درباره ي نام مؤلف تفسير فارسي مشهوري كه از چند قرن پيش به تفسير سورآبادي (1) معروف است و بخشهائي از آن بصورت عكسي و چاپي و روايت ديگري از آن در 1338 با نام ترجمه و قصه هاي قرآن (2)، از روی نسخه ی موقوفه بر تربت شیخ احمد جام، چاپ شده است در منابع اختلاف فراوان دیده می شود. دکتر یحیی مهدوی در مقاله ای که در مجله ی دانشکده ی ادبیات [ تهران ]، سال سیزدهم، ش 4، تیرماه 1345، ص 155 تا 194، نوشته است به بسیاری از این اختلافات اشاره کرده است (3)، اما، تا آنجائیکه نگارنده ی این سطور اطلاع دارد، تاکنون هیچ کوششی در جهت پی بردن به صورت اصلی این نام و تغییرات و تصحیفات احتمالی آن انجام نگرفته است. هدف نگارنه در این مقاله آن است که تا با در کنار هم نهادن صورتهای مختلف این نام و با بهره گیری از اطلاعاتی که تاکنون مورد استفاده قرار نگرفته برای دستیابی به صورت اصلی این نام کوشش به عمل آورد.
صورتهای نام این مفسّر در منابع بدین قرار است:
1. در نسخه ی شماره 11311 بخش شرقی موزه ی بریتانیا که مورخ 15 رمضان 535 است نسبت مؤلف بشکل « سورابانی » ضبط شده است. (4)
2. در نسخه ی شماره ی 36 حسین چلبی، بورسه، مورخ 22 شعبان 574، نسبت مؤلف « سورابانی » آمده است. (5)
3. در نسخه ی شماره 11 کتابخانه ی در سدن ( آلمان شرقی ) نام مؤلف بصورت « سورایانی » نقل شده است. (6)
4. در انس التائبین شیخ احمد جام ( متوفی در 536 ) نسبت او بشکل « سورایانی » آمده است. (7)
5. در نسخه ی شماره 64 پیر هدائی در استانبول، بدون تاریخ، احتمالاً از اوایل قرن هفتم، نام مؤلف بصورت « سوریانی » ضبط شده است. (8)
6. در المنتخب من السیاق عبدالغافر فارسی ( 451-529 )، انتخاب ابواسحق صریفینی ( 581-641 ) نسبت مؤلف بشکل « سورای » یا « سورای » ضبط شده است. (9) مرحوم بدیع الزمان فروزانفر این کلمه را « سوربانی » خوانده (10) اما محمد کاظم محمودی مصحح المنتخب آن را با قید (ظ.) سوریانی ضبط کرده است. (11)
7. در تاریخ بیهق، تألیف شده در اوائل نیمه دوم قرن ششم، نسبت مؤلف به شکل « سوروانی » ضبط شده است. (12)
8. در نسخه ی شماره 168 کتابخانه ی عمومی مغنیسا، مورخ 612، نام مؤلف دوبار بشکل « سورآبادی » ضبط شده است. تاریخ یکی از این دو مورد که در ص 2 کتاب و بخط مالک آن آمده، 682 است. (13)
9. در نسخه ی شماره ی 34 فارسی کتابخانه ی بادلیان نام این تفسیر « کتاب سورآبادی » ثبت شده است. (14)
10. در نسخه ی شماره ی 14 حضرت خالد ابوایوب، مورخ 704، نسبت مؤلف « سورآباذی » است. (15)
11. در نسخه ی شماره ی 3838 دیوان هند ( ایندیا آفیس )، مورخ 730 نسبت مؤلف « سورآبادی » است. (16)
12. در نسخه ی شماره ی 1658 لیدن، مورخ 769، نسبت مؤلف « نیسابوری معروف به سورآبادی » ضبط شده است. (17)
13. در وجوه قرآن حبیش تفلیسی (558) ( ص 1 ) نام مؤلف « سورآبادی » است. (18)
14. در تاریخ گزیده ( ص 806 چاپ عکسی لیدن، ص 694 چاپ تهران 1339 ) تألیف شده در 730، نام مؤلف « سورآبادی » است. (19)
15. در کشف الظنون حاجی خلیفه، ظاهراً بنقل از تاریخ گزیده نام مؤلف « سورآبادی » ضبط شده است. (20)
در پاره ای از نسخ ( نسخه های مغنیسا و لیدن ) نیز نسبت مؤلف نیشابوری آمده است در حالیکه در تاریخ گزیده و ظاهراً بتبع او در کشف الظنون مؤلف هروی دانسته شده است.
دکتر یحیی مهدوی در مورد صورت اصلی این نام دو احتمال داده است. یکی اینکه صورت اصلی این نام سوریانی یا سورابانی است که احتمالاً اسامی اماکن مختوم به « آباد » موجب تغییر آن به سورآبادی شده است، بویژه آنکه یاقوت در معجم البلدان، سوریان را از قرای نیشابور دانسته است، در صورتیکه سورآباد در هیچ یک از منابع جغرافیائی ذکر نشده است. دوم اینکه اصل این نام سورآبادی بوده که نامعروف بودن آن برای بعضی از کاتبان بعدی موجب تبدیل آن به سوریانی یا سورایانی شده که برای ایشان معروف بوده است. (21)
قبل از آنکه به بحث درباره ی صورت اصلی این نام بپردازیم باید متذکر گردیم که علاوه بر صورتهای سورابانی، سورایانی، سوروانی و سورآبادی که در بالا به آنها اشاره شد، براساس مطالبی که در زیر نقل می گردد، ظاهراً دو صورت دیگر نیز باید به این فهرست افزوده شود.
یاقوت در معجم البلدان، دو محل را که نام آنها بسیار به هم شبیه است از قراء نیشابور دانسته است. یکی از این دو محل « سوریان » ( بکسر راء ) است که بنوشته ی یاقوت « بگمان ابوسعد از قراء نیشابور است و ابو ابراهیم بن نصر سوریانی نیسابوری به آنجا منسوب است. وی از مروان بن معاویه ی فزاری و عبدالصمد بن عبدالوارث و غیرهما روایت کرده و ابوزرعه ی رازی از او روایت می کند. » دیگر « سورین » ( بکسر راء ) است که بنوشته ی همو قریه ای در نیم فرسنگی نیشابور است. یاقوت در اینجا نام عده ای را که به سورین منسوب اند ذکر می کند و در دنباله ی آن می گوید: « در تاریخ دمشق آمده: ابواسحاق ابراهیم بن نصر بن منصور سورینی فقیه که سورانی نیز گفته می شود بدین محل منسوب است. سورین محله ای در قسمت بالای نیشابور است. این شخص به شام کوچ کرده و از... مروان قزّازی و عبدالصمد بن عبدالوارث حدیث شنیده و ابوزرعه ی رازی از او روایت کرده است. »
یاقوت بسبب تفاوتی که در تلفظ « سوریان » و « سورین » وجود دارد و بعلت اختلافهایی که در نتیجه ی تفاوت منابع او در نام ابراهیم بن نصر و مروان فزاری دیده می شود متوجه یکی بودن این دو محل و اشخاصی که زیر این دو نام به ذکر آنها پرداخته است نشده است. « سورین » و گونه ی تلفظّی آن « سوران » شکل دیگری از « سوریان » است و ابو ابراهیم بن نصر سوریانی همان ابو اسحاق ابراهیم بن نصر بن منصور سورینی است که از تاریخ دمشق نقل شده است. مروان بن معاویه فزاری نیز کس دیگری جز مروان قزازّی منقول از تاریخ دمشق نیست. منظور از ابوسعد در نوشته ی یاقوت، ابوسعد عبدالکریم سمعانی مؤلف الانساب است و مأخذ مطالبی که وی ذیل « سوریان » آورده نیز همین انساب او است، جز آنکه در انساب بجای ابو ابراهیم بن نصر، ابراهیم بن نصر آمده و همین درست است و ما در سطرهای آینده به آن باز خواهیم گشت. اما مطالبی که یاقوت ذیل « سورین » نقل کرده دو قسمت است قسمت اول آن که حاوی اطلاع در مورد محل سورین است با مقداری تصحیف از کتاب السیاق عبدالغافر فارسی ( متوفی در 529 ) گرفته شده است. (22) مأخذ قسمت دوم مطالب یاقوت که بتصریح خود او از تاریخ دمشق نقل شده در اصل باحتمال قوی تاریخ نیسابور مفقود ابوعبدالله حاکم نیشابوری ( متوفی در 405 ) بوده است. در تلخیصی که از این کتاب بدست احمد بن محمد بن حسن بن احمد معروف به خلیفه ی نیشابوری به عمل آمده، در میان اتباع اتباع بعد از تابعین و صحابه از شخصی بنام ابواسحق ابراهیم بن نصر بن منصور فقیه نام رفته است (23) که از نظر کنیه و نام و نام پدر و جد و صفت یا شغل فقاهت که برای او ذکر شده دقیقاً با شخص مذکور در معجم البلدان یکی است . تاریخ کشته شدن این ابواسحق ابراهیم در معجم البلدان سال 210 ذکر شده و این تاریخ می تواند با زمان زندگی شخص مذکور در تاریخ نیشابور خلیفه که متعلق به نسل ( قرن ) چهارم بعد از پیغمبر دانسته شده مطابقت داشته باشد. کتاب خلیفه ی نیشابوری مجلدی کوچک است که مطالب کتاب دوازده جلدی حاکم در آن خلاصه شده و طبعاً در مورد هر محدث یا فقیه یا دانشمند غالباً به ذکر کنیه و نام و نام پدر و نام جد و نسبت او اکتفا شده است.
براساس استدلال بالا مسلم می گردد که « سوریان و سوران و سورین » هر سه تلفظهایی از یک نام است و این نام به قریه یا محلّه ای اطلاق می شده که در نیم فرسنگی شمال نیشابور قرار داشته است. نام این محل علاوه بر انساب و سیاق و معجم البلدان ( که بطوریکه گفته شد مطالب خود را از این دو کتاب و با واسطه ی تاریخ دمشق از تاریخ نیسابور حاکم نیشابوری گرفته ) در تاریخ نیشابور خلیفه ی نیشابوری نیز آمده است. نویسنده ی اصلی این کتاب یعنی حاکم نیشابوری « سورین » را جزء شصت پاره قریه ای شمرده است که بدنبال ازدیاد عمارات شهر با بازارها و مقابر و بساتین خود داخل محلات شهر شده بوده است. (24)
اکنون باز می گردیم به « سوران، سورین و سوریان »، که بتصریح مورخان نیشابور نام قریه یا محله ای در شمال نیشابور بوده، و ارتباط این صورتها با چهار صورت « سورابانی، سورایانی، سوروانی و سورآبادی ». در زبان فارسی قاعده ای وجود داشته که براساس آن، مانند قاعده ی اماله در زبان عربی، مصوت بلند ā ( =آ ) در پاره ای موارد به یاءِ مجهول یا مصوت ē بدل می شده و گاه این قاعده در جهت عکس عمل می کرده است. مثالهای این تبدیل کلمات « فرزان – فرزین، آرش – ایرش، نبیذ – نباذ، جمشید – جمشاد » و غیره است. (25) « سوران و سورین » نیز براساس این قاعده دو شکل از یک کلمه ی واحدند. مقایسه ی این دو صورت با صورتهای « سورابانی، سوریانی » و غیره نشان می دهد که صورت اصلی در اینجا « سوران » است و « سورین » شکل ثانوی آن است. اما این نکته که حاکم و عبدالغافر صورت « سورین » را ضبط کرده اند نشان می دهد که در قرون چهارم تا ششم این صورت در تداول بیشتر رایج بوده است تا سایر صورتها. صورتهای « سورابانی » و « سورایانی » که در تعدادی از نسخ این تفسیر که نزدیک به زمان مؤلف نوشته شده و نیز صورت « سوریانی » که در بعض از نسخ و همچنین در انساب آمده کاملاً قابل اعتنا است. شکل « سوروانی » هم که ابوالحسن بیهقی نقل کرده معتبر است و باید آن را توجیه کرد.
صورت « سورابان » به آسانی قابل تجزیه به « سوراب » و « -ان » است. « سوراب » خود از دو جزءِ تشکیل شده است. جزء اول آن « سور » صورت پهلوی کلمه ی « شور » فارسی است و جزء دوم آن « آب » است و « سوراب » لغه بمعنی « شوراب » است. سمعانی و یاقوت نام یک سوراب را که از توابع استراباد است ذکر کرده اند و حمزه بن یوسف سهمی در تاریخ جرجان عده ای را با نسبت سورابی نام برده است. این سوراب ظاهراً دیگر وجود ندارد اما سوراب دیگری هست که از توابع شهرستان ایرانشهر کنونی است. (26)
صامت « ب » در کلمه ی « سورابان » که بعد از مصوت قرار گرفته بعدها به « و » ( w یا β بدل شده و « سورابان » بشکل * « سوراوان » درآمده است. شکل اخیر پس از تخفیف ā به a بصورت « سوروان » درآمده که در تاریخ بیهق به آن برمی خوریم. صورتهای * « سوراوان » و « سوروان » یعنی Sōrāβ/wān و Sōraβ/wān پس از حذف β/w که در میان دو مصوت یعنی در یک موضع ضعیف قرار گرفته به *Sōrāān و *Sōraān تبدیل شده و این دو شکل بسبب داشتن دو مصوت متوالی و دشواری تلفظ با صامت میانجی y به Sōrāyān « سورایان » و Sōrayān « سورَیان » بدل شده و شکل اخیر بآسانی بصورت Sōriyān تلفظ شده که سمعانی و یاقوت آن را ضبط کرده اند. نظیر این تدیل در فعل « ساییدن » نیز دیده می شود. صامت اصلی پایانی این فعل « و » است و شکل « ساو » در متون فراوان است، اما بعدها این صامت افتاده و جای خالی آن را صامت میانجی « ی » پر کرده است . دشواری تلفظ Sōraān بصورت دیگری نیز حل شده و آن حذف مصوت a و تبدیل کلمه به Sōrān « سوران » است. اینگونه راه حل جای دیگر نیز در زبان فارسی دیده می شود. در فعل « راندن » که از « رواندن » گرفته شده نیز « و » حذف شده و مشکل تلاقی دو مصوت با حذف a پایان یافته و کلمه از صورت *raāndan به rāndan بدل شده است.
اگر راه حل مذکور در فوق را بپذیریم شکلهای « سورین، سوران، سوریان، سوروان، سورایان و سورابان » همه به یک اصل باز می گردد. تنها شکلی که باقی می ماند « سوراباد » است که با هیچیک از صورتهای مذکور در بالا توافق ندارد و از هیچ یک مشتق شدنی نیست. به نظر می رسد که این شکل بعدها و احتمالاً از قرن ششم به بعد جای شکلهای مذکور در فوق را گرفته و علت پیدایش آن بیشک حمله ی غزها به نیشابور در سال 548 و تخریب شهر و انتقال آن به شادیاخ و در نتیجه فراموش شدن نام « سوریان » و « سورین » و شکلهای وابسته به آن بوده است. شباهت « سورابان » و « سورایان » نامعروف با « سورآباد » مختوم به کلمه ی « آباد » که در نام بسیاری از آبادیهای ایران دیده می شود موجب پیدایش این صورت جدید توسط مؤلفان و کاتبانی که با نیشابور و محلات آن آشنائی نداشته اند شده است. (27) نکته ای که باقی می ماند این است که اگر صورتهای « سوریان، سورین و سوران » شکلهای مشهور نام محل مورد بحث بوده و حاکم و عبدالغافر منحصراً همانها را ضبط کرده اند پس صورتهای « سورابان، سورایان و سوروان » در کجا تداول داشته اند ؟ شاید بتوان حدس زد که صورتهائی که مورخان بومی نیشابور ضبط کرده اند شکلهای رایج و گفتاری این نام بوده در حالیکه شکلهای « سورابان » و « سورایان » صورتهای قدیمی تر و نوشتاری آن به شمار می رفته و اوبکر عتیق بن محمد نام خود را به این شکلها نوشته بوده است. شکل « سوروانی » نیز احتمالاً در سبزوار و بیهق، موطن ابوالحسن بیهقی متداول بوده است.
بعنوان ذیل نکته ای نیز راجع به نام کوچک این مفسر باید گفته شود. کلمه ی « عتیق » را همگان با فتح عین می خوانند و مؤلفان غربی مانند استوری و لازار و جز آنان نیز آن را بشکل Atīq، ضبط کرده اند. (28) شمس الدین ذهبی در المشتبه فی الرجال پس از ذکر کسانی که نام آنها عَتیق با فتح عین است شخصی بنام عتیق بن محمد نیشابوری را ذکر می کند و نام او را با ضم عین و فتح تاء ( عُتَیق ) ضبط می کند و درباره ی او می گوید معروف است. (29) نام و نام پدر و نسبت این شخص با مشخصات مؤلف مورد بحث ما مطابقت دارد، اما وی محدثی بوده که در 255 در گذشته و با مؤلف مورد بحث ما ارتباطی ندارد، رک: ابن ماکولا، الاکمال، ج 6، حیدرآباد 1967/1386، ص 112؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، کتاب تلخیص المتشابه فی الرسم، به کوشش سکینه الشهابی، ج 1 دمشق 1985، ص 166. با این همه احتمال دارد که نام مؤلف مورد بحث ما نیز عُتَیق باشد نه عَتیق.
پي نوشت ها :
1. مجله ی زبانشناسی، سال سوم، شماره 1 بهار و تابستان 1365، ص 52-45.
2. بکوشش دکتر یحیی مهدوی و دکتر مهدی بیانی.
3. این مقاله با تغییرات جزئی و حذف بعضی قسمتهای آن در مقدمه ی قصص قرآن مجید، برگرفته از تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری، [ به کوشش یحیی مهدوی ]، تهران 1347، و بصورت کامل و با تغییرات جزئی، در 1359 بصورت جزوه ای مجزا، به عنوان ضمیمه ی ترجمه و قصه های قرآن تجدید چاپ شده است. مرجع ما در این مقاله، مجله ی دانشکده ی ادبیات و مقدمه ی قصص قرآن مجید است که آن را با علامت اختصاری « مهدوی » مشخص کرده ایم. شماره ی صفحات مأخذ دوم در میان پرانتز نقل شده است.
4. مهدوی، ص 160 ( هشت ).
5. مهدوی، ص 160 ( هشت ).
6. مهدوی در ص 164 ( دوازده ) آن را بشکل « سورایانی » ولی در ص 166 ( چهارده ) آن را بصورت « سورابانی » نقل کرده ولی ضبط اول درست است، رک:
H. O. Fleischer, Catalogus codicum manuscriptorum orientalium Bibliothecae Regiae Dresdensis, Leipzig 1831, n. 11.
7. مهدوی، ص 5-164 ( سیزده ).
8. مهدوی، ص 164 ( یازده ).
9. رک: چاپ عکسی فرای، ورق 118 ب در
The Histories of Nishapur, London-The Hague-Paris: Mouton 1965.
10. رک: قصص قرآن مجید، ص سیزده.
11. رک: الحلقه الاولی من تاریخ نیسابور، المنتخب من السیاق، ص 1362/1403، ص 611.
12. تاریخ بیهق، بتصحیح احمد بهمنیار، تهران 1317، ص 248،ذیل شرح حال قاسم بن حسن جلینی که او را از فحول شاگردان استاد امام ابوبکر عتیق بن محمد سوروانی دانسته است.
13. مهدوی، ص 1-160 ( هشت و نه ).
14. مهدوی، ص 161 ( نه ).
15. مهدوی، ص 161 ( نه ).
16. مهدوی، ص 162 ( ده ).
17. مهدوی، ص 162 ( ده ).
18. مهدوی، ص 165 ( چهارده ).
19. مهدوی، ص 165 ( چهارده ).
20. مهدوی، ص 165 ( چهارده ).
21. مهدوی، ص 166 ( چهارده – پانزده ).
22. برای اثبات این مدعا در اینجا مطالبی را که عبدالغافر فارسی آورده با عبارات یاقوت در کنار هم نقل می کنیم، عبدالغافر: محمد بن احمد بن علی المولقاباذی ابوبکر السورینی و سورین قریه علی نصف فرسخ من البلد، صالح ثقه و هو ابن عم ابی حسان المزکی. حدّث عن ابی عمرو بن نجید، و ابی عمرو بن مطر، و ابی بکر الفامی المولقاباذی، و ابی الحسین محمد بن احمد بن حامد القطان ». رک: الحلقه الاولی من تاریخ نیشابور، المنتخب من السیاق، انتخاب الحافظ ابوسحق ابراهیم الصریفینی، اعداد محمد کاظم المحمودی، قم 1362/1403، ص 29، متن عکسی فرای، ورق 8 رو. یاقوت: « و سورین ایضا قریه علی نصف فرسخ من نیشابور ینسب الیها محمد بن محمد بن احمد بن علی المولقابادی ابوبکر السوری ( کذا ) و هو ابن عم حسّان الزکی ( کذا ) حدث عن ابی عمرو بن نجید و ابی عمرو بن مطیر ( کذا ) الاولکی ( کذا ) الفامی المولقاباذی و ابی الحسین محمد بن احمد بن حامد العطّار ( کذا ).» معجم البلدان، بتصحیح و وستنقلد، لاپیزیک 1868، ج 3، ذیل « سورین » .
23. رک: حاکم ابوعبدالله نیشابوری، تاریخ نیشابور، تلخیص خلیفه ی نیشابوری، بتصحیح دکتر بهمن کریمی، [ تهران 1339 ]، ص 17.
24. تاریخ نیشابور خلیفه ی نیشابوری، ص 121.
25. برای مثالهای بیشتر رک: مقاله ی نگارنده در سیمرغ، شماره 3، 1355، ص 8-67.
26. رک: فرهنگ جغرافیائی ایران، ج 8.
27. محمد پروین گنابادی احتمال داده است که « سورآباد » مبدل « زورآباد » است، رک: گزینه ی مقاله ها، تهران 2536 ( 1356 )، ص 126. امروز زورآباد نام دو محل است، یکی نام دهی از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد در نزدیکی مرز افغانستان است و دیگری نام روستائی از دهستان نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار. اما نام این دو محل در کتابهای جغرافیائی قدیم بشکل « زورابَد » ضبط شده است ( رک: سمعانی و یاقوت ) و زورابدی که یاقوت در نواحی نیشابور دانسته همان زورآباد سبزوار است. تبدیل « آبَد » به « آباد » در این کلمه بقیاس با نامهای جغرافیایی مختوم به « آباد » صورت گرفته است. نظیر این تبدیل در کلمه ی « گناباد » که به « گناباد » بدل شده نیز دیده می شود. ظاهراً این تبدیل از چند قرن پیش به این سو انجام گرفته است زیرا یاقوت از موضعی بنام « زُراباد » در سرخس نام می برد که احتمالاً با « زورآباد » یکی است.
28. رک: Storey, Persian Literature, section 1, London 1927, p. 3; G. Lazard, Lalangue des plus ancients monuments de la prose persane, paris 1963, p. 92.
29. المشتبه فی الرجال: اسمائهم و انسابهم، تحقیق علی محمد البجاوی، [ قاهره ]: دار احیاء الکتب العربیه، 1962، ص 445.
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول