زبان شناسي معياري

روش معياري به هيچ زبان شناس خاصي منتسب نيست و از اين رو اين روش، هيچ ملاک، ويژگي يا اوصاف مکتوبي در آثار زبان شناسان ندارد. بنابراين هيچ محقق يا زبان شناسي مدعي وضع تعاريف و ويژگي هاي آن نيست
دوشنبه، 5 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبان شناسي معياري
 زبان شناسي معياري

 

نويسنده: نعمة رحيم العزاوي
مترجم: جواد اصغري



 

روش معياري به هيچ زبان شناس خاصي منتسب نيست و از اين رو اين روش، هيچ ملاک، ويژگي يا اوصاف مکتوبي در آثار زبان شناسان ندارد. بنابراين هيچ محقق يا زبان شناسي مدعي وضع تعاريف و ويژگي هاي آن نيست . (1) به همين دليل است که کمال بشر در اين باره مي گويد: «روش معياري يک ايده سنتي شناخته شده است که در اين جمله متجلي مي شود. زبان چيزي است که مردم بايد با آن سخن بگويند نه آنچه عملاً بدان تکلّم مي کنند. » (2) عبارت « ايده سنتي شناخته شده » نشان مي دهد که او اين روش را منسوب به کسي نمي داند و حتي آن را يک « روش » ندانسته و زمان خاصي را نيز براي پيدايش تعيين آن نکرده است. تنها نکته در اين تعريف آن است که زبان « بايد آن گونه باشد که معيارها مي گويند ». (3)
بنابراين هنگامي که ميان پژوهشگران امروزين بحث بر سر زبان و روش هاي پژوهشي زباني است هيچ نامي از روش معياري به ميان نمي آيد.
تمام حسان ميان دو جنبه از فعاليت هاي زباني متفاوت قائل مي شود. اين دو جنبه عبارت است از کاربرد زبان و پژوهش در زبان. کاربرد زبان مربوط به گويش وران يک زبان و پژوهش هاي زباني وظيفه محققان مي باشد. همچنين کاربرد زبان به معناي اجرا يا پياده کردن اصولي معين است که در ذهن گويش ور نهان است اما پژوهشگر حوزه زبان در جست و جو براي کشف آنهاست. کاربرد زبان به عنوان فرايند پياده سازي و اجراي زبان، نيازمند معيارهاي معيني است اما پژوهش زباني به عنوان يک عمليات جست وجو گرانه، در پي به کارگيري « استقرا » است تا بتواند حقايق را توصيف کند. بنابراين از بارزترين ابزارهاي به کارگيري زبان، معيار است و از بارزترين ابزارهاي پژوهش و جست وجو، توصيف مي باشد. اينها تفاوت هاي ميان کاربرد زبان و پژوهش زباني است. (4)
بر اين مبنا، روش معياري در نظر تمام حسان روشي نيست که زبان بر اساس آن مورد مطالعه قرار گيرد بلکه تصور مشخصي از زبان است که گويش ور آن را به کار مي گيرد و طبق آن عمل مي کند. به همين دليل است که تمام حسان اين اصطلاح يا مفهوم را يک روش پژوهش در حوزه زبان تلقي نکرده اما در مقابل معتقد است که روش توصيفي بهترين روش براي مطالعه زبان در عصر حاضر است.
بنابراين براي گويش ور مجموعه معيارهايي است که بايد مراعات شود و براي پژوهشگر، مجموعه پديده هايي است که بايد مورد ملاحظه قرار گيرد. زبان براي گويش ور، ميدان حرکت است و براي پژوهشگر، موضوع مطالعه و پژوهش. گويش ور خود را با معيارها مشغول مي کند و پژوهشگر با ماده هاي زباني هدف مطالعه. هدف مطلوب گويش ور، حرکت درست در مسير معيارها و هدف مطلوب پژوهشگر توصيف صحيح الگوها و پديده هاي زباني است.
تمام حسان تنها محقق نيست که ارتباطي ميان روش معياري و روش توصيفي قائل نشده است. عبده الراجحي نيز در کتابش تحت عنوان « النحو العربي و الدرس الحديث » راه او را پيموده است چرا که در اين کتاب واژه هايي همچون « روش معياري » يا « نحو معياري » ديده نمي شود. او به جاي اين اصطلاحات از اصطلاح « نحو سنتي » استفاده کرده که نحويان غربي براي اشاره به نحو قديم به کار مي برند. مقصود اين نحويان از « نحو سنتي » آن روشي است که مبتني بر انديشه هاي ارسطو است. عبده الراجحي هنگام سخن از نحو عربي آن را نحو معياري قلمداد نکرده چه گفته است: « نحو عربي، نحوي سنتي است و با نحو سنتي بسياري از زبان ها داراي ويژگي هاي مشترک است. » (5)
محمود فهمي حجازي در کتاب خود « علم اللغة العربية » هنگامي که درباره روش هاي پژوهش در حوزه زبان سخن مي گويد از چيزي به عنوان « روش معياري »، نامي به ميان نمي آورد بلکه از اصطلاح « معيارگرايي » استفاده مي کند و واژه « روش » را در کنار اين اصلاح قرار نمي دهد. او « معيارگرايي » را با « نحو تعليمي » مرتبط مي داند و از طرفي حتي « معيارگرايي » و « زبان شناسي » را دو مفهوم کاملاً متفاوت ارزيابي مي کند؛ (6)
« نحو در معناي تعليمي و معيار گرايانه آن، يعني نحوي که هدف از آن وضع قواعد به کارگيري صحيح ساختار واژگان و جملات است، در ظاهر با زبان شناسي متفاوت است زيرا زبان شناسي، زبان را با هدف کشف جوانب مختلف آن مورد کندوکاو قرار مي دهد نه با هدف حکم دادن به خطا يا صحيح بودن نحوه به کارگيري زبان ». (7)
احمد سليمان ياقوت نيز به اين مطلب اشاره مي کند که اصطلاح « روش معياري » را در واژه نامه هاي خارجي نيافته اما واژه « معيارگرايي » را بدون واژه « روش » مشاهده کرده است. به اعتقاد وي، زبان شناسان اصطلاح معيارگرايي را براي توصيف گرايشي به کار برده اند که هدف آن وضع قواعد صحت زبان و « بايدهاي » کاربردي آن است. نکته قابل ملاحظه در اين تعريف آن است که وي واژه « گرايش » را با « معيار » به کار برده و « گرايش » هيچ گاه به رتبه « روش » و يا « نظريه » نمي رسد. (8)
آنچه به ذهن نگارنده اين سطور مي رسد اين است که « معيارگرايي » در پژوهش هاي زباني دوبار به منصه ظهور مي رسد. نخست در طي فرايند « توصيف » و دوم، پس از پايان يافتن فرايند توصيف و استنباط قوانين توسط توصيفگر زبان. هدف « معيارگرايي » در طول فرايند توصيف، استانداردسازي قواعد و تمايل به ارائه آن به عامه مردم براي به کارگيري و پرهيز از هر آنچه که آن قواعد استنباط شده را نقض مي کند و جلوگيري از بروز نوادر و موارد شاذ است که در مقابل آن قواعد قرار مي گيرد.
از اين روست که ابراهيم انيس معتقد است نحويان عرب بايد در مقابل موارد نادر و شاذ موضعي قاطعانه تر مي گرفتند حتي اگر اين موارد نادر و شاذ توسط « بزرگان سخن عرب و شاعران عصر جاهليت مانند نابغه ذبياني صادر شده بود. » (9)
هدف روش معياري پس از پايان فرايند توصيف، حفظ ثبات زبان ميان مجموعه گروه هايي است که يک ملت به آن منتسب است و ميراث خود را با آن تضمين مي کند. از سويي با بزرگ تر شدن اين ملت و وسعت يافتن پهنه تمدني آن و گذر زمان، نياز به اين معيارها بيش از پيش عيان مي گردد. (10)
اين بدان معناست که معيارگرايي منحصر به زبان عربي نيست بلکه ممکن است در زبان هاي ديگر نيز پيدا شود اما زبان عربي به دليل رابطه تنگاتنگي که با قرآن کريم دارد نياز بيشتري به معيارگرايي دارد. در اين چارچوب لازم است « تحولات زبان عربي - به هر ميزان که باشد - با آن قواعد اساسي هماهنگ و همسو باشد که زبان قرآن کريم بر مبناي آن پديدار شده تا نسل هاي آينده نيز - به رغم همه تحولات زباني که تجربه خواهند کرد - بتواند قرآن را بخوانند و به خوبي درک کنند. (11)
اگر همين « معيارگرايي » نبود - که از دير زمان تاکنون رعايت مي شده است - اين تفاوت عمده ميان زبان عربي و ديگر زبان هاي قديمي چون يوناني، سنسکريت، عبري، سرياني، اکدي و..... وجود نداشت؛ چه همه اين زبان ها، زبان هايي تاريخي اند که نقش خود را ايفا کرده و مدت ها پيش به زبان هاي مرده مبدل شده اند اما زبان عربي حيات و پويايي خود را حفظ کرده و حتي مي توان گفت همچون شرياني است که بي توقف تا روزگار ما حيات فرهنگي جهان عرب را تضمين کرده و اگر تغييراتي نيز در گذر زمان در آن پديدار شده، بسيار اندک بوده است به نحوي که مانع پژوهش هاي زباني دقيق نمي شود. (12)
از همه آنچه به ميان آمد معلوم مي شود که پژوهشگر عرصه زبان نبايد هنگام مطالعه زبان به يک روش بسنده کند بلکه بهتر است جانب احتياط را در پيش گيرد و از روش ها و گرايش هاي ديگر اطلاع داشته باشد و اصول آن ها را بداند زيرا يک پديده زباني نيز ماهيتي همچون اشکال مادي دارد. پديده زباني مانند مکعبي است که براي ديدن و توصيف کردن آن، نمي توان به پرتوي يک سويه نور از يک چراغ کفايت کرد زيرا نوري با اين کيفيت تنها يک بُعد از مکعب را نمايان مي سازد و ديگر ابعاد آن را نهان مي کند. از اين رو براي احاطه به حقيقت يک پديده زباني بايد در حسب نياز از روش هاي مختلف کمک گرفت. (13)

پي نوشت ها :

1. الکتاب بين المعيارية و الوصفية، احمد سليمان ياقوت، ط 1، 1989، ص 16.
2. دراسات في علم اللغة، القسم الاول، کمال بشر، ص 56.
3. الکتاب بين المعيارية و الوصفية، ص 16.
4. همان، صص 4 و 5.
5. النحو العربي و الدرس الحديث، ص 160.
6. الکتاب بين المعيارية و الوصفية، ص 16.
7. علم اللغة العربية، ص 42.
8. الکتاب بين المعيارية و الوصفية، ص 17.
9. المستشرقون و المناهج اللغوية الحديثة، ص 93.
10. همان، ص 94.
11. همان.
12. همان، صص 94 و 95.
13. همان، ص93.

منبع مقاله :
رحيم العزاوي، نعمة، (1392)، روش شناسي پژوهش هاي زبان شناختي، دکتر جواد اصغري، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.