را ذکر مي کند که مطابق آن، سعادت داراي مراتبي خواهد بود:
اعلم ان الوجود هوالخير و السعادة، و الشعور بالوجود ايضاً خير و سعادة، لکن الوجودات تفاضلة متفاوتة بالکمال والنقص؛ فکلما کان الوجود اتم، کان خلوصه عن العدم اکثر، و السعادة فيه اوفر... .(22)
ملاصدرا در مقام بيان ماهيت سعادت مي گويد که وجود، خير و سعادت است و درک وجود نيز خير است و سعادت. اما به تناسب تشکيک در وجود، آن را داراي مراتب و درجات متفاوتي مي داند که تفاوت آن به کمال و نقص است. بنابرين، هرچه وجود، تمامتر و شائبه عدم در آن کمتر باشد، سعادت در آن بيشتر خواهد بود.
از اينرو، استدلال ملاصدرا چنين است که وقتي وجودات، داراي مراتب مختلف باشند، سعادت حاصل از درک مراتب مختلف وجود نيز متفاوت خواهد بود. همانطوري که وجود قواي عقليه، اشرف از وجود قواي شهويه، غضبيه و واهمه است، سعادت آن نيز اتم خواهد بود. وي سپس به تقسيم سعادت حقيقي و غيرحقيقي پرداخته و مي گويد: سعادت حقيقي انسان، منوط به آن است که دو قوه نظري و عملي آدمي به کمال رسند. عقل آدمي، داراي دو قوه نظري و عملي است. کمال قوه نظري منوط به تعلق عقليات صرف و اتحاد با عقل کلي است. انسان در کمال قوه نظري، علم مي يابد که خداوند، بدون التفات به غير و بدون اينکه فايده يي نصب او گردد، به اشياء عنايت دارد. همچنين مي داند، صفات خداوند بدليل بساطت ذات الهي، عين ذات بوده و حقيقت آنها واحد است و ترتيب نظام عالم را از ابتدا تا انتها يعني از وجود باريتعالي تا عقول، نفوس، طبايع، مواد و اجسام مي شناسد و مي داند که در نهايت مي تواند، به درجه عقل مستفاد نايل آيد. (23)
اما کمال نفس ازنظر قوه ي عملي اين است که انسان در افعال خود، حد اعتدال را رعايت کند. اين امر در صورتي ميسور مي گردد که نفس انساني، مطيع امور بدني نشده و افعال بدني را تحت سيطره خود قرار داده و آنها را در حد اعتدال نگاه دارد.
از نظر ملاصدرا، کمال نفس در سايه پرورش فضايل اخلاقي حاصل مي شود؛ بگونه يي که براي او بر اثر ايجاد هماهنگي بين قوا، عدالت حاصل گردد. پس چنين انساني، گرچه نفسش به بدن تعلق دارد ولي بينياز از آن است. انسان کامل و به سعادت حقيقي رسيده کسي است که نفس او به نهايت کمال عقلي و عملي رسيده و علم او، عين عمل و بالعکس گرديده است.
از نظر وي، آدمي هرچه از حيث کمي و کيفي در اين امور، همت گمارد، سعادت او اکمل و اتم خواهد بود. بنابرين انسانها در نيل به سعادت در يک رتبه قرار نمي گيرند، بلکه براساس سعي و تلاش خود، مراتب گوناگوني را دريافت خواهند نمود. ملاصدرا مي گويد:
کما يزيد علي هذا المبلغ کما او يشتد کيفاً، کانت سعادته اکمل و اتم. (24)
يعني هر چه بر مقدار و يا شدت اين امور اضافه گردد، سعادت کاملتر و تمامتر خواهد بود. همچنين وي در رابطه با سعادت غير حقيقي نيز مي گويد: نفوسي که جاهل به جهل بسيط بوده و شوقي به کسب معقولات و انگيزه يي به کسب کمال علمي و عقلي ندارد، اگرچه بخاطر ادراک اوليات و برخي آراء مشهوره و مقدمات استدلالها، از قوه محض خارج شده و به فعليت درآمده باشند، در صورتي که نيکوکار باشند، به سعادت غيرحقيقي، سعادتي از جنس توهمات و تخيّلات، نايل خواهند گرديد و چنين نفوسي پس از مفارقت از بدن، به تصوراتي که از سعادت داشته اند مانند حور و قصور و... در جهان آخرت مي رسند. (25)
نتيجه گيري
گرچه انسان براي رسيدن به سعادت بايد ابتدا به کسب و انجام فضايل نايل آيد، لکن از آنجا که حکيمان مسلمان خود را پيرو اخلاق فضيلت شريعت مدار مي دانند، يعني در عين حال که براي فضايل ارزش ذاتي قائلند و همچنين تسلط قوه عاقله را بر ساير قوا شرط مي دانند، ولي تابعيت از احکام دين و شريعت را نيز سرلوحه کار خود قرار مي دهند.پي نوشت ها :
* استاديار گروه فلسفه دانشگاه قم
1. ملاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 8، ص 131.
2. همو، شرح اصول کافي، ص 355.
3. الاسفارالاربعة، ج 9، ص 87.
4. ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص 324.
5. الاسفارالاربعة، تصحيح، تحقيق و مقدمه غلامرضا اعواني؛ مقدمه و اشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ج 1، ص 316.
6. شرح اصول کافي، ج2، ص 324.
7. مبدأ و معاد، ص412.
8. ملاصدرا، اسرارالآيات، ص 9.
9. الاسفارالاربعة، ج5، ص6.
10. ملاصدرا، تفسير القرآن الکريم، ج4، ص 60.
11. الاسفارالاربعة، تصحيح، و مقدمه تحقيق مقصود محمدي؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ج7، ص 157 و 158.
12. همان، ج 4، ص 125.
13. مبدأ و معاد، ص 618.
14. الاسفارالاربعة، ج 9، ص127.
15. ملاصدرا، رساله الحشر، ص 121.
16. الاسفارالاربعة، تصحيح، تحقيق و مقدمه رضا اکبريان؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ج 9، ص170.
17. مبدأ و معاد، ص 586.
18. الاسفارالاربعة، تصحيح، تحقيق و مقدمه رضا اکبريان، ج 9، ص 164.
19. همان، ج 9، ص 171.
20. همانجا.
21. همان، ج 9، ص 90.
22. همان، ج 9، ص163.
23. ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ص 422.
24. الاسفارالاربعة، تصحيح، تحقيق و مقدمه رضا اکبريان، ج 9، ص 176.
25. همان، ج 9، ص 148.
1. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 5، 8 و 9، چ 4، 1410 و 1419 ق.
2. ـــــــــــــــــ ، الاسفار الاربعة، ج 1، تصحيح و تحقيق غلامرضا اعواني؛ مقدمه و اشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ويراستار مقصود محمدي، تهران، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1383.
3. ــــــــــــــــــ ، الاسفار الاربعة، ج 7، تصحيح، تحقيق و مقدمه مقصود محمدي؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، تهران، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1380.
4. ــــــــــــــــــ ، الاسفار الاربعة، ج 9، تصحيح، تحقيق و مقدمه رضا اکبريان؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ويراستار مقصود محمدي، تهران، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1380.
5. ــــــــــــ ، مبدأ و معاد، انجمن فلسفه ايران، 1354.
6. ـــــــــــــ ، شرح اصول کافي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366.
7. ـــــــــــ ، اسرار الآيات، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ي ايران، 1360.
8. ــــــــــــ ، تفسير القرآن الکريم، قم، انتشارات بيدار، 1364.
9. ـــــــــــ ، رساله ي الحشر، تهران، انتشارات مولي، بي تا.
10. ـــــــــــــــ ، مفاتيح الغيب، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363.
منبع مقاله :
زير نظر محمد خامنه اي، (1391)، اخلاق متعاليه (نگاهي به اخلاق و فلسفه اخلاق در حکمت متعاليه)، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول