کلمات اجازه نامچه، قباله نامچه، قصبچه، شجره نامچه و نظایر آنها برای فارسی زبانان خصوصاً اهالی تهران بسیار آشنا است. (1) در بادی امر چنین تصور می شود که پسوند چه در این کلمات از قبیل چه در کلمات کوچه و تیمچه و بیلچه و غیره علامت تصغیر است. مرحوم دکتر معین در فرهنگ فرهنگ فارسی کلمه ی اول و مرحوم دهخدا در لغت نامه کلمه ی سوم را آورده و آنها را مصغر اجاره نامه و قصبه دانسته اند (2)، اما در تداول معنی این کلمات به هیچ وجه با صورتهای اجاره نامه و قباله نامه و قصبه متفاوت نیست و هیچ فارسی زبانی از آنها معنی تصغیر اراده نمی کند. این امر ما را درباره ی منشأ این پسوند که باید چیزی جز چه ی تصغیر باشد به کنجکاوی وامی دارد. البته این کلمات تنها کلماتی نیستند که با پسوند چه آمده اند ولی افاده ی معنی تصغیر نمی کنند. چند کلمه ی دیگر نیز در فارسی وجود دارد که با پسوند چه همراه است و مفید معنی تصغیر نیست. از همه معروف تر کلمه ی روزنامچه است که در متون فارسی بعد از مغول تا عهد صفوی و حتی بعد از آن فراوان دیده می شود و به گفته ی مرحوم دهخدا در لغت نامه، امروز نیز در شوشتر به معنی « دفتری که در آن محاسبات یومیه را نویسند » به کار می رود.
حقیقت این است که چه در سه کلمه ی مورد بحث و چه در روزنامچه از یک منشأ است. روزنامچه ( با چ فارسی ) تصرفی است در روزنامجه ( با ج عربی ) که خود معرب روزنامگِ پهلوی است. به عبارت دیگر، صورت روزنامجه از قدیم از عربی وارد فارسی شده و پا به پای روزنامه به کار می رفته است. فارسی زبانان که از آن پس هر دوی این کلمات را به کار می برده اند، جه در روزنامجه ی عربی را چه تصغیر فارسی پنداشته و به همان صورت تلفظ کرده اند. با شیوع استعمال روزنامچه، که یک اصطلاح اداری بوده و بسیاری از مردم خصوصاً دیوانیان با آن سروکار داشته اند، چه از این کلمه جدا شده و به بسیاری از کلمات دیگر فارسی که با کلمه ی نامه ساخته شده بوده اند نیز چسبیده است و به این ترتیب صورتهای اجاره نامچه و قباله نامچه و جز آن به وجود آمده است. در تذکره الملوک ( مصحح دبیرسیاقی ) کلمات تسعیر نامچه ( ص 10 ) و رضانامچه ( ص 47 ) و شرط نامچه ( ص 50 ) و قیمت نامچه ( ص 10 و 30 و 31 ) و در عالم آرا، سنورنامچه (3) ( رک: فهرست لغات پایان کتاب در ص 1228 ) نیز به کار رفته است.
استعمال پسوند چه به این کلماتِ ساخته شده با نامه منحصر نمانده و با شیوع استعمال این کلمات از آنها منتزع شده و به بعضی کلمات دیگر که به پسوند ه (-a یا -e) ختم می شوند نیز الحاق شده است. (4) مثال معروف آن کلمه ی نیمچه است که صورت عامیانه ی نیمه می باشد ( نیمچه مرد، نیمچه مجتهد... ). (5) مثال دیگر کلمه ی قصبچه است به معنی « قصبه ». دیگر کلمه ی پروانچه است به معنی « پروانه » و فرمان و حکم پادشاهان و غیره که در آثار بعد از مغول به فراوانی دیده می شود. (6) دیگر تعلیقچه است که یک بار در تذکره الملوک ( ص 6 ) به جای تعلیقه ( نوشته ی امراء عظام و وزراء و غیرهم ) که مکرراً در آن کتاب استعمال شده به کار رفته است. برای مثالهای پروانچه، رک: مکاتبات رشیدی ( به نقل معین در فرهنگ فارسی، ذیل همین کلمه ) و رساله الفلکلیه عبدالله بن محمد بن کیا مازندرانی، تصحیح والتر هینتس، ص 84 و شمس الحسن تاج السلمانی، تصحیح هانس روبرت رومرو، ص 79 متن و ص 57 ترجمه ی آلمانی و احیاء الملوک ملک شاه حسین، تصحیح منوچهر ستوده، ص 416 و تذکره الملوک و غیره و برای روزنامچه رک: رساله الفلکیه، ص 81 و جز آن و شمس الحسن، ص 79 متن و ص 57 ترجمه و تذکره الملوک، ص 9 و 33 و غیره.
کلمه ی دیگری که شاید پسوند چه در آن همین پسوند باشد، یتیمچه، غذای معروف، است. می دانیم که یتیمه را در فارسی به معنی هرچیز کمیاب و طرفه و جالب دانسته اند ( رک: آنندراج ). بنابراین احتمال دارد که یتیمچه صورت دیگری از همین کلمه باشد که مجازاً استعمال شده.
پسوند چه یک جای دیگر نیز دیده می شود و آن کلمه ی دیباچه است که مبدل دیباجه عربی است. (7) سوزنی در قرن ششم در بیت زیر این کلمه را به صورت دیباجه به کار برده است:
دیباجه ی (8) دیوان خود از مدح تو سازم
تا هر ورقی گیرد ازو قیمت دیباج
دیوان سوزنی، به کوشش ناصر الدین شاه حسینی، 1338، ص 145.
مولوی نیز در بیت زیر و چند بیت دیگر دیباجه را با ج تازی به کار برده است:
برده ای را گر بیابد خواجه ای
عرضه سازد از هنر دیباجه ای
اما در نسخه ای از تفسیر ابوالفتوح رازی که در قرنهای هشتم و نهم به احتمال زیاد از روی نسخه ای به تاریخ 556 ه نوشته شده کلمه ی دیباجه به شکل دیباچه آمده است، رک: روض الجِنان و رَوح الجَنان فی تفسیر القرآن، ج 17، به کوشش محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ص 1 و ص هفت مقدمه.
آنچه به طور حتم درباره ی این پسوند می توان گفت این است که استعمال آن قبل از قرن ششم به نظر نرسیده و شیوع آن مربوط به عهد مغول و بعد از آن است. نکته ی دیگر این که این کلمات همیشه در متون با – ها و – جات جمع بسته می شوند.
پي نوشت ها :
1. مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، سال 19، ش 4-3، 1351، ص 150-147.
2. قباله نامچه در فرهنگ معین معادل قباله دانسته شده و در لغت نامه اصلاً نیامده است.
3. سنور ( senur ) = مرز ( استینگاس ).
4. نظیر این وضع برای پسوند جمع جات نیز پیش آمده است. این پسوند از صورت جمع با ات کلمات مختوم به –َج بیرون آمده ( : روزنامجات ) و بعد به کلمات دیگر نیز سرایت کرده است: سبزیجات، طلاجات، مس جات و غیره.
5. کلمه ی نیمه را به معنی « جامه ی کوتاه » ( آنندراج ) و « نیمه ارخالق » ( معین ) و نیمچه را به معنی « جامه و بالاپوش کوتاه و شمشیر و تفنگ کوتاه » ( برهان ) آورده اند. در سبک شناسی، ج 3، ص 41 و فرهنگ فارسی معین شواهدی از جوامع الحکایات عوفی و محمد بن بدیع نسوی ( قرن ششم ) برای آن آمده. نیمچه امروز در تداول به معنی « جوجه ی تازه از تخم درآمده » نیز به کار می رود. رک: معین.
6. معین این کلمه را نیز مصغر پروانه دانسته است.
7. مرحوم معین در فرهنگ فارسی متوجه منشأ دیباچه شده و آن را در پرانتز قرار داده و نوشته است: [ تصرفی است در « دیباجه » معر. به قیاس نادرست دیبا + چه ]. همو ذیل روزنامچه نوشته: [ تصرفی در « روزنامجه » به قیاس تصغیر « روزنامه »]. مؤلف برهان قاطع برعکس، طباهجه ی عربی را معرب تباهچه ی فارسی دانسته است. در حالی که در اینجا نیز تباهچه از طباهجه گرفته شده و کلمه ی اخیر معرب تباهگ است.
8. در دیوان سوزنی، چاپ 1338 و در چاپ دوم، 1344، ص 47 این کلمه به غلط به شکل دیباچه چاپ شده است. مرحوم همایی نیز در توضیحات پایان چاپ دوم متوجه این اشتباه نشده است.
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول