نويسنده: دکتر علي اشرف صادقي
آقای دکتر نصرالله پورجوادی در مقاله ی ممتّع خویش درباره ی « فقع گشودن » در شماره ی سوم سال هشتم مجله ی نشر دانش ( ص 17-2 )، با استناد به اشعار فریدالدین عطار و سایر گویندگان و نویسندگان قدیم، یکی از معانی مهم این اصطلاح را که تا به حال مجهول مانده و فرهنگ نویسان به آن پی نبرده بودند به درستی روشن کرده اند. ایشان در ضمن بحث خود در ص 4 و 5 مقاله درباره ی ماهیت فقاع (1) نوشته اند: « نوشابه ی گازدار غیر الکلی خنکی بوده که در کوزه های کوچک نگهداری می کردند و مردم برای رفع خستگی و فرونشاندن عطش آن را می نوشیدند. » و در حاشیه ی 14 از ص 5 افزوده اند: « جنس این نوشابه ی گازدار دقیقاً معلوم نیست. گفته اند آن را از برنج یا از جو و غیر آن می ساختند. بعضی آن را الکلی و مسکر پنداشته اند ولی این درست نیست و اگر هم نوع الکلی و مسکری داشته، آنچه عموماً مصرف می شده است غیرالکلی بوده و لذا حرام نبوده است. مسلمانان در روزهای گرم تابستان روزه ی خود را با فقاع می گشودند و حتی مشایخ اسلام نیز آن را می نوشیدند، و لذا بسیار بعید است که این نوشابه مسکر بوده باشد ».
درباره ی این توضیحات مطالب زیر را لازم به یادآوری می داند: فقاع را فرهنگ نویسان قدیم عرب به معنی شرابی دانسته اند که از جو گرفته می شود ( مثلاً رک: کتاب العین خلیل بن احمد، ج 1، ص 176؛ لسان العرب و غیره )، اما بعدها معنی آن توسّع پیدا کرده و به معنی شراب جو یا مویز ( منتهی الارب ) و یا مطلق شرابهایی که از حبوبات و نیز از آب انار و میوه ها و خرما و مویز و عسل و شکر گرفته می شود و به سبب آنکه به جوش نیامده مسکر نیست به کار رفته است ( مخزن الادویه ی عقیلی خراسان، ذیل نبیذ و فقاع، و نیز رک: الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه ی ابن بیطار، ذیل فقاع برای انواع دیگر آن ). شکل مسکر این شرابها در عربی « نبیذ » نامیده می شود، اما به نظر می رسد که مرز میان نوع مسکر و غیر مسکر این نوع شرابها در مواردی که مقدار الکل آنها کم بوده چندان مشخص نبوده است. مثلاً در تحفه ی حکیم مؤمن می گوید: « فقاع نوعی از نبیداست و مسکر نیست » در حالی که در آنندراج می نویسد: « فقاع، بوزه که از برنج سازند و نشئه می آرد و در بحر الجواهر نوشته که به معنی شراب غیر مسکر [ است ]» و در برهان قاطع، ذیل « فوگان » می آورد: « فقاع را گویند و آن چیزی است مست کننده که از آرد جو و غیر آن سازند ». به همین جهت نیز درباره ی حلال و حرام بودن فقاع میان مسلمانان اختلاف بوده است. از مذاهب اسلامی، شیعه ی اثناعشری فقاع را مطلقاً حرام می دانسته و می دانند اما اهل سنت رأی بر حلال بودن آن داده اند. از میان منابع متعددی که در این باره در دست است نقل نوشته ی چهار مأخذ زیر کافی به نظر می رسد: ابوالمعالی حسینی در بیان الادیان ( چاپ عباس اقبال، تهران، 1312، ص 40 ) درباره ی شیعه ی اثناعشریه می گوید: « و فقاع را همچون می حرام دارند ». مؤلف بحرالفوائد از متون قرن ششم ( چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1345، ص 205 ) می نویسد: « و فقاع حلال است بر رغم روافض ». فضل الله بن روزبهان خنجی در سلوک الملوک ( به کوشش محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1362 ) در فصل مربوط به احکام حد شرب خمر می نویسد: « و آنچه مستی نکند همچو فقاع و غیر او حرام نیست » ( ص 343 ). برعکس محقق حلی در مختصر نافع فقاع را از جمله چیزهای حرام دانسته که خرید و فروش آن حرام، از نجاسات و خوردن آن مستوجب حد است، رک: مختصر نافع، ترجمه ی فارسی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343، ص 2، 21، 147، 260. عطار نیز می گوید:
فقّعی را که سنت عمر است
رافضی نیستم چرا نخورم
علّت تحریم فقاع نزد شیعه نیز جالب است. در نوروزنامه در فصل « اندر آیین پادشاهان عجم » می نویسد: « و چون نوبت به خلفاء رسید در معنی خوان نهادن نه آن تکلف کردند که وصف توان کرد، خاصه خلفاء عباسی از اباها و قلیها و حلواهاء گوناگون و فقاع حرو ( ن: مرو، احتمالاً جَزَر ) اینان نهادند و پیش از ایشان نبود »، رک: نوروزنامه، به تصحیح مجتبی مینوی، تهران، کتابخانه ی کاوه، 1312، ص 13 ). در نسخه ی ناقصی از نوروزنامه که به شماره Add 23565 در کتابخانه بریتیش میوزیوم نگهداری می شود پس از عبارت پایانی آنچه در بالا نقل شد عبارت زیر آمده که در چاپ مینوی نیست: « و از آن جهت که فقاع نهاد ایشان است شیعیان نخورند ». ابوحنیفه حتی نبیذرا، در صورتی که عقل را زائل نکند، حلال می شمارد ( رک: تذکره ی داود ضریر انطاکی، ذیل نبیذ ).
یکی از بارزترین خواص فقاع که آن را به نوشابه ای همگانی و بسیار رایج بدل کرده بود خصوصیت رفع تشنگی آن بوده است، به طوری که بسیاری از مسلمانان ( سنی مذهب ) در ماه رمضان روزه ی خود را با آن می گشوده اند ( رک: لغتنامه ی دهخدا ذیل فقاع که قطعه ای از سوزنی در این باره آورده است ). ایرانیان نیز که در گذشته غالباً پیرو مذهب سنت بوده اند از این نظر استثنا نبوده اند. بنابراین اشاراتی که در متون قدیم به فقاع نوشیدن بعضی علما شده شگفت آور نیست. رواج فقاع را از نحوه ی ذکر نام « فقاعی » ( فقاع فروش ) در فرهنگها نیز می توان دریافت. در فرهنگهای عربی به فارسی نام فقاعی همیشه در ردیف نام سایر پیشه وران ذکر شده است. مثلاً میدانی در السامی فی الاسامی ( چاپ عکسی بنیاد فرهنگ ایران، ص 219 ) فقاعی و باقلانی ( باقلی فروش ) و جلاد و سقا را در یک ردیف آورده است. ادیب نطنزی در المرقاه ( چاپ بنیاد فرهنگ، ص 62 ) فقاعی را در ردیف نقاش، منادی، سمّاک ( ماهی فروش ) و باقلانی ذکر کرده است. همچنین ادیب یعقوب کردی نیشابوری در البُلغه ( چاپ بنیاد فرهنگ، ص 108 ) این کلمه را با شعیری ( جو فروش )، زبیبی ( مویز فروش )، ابریشمی ( ابریشم فروش ) و جز آنها در یک جا آورده است. هیچ یک از فرهنگهای مذکور « خمّار » را در ردیف این پیشه ها ذکر نکرده اند. مولانا نیز در بیت زیر فُقَعی را از کسبه ی بازار به شمار آورده است:
که ازو محتسب و مهتر بازار به درد
در فغانند ازو از فُقَعی تا عطّار
( کلیات شمس، ج 7، ص 384 )
علاوه بر اینها دو دلیل زبان شناختی نیز در تأیید رواج فقاع با همین لفظ در قرون اولیه ی بعد از اسلام هست. یکی از این دو دلیل تخفیف کلمه ی فُقّاع به فُقاع و فُقَع است که در اولی « ق » مشدّد، مخفّف شده و در دومی مصوت بلند « آ » نیز کوتاه شده و به a بدل شده است. این گونه تخفیفها معمولاً در کلمات بسیار رایج و پربسامد رخ می دهد. دلیل دوم به کار رفتن این کلمه در ترکیب کنایی « فقع گشودن » است که تا قرون ششم و هفتم در میان شعرا رایج بوده است. وجود این اصطلاح نشان می دهد که کاربرد کلمه ی « فقاع » یا « فقع » در زبان فارسی باید بسیار زیاد باشد تا در چنین ترکیبی به کار رود.
گفتیم که فقاع نام عمومی شرابهای مستخرج از حبوبات و عسل و خرما و جز آنهاست. در اینجا بد نیست اشاره کنیم که در زبان عربی و همچنین در فارسی بسیاری از این شرابها نامهای جداگانه ای دارند. نامهای عربی آنها در کتابهای لغت آمده و داود انطاکی در تذکره اولی الالباب، ذیل کلمه ی « نبیذ »، همه را یکجا گرد آورده است، اما نامهای فارسی آنها تاکنون جمع آوری نشده و درباره ی آنها بحثی صورت نگرفته است. در اینجا فهرست وار تعدادی از این کلمات را همراه با بحث مختصری درباره ی آنها نقل می کنیم.
در فرهنگها و متون فارسی برای فقاع و نبید و انواع آنها کلمات زیر به نظر رسیده است:
1) بوزه. رشیدالدین فضل الله بوزه را از مسکراتی دانسته که از گاورس تهیه می کنند ( رک: آثار و احیاء، تصحیح منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368، ص 144 ). به نوشته برهان قاطع « بوزه... شرابی باشد که از آرد برنج و ارزن و جو سازند و در ماوراءالنهر و هندوستان بسیار خورند. » عقیلی در مخزن الادویه یک بار، ذیل کلمه ی فقاع، این کلمه را معادل فارسی فقاع عربی به معنی عام آن دانسته اما ذیل « نبیذالاُرز » یعنی « نبید برنج » بوزه را معادل فارسی این شراب ذکر کرده است. شعر زیر از ابن یمین نشان می دهد که بوزه در مجالس عشرت، ظاهراً به دلیل کمی الکل آن، همپای خمر نبوده است:
زدونان چون طمع داری کرمهای جوانمردان
خردداند که در عشرت شرابی ناید از بوزه
( دیوان، چاپ باستانی راد، ص 512، به نقل حاشیه ی جهانگیری )
این کلمه در ترکی و مغولی نیز به کار رفته و از ترکی وارد زبانهای مختلف قفقاز و اروپای شرقی و از عربی وارد زبانهای اروپای غربی شده است. ابن بطوطه می نویسد ازبکها از ارزن شرابی درست می کنند که سفید رنگ است و بوزه نامیده می شود. به نوشته ی « دورفر » از دیدگاه مسائل مربوط به تاریخ تمدن این شراب نمی تواند منشأ ترکی داشته باشد، بلکه بیشتر باید موطن آن را در ایران جستجو کرد، رک:
G. Doerfer, Türkische und Mongolische Elemente im Neupersischen, Band II, S. 338.
اما هنینگ معتقد است که مشروبهایی از نوع فقاع بیشتر در میان ملل غیر متمدن و چادرنشین مانند همسایگان شمال شرقی ایران متداول بوده و کلمه ی « بوزه » از boza در زبان قرقیزی گرفته شده است، رک:
W.B. Henning, ‘A Sogdian God’, BSOAS, 1965, p. 245 (=Henning Selected Papers II, p. 620).
برای اشتقاق بوزه و ارتباط کلمه ی beer با آن رک: دورفر، ص 1-340
2) بگنی. به نوشته ی فرهنگ جهانگیری، بگنی « شرابی باشد که از برنج و جو و ارزن و امثال آن سازند ». این کلمه در متون فارسی نیز به کار رفته و اخوینی بخاری در هدایه المتعلّمین ( چاپ دکتر جلال متینی، مشهد، 1344، ص 168 ) آن را به « ملکی » ( ظاهراً « مَلِکی ») معنی کرده و از شرابهایی دانسته که از حبوبات ( دانگوها ) تهیه می کنند. به نوشته ی وی این شرابها نشاط آور است. بگنی نیز در اویغوری و ترکی به کار رفته اما اصل آن ترکی نیست. محققان برای آن اشتقاقهای متفاوتی پیشنهاد کرده اند ( رک: دورفر، همانجا، ص 11-310 ). بیلی اصل آن را ایرانی، از ماده ی bag-، از ریشه ی bā- و همریشه با باده و بنگ می داند، رک: Annali del IUON, sez. Ling., I, 2. 1959, p. 135-43
معنی « ملکی » در هدایه المتعلمین نشان می دهد که اخوینی احتمالاً آن را با « بغ » در ارتباط می دانسته است.
3) بَخْسُم. این کلمه را چنین معنی کرده اند: « شربتی باشد مغیّر که از گندم سازند » ( جهانگیری )؛ « شرابی باشد که از آرد گندم و ارزن و امثال آن سازند » ( برهان )؛ « ... و بوزه نیز گویند » ( فرهنگ نفیسی ). این لغت در متون قدیم ( اشعار سوزنی و مولوی ) نیز به کار رفته است. اخوینی بخاری می گوید: « و یکی شراب کنند نام آن بَخْسی و دیگر بَخْسُم و این هر دو شراب از گندم کنند و اندکی به نشاط آرد و هضم طعام را یاری کند و تشنگی بنشاند » ( همانجا )
این کلمه نیز در ترکی به کار رفته و دورفر ( همان، ص 270 ) حدس می زند که اصل آن سغدی باشد. بیلی نیز اصل آن را ایرانی می داند ( همانجا ).
4) سرمه. رشیدالدین فضل الله سرمه را از مسکراتی که از گاورس تهیه می کنند، رک: آثار و احیاء، ص 144.
5) شلماب. ناظم الاطباء این کلمه را به معنی آبجو و ماءالشعیر آورده اما مؤلف هدایه المتعلمین ( همانجا ) آن را شرابی دانسته که از گندم درست می کنند. این کلمه در ذخیره ی خوارزمشاهی نیز به کار رفته است، رک: لغتنامه.
6) طراسون. رشیدالدین فضل الله این مشروب را نیز از مسکراتی دانسته که از گاورس تهیه می کنند، رک: آثار و احیاء، ص 144 و 7-146. این کلمه مغولی است و به شکل دراسون نیز آمده، رک: دورفر، ج 1، ش 197 و ناظم الاطباء.
7) غَدو. شعوری در لسان العجم و ناظم الاطباء آن را شرابی دانسته اند که از ارزن سازند. شعوری بیتی نیز به عنوان شاهد برای آن نقل کرده است. در زبان خوارزمی « غُدُک » به معنی نوشابه است و باید با این کلمه در ارتباط باشد، رک: دورفر، ص 338، به نقل از فریمان.
8) فوگان. این کلمه به نوشته ی لغت فرس ( چاپ عباس اقبال، ص 390 ) به معنی فقاع است. در لغت فرس، یک بیت از لبیبی به عنوان شاهد برای این کلمه ی نقل شده و این تنها مثالی است که برای این لغت در دست است. دهخدا و معین فقاع را معرب این کلمه دانسته اند اما این نظر اساسی ندارد و قواعد آواشناسی آن را تأیید نمی کنند. بیشتر احتمال دارد که فوگان صورت تغییر یافته ی فقاع در تداول فارسی زبانان باشد. فرهنگهای عربی فقّاع را با فقّاعه به معنی حباب روی آب مرتبط دانسته اند که درست به نظر می رسد.
9) مرز. مؤلف برهان این کلمه را به معنی بوزه آورده است. مرز در تفسیر ابوالفتوح رازی نیز به کار رفته: « رسول علیه السلام گفته است خمر آن بود که از انگور گیرند... و مرز از گاورس » ( تفسیر ابوالفتوح، چاپ تهران، 1313، ج 3، ص 280 و چاپ مشهد، ج 12، 1367، ص 61، در تفسیر آیه ی 66 سوره ی نحل ). این کلمه تصحیف « مِزْر » عربی است و در بعضی نسخ ابوالفتوح نیز به همین شکل ضبط شده است، رک: نسخه بدلهای چاپ مشهد.
10) مویزآب. ناظم الاطباء آنرا به معنی « یک قسم مشروب ترش و یا مسکری که از مویز و آب تربیت می دهند » دانسته و دهخدا به نقل از ملخص اللغات آن را به معنی فقاع و بوزا ( = بوزه ) آورده است، اما در ملخص اللغات کرمانی این کلمه نیامده است.
در کتاب زنگی نامه که رساله هایی از محمد بن محمود زنگی بخاری است نیز از مویزاب نام برده شده است. مویزاب طبق وصف این کتاب از مویز تهیه می شده و ارغوانی رنگ بوده و آنها را در طاسهای بزرگ می ریخته و بر پیشخوان دکانها می گذاشته و با چمچه در قدح می ریخته و می فروخته اند. رک: ایرج افشار، « فقاع عجمیان و کوزه ی آن »، آینده، سال شانزدهم، ش 12-9، ص 7-6، نیز زنگی نامه، تصحیح ایرج افشار، تهران، توس، 1372، ص 77-72. از آنچه در این کتاب آمده برنمی آید که مویزاب مسکر بوده است.
بجز این ده لغت، مؤلف هدایه المتعلمین ( همانجا ) نام چند نوع شراب مستخرج از حبوبات را آورده که در فرهنگها و متون فارسی نیامده و ظاهراً خاص بخارا بوده است. این شرابها عبارت اند از: 1. سَب سُم، شرابی که نشاط آور نبوده ولی تشنگی را رفع می کرده و به جای آب به کار می برده اند، 2. سَب سِس ( سب سش ) که ظاهراً مانند سب سُم بوده است، 3. اَخْسمه که مسکر و نشاط آور و به تصریح اخوینی خاص بخارا بوده است. ( در کتاب عربی مجهول المؤلف کنز الفوائد فی تنویع الموائد که ظاهراً در حدود قرن هفتم نوشته شده است ( تصحیح مانوئلا مارین Marín و دیوید وِینز Waines، بیروت 1993/1413 ) أقسِما همراه با فقاع و شَشّ و سوبیا از انواع مشروبات شمرده شده است ( رک: ص 1، 2 و 152-150 ). در ص 151 کتاب طرز تهیه اقسما از جو نیز ذکر شده است. این کلمه باید همین اخمسه باشد. ) 4. اَغْردخو ( اغردجو ) که مسکر نبوده اما تشنگی را رفع می کرده، 5. بخسی که نام آن همراه با بخسم آمده.
بی مورد نیست که در اینجا به معادل کلمه ی فقاع در زبانهای پهلوی و سغدی نیز اشاره کنیم. در سه متن فرهنگ پهلویگ، کارنامه ی اردشیر بابکان و درخت آسوریگ کلمه ای به کار رفته که آن را « وَشَک » یا « وَشْک » خوانده اند. این کلمه به معنی « فقاع » است اما جنس آن معلوم نیست، رک:
W. B. Henning, ‘The Middle – Persian word for Beer’ BSOAS, 1955, p. 603-4 (=Henning Selected Papers II, p. 447-8).
اما در متون سغدی کلمه ای که به این معنی است به شکل zwtk ( زوتک ) ضبط شده است، رک:
Henning Selected Papers II, p. 238, 620.
با ذکر دو نکته ی دیگر این یادداشت را خاتمه می دهم:
1) در خراسان ( کاشمر و تربت و باخرز و مشهد ) کلمه ی « فُقاعی » به معنی نوعی شربت انگور است که از جوشاندن حبه های انگور به دست می آید ( رک: فرهنگ معین ). این کلمه در نیشابور به شکل fƏqqawu ( فقّوو ) به کار می رود و به معنی شیره ی غلیظ است. بنابراین قول صاحب آنندراج به نقل از خان آرزو در شرح سکندرنامه که فقاع را به معنی شربت نوشته بی اساس نیست. همچنین نوشته ی ناظم الاطباء که « فقّاعی » را به معنی « کسی که دوشاب مخلوط به برف می فروشد » آورده درست است.
2) آقای عبدالله قوچانی در مجله ی باستان شناسی و تاریخ، سال 2، ش 1، ص 46-40، در تحقیقی جالب درباره ی « کوزه ی فقاع » براساس توصیفهای متون فارسی و کوزه هایی که در موزه ها نگهداری می شود و تا به حال معلوم نبوده که چیست، معلوم کرده اند که در این کوزه ها فقاع نگهداری می شده. ایشان تصویر یکی از این کوزه ها را نیز به دست داده اند که در روی جلد مجله هم گراوور شده است. یکی از عبارتهایی که ایشان بدان استناد کرده اند جمله ای از بیان الصناعات حبیش تفلیسی است که شکل کوزه ی فقاع را دقیقاً روشن می کند. در اینجا من شاهد دیگری از جهان نامه ( قرن ششم ) نقل می کنم که در تأیید نوشته ی حبیش است: « شنیدیم که در بعضی از دره هاء این کوه سنگها می یابند گرد و هر دو طرف او تیز بر مثال کوزه ی فقاع ( جهان نامه، چاپ دکتر محمدامین ریاحی، تهران، ابن سینا، 1342، ص 60 ). در کلیات عبید ( چاپ اتابکی، زوار، 1343، ص 280 ) نیز اشاره ای به تنگیِ درِ کوزه ی فقاع شده است.
پي نوشت :
1. نشر دانش، سال هشتم، ش 6، مهر و آبان 1367، ص 40-38.
منبع مقاله :صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول