تمدن بين النهرين و شوش
بين دو رود بزرگ دجله و فرات سرزمين باستاني بين النهرين، ناحيه ي رسوبي و مسطحي است که اينک عراق قرار دارد. اين دو رود با اراضي هلالي شکل و در يک منحني تا سواحل سوريه، لبنان و شمال فلسطين، حوزه اي را تشکيل مي دهند که برستد (1) ماهرانه آن را هلال حاصلخيز ( الهلال الخصيب ) ناميده است. در واقع اين هلال، مديترانه را به خليج فارس وصل مي کند. در آن زمان، خليج فارس درازتر از زمان حاضر بوده و دجله و فرات هر يک جداگانه به آن مي ريختند و بعدها بتدريج بر اثر تجمع رسوبات خشکي در خليج پيش رفته و طول آن کمتر شده است. در منتها اليه جنوبي، مردابها و نيزارها قرار دارد و مقدار آب متغير و ميزان بارندگي اندک است (2). همچنين اوريان اولسن، مؤلف کتاب تاريخ اکتشافات جغرافيايي، در مورد اين منطقه از جهان معمور چنين مي نويسد:« در کنار شط فرات، از دور و بر فراز تپه، خرابه هاي بابل عظيم و مرکز دنياي قديم و مظهر عالي تمدن اوليه ي انسان نمايان است. خرابه هاي اين عروس دنيا در مساحتي به اندازه ي پاريس و لندن، پراکنده و در زير خاکهاي سوخته از حرارت آفتاب، قطعات کتيبه هاي سفالين قرار گرفته اند. اين بيابان عظيم، در 4000 سال ق م. مرکز تمدن درخشاني بود و جمعيت زيادي در آن زندگي مي کرد و مزارع آن کشت و زرع مي شد و... » (3)
البته اگر به نقشه ي جغرافيايي پاريس مراجعه کرده و از مصب رود دجله بر خليج فارس تا شهر العماره ي عراق کنوني را دنبال کنيم و بعد در امتداد شرق از مرز عراق گذشته و به شهر شوش فعلي برسيم، به اين ترتيب حدود سرزمين شوش قديم را يافته ايم. اين شهر مرکز ناحيه اي است که يهوديان آن را « عيلام » يعني زمين بلند مي ناميدند. در همين ناحيه ي کم وسعت، باستانشناسان به آثاري انساني دست يافته اند که تاريخ و قدمت آنها به شش هزار سال قبل از ميلاد مي رسد و در نتيجه قرائت خطوط ميخي و هيروگليف مصري که يکي از فتوحات علمي و قدم بزرگي در تاريخ اکتشافات است، دوره ي اطلاعات بشري از 700 سال به 4000 سال و بعد از آن به 600 سال ق م. توسعه و بسط يافت.
انسان باستان در اين تمدنها، در نگاه نخستين خود به محيط پيرامون، بهترين راه حل ممکن براي ادامه ي زيست را انتخاب کرد و عملاً با شناختي که از محيط حاصل نمود، تمدني بر پايه ي بهره گيري از آب بنا نهاد. تا زماني که دولت شهرها و شهرهاي باستاني پديد نيامده بودند، جغرافيا صرفاً به عنوان يک واقعيت ذهني مطرح بود و از مقطعي که شهرهاي کهن شوش، اکباتان، تخت جمشيد، اور و غيره به وجود آمدند، بازرگاني و حمل و نقل کالا مطرح شد و رونق گرفت. بتدريج تفکرات جغرافيايي جنبه ي عيني يافت و توجه علما و انديشمندان آن دوران را به خود معطوف کرد. البته در اين مقطع زماني، دانش جغرافيا بشدت با نجوم و علم هيئت درآميخته بود و جغرافيا بيشتر جغرافياي رياضي بود و بيشتر اطلاعات جغرافيايي به دست آمده از اين تمدنها از درون و متن علم هيئت و اخترشناسي استخراج شده است. بابليان با نگراني مي خواستند بدانند که زمين شان نسبت به کرات ديگر، نسبت به تمام کره ي زمين و حتي نسبت به تمام عالم، کجا قرار گرفته که چندين لوحه براي جواب دادن به اين نيازها تهيه شده است. آنها کره ي زمين را همچون جسمي شناور بر روي اقيانوس مي پنداشتند. زمين براي آنها هفت طبقه داشت و تمام آن را به چهار قسمت منقسم مي کردند که هر کدام را به نام نزديکترين منطقه به سومر مي ناميدند: عيلام در جنوب، اکد در شمال، سوبارتو ( آشور ) در مشرق و عمورو ( سوريه ) در مغرب.
برخي ديگر از اطلاعات جغرافيايي قرون باستان، به صورت لغت نامه هاي جغرافيايي و شامل اسناد اسامي بلاد و سرزمينهاي شناسايي شده تا آن زمان بود که بيشتر براي مقاصد اداري تهيه مي شد. هر زمان که حاکمي بر ناحيه ي تقريباً وسيعي فرمان مي راند نيازمند افزارها و اطلاعات جغرافيايي بود که با آنها بتواند کار کارگزاران خود را هدايت کند.
اصولاً تمدن بابلي بر پايه ي بازرگاني تکيه داشت و تسخير شهر صور توسط بختنصر، راه دريايي هند و درياي مديترانه را بر روي بابليان گشود و توانستند سازمان اقتصادي قدرتمندي بنا نهند.
بابليان پس از ترسيم نقشه ي آسمان ( نجوم )، به ترسيم نقشه ي زمين پرداختند. کهنترين، نقشه ي جغرافيايي، نقشه اي است که کاهنان بابلي براي شهرها و راهنماي امپراتوري بختنصر ترسيم کردند. کساني که در ويرانه هاي گاسور واقع در سيصد و بيست کيلومتري شمال بابل مشغول کاوش بودند، لوحه گِلي به دست آوردند که به تاريخ 1600 ق م. مربوط مي شود و در آن کوهها را با خطوط گرد و آبها را با خطوط مورب و رودخانه ها را با خطوط متوازي نمايش داده اند.
همچنين ساکنين بين النهرين معتقد بودند که مرکز جهان در سرچشمه هاي رود فرات در کوههاي توروس قرار دارد. زمين از دريا و اقيانوس جداست و آسماني که زمين را احاطه کرده گنبدي شکل است. بر اين اساس، نقشه اي از عالم و با خط ميخي ترسيم کرده بودند که در آن بابل، سوريه و ساير مناطق شناخته شده در داخل دايره اي که گرداگرد آن خليج فارس قرار دارد رسم شده بود و بابل در مرکز دايره قرار داشت. بعدها تمام ملل باستان آشوري ها، مصريان، يهوديان و... همين فرض را در مورد زمين داشتند. زمين را مرکز کائنات و آسمان و هرچه در آن است را گرد زمين در حال گردش قلمداد مي کردند و اينکه جملگي براي رفاه و زيست انسان آماده به کارند.
تمدن مصر باستان
تعيين قدمت تاريخ تمدن مصر مشکل است ولي از روي شواهد و مدارک باستان شناسي چنين استنباط شده است که در فاصله ي سالهاي 3000 و 4000 پيش از ميلاد، فرهنگ نئولتيک يا عصر نوسنگي در مصر همزمان با بين النهرين پا گرفت. اولين آثار و علايم تمدن از 2800 سال ق م. يعني از تاريخ بناي اهرام بزرگ، هويدا شد و بتدريج نخستين شهرها و دولتها در آن پديد آمدند. بي علاقگي مصريان قديم به امور عقلي و فلسفي و تمايلشان به امور عملي را مي توان در اخترشناسي و جغرافيا نيز مشاهده کرد. آنها بيش از هر ملت اوليه ي ديگري به محاسبه ي زمان توجه داشتند؛ از آنجايي که کشور خود را تقريباً باريک و دراز يافتند مايل بودند دنيا را چون جعبه اي دراز و باريک بينگارند. بي ترديد تصويري که ديرين ترين مصريان از پيدايش جهان داشتند ماديتر است: در آغاز، آب همه جا را فرا مي گيرد سپس تپه اي سر از آب بيرون مي آورد که حامل نخستين موجودات زنده است ولي اين تصوير که واپس تابيده ي ساده طغيان هر ساله ي نيل است رفته رفته جاي خود را به شرح مذهبي ظريفتري داد که به کيهان پديدي (4) مذهبي معروف شد. در اين زمينه در کتاب طلوع جغرافياي جديد بيزلي، آمده است:« مصريان قديم نظير بابليان کوشيدند بعضي از اماکن روي زمين را با توجه به حرکت خورشيد و ستارگان شناسايي کنند و معتقد بودند که جهان به شکل مستطيل است و مصر بخش خشک کم آب زمين را اشغال کرده و رود نيل از وسط اين شکل هندسي منتظم مستطيل عالم مي گذرد. » (5)
مصريان قديم، سال 365 روز را به 12 ماه و 30 روز تقسيم کرده و پنج روز اضافي را در اول هر سال قرار داده و به اعياد خداوندان اختصاص مي دادند. در ميان آنها کشتيراني شيوع داشت و کشتيهاي آنها در درياي سرخ و ابتداي اقيانوس هند به تجارت مشغول بودند.
ويل دورانت در اولين يادداشتهاي تاريخي خود از تمدن مصر باستان چنين مي نويسد:
« مصريان قديم در نوشته هايشان اشاره اي به کسوف و خسوف نداشتند و در اين خصوص به طور کلي از معاصران خود در بين النهرين عقبتر بودند و فقط مي توانستند روز بالا آمدن آب نيل را پيش گويي کنند و معابد خود را در نقطه اي که خورشيد صبح روز اول انقلاب صيفي از آنجا طلوع مي کند بسازند. حرکات سيارات و وضع آنها را در آسمان تحت نظر داشتند و ثبت مي کردند و ستارگان ثابت را از سيارات تشخيص مي دادند. » (6)
از ميان تمدنهاي باستاني حوزه ي خاورميانه، مدت امپراتوري فراعنه مصر طولانيتر بود و حدود هزار سال به طول انجاميد. از روي يک پاپيروسي که از عهد رامسس دوم به دست آمده، معلوم مي شود که اطلاعات جغرافيايي مصريان باستان چندان توسعه نداشته و بيشتر ايام خود را صرف ساختن بناهاي عظيم مي کردند. ولي فراعنه و ساير امپراتوري هاي اين حوزه، براي حفظ و قوام حکومتشان سعي بر شناخت محيط پيراموني خود داشتند؛ چنانکه توجه خاص به کشتيراني در مديترانه، استفاده از رودخانه ي طويل نيل و تأمل در حرکات سماوي، به پيشبرد انديشه ها و تفکرات جغرافيايي کمک کرد. بعدها ايراني ها و رومي ها توانستند اطلاعات مهم و مؤثري در دانش جغرافيا از تمدن مصر اخذ کنند. در واقع، نخستين و ابتدايي ترين اطلاعات جغرافيايي منسوب و مأخوذ از مصريان، بابليان، سومريان، آشوريان و سازندگان امپراتوري مينويه در سرزمين ميلتوس ( يونان فعلي ) است که در ادامه به آن مي پردازيم.
تمدن اژه و فينيقي
در سال 2800 ق م. در کريت واقع در حوضه ي شرقي مديترانه يک امپراتوري دريايي پديد آمد که به نامِ امپراتوري مينويه - منسوب به مؤسس آن مينوس (7) - شناخته مي شد. اين تمدن، قسمت اعظم جزاير درياي اژه و شبه جزيره ي يونان را دربر گرفت. ولي منطقه ي تحت سکونت فينيقي هاي سامي نژاد، محدود به حاشيه ي محصور بين دريا و کوههاي لبنان مي شد که در آن زمان پوشيده از جنگلهاي انبوه درختان سدر بود. وضع جغرافيايي اين اراضي طوري بود که به واسطه ي مضرس و کوهستاني بودن و وجود تعداد زيادي جزيره، نفوذ به داخل آن مشکل و لذا دفاع ساکنين آنجا را آسان مي کرد. مملکت فينيقي عبارت بود از مجموع چند شهر ساحلي که هر يک زمينيهاي اطراف خود را خصوصاً براي زراعت مورد استفاده قرار مي دادند. از سال 1100 - 1400 ق م. شهر صيدون Sidon ( صور ) و بعد از آن شهر صيدا تير Tyr بر ساير شهرها غلبه و حاکميت داشتند. فينيقي ها توانستند فنون دريانوردي را بياموزند و از پيشگامان اکتشافات جغرافيايي در منطقه ي مديترانه به شمار آيند. آنها ستاره ي قطبي را مي شناختند و با کشتي تا سواحل اسپانيا را طي مي کردند و از آنجا به شهرهاي خود نقره حمل مي کردند. به گفته ي مورخان و جغرافيداناني چون هرودت و استرابون (8) تجارت نقره در اين قسمت از اسپانيا بسيار مهم و معادن آن وسيع و غني بود. فينيقي ها را عقيده بر آن بود که جهان معمور با گذشتن از جبل الطارق پايان مي پذيرد؛ لذا سفرهايي که به طرف اقيانوس اطلس داشتند با ترس و خوف همراه بود. يک حقيقت جغرافيايي مهم در مورد فينيقي ها اين است که آنها بسياري از اطلاعات جغرافيايي را نزد خود محفوظ داشتند و به خاطر ترس از رقابت در مناطق تجاري، آنها را به ديگران منتقل نمي کردند و اين چنين آنها توانستند برتري تجارت دريايي خود را مدتها حفظ کنند. فينيقي ها که سرزمين شان در لبنان کنوني قرار داشت از جمله اولين تجار کاشف و دريانورداني بودند که سفرهاي دريايي زيادي به سوي محدوده شناخته شده ي دنيا انجام دادند. آنها همچنين علاوه بر انتقال نقره از اسپانيا به لبنان به کار توليد و فروش برنز نيز مشغول بودند. به دليل کميابي قلع در منطقه ي مديترانه، آنها سفرهاي منظمي به جزاير سيسيلي (9) ايتاليا که در فاصله ي دوري از جزاير بريتانيا قرار داشتند انجام مي دادند و نيز کنده هاي سدر را با کشتي از بندر باي بلوس (10) در فينيقيه به مصر حمل کرده و مي فروختند. به اين ترتيب تا سالهاي 900 قبل از ميلاد فينيقي ها پستهاي تجاري مهمي در سراسر سواحل مديترانه از جمله شهر کارتاژ ( نزديک تونس فعلي ) ايجاد کردند. بتدريج بر اهميت شهر کارتاژ که مستعمره ي فينيقي ها و در سال 813 ق م. بنا شده بود افزوده شد. اهميت و قدرت تجاري اين شهر تا قبل از ظهور امپراتوري روم، به تمام حوزه ي مديترانه و سيسيل تا پيرنه رسيده بود. يکي از سرداران کارتاژي به نام هانن ( Hanon ) با فعاليت بحرپيمايي و کشتيراني خود به نقاط دور دست، شرح مبسوطي از مکانها و پديده هاي که ديده بود در مجموعه اي به نام حلقه ي کشتيراني هانن که از آثار ادبي کارتاژ محسوب مي شود، تنظيم کرد. اين شخص دريانورد بعدها مأمور اکتشاف سواحل غربي افريقا شد و تا سواحل گينه پيش رفت. دوره ي ترقي کارتاژ، معاصر ترقيات يونان باستان است و لذا رقابت شديدي در حوزه ي مديترانه بين کارتاژ و يونان پديد آمد تا اينکه سرانجام در سال 146 ق م. آثار تمدني اين شهر از صفحه ي تاريخ محو شد.تمدنهاي آزتک (11) و اينکا (12)
در قاره ي قديمي و کهن امريکا و در حوزه ي خليج مکزيک، اکوادور و شيلي فعلي، همزمان با تمدنهاي مشرق زمين، امپراتوري هاي قدرتمند و پيشرفته اي ابتدا به نام مايا و قرنها بعد تحت نامهاي آزتک و اينکا وجود داشتند. بعد از ورود پرتغالي ها و اسپانيايي ها در اوايل قرن شانزدهم به مناطق تحت فرمانروايي و کنترل آنها و ساقط شدن و اضمحلال تدريجي اين تمدنها، اهميت و ميزان خلاقيت ساکنين و سازندگان تمدنهاي مذکور به تدريج آشکار شد. مشخص شد که در اين مناطق پيشرفتهاي جالب توجهي در زمينه ي راهسازي، ايجاد شهرها، استفاده از معادن و منابع پيرامون بويژه براي توسعه شهرها حاصل شده است.مهمترين ويژگي تمدن اينکاها که انديشه هاي جغرافياي را شکل خاصي بخشيد، استفاده از منابع محل از جمله سنگ براي ساختن سکونتگاه در ارتفاع 4000 متري است. همچنين آنها مجمسمه ها و استوانه هاي سنگي بسيار بزرگي مي ساختند و در کنار سواحل قرار مي دادند.
همچنين اولين انسانهايي که از کاکائو استفاده هاي مختلف مي کردند قوم ماياها و چند قرن بعد از آنها، تمدنهاي آزتک و اينکاها بودند به طوري که حتي از اين محصول طبيعي به عنوان واحد پول محلي استفاده مي کردند و اين نکته اي بود که کلمب و يارانش نمي دانستند.
چنين به نظر مي رسد که هنوز بسياري از زوايا و ابعاد ذهني و عملي از جمله اطلاعات محيطي اين تمدنها ناشناخته و در پرده ي ابهام قرار دارند. ولي آنچه مسلم است آنها در هنر، علوم و فنون پيشرفت و نبوغ فراواني از خود نشان داده اند. (13)
تمدن چين باستان
کشف و شناسايي فرهنگ و تمدن چين باستان، يکي از موفقيتهاي بزرگ عصر روشنفکري اروپا به شمار مي آيد. چيني ها مانند بيشتر اقوام زمين، خود را آراسته ترين و متمدن ترين ملتها مي دانند. البته در اين شکي نيست که صاحب يکي از کهنترين و غنيترين تمدنهاي زنده دنيا هستند. آنها کشور خود را به سبب وسعت و جمعيت زيادش به جاي چين، تي ين هُوا يعني زير آسمانها يا سهاي يعني ميان چهار دريا مي خوانند. اکتشافات باستان شناسي نشان داده است که اين ناحيه، يک تا دو هزار سال ديرتر از مصر و سومر، بر فرهنگ عصر نوسنگي دست يافتند. گرچه سابقه ي تحقيقات آب و هوايي و محيطي چيني ها به حدود سيزده قرن قبل از ميلاد مسيح مي رسد ولي در ميان آنها اخترشناسي و نجوم بيش از تفکرات جغرافيايي مورد توجه بود. قطب شمال آسمان براي آنها تجلي امپراتوري شان بود و اين قطب را محور آسمان مي دانستند همچنان که امپراتور را محور امپراتوري و حکومت مي انگاشتند. اسناد چيني ها در مورد رصد سيارات و ستارگان و ثبت وقايع سماوي و ادواري مانند خسوف و کسوف به سال 720 ق م. برمي گردد يعني حدود 300 سال قديمتر از اسناد بطلميوس يوناني. (14)نوشته اند که ستاره شناسان عصر کنفوسيوس، خسوف و کسوف را محاسبه و گاه شماري چين را تنظيم کردند؛ اختراع پرگار از آن چينيان است و آنها براي شناسايي مناطق و سرزمينهاي ناشناخته، قطب نما را اختراع کردند، و از سوزن مغناطيسي براي جهت يابي استفاده نمودند. (15)
همچنان چيني هاي باستان در نقشه سازي از آسمان و زمين تلاش و تبحر بسياري از خود نشان دادند. يکي از جالبترين نقشه هاي نجومي اوليه در سال 940 ميلادي ترسيم شد. اين نقشه که مبتني بر نقشه ي نجومي چيان لوژي (16)، منجم دربار چين در قرن پنجم ميلادي است، در شيوه ي نقشه سازي از ستارگان بي نظير است.
با اين اوصاف، در ميان علوم زميني که چيني ها بدان پرداختند يقيناً علم جغرافيا داراي قدمت بيشتري است و مدتها پيش از ادوار معاصر توانستند به مباحث علمي جامه ي عمل بپوشانند. برخورد عقلي و مهارت عملي چيني ها در جغرافيا، با پرداختن به نقشه کشي و نقشه سازي از زمين بيشتر نمايان شد. در اين تمدن باستاني، نقشه سازي علمي ادامه يافت تا عصر « هان » حدود سال يکصد ميلادي که ژانگ هنگ سيستمي شبکه اي با خطوط عمود بر هم براي تعيين مواضع جغرافيايي ارائه کرد و در عصر « تانگ »، رشد امپراتوري با توسعه ي نقشه سازي دقيق در داخل مرزهاي پهناور همزمان شد. شايد قديمي ترين قطعه ي مکتوب جغرافيايي چيني ها، طرحي از منابع و توليدات نه استان است که چين باستان در قرن پنجم قبل از ميلاد به آن تقسيم شده بود و در آن هر استان از نظر نوع خاک، انواع توليدات و راههاي آبي قابل استفاده در حمل و نقل، شرح داده شده است.
در يکي از اولين کتابهايي که در باب تاريخ علم جغرافيا، در اروپا نگارش و به چاپ رسيده، در اين زمينه چنين آمده است:
« مهندسان چيني در قرن دوم قبل از ميلاد، رسوبات حمل شده توسط رودخانه ها را به دقت اندازه مي گرفتند و در سال دوم بعد از ميلاد توانستند اولين آمار جمعيتي جهان را به ثبت رسانند. » (17)
توجه چيني ها به سرشت مادي جهان و محيط آن باعث شد که به مطالعه ي هوا و چگونگي جرز و مد بپردازند. آنها معتقد بودند هوا با رفتار آسمانها و اداره ي امور حکومت ارتباط دارد چرا که پديده هاي هواشناختي در آسمان بالاي زمين رخ مي دهد. بي شک توجه زياد چيني هاي قديم به پديده ي جزر و مد به اين دليل بود که دامنه ي آن در دهانه ي يانگ تسه در بهار بيش از سه متر بود و تا قرن دوم پيش از ميلاد آن قدر از مد مي دانستند که هنگام کامل شدن قرص ماه انتظارش رود و دو قرن گذشت تا دريافتند که اصلاً خود ماه باعث جزر و مد مي شود.
پي نوشت ها :
1. Breasted. H.I.
2. Refer to: Beazley.C.R.; The Dawn of modern Geoj raphy; Vol. I; P. 20-22.
و سارتون، جورج. تاريخ علم، ترجمه ي احمد آرام، ص 60.
3. اولسن، اوريان، تاريخ اکتشافات جغرافيايي، ص 3.
4. Cosmogony.
5. Ibid, P. 33.
6. دورانت، ويل. تاريخ تمدن، ج اول، ص 215.
7. Minos, پسر زئوس و پادشاه کرت
Minosian civilization
قديميترين تمدنهاي بشري که مرکز آن کريت بود.
8. اولسن، اوريان. تاريخ اکتشافات جغرافيايي، ص 11.
9. Sicilly جزيره اي در ايتاليا
10. Byblus.
11. هندي شمردگان امريکا (American Indians )، مکزيک.
12. امپراتوري بومي پرو 1200-1553، همچنين به هندي شمردگان امريکاي مرکزي و جنوبي اطلاق مي شود. درباره ي اصل و منشأ هنديان امريکا يا سرخ پوستان دنياي جديد حدسيات و نظرات متفاوتي ارائه شده است؛ حتي نام آنان در اثر اشتباهي از طرف کريستف کلمب ( که فکر مي کرد با دريانوردي مستقيم به سوي غرب، کره ي زمين را دور زده و به جزاير هند شرقي رسيده است ) به هنديان سرخ پوست معروف شد.
13. براي مطالعه ي بيشتر رک. لينتون، رالف. سير تمدن، پرويز مرزبان، ص 545، 586-610.
14. براي مطالعه ي بيشتر رک. رنان، کالين. تاريخ علم کمبريج، حسن افشار، ص 166.
15. راوندي. مرتضي، تاريخ اجتماعي ايران، ج 3، ص 500.
16. Chein.lo-chih.
17. Scott keltie & Howarth, 1913, P. 51.
فنّي، زهره؛ (1385)، مقدمه اي بر تاريخ علم جغرافيا، تهران: نشر اميرکبير، چاپ سوم