جامعيت و فراگيري آن در علوم قرآني اعم از: لغت، اشتقاق، نحو، اِعراب، نظم و اسباب نزول و مباحث کلامي، فلسفي و فقهي، چهره تابناک تبيان را از ديگر تفسيرهاي پيش از خود ممتاز و برجسته نموده است، ليکن علل و عوامل بسياري موجب گرديده که شيخ طوسي، تفسير خود را در شکل و شيوه عقلي و کلامي به رشته تحرير درآورد.
قرن چهارم و پنجم، آبستن تحولات فرهنگي فراواني، چون گسترش جلسات منظره کلامي، تبادل و تضارب آراي فرقه اي، نگارش و تأليف رسالات و کتاب هاي تفسيري با روش کلامي و با هدف اثبات و استناد آراي فلسفي و مسائل ديگر بود، که باعث شد تا تفسيرهاي گوناگون و بسياري در آن دوران توسط سرآمدان مذاهب کلامي نگاشته شود.
بدين رو، موقعيت سياسي- اجتماعي دو قرن چهارم و پنجم، از جمله اسبابي است که شيخ را به تأليف کتاب تفسير و تأويل واداشت، تا با استناد به روايات نبوي و علوي، به رأي و گزافه هاي مخالفين و منحرفين، پاسخ گويد.
آن چه پيش رو داريد، چکيده است از دلايل و شواهدي از تفسير تبيان، مبني بر کلامي بودن شيوه تفسيري مفسر آن و گزيده اي است از يک تحقيق جامع درباره روش تفسيري شيخ طوسي.
سيماي کلامي تبيان
از بررسي هاي تاريخي مي توان دريافت، تا قرن چهارم هجري تفسيرهاي کلامي مفصلي نوشته نشده بود، تا اين که با گسترده دامنه ي مباحثه و مناظرات کلامي ميان فرق کلامي أشاعره و معتزله و مذهب اماميه، سران مذاهب دست به تأليف تفسيرهاي مبسوطي زدند؛ از جمله ابوالقاسم بلخي، ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني، ابوعلي جبّائي، قاضي عبدالجبار، علي بن عيسي رماني و مانند آن.اينان، بيشترين تلاش خويش را در اثبات اصول موضوعه خود و ابطال آراي کلامي مخالفين مبذول داشتند. معتزله، قرآن را مبتني بر « اصول خمسه »: توحيد، عدل، منزلة بين منزلتين، وعد و وعيد و امر به معروف و نهي از منکر، تفسير کردند.
اشاعره نيز قرآن را مطابق اصول عقايد خود، نظير جو از « ارتکاب ظلم » و امثال آن، بر خدا روا داشته و آراي معتزله و اماميه را بدعت خواندند! از طرفي هم پر واضح است که بيشتر مسائل اختلافي ميان فرق کلامي، در آيات متشابه بوده است، لذا در آن دوران نگارش کتاب هاي متشابه القرآن بيش از همه متداول گرديد. قاضي عبدالجبار معتزلي کتاب متشابه القرآن و تنزيه القرآن عن المطاعن را نوشت، و سيد رضي حقايق التأويل في متشابه التنزيل و سيد مرتضي نيز در کتاب ادبي، حديثي و تفسيري أمالي برخي از آيات متشابه را تفسير نمود. صاحب تبيان نيز اقوال تفسيري و کلامي سران معتزله را نقل و آن ها را جرح يا تأکيد کرده است؛ حتي در مقدمه، روش تفسيري برخي از ايشان مانند ابومسلم محمد بن بحر و رماني را ستوده است.
گستردگي نقل گفته هاي ايشان در ردّ اقوال أشاعره و يا اثبات و تأييد نظرات اماميه، در جاي جاي تبيان مشهود است. با اين وصف، تبيان سيماي کلامي متمايزي داراست، با اين توضيح که ساختار برجسته و ممتاز تبيان در دو محور اساسي جلوه گر است:
1. شمول و جامعيت در علوم قرآني قرائت، ناسخ و منسوخ، اعراب، اسباب نزول و غير آن.
2. پاسخ به مطاعن ملحدين و مبطلين و منحرفين و اثبات اصول و فروع مذهب اماميه حقه با استناد به قرآن و براهين استوار عقلي و نقلي.
اين اهتمام در تقسيم روش گزيده مفسر، قابل توجه و دقت است وي روش کلي خود را در تفسير چنين ترسيم مي کند:
از ديرباز دوستان قديم و جديد اظهار تمايل مي کردند که تفسيري شامل فنون مختلف علوم قرآن و نيز پاسخي به گفته هاي معاندان و منحرفان و گمراهان تأليف گردد تا در آن علاوه بر مطرح ساختن عقايد حقه اماميه، نسبت هاي نادرست مخالفان را مردود و باطل سازد.
بنابراين، مرحوم شيخ در اين مباحث، دو هدف ابطالي و اثباتي را دنبال مي کند وي در راستاي تفسير کلامي يادشده، شالوده عقايد کلامي مذهب شيعه را « در بعد اثباتي » و اشاعره و معتزله غالباً « در بعد ابطالي » بيان داشته و از هرگونه تأويل نادرست و غيرمعقول اجتناب نموده است. ايشان بر پايه ي کتاب و سنّت صحيح و عقل سليم، آرا و نظرات مخالفين را ابطال و ديدگاه هاي اصولي و فروعي شيعه را با استناد به قرآن کريم و گفتار اهل بيت (عليهم السّلام) اثبات کرده است.
تبيان نه تفسير کلامي مانند مفاتيح الغيب فخر رازي است که بسان دايرة المعارفي در علم کلام است، (1) و به قول حاجي خليفه: « فخر رازي تفسيرش را با اقوال حکما و فلاسفه پرکرده و از شاخه اي به شاخه ي ديگر پريده است » (2) و نه چون تفسيرهاي نقلي، لغوي و عرفاني است که اصلاً متعرض مسائل کلامي نشده اند.
بنابراين، تفسيرهاي کلامي، همواره دو هدف اساسي را تعقيب مي کرده اند:
الف. بيان نادرستي استدلال مخالف، با استناد به آيات موافق اصول خود.
ب. استمداد از قرآن در تأييد و اثبات اصول مذهب خود که برخي از مفسران اين دو هدف را به طور گسترده و دامنه دار پي گرفته اند.
مفسر تبيان در تفسير خود مي کوشد تا تمام مباحث تفسيري وکلامي را با ايجازي غيرمخل و اطنابي غير مُمِل به انجام رساند، و تفصيل مباحث فقهي و کلامي ر ابه کتاب هاي شرح الجمل و الخلاف خود ارجاع دهد.
از آن چه گفته شد، شايد مقصود مرحوم علامه طباطبائي درباره ي کلامي بودن تبيان روشن گردد. ايشان در کتاب قرآن در اسلام، در بحثي تحت عنوان روش مفسرين شيعه و طبقاتش، مي فرمايد: (3)
« طبقه ي سوم، طبقه ي ارباب علوم متفرقه است، مانند: سيد رضي ( 406 هـ ) در تفسير ادبي خود و شيخ طوسي در تفسير کلامي خود، که تفسير تبيان است، و صدرالمتألهين شيرازي در تفسير فلسفي خود... »
مسلّماً گستردي مباحث کلامي تبيان و روش جهت دار شيخ در طرح آن ها، در ارزيابي مفسر بزرگ و کم نظيري چون علامه طباطبائي اين تفسير را در زمره ي تفسيرهاي کلامي جاي داده است. ليکن آن چه درباره تکوين ساختار کلامي تبيان مي توان بيان داشت با توجه به حساسيت شرايط سياسي و مذهبي اي که بر فضاي دو قرن چهارم و پنجم هجري تفوق داشت، مي توان مدعي شد که اسلوب عمومي روش تفسيرهاي آن دوران، سيماي کلامي داشت؛ چنان چه از منابع تفسيري مذکور اين مطلب به خوبي هويدا است.
از اين رو، تفسيرهايي چون مجمع البيان- بر فرض اين که تفسير مستقل باشد- نمي توان تفسير کلامي ذکر نمود زيرا صاحب آن، هيچ گاه موقعيت خطير سياسي اجتماعي و مذهبي شيخ طوسي را نداشته است، لذا همين عوامل و شکل و سيماي ممتاز تبيان است که مي توان آن را به عنوان تفسير کلامي به حساب آورد، و يا حداقل گفته شود که جلوه هاي کلامي، در تفسير تبيان بيشتر از ديگر تفسيرهاي شيعي است و نمي توان آن را تفسير کلامي دانست، به گونه اي که در مورد تفسير مفاتيح الغيب فخر رازي گفته اند.
به هر حال اين دو نظر مطرح است و ما در اين جا با طرح مباحث کلامي در تبيان، و نيز عنوان شاخص ها و تابش هاي تفسير کلامي کوشيده ايم، ديدگاه نخست را تقويت و اختيار نماييم.
شيوه طرح مباحث کلامي
انگيزه ي مفسر گران قدر از طرح مباحث کلامي، استفاده از قرآن کريم به عنوان يک اهرم دفاعي در ابطال مذاهب کلامي، اعم از معتزله و أشاعره و ديگر فرق تابعه ي آن ها مي باشد؛ چه اين که آن ها؛ به ويژه اشاعره، قرآن را تابع ديدگاه هاي عقايد خويش نهاده و با استناد به ظواهر و موافق و آيات متشابه، پايه هاي مذهب هاي کلامي خويش را مستدل نماياندند.مرحوم شيخ طوسي، در تعقيب اين هدف کلي، به طرح مباحث کلامي، به دو گونه ي مستقيم و غير مستقيم مي پردازد؛ زيرا معمولاً اين گونه مباحث در غير آيات کلامي، از اصل تفسير آيه کريم جداست. به طوري که در پاره اي از موارد، بيان دلالت ها و استفاده ي کلامي از آيات در رد مقوله اي، بسيار خفي و دقيق ذکر شده که به نوبه ي خود از نکات شايان توجه اين گونه مباحث است:
1. بيان دلالت و استفاده از آيات
الف. قالب بياني دلالت ها
اين دلالت ها و بهره گيري ها عموماً در دو قالب ابطالي و اثباتي گوناگون ذکر مي گردد.در قالب ابطالي، مفسر گران مايه با استفاده از ظاهر آيه ي محکمه به بيان وجه فساد و بطلان گفته کلامي مخالف مي پردازد و در مواردي که مخالف اشعري يا معتزلي و مانند آن است، به ظاهر آيه ي متشابهي، در تأييد ديدگاه خود تمسک نموده، دليل نادرستي استناد وي را بيان داشته و با تحفظ بر عدل و حکمت الهي و تکيه گاه عقلي و برهاني خود، به گونه ي قاطعي مدعاي مخالف را نقص مي نمايد؛ مثلاً در آيات ختم و طبع، أشاعره آن را بر منع ايمان، تفسير کرده اند و عدليه بر نشانه و علامت ايمان تفسير نموده اند، چنان چه مفسر فرزانه، ذيل يکي از اين آيات مي فرمايد: (4)
تکليف به ايمان و منع از آن، خلاف عدل و عقل و حکمت الهي است.
اما تعبيرهايي که در اين مورد به کار مي رود، متفاوت است، که به ذکر چند نمونه بسنده مي کنيم:
« و في الآية دلالة علي بطلان قول المجبّرة في کذا ».
« و في الآية دلالة علي أنّ الله لا يفعل الظلم و القبيح کما قالت المجبّرة ».
و يا « ليس للمجبّرة أن تنعلّق بقوله کذا ».
و يا « ليس في الآية ما يدلّ علي تفضيل أبي بکر ». (5)
و نيز تعبيرهاي ديگري از اين قبيل که ذکر آن ها چندان ضرورت ندارد.
در قالب اثباتي نيز مرحوم شيخ الطائفه، با بهره گيري از ظاهر و مدلول آيات کريمه، به اثبات و تأييد آرا و مباني کلامي اماميه مي پردازد. ايشان که به نگارش و تأليف اين اثر گران سنگ در زمان زعامت مطلق و پيشوايي و مرجعيت دست زد، به عنوان تجسم عيني و ممتاز اسلام راستين، نقش بسيار خطيري را در شکوفايي و تبلور مذهب شيعه در آثار گران قدر خود چون تبيان، به نحو احسن ايفا نمود.
دقت نظر او در مباحث ابطالي و اثباتي، بيانگر عمق آشنايي او با معارف قرآني است که از هيچ تلاشي در رد مخالف و اثبات عقايد مذهب با استناد به قرآن، دريغ نورزيده است.
وي در ذيل آيه ي ولايت به طور مبسوط، به اثبات امامت اميرمؤمنان (عليه السّلام) مي پردازد و در آغاز بحث مي فرمايد: (6)
« و اعلم أنّ هذا الآية من الأدلّة الواضحة علي إمامة أميرالمؤمنين (عليه السّلام) بعدالنبيّ بلافصل ».
ب. نوع دلالت ها
بيان بهره گيري ها از مضامين و ظواهر آيات کريمه به دو صورت ظاهر و غيرظاهر به چشم مي خورد. به عبارت روشن تر: گاهي استفاده از نصوص و ظواهر آيات بسيار واضح و روشن است. و ذهن انسان بدون تعقيب و تکليف، مفهوم و لوازم آن را در مي يابد، که البته بيشتر ذيل آيات مربوط به عقايد و يا آياتي که به نحوي مؤيد اصول و مباني عقيدتي هستند، به نظر مي رسد، مانند « لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا » که شيخ بزرگوار مي فرمايد: (7)« في هذة الآية دلالة واضحة علي بطلان مذهب المجبّرة في تجويزهم تکليف الله العبد ما لا يطيقه؛ لأنّه صريح بأنّه يکلّفهم إلي ما يطيقونه ».
يا رد بر مقوله مجبره ( اشاعره ) که کفر به خدا مي دهند، ذيل آيه (8) « إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ » مي فرمايد (9): « و في ذلک دلالة علي أنّ الکفر ليس من فعل الله و لا بإرادته؛ لأنّه لو کان مريداً لکان راضياً به؛ لأنّ الرضا هو الإرادة إذا وقعت علي وجهه ».
مرحوم شيخ طوسي با دقت و موشکافي، مطالب ارزنده و شايان توجهي را از آيات استفاده نمود، و به اثبات مذهب و يا رد مخالفين خود مي پردازد؛ مثلاً ذيل آيه « فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ » (10) با يک قياس عقلي، مطلب مورد نظر خويش را، از آيه ي يادشده چنين استفاده مي کند: (11)
« و في الآية دلالة علي فسادِ مذهبِ المجبّرة؛ لأنّه إذا وجب الرضا بفعل النبيّ، فالرضا بفعل الله تعالي أولي، و لو کان خلق الکفر و المعاصي لوجب علي الخلق الرضا به، و ذلک خلاف الإجماع ».
بنابراين، آيه ي فوق، هيچ دلالتي بر قبح خلق معاصي ندارد، ليکن با طرح يک مقدمه عقلي، مطلب مورد نظر، از آيه ي مبارکه به خوبي استفاده مي شود. اين نوع دلالت به طور چشم گيري در تبيان موجود است و ما آن را دلالت هاي خفي و غيرظاهر خوانديم.
ويژگي ديگر اين دلالت ها مهم بودن، رسايي و شيوايي طرح آن هاست و ايشان با استدلال هاي بسيار مختصر و مفيد، مطلب مورد نظر خود را به اثبات مي رساند. ضمناً يادآور مي شود که بيان دلالت هاي غيرکلامي مانند فقهي، نيز به ندرت به چشم مي خورد.
2. نقل اقوال کلامي
اقوال کلامي متکلمين که اغلب از معتزله مي باشد، در کنار ديدگاه هاي شيخ، مشهود است که گاه نقل بدون نقد است و از ظاهر بيشتر آن ها پيداست که مغاير و متضاد با مباني کلامي شيخ به نظر نمي رسد، هم چنان که در موارد نقل يا نقض طرح يا جرح، اين تضاد به روشني محسوس است.اگر مفسر، نامي از يک متکلمي مي برد، به جرئت مي توان گفت که او معتزلي است؛ چه اين که در سراسر تبيان يادي از متکلم اشعري مذهب نبرده است، و تنها به تعبيرهاي تکراري نظير « و قالت المجبّرة » يا « من قال بخلق المعصية ( من المجبّره ) » اکتفا کرده است. البته شايد مسائل سياسي در اين موضوع دخيل باشد. در بحث بعدي که از شاخص هاي کلامي در تفسير تبيان، سخن خواهيم گفت، درباره ي اهميت گستردگي اقوال کلامي، مطالب بيشتري بيان خواهيم داشت.
3. شيوه ي جدلي « ان قيل، قلنا »
از ديگر روش هاي طرح مباحث کلامي تبيان و اسلوب هاي متداول دانشمندان فقه و کلام و اصول درگذشته، همان شيوه طرح پرسش و ارائه پاسخ آن است؛ مثلاً عبدالجبّار، معتزلي، کتاب تنزيه القرآن عن المطاعن خود را به صورت پرسش و پاسخ درآورده است. (12) شيخ طوسي نيز از اين طريقه، به طور گسترده در طرح مباحث کلامي بهره گرفته است، يعني علاوه بر اين که به نام مجبره يا متکلمين معتزله تصريح مي کند، هم چنين در موارد بسياري نيز آراي آن ها را با طرح سؤال، پاسخ مي گويد.البته گستردگي اين پرسش هاي کلامي نيز از اين جهت که در راستاي نقل اقوال کلامي و اين سؤال و جواب ها و ديگر جلوه هاي کلامي، مطرح شده، در خور توجه است، به طوري که مي توان گفت: پيش از زمينه هاي ديگر، اين روش در تبيان به کار رفته است. براي نمونه به ذکر يک مورد اکتفا مي کنيم:
مرحوم شيخ، مسائل اخلاقي در بحث توبه طرح و بر رد معتزله، در مسائل وعد و وعيد و عقاب و ثواب و مانند اينها، بحث مي کند و مي فرمايد: (13)
اگر گفته شود:
توبه خود به تنهايي موجب رفع عقاب مي گردد، پس چرا همراه با آن، « اصلاح شدن » شرط دانسته شده است؟ در جواب گفته شده: دليل آن، ابهامي است که در توبه تائب وجود دارد، تا گمان نشود که پس از توبه و حصول ايمان، ديگر آن شخص مرتکب کردار زشت نمي شود.
يادآوري مي شود که پاسخ ها، گاهي به صورت « قيل » است و گاه « قلنا » و اين پاسخ هاي قيلي، در برخي موارد پاسخ مخالف به مخالف است، مثل پاسخ جبائي به رماني که مفسر احتمالاً آن را پاسخ خوبي مي دانسته است.
4. شاخص ها تفسير کلامي در تبيان
مجموع شاخص ها، يک هدف کلي را در تفسير آيات، به موضوع طرح شده در آن، تعقيب مي کند و آن تحکيم پايه هاي عقيدتي مذهب، با استناد به قرآن کريم مي باشد. البته در مباحث پيشين نيز اين مدعا را مردود دانستيم که مذاهب کلامي آن ها قرآن را تابع اصول موضوعه خويش قرار داده، و ديدگاه هاي فرقه اي را بر آن تحميل نموده اند، حال آن که اماميه از ويژگي هايي برخوردار است که ديگران از آن ها بي بهره اند؛ از جمله، اعتقاد به عترت طاهره (عليها السّلام). شاخصه هايي که در اين جا مطرح مي شود بدين قرار است:الف- گستردگي پاسخ هاي ابطالي آراي کلامي
اين پاسخ ها در قالب هاي متعددي مطرح مي شود. گاه در شکل نقل و نقد اقوال متکلمين، و گاه در بيان دلالت هاي صريح و غير آيات، طرح گرديده است.
محور عمومي اين جواب ها، نقض و ابطال آراي غيرمعقول و ضد قرآني اشاعره و تابعين آن ها، از جمله مجسمه و مشبهه و حشويه مي باشد، به طوري که به حدس قوي مي توان گفت: هشتاد درصد اين پاسخ ها متوجه اشاعره مي باشد و درصدي نيز، در رد پاره اي از آراي معتزله، در مسائلي چون فسق و کفر و وعد و وعيد، توبه و عقاب و ثواب و احباط است.
بيش از نُه فرقه کلامي ديگر نيز، مورد طعن ابطال قرار گرفته اند، که چندان قابل طرح نمي باشند.
اينک به ذکر نام آن ها و مسائل مورد نقض در تفسير تبيان اشاره مي کنيم:
1. مجسمه؛ قائل به اعضا و جوارح براي خداوند سبحان هستند. (14)
2. مشبهه؛ معتقد به رؤيت بصري خداوند در قيامت مي باشند. (15)
3. حشويه ( اهل حديث )؛ که تفسير قرآن را تنها به نقل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته (16) و ارتکاب کبائر را نيز نسبت به پيامبران جايز مي دانند. (17)
4. مرجئه؛ قائل به تأخير حکم فساق در وقت لزوم عقابند ( 18 ) و عمل صالح را جزء ايمان نمي دانند. (19)
5. خوارج؛ مي گويند: مرتکب کبيره، کافر است. (20)
6. کرّاميه؛ که ايمان را به مجرد قول مي دانند. (21)
7. غلات؛ قائل به حلول خداوند در پيامبر اکرمند. (22)
8. تناسخيه؛ بهائم و طيور را مکلف مي دانند. (23)
9. اصحاب معارف که در رأس آن ها جاحظ معتزلي است؛ قائل به ضروري بودن معرفت مي باشد. (24)
در همين راستا مي توان به گستردگي اقوال کلامي اشاره کرد که عموماً اين سخنان به ترتيب کثرت، از ابوعلي جبائي، بلخي و رماني نقل و نقد مي شود. براي نمونه، از آغاز مجلد سوم تبيان تا صفحه 127 اشاره نموديم و در آن بيش از پنجاه نقل وجود داشت، يعني با ميانگين حدوداً 40% نقل از ج 3 به نظر مي رسد. البته اين اقوال بسان ديگر مباحث، بيشتر تا جلد ششم و هفتم محسوس است.
ب) روش طرح و ورود به بحث در تفسير آياتي که دلالت هاي کلامي آن روشن است، يعني تفسير، مطابق مباني يادشده در مبحث متشابهات است، که اجمالاً بر مبناي تحفظ بر اصول عقايد، در دو محور توحيد و عدل الهي مي باشد. به عبارت ديگر: مبنا در تفسيرِ متشابهات و محکمات، تفاوتي نمي کند، اضافه بر اين که در تفسير محکمات، صراحت تعبير و رسايي بيان بيشتر وجود دارد.
هم چنين ضمن اقوال متکلمين، تعبيرهايي چون « و عندنا » يا « في مذهبنا » در کنار اين گونه نقل ها ديده مي شود که مفسر گرانمايه، بدين وسيله ديدگاه کلامي خويش را ابراز مي دارد.
براي مثال ايشان ذيل آيه ي « إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ » (25)
در مورد شرک به خدا چنين مي فرمايد: (26) « الشرک به من وجهين: 1-2- ذکره الرماني، أنّها تدلّ علي وجه الفعل في الإرادة إذ کان قد يريد الإنسان الکفر مع ظنّه أنّه إيمان، و لا يجوز إرادته أن يکفر مع التوهّم أنّه إيمان ».
مرحوم شيخ در رد تفسير رماني مي فرمايد: « و هذا عندي ليس بصحيح؛ لأنّ الشرک مذموم علي کلّ حال، سواء علمه فاعله کذلک أو لم يعلم ... ».
سپس به اشکالي از معتزله اشاره نموده و آن را مردود مي خواند:
اگر معتزله بگويند: ما معتقديم که خداوند « مادون شرک » يعني صغاير و کباير مي شود. 2- اصولاً صغاير با انجام کارهاي خوب بخشيده مي شود و مورد مؤاخذه قرار نمي گيرد؛ حتي به نظر معتزله و لذا به مشيت خدا هم تعلق نمي گيرد.
اگر اشکال شود که اگر به مشيت خدا تعلق گيرد، معنايش اين است که غير از شک بخشوده نمي شود. در پاسخ مي گوييم: مشيت خدا به مغفور له تعلق مي گيرد نه آن چه بخشوده شد. بلکه ظاهر اين است که خداوند « مادون شرک » را بدون توبه مي بخشد...
در پايان، در تأييد مطلب خويش به قول صحابه نيز استشهاد مي کند و مي فرمايد (27): « و اين دلالت دارد بر اين مسئله که صحابه همان کلام و مدعاي ما را مي گويند، خلاف آن چه که اصحاب وعيد يعني معتزله و خوارج مي گويند ».
ج. بهره جويي از آياتي که ظهور در مسائل کلامي ندارند.
در بحث دلالت هاي دقيق و غير ظاهر به اين مطلب اشاره نموديم، اينک نمونه هايي از تبيان، ذکر و اين فرع را بيشتر توضيح مي دهيم:
نمونه اول:
مفسر بزرگ، ذيل آيه « وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ » (28) در آغاز بحث، طبق معمول به طرح گسترده اشتقاقات و معاني واژه « نظر » در بيش از بيست مورد مي پردازد، و آن گاه در ده سطر شرح ديگري را استطرداداً، در تعقيب همان هدف کلي، ارائه مي دهد. چنان چه خواهيد ديد، توضيح دوم وي چندان ربطي به اصل بحث تفسير ندارد. اين بحث از اين جا شروع مي شود: (29)« برخي مي گويند: اگر « نظر » با « إلي » باشد، به معناي رؤيت است، سپس به آيه ي « إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ » استناد کرده است. وي اين پندار را ناصواب خوانده و در رد مدعاي مذکور مي گويد: اين استناد صحيح نيست؛ زيرا آن ها عبارت « إنظر إلي الله ثمّ إليک » را به نگاه کردن معنا نمي کنند، بلکه به معناي توقع و انتظار فصل خدا داشتن دانسته اند به شعري از جميل بن معمر استشهاد مي کند:
إنّي إليک لمّا وعدت لناظر *** نظر الفقير إلي الغني الموسر
يعني: « من به آن چه که مرا بدان وعده نمودي منتظرم، آن چنان که فقيري تنگدست، چشم به دست کرامت توانگري دوخته است ». « إلي » را همراه با « نظر » به معناي « انتظار داشتن » آورده اند و حق آن است که نظر به معنا رؤيت نيست؛ زيرا رؤيت يعني توجه چشم به شيء خاص براي نگاه کردن به آن دو ... .
نمونه دوم:
مفسر ذيل آيه « وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ » (30) « نظر » را به معناي ترحم بيان مي دارد، و با استفاده از نص همين آيه، در رد مجبره، تأکيد مي کند و لذا مي فرمايد: (31) و لا ينظر إليهم، يعني به آن ها رحم نمي کند و لذا دلالت مي کند بر اين که اگر نظر با « الي » متعدي شود به معناي رؤيت نيست؛ چون نمي توان آيه را چنين معنا کرد و خداوند آن ها را نمي بيند!نمونه سوم:
ذيل آيه کريمه: « انظُرْ كَيفَ يَفْتَرُونَ » است. (32) ضمن بيان اشتقاقات و معاني گوناگون واژه نظر که عموماً تکراري است، تفاوت ميان نظر با چشم و رؤيت را چنين بيان مي دارد: (33) رؤيت يعني شيء مورد نگاه را درک کردن، در حالي که نظر يعني با چشم به سوي مورد نگاه، نگريستن و توجه داشتن چه بسا به چيزي نظر مي کنيم، ولي آن را نمي بينيم.در اين گونه مسائل علاوه بر استشهاد به اشعار گاهي هم به کلمات عرف اشاره مي کند و مي فرمايد: « ما يقولون: نظرت إلي الهلال فلم أره ... » به هلال ماه نگاه کردم ولي او را نديدم. اين روش به طور فراگير در اغلب زمينه هاي کلامي، مانند: مسائل عدل الهي، عصمت انبيا وعد و وعيد، اکتسابي بودن معرفت و ده ها مسئله کلامي ديگر، در پي گرد يک هدف کلي مطرح شده است.
د. روش کلامي در تفسير آيات آفاقي و اثبات توحيد.
جو حاکم و فراگير در طرح تفسير اين آيات، اثبات توحيد و صانع و صفات ذات اوست، و اين روند تکراري، ذيل آياتي که در آن به نشانه يا نشانه هايي از آفرينش اشاره شده، و مفسر با بيان وجه نشانه بودن آن پديده، با استناد به چند مقدمه عقلي، به اثبات توحيد، صانع و خالقي قادر، عالم، حيّ، حکيم، غنيّ و واحد، مي پردازد. لذا هيچ گاه، ذيل اين آيات، استدلال به علمي بودن قرآن نمي کند، هر چند که در پاره اي از موارد نادر، (34) قول يک مفسري را نقل و سپس نقض يا قبول مي کند.
شيخ طوسي معتقد است که شناخت خداوند اکتسابي است، (35) يعني انسان با تدبر و تفکر در آيات الهي، خداوند صانع حکيم را خواهد شناخت. از اين رو، محور تفسير اين آيات، ردّ بر ملحدين و مادّييّن است؛ مثلاً ذيل آيه ي کريمه ي « قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ » (36) مي فرمايد: (37) آيه دال بر توحيد است، زيرا ظاهر آيه مي رساند که « مدبر » واحد است و عقلاً پديدارشدن عالم به طور اتفاق محال است و طبيعت هم نمي تواند خالق باشد، زيرا در حکم مردگان است؛ پس چيزي باقي نمي ماند جز آن که بگوييم: فاعل و خالق عالم، مدبر آن است و طبيعت، فعل خداست. هم چنين ذيل آيه ي « إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ » (38) چند دليل به اين شرح بر اثبات حق ارائه مي نمايد: (39)
1. او خالق و قادري است بي نظير و بي مانند؛
2. او آگاه به نظام و اتقان آن است؛
3. پس او قديم و ازلي است.
5. مباحث نقلي
از آن جا که تفسير تبيان، نخستين تفسير گسترده و ممتاز شيعي است، که تاکنون به دست ما رسيده، در شرايطي نگاشته شد که هجوم همه جانبه اي از سوي مخالفين بر مذهب اماميه انجام گرفته بود، از اين رو، مفسر روشن ضمير روح تدافعي بلندي را بر يکايک مباحث تبيان حاکم نمود. از جمله، در طرح روايات تفسيري و شأن نزولي از مباحث تفسيري، در تأييد مباني خويش بهره گرفته است. تفسير تبيان به خاطر کهن و پيشگام بودنش، نقش الگو را نسبت به تفسيرهاي شيعي پس از خود داشته است، چنان که خود مفسر در مقدمه، تفسير تبيان را در نوع خود بي مانند مي خواند. مباحث نقلي آن نيز در نوع طرح خود، تا زمان نگارش آن، بي نظير است. (40) چه اين که تا آن زمان، عموم، تفسيرها، به صورت نقلي و روايي تأليف مي گرديد. مرحوم شيخ طوسي با طرح روايات در چند محور تفسيري، فقهي و نزولي، به تقويت و تأييد انگيزه دفاعي خود مي پردازد. نمود اين هدف را مي توان در روايات اسباب نزول و رواياتي که حضرت اميرالمؤمنين و يا ائمه اطهار- (عليهم السّلام)- را مصداق تام و يا اظهر آيه يا آياتي هستند، هدف را تعقيب مي کند. مثلاً ذيل آيه « وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ » مي فرمايد: (41)داستان اين آيه مشهور است. زماني که دستور « اندازه عشيره » صادر شد، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السّلام) امر کرد که طعامي تدارک ببيند، سپس فرزندان عبدالمناف را دعوت کرد، آن گاه رسول خدا خطاب به آنان فرمود: کدام يک از شما مرا پشتيباني مي کنيد تا وزير، برادر و وصي من باشيد. کسي جز علي (عليه السّلام) درخواست حضرت را لبيک نگفت.
روايت شأن نزول را مي توان در ذيل آيات ولايت، اکمال، مباهله، اطعام مسکين، ليلة المبيت و نظاير آن ها نام برد.
هم چنين در مواردي، روايتي را به عنوان تأييد مطلب خود، در تفسير آيه اي بيان مي دارد که عموماً اين روايات، نمودار فضيلت و ارجمندي اهل بيت (عليهم السّلام) مي باشد. مثلاً ذيل آيه ي « وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاة » (42) درباره ي مؤمنين مي فرمايد: (43)
« ... فلهذا يشفقون من الموت و يحبّون الحياة علي ذنوبهم و من کان علي يقين ممّا يصير إليه کما روي عن عليّ (عليه السّلام) أنّه قال: لا أبالي، سقط الموت عليّ أو سقطتُ علي الموت و قال: اللهمّ سئمتُهم و سئموني فأبدلني بهم خيراً منهم و أبدلهم بي شرّاً منّي ... »
گاهي نيز ائمه اطهار (صلي الله عليه و آله و سلم) را به عنوان مصداق حقيقي و تام آيه اي معرفي مي کند؛ چنان که ذيل آيه، (44) « وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ » از قول باقرين (عليه السّلام) نقل مي کند، که فرمودند: (45)
« هم أئمّة آل محمّد- (صلي الله عليه و آله و سلم)- لأنّهم الذين عندهم علم الکتاب بجملتهم و لا يشذّ عنهم شيء من ذلک »
آنان پيشوايان آل محمدند، زيرا از تمام علم کتاب خدا آگاهند و چيزي بر آنان پوشيده نيست.
پي نوشت ها :
1. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 295.
2. کشف الظنون، ج1، ص 230-231.
3. قرآن در اسلام، ص 50-51.
4. تبيان، ج5، ص 472.
5. همان.
6. همان، ج3، ص 549.
7. همان، ج2، ص 384-385، اين نوع دلالت در جاي جاي تبيان به چشم مي خورد.
8. زمر، آيه 7.
9. تبيان، ج9، ص 9.
10. نساء، آيه 65.
11. تبيان، ج1، ص 364، ج2، ص 48، ج3، ص 245، 367، ج6، ص 10، 131.
12. تنزيه القرآن عن المطاعن.
13. تبيان، ج1، ص 62، ج2 ص 219 و 529، ج3، ص 85، ج5، ص 238.
14. همان، ج2، ص 310، ص 351، ج7، ص 392، ج9، ص 77، ج10، ص 430.
15. همان، ج4، ص 112. و ر.ک: عبدالکريم شهرستاني، ملل و نحل ج1، ص 103-108 و الفرق بين الفرق، ص 214-218، و جرجاني، التعريفات، ص 192.
16. تبيان، ج3، ص 370.
17. همان، ص 322، ج7، ص 242-274. مفسر درباره حکم اهل جبر و تشبيه مي گويد: فإمّا يعتقد الجبر و التشبيه و ازليه ي صفات قديمة معه تعالي، فهو کافر بلاخلاف بين أهل العدل، همان، ج 3، ص 548.
18. همان، ج8، ص 17؛ و ر.ک: ملل و نحل، ج1، ص 139-146؛ الفرق بين الفرق، ص 190 و دارالافاق الجديده، التعريفات، 184.
19. همان، ج1، ص 285. و ر.ک: الفرق بين الفرق، ص 202-203، شهرستاني مي گويد: « هم اصحاب محمد بن کرّام الصفاتية القائلين بالتجسيم، ملل و نحل، ج1، ص 108.
20. همان، ج8، ص 353، ج10، ص 366، ملل و نحل، ج1، ص 114-139.
21. همان، ج1، ص 68، الفرق بين الفرق، ص 253- 254.
22. همان، ج5، ص 93-111، ملل و نحل، ج1، ص 173.
23. همان، ج4، ص 129.
24. همان، ج2، ص 40 و 74 و 271 و 438 و 498.
25. نساء، آيه 48.
26. تبيان، ج3، ص 218-220.
27. همان، ص 220.
28. بقره، آيه 50.
29. تبيان، ج1، ص 228.
30. آل عمران، آيه 77.
31. تبيان، ج2، ص 508.
32. نساء، آيه 50.
33. تبيان، ص 18-19، 111، 182 و ج 3، ص 222 و ج4، ص 367.
34. همان، ص 125، ج2، ص 58.
35. شيخ طوسي، الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، ص 20.
36. يونس، آيه 31.
37. تبيان، ج5، ص 427.
38. جاثيه، آيه 3-5.
39. تبيان، ج2، ص 58، ج3، ص 78، ج5، ص 371، ج7، ص 391، ج8، ص 7، 217، 234، 247، ج98، 108، 125، 345-357.
40. خوانساري، روضات الجنات، ج6، ص 220.
41. تبيان، ج8، ص 67، ج2، ص 183، 357، 485، ج3، ص 25 و 26 و 431 و 546، ج8، ص 485.
42. بقره، آيه 96.
43. تبيان، ج1، ص 361، به جايگاه، نقل مراجعه شود.
44. رعد، آيه 43.
45. همان، ج2، ص 99، 361، 268 و ج3، ص 273، و ج5، ص 456.
صاحبي، محمدجواد؛ (1392)، شناخت نامه ي تفاسير: مقالاتي در شناخت تفاسير قرآن کريم، قم: بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميّه قم )، چاپ اول