مترجم: سيدعبدالحسين رئيس السادات
دستور قرباني سيدنا اسماعيل (عليه السلام) از بارگاه خداوند
خداي تبارک و تعالي هم دعاهاي بندگان خويش را قبول مي کند و هم آنها را در بوته ي آزمايش قرار مي دهد. به اين وسيله هم قدرت ايماني آنها مورد امتحان قرار مي گيرد و هم آنها را به جايگاه هاي رفيع و اعلا مي رساند.
انبياي عظام را که خداي تعالي اين گونه از همه ي جهان و جهانيان جايگاهي رفيع تر و مرتبه اي افزون تر عنايت فرموده و با نعمت قرب و وصال خويش ايشان را مورد مهر و محبّت خود قرار داده است نيز بر همين منوال از گذرگاه هاي بسيار سخت و صعب العبور گذرانده است.
براي ايشان دستور اعطاي قرباني هاي بسيار بزرگ صادر گرديده است؛ ولي در مقام بندگي ايشان اين معجزه هم بوده است که سر مويي از فرمان الهي دچار انحراف يا تساهل نگرديده و فرمان برداري، خشيت و محبّت ايشان به حدّي بوده است که تمامي زندگي شان را و هر آنچه از نعمت هاي الهي که در اختيار داشته اند در طبق اخلاق نهاده و وقف خشنودي مولاي خويش نموده اند. حتي آماده بوده اند فرزندان که عزيزترين متاع هستند را در جهت پيروي از امر و به اثبات رساندن فرمانبري محض در راه محبوب خويش قرباني کنند. همه ي انبياي عظام در نشان دادن حدّ و اندازه ي بندگي، بي مانند و يکتاي زمانه ي خويش بوده اند؛ ولي در ميان ايشان داستان عزم و اراده ي سيد و سرورمان ابراهيم (عليه السلام) بسيار زيبا و عبرت انگيز است. براي او فرمان قربان کردن پسر خويش سلام الله عليه در راه خداي تعالي آزموني بسيار بزرگ بود؛ اما وي (عليه السلام) از اين آزمايش تمام و کمال و سرافراز بيرون آمد. چگونه؟ از زبان قرآن بشنويد:
رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ
فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ
وَ نَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ
إِنَّ هذَا لَهُوَ الْبَلاَءُ الْمُبِينُ
وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ
بارالها! مرا فرزند صالحي که از بندگان شايسته تو باشد عطا فرما. پس مژده ي پسر بردباري به او داديم. آن گاه که [ آن پسر رشد يافت و ] با او به سعي و عمل شتافت [ يا در جهاد و عبادت يا در سعي صفا و مروه با پدر همراه شد ] ابراهيم گفت: اي فرزند عزيزم! من در عالم خواب چنين مي بينم که تو را قرباني [ راه خدا ] مي کنم، در اين واقعه تو را چه نظري است؟ جواب داد: اي پدر! هر چه مأموري انجام ده که ان شاءالله مرا از بندگان با صبر و شکيبا خواهي يافت. پس چون هر دو تسليم امر حق گشتند او را [ براي کشتن ] به روي درافکند. و ما در آن حال [ که کارد به گلويش کشيد ] خطاب کرديم که اي ابراهيم! تو مأموريت عالم رؤيا را انجام دادي [ کارد را از گلويش بردار ] ما نيکوکاران را چنين نيکو پاداش مي دهيم. اين ابتلا همان امتحاني است که [ حقيقت حال اهل ايمان را ] روشن مي کند [ که در راه خدا از هر چيز مي گذرند ] و بر او [ گوسفندي فرستاده و ] ذبح بزرگي فدا نموديم.
مجسمه ي تسليم و رضا
سرور و سيدمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) پيامبر جليل القدر پروردگار عزّتمند بود. جدّ بزرگ مولا و آقايمان حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) از آن مراحل سخت ابتلا و آزمايش گذر نمود، سفر هجرت اختيار کرد و همسر خويش حضرت هاجر و فرزند خردسال و ارجمندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) را در بيابان بي آب و علف رها نمود. هر راهي که براي تبليغ دين در پيش گرفته شود در اصل راه انقلاب است و بر شاهراه انقلاب برگ گل نمي گسترند. تمامي زندگي حضرت ابراهيم (عليه السلام) سرشار از تلاش و کوشش انقلابي است.سرورمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) از بارگاه الهي التجا و درخواست کرد که پروردگارا! مرا فرزندي نيکو، صالح و پاکباز عطا فرما. خداوند سبحان دعاي ابراهيمي را به شرف اجابت رساند. از بارگاه الهي فرزندي مطيع اوامر خويش به وي عطا نمود که نامش را اسماعيل نهاد. او نور چشم پدر و مرکز همه ي محبت ها و خواهش هايي بود که از ديرباز در دل مي پرورد.
حضرت اسماعيل (عليه السلام) پشتيبان و عصاي دست سالهاي آخرين عمر حضرت ابراهيم (عليه السلام) بود. محبّت بي دريغ و بي شائبه بين پدر و فرزند را در نظر بگيريد و آن گاه تصور کنيد که خداوند عزيز به ابراهيم، به پدر، مي فرمايد: ابراهيم! پاره ي جگر خويش اسماعيل را در راه من قرباني کن.
اگر با دقت بنگريم و ژرف تأمل کنيم، اندازه ي حيرت و شگفتي وي را درخواهيم يافت.
پيامبر خدا به خوبي آگاه است که تا کنون دستور قرباني کردن هيچ انساني داده نشده است. در ذهن ابراهيم اين تصوّر که کاش چنين و چنان مي شد پديدار مي گردد و شک و ترديد وجود او را فرا مي گيرد؛ به ويژه اين که اين فرمان را در خواب دريافت کرده است. اما بنگريد به رفعت و جايگاه بلند ايمان و عمل پيامبر خدا! او بدون لحظه اي درنگ تمامي ماجرا را با فرزند دلبندش اسماعيل در ميان مي گذارد؛ ولي به او دستور نمي دهد، بلکه از رأي و نظر او مي پرسد. جانها به قربان چنين پيامبرزاده اي که از بزرگي ايمان، خواب پدر را دستور الهي مي داند و سر تسليم و رضا خم مي کند تا در تاريخ بشر افتخار ذبيح اللهي را تنها به نام خويش ثبت و درج نمايد.
حضرت ابراهيم (عليه السلام) فرزند را مخاطب قرار مي دهد و مي فرمايد که پسرکم! در خواب ديدم که دارم تو را در راه خداي تعالي ذبح مي کنم. پدر و پسر هر دو مي دانند که خواب ديدن پيامبر وحي الهي است و به همين خاطر پدر از پسر مي پرسد: دلبندم! رأي و نظر تو چيست؟ پسرک سراپا فرمان بردار جواب مي دهد: جان پدر! شما فرمان پروردگار را به کار بنديد. ان شاء الله مرا از صابران و پايداران خواهيد يافت. قرآن مي گويد که سيندنا حضرت ابراهيم پسر خويش اسماعيل (عليهما السلام) را براي قرباني کردن در راه خدا بر زمين مي خواباند و پسر نازپرورده و محبوبش را براي ذبح کردن با کاردي بزرگ در دست آماده مي کند. کارد را بر گلوي او مي گذارد و از غيب ندايي مي رسد که:
( وَ نَادَيناهُ أَن يَا إِبراهيمُ* قَد صَدَّقتَ الرُّويَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجزِي المُحسنيِنَ )
ابراهيم! تو ماموريت عالم رؤيا و فرمان خداوند را به خوبي انجام دادي. ما اين گونه نيکوکاران را پاداش مي دهيم.
قربان کردن فرزند در راه خدا بر اساس دستور پروردگار به پيامبر يک آزمون بسيار بزرگ و يک امتحان بي اندازه عظيم بود. حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين امتحان بزرگ و سخت کامياب و کامران گرديد. از آسمان يک گوسفند آمد و حضرت ابراهيم (عليه السلام) به جاي اسماعيل (عليه السلام) آن گوسفند را ذبح نمود. فرمان ربّاني رسيد که اي ابراهيم! قرباني تو پذيرفته شد. ما ذبح اسماعيل را با يک « ذبح عظيم » فدا کرديم.
قرباني سيد و سرورمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) در بارگاه خداوندي مورد قبول و پذيرش قرار گرفت و زندگي فرزند ارجمند ايشان حضرت اسماعيل (عليه السلام) هم محفوظ ماند.
چرا زندگي اسماعيل (عليه السلام) حفظ گرديد؟
اکنون در انديشه ي انسان اين سؤال پيدا مي شود که اگر قصد و قرار اين بود که حضرت اسماعيل (عليه السلام) محفوظ بماند، چرا دستور رسيد وي در راه خداي تعالي قرباني گردد؟ و اگر حکم و فرمان اين بود چرا زندگي شان حفظ گرديد؟ علت نهايي اين اوامر چه بود؟ دستور به اين دليل صادر گرديد که با ذبح پاره ي جگر پيامبر خدا و مجسمه ي ايثار و فداکاري حضرت ابراهيم (عليه السلام) تاريخ يک بار ديگر تکرار گرديد و باز ثابت شود که قرباني دادن در راه حق از آغاز سنّت انبيا (عليه السلام) بوده است و حفظ اسماعيل (عليه السلام) بدان جهت صورت گرفت که قرار بود ولادت با سعادت پيامبر آخرالزّمان حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) از نسل پاک اين پيامبر عظيم الشأن باشد. قرار بود تشريف آوردن تا جدار کائنات (صلي الله عليه و آله و سلم) از فرزندان ابراهيم (عليه السلام) باشد، به همين خاطر ذبح حضرت اسماعيل تبديل به آمدن گوسفندي از بهشت شد تا موضوع قرباني به صورت « ذبح عظيم » تغيير يابد و حضرت اسماعيل (عليه السلام) محفوظ و مأمون گردد.از برپاي داشتن کعبه تا امامت جهان هستي
سرورمان حضرت اسماعيل (عليه السلام) تا رسيدن به سن بلوغ در وادي مکه ي معظمه در کنار پدر بزرگوار خويش حضرت ابراهيم (عليه السلام) رشد نمود. از سوي پروردگار به ايشان دستور بنا کردن کعبه صادر گرديد. اين کار عزّت بخشي و احترام گزاري بزرگي بود که نصيب جدّ بزرگ و بزرگوار رحمت عالميان سرور کائنات (صلي الله عليه و آله و سلم) گرديد. بعثت پيامبر اعظم و آخر حضرت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از نسل پاک اين بزرگواران سهمي از سعادتي بود که نصيب آنها گرديد تا فرزندشان کعبه را از وجود سيصد و شصت بت پاک گرداند و پرچم توحيد را برافرازد.با نگاهي به حيات شريف حضرت ابراهيم (عليه السلام) در مي يابيم که براي انجام مأموريت پيامبري و کار نبّوت چه مصائب و ناگواري هاي سخت و مراحل آزمايش هاي طاقت فرسايي را پشت سر گذاشتند.
اين پيامبر بزرگ الهي براي دعوت مردم به راه حق با چه مشکلاتي که به مقابله برنخاست و از چه آزمايش هايي که سرافراز بيرون نيامد. در هر گامي که ايشان برمي داشت کاميابي بر قدمش بوسه مي زد و به اين بوسه افتخار مي کرد. چنان که در قرآن حکيم خداي تعالي چندين بار از داستان عزم و اراده ي سرورمان ابراهيم (عليه السلام) با کلامي شکوهمند ياد مي کند. خداوند در سوره ي بقره چنين مي فرمايد:
وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ *وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاکِفِينَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ *وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ * وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَيْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِکَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ يُزَکِّيهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَکِيمُ ( بقره، آيات 124 تا 129 )
و [ به ياد آر ] هنگامي که خدا ابراهيم را به اموري امتحان فرمود او همه را به جاي آورد، خدا به او گفت: من تو را به پيشوايي خلق برگزينم. ابراهيم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: [ اگر شايسته باشند مي دهم، زيرا ] عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسيد. و [ به ياد آر ] هنگامي که ما خانه ي کعبه را مرجع امر دين خلق و مقام امن مقرر داشتيم و [ دستور داده شد که ] مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار دهيد و به ابراهيم و اسماعيل سفارش کرديم که حرم مرا [ از بت ] بپردازيد و پاکيزه داريد براي اهل ايمان که به طواف و اعتکاف حرم آيند و در آن نماز و طاعت خدا به جاي آرند. و [ به ياد آر ] هنگامي که ابراهيم عرض کرد: پروردگارا! اين شهر را محل امن و آسايش قرار ده و اهلش را که ايمان به خدا و روز قيامت آورده اند از انواع روزيها بهره مند ساز، خدا فرمود: و هر که [ با وجود اين نعمت ] سپاس نگزارد و راه کفر بپيمايد گر چه در دنيا او را اندکي بهره مند کنم، ليکن در آخرت ناچار معذّب به آتش دوزخ گردانم که بد منزلگاهي است. و [ يادآر ] وقتي که ابراهيم و اسماعيل ديوارهاي خانه کعبه را برمي افراشتند، عرض کردند: پروردگارا! [ اين خدمت ] را از ما قبول فرما، که تويي که [ دعاي خلق را ] شنوا و [ به اسرار همه ] دانايي. پروردگارا! دل ما را تسليم فرمان خود گردان و فرزندان ما را نيز امّتي تسليم رضاي خود بدار، و راه پرستش و طاعت را به ما بنما و بر ما [ وظيفه ي بندگي را ] سهل و آسان گير، که تويي توبه پذير و مهربان. پروردگارا! در ميان آنان رسولي از خودشان برانگيز که بر آنان تلاوت آيات تو کند و آنان را علم کتاب و حکمت بياموزد و روانشان را [ از هر زشتي ] پاک و منزه سازد، که تو بر هر کاري که خواهي قدرت و علم کامل داري.او از مرحله ي آزمايش گذر کرد. نور کاميابي بر پيشاني مقدّس سرور و آقايمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) تابيدن گرفت. در اين هنگام بود که پيام حق آمد که ابراهيم! ما تو را به مقام بندگي رسانديم. تو را با مقام و جايگاه خليلي آزموديم. ديديم که در دل تو محبّت ما چگونه چون دريايي متلاطم و موّاج است. ما فداکاري هاي تو را هم مشاهده نموديم. گام به گام صبر و استقامت تو را هم نظاره گر شديم. توکّل و شکرگزاري ات را به بهترين وجه ديديم. پس از سرفراز بيرون شدن از تمامي آزمايش ها، هم اکنون اي ابراهيم! تو را خبري خوش داريم. بشنو که مژده اي جانفزاست. گوش فرا ده!
آن خبر خوش چيست؟ آن مژده ي جانفزا کدام است! آن خبر خوش اين است که: ابراهيم! من به تو امامت نسل بني آدم را عطا مي کنم. امامت تمامي انسانيت، امامت تمامي امت ها، امامت اقوام عالم.
خداي تعالي فرمود: ( إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً ) .
سرورمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) عرض کرد: پروردگارا! آيا اين امامت تنها براي من است يا براي ذريّه و نسل من هم هست؟ پاسخ آمد: ( لاَ يَنَالُ عَهدِي الظَّالِمِينَ )
ابراهيم! ما امامت را به تو داديم و اين امامت به نسل و ذريّه تو نيز عطا خواهد گرديد ولي يک شرط دارد که اين امامت براي کسي مقرّر خواهد شد که پا جاي پاي تو گذارد و بر صراط مستقيمي رود که تو مي روي. چنين شخصي به امامت جهاني خواهد رسيد. اما آن که از راه تو منحرف گردد از امامت نيز بهره مند نخواهد شد و در اين زمينه حقي به وي تعلق نخواهد گرفت.
سپس دستور بناي کعبه صادر گرديد. پدر و پسر عظيم الشّأن سرگرم بناي کعبه شدند. يکي يکي سنگها را آوردند و ديوارهاي کعبه را بنا نهادند. ديوارها بالا رفتند. سنگ خارايي عطا گرديد و با آن کار بالا رفتن ديوار ادامه يافت. هر اندازه ديوارها بالاتر مي رفتند خرد خرد اين سنگ هم بالا مي رفت. حضرت اسماعيل (عليه السلام) در ساختن کعبه به پدر گرامي خويش کمک مي فرمود.
سنگ روي سنگ ديگر قرار گرفت و ( وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ ) در آن هنگام که سرورانمان ابراهيم (عليه السلام) و اسماعيل (عليه السلام) مشغول بناي کعبه بودند اين کلمات بر زبان شريف حضرت ابراهيم (عليه السلام) جاري شد: ( رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ) ( مولايمان داريم خانه ي تو را مي سازيم. اين رنج و سختي را از ما قبول فرما. اين کارگري ما را شرافت پذيرش عطا کن. ) ( رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَکَ ) ( بارپروردگارا! پيشاني هاي ما براي حضرت تو برخاک سائيده مي شود. سجده هاي ما را در بارگاه خويش پذيرا باش. ) ( وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ ) ( از خاندان و ذريه ي ما امتي مسلمان پديد آر. ) سپس در آيه ي بعد فرمان رسيد که اکنون خانه ما ساخته شد، هر چه مي خواهي طلب کن. صله اي براي زحمتتان درخواست نما. به بارگاه خداوندي دستها را بلند کرد: ( رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِکَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ يُزَکِّيهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَکِيمُ )
خداوندا! ما ديوارهاي خانه ي تو را برافراشتيم. امّتي مسلمان از ذريّه ي خويش طلب مي کنيم. اي خداي رحيم و کريم! از حضرت آدم (عليه السلام) تا خود من در هر زمان اعلان ظهور پيامبر آخرالزّمان (صلي الله عليه و آله و سلم) شده است. درخواستم اين است که اين سلسله ي نبوت و رسالت را به اين هستي مقدس و شريف پايان بخشي. به آن رسول معظّمي که به خاطر وي (صلي الله عليه و آله و سلم) اين بزم هستي را به راه انداختي. بر روي زمين هزاران پيامبر مبعوث فرمودي تا براي آخرين فرستاده (صلي الله عليه و آله و سلم) ملت ها را به وجود آورند. دنيا را به رنگ و بو آراستي، به آبشارها زبان گوياي هنر بخشيدي، به نسيم و باد حرکت عطا فرمودي، براي آن رسول بر حق جلوه ي خويش را عيان کردي، به خاطر او آفريده هاي خويش را از پرده ي عدم به صحنه ي هستي کشاندي. هدايت آسماني سلسله وار را براي انسان ها آغاز نمودي. ظهور و بروز رنگ و بو در اين کائنات اين رسول معظّم و اين پيامبر آخرالزّمان (صلي الله عليه و آله و سلم) است. باري تعالي هم فرمود: اي ابراهيم! آن رسول محبوب ما خواهد آمد.
بگو اي ابراهيم! چه چيز مي خواهي؟ عرض کرد: پروردگارا! اگر مي خواهي مزد برپا کردن کعبه را به ما بدهي، اگر امر تو به اين قرار گرفته است که به خاطر کارمان چيزي به ما ببخشايي، از تو اي پروردگار درخواست مي کنم اين آخرين رسول خويش (صلي الله عليه و آله و سلم) را از فرزندان من برانگيز و مرا به شرف عطاي خويش شرافت بخش. با ذريّه ي من جلوه هاي نور محمّدي را همساز فرما و به فرزندان من سعادت قدم بوسي نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ببخشاي. مولاي من! به من محبوب خويش (صلي الله عليه و آله و سلم) را بده. ندا در رسيد که اي ابراهيم! سه چيز:
1- نبوّت و رسالت
2- ختم نبوّت
3- امّت مسلمان را براي ذريّه ي تو قرار داديم. اي ابراهيم! تو به خاطر محبّت نسبت به من و خشنوديم خانه ام را بنا نهادي و براي آن نيز دعا کردي. خواسته ات را رد نمي کنم. به همين منظور در ازاي کاري که انجام دادي اين سه چيز را به تو بخشيدم.
بزرگي سنگ
در روايات آمده است هنگامي که سرورمان ابراهيم (عليه السلام) پا بر آن سنگ نهاد براي ولادت با سعادت تاجدار کائنات (صلي الله عليه و آله و سلم) در نسل خويش دعا نمود. اين همان سنگي بود که بر آن ايستاد و کار ساختن کعبه را به انجام رساند. جان و دل فداي اين سنگ مقدّس که بر آن ايستاد و براي پيدايش پيامبر آخرالزمان از ميان فرزندان خويش به درگاه خداوند دعا کرد. پروردگار گفت اي سنگ بي جان! تو آگاهي که ابراهيم (عليه السلام) بر تو ايستاده و چه چيز از ما درخواست مي کند. اين لحظه را در سينه ات حفظ کن که همين لحظه، لحظه ي پذيرش دعاي اوست. اين لحظه از پيدايش محبوبمان سخن رفته است.در اين زمان با ياد نام بلندمرتبه ي رسول تمامي هستي (صلي الله عليه و آله و سلم) روح کائنات معطر گشته است. از قدرت خدا سنگ موم شد و نشان پاهاي حضرت ابراهيم (عليه السلام) از آن زمان تا قيامت بر روي آن ثبت گرديد.
قدر و منزلت و گرامي شدن اين سنگ از آن بود که يکي از پيامبران جليل القدر خداوند بر آن ايستاده بود که محبوب او را ياد کرد. از ارتباط خداوند با نبي و نسبت اين دو به يکديگر بود که آن سنگ محترم گرديد. حضرت ابراهيم (عليه السلام) بر سنگ هاي بي شماري قدم گذاشته بود و پس از آن نيز قدم گذاشت. آن سنگ هاي ناشناس به اين عزّت رسيده بودند که بوسه بر کف پاي ابراهيم (عليه السلام) بزنند ولي با گذر زمان نقش آن پاها محو گرديد و خاک شد. گرد ماه و سال بر دامن آنها نشست و آنها را در خود فرو برد. اما آن سنگ که سرورمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) بر آن ايستاد و بر آن دعا کرد تا طلوع صبح ميلاد محبوبش (صلي الله عليه و آله و سلم) فرا رسد و آرزو کرد هستي دو جهان در دامنش پرورش يابد را در حرم شريف در مقام ابراهيم، براي هميشه ي زمان تا قيامت محفوظ نگاه داشت.
خداي تعالي فرمود که ما بر اندام دعاي ابراهيم (عليه السلام) خلعت فاخري پوشانديم و از آن جا که آن سنگ نشاني از دعاي حضرت ابراهيم (عليه السلام) بود، آن را در حياط کعبه تا قيامت حفظ کرديم و تمام سنگ هاي ديگر اطراف کعبه را کنار گذاشتيم چون کعبه سجده گاه من است. کعبه مرکز توحيد من است. هنگام عبادت بايد رو به سوي او کرد چون محور حق است. مرکز و منبع خلقت است. از شرق تا غرب عالم مردم براي حج و عبادت به سمت کعبه ي من مي آيند و براي سجده پيشاني بر زمين حرم مي سايند. اين فضا با ناله هاي نيمه شبي آنها آباد مي گردد. من به آنان اين سنگ را نشان خواهم داد که يادگار دعاي خليل (عليه السلام) است هنگامي که بر آن ايستاد و بر آن دعا کرد تا پيامبر آخر الزّمان (عليه السلام) از نسل او مبعوث گردد. اي آيندگان به سوي کعبه! اي کساني که سعادت پيدا مي کنيد براي زيارت خانه ي من بياييد! افتخاري است براي اين سنگ که بر آن قدمهاي ابراهيم (عليه السلام) نقش بسته است، زيرا اين نقش دعاي مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
فرمان رسيد: ( وَ اتَّخِذِوا مِن مَّقامِ إِبراهيمَ مُصَلَّي ) . از خداي تعالي پرسيده شد که اين سنگ را چگونه محافظت مي فرمايي؟ فرمود اين سنگ را در کناره ي کعبه قرار ده. از آن به بعد طواف خانه ي من تکميل نخواهد شد مگر آن گاه که طواف کنندگان در کنار اين سنگ به حضور من سجده کنند تا بر دنيا معلوم گردد که تمامي اين انعام ها و اکرام ها افتخاري است براي اين سنگ.
پذيرش دعاي خليل
خلعت پذيرش بر قامت دعاي خليل (عليه السلام) پوشانده شد. سرورمان ابراهيم (عليه السلام) دامن طلب خويش را بر دولت دو جهان گسترد. اين دعا در آخر جزء اول قرآن مجيد آمده و در ابتداي جزء دوم نيز پاسخ آن آمده است. فرموده ي خداوند است که:
( کَمَا أَرْسَلْنَا فِيکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ يَتْلُو عَلَيْکُمْ آيَاتِنَا وَ يُزَکِّيکُمْ وَ يُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ يُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ * فَاذْکُرُونِي أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِي وَ لاَ تَکْفُرُونِ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ * وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لکِنْ لاَ تَشْعُرُونَ * وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ )
( بقره آيات 151 تا 157)
حضرت ابراهيم (عليه السلام) در مورد امامت اقوام سؤال کرد. امامت به دو شکل خواهد بود. چون نبوّت به وجود نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خاتمه مي يافت و هدف اين بود که ديهيم ختم نبوّت بر سر شريف تا جدار هستي (صلي الله عليه و آله و سلم) زينت يابد، به همين خاطر خداوند امامت را دو بخش نمود: يکي امامت برگرفته از نبوّت و ديگري امامت برگرفته از ولايت. حکمت اين بود که چون سلسله ي نبوّت به نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ختم مي گرديد پس از آن فيض نبوّت به شکل امامت در امت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار و آغاز گردد. در اين آيات سوره ي بقره از آيه 151 تا 157 پاسخ دعاي ابراهيم (عليه السلام) است.
دعا تنها اين بود که: مولاي من! آن پيامبر خويش، آن رسول آخرالزّمان (صلي الله عليه و آله و سلم) را از ميان خاندان من، از ميان نسل من مبعوث فرما. خداي عزيز در جواب فرمود که دو چيز عطا مي کنم يکي بعثت نبي آخرالزّمان (صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگري شهادت.
مي فرمايد: ( کَمَا أَرسَلنا فِيکُم رَسُولاً مِّنکُم ) و سپس با اشاره به آن مي فرمايد: ( وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقتَلُ فِي سَبيلِ اللهِ أَمواتٌ ) ( آنان را که در راه خدا شهيد شوند مرده نگوييد ) ( بَل أَحيَاء وَلَکِن لاَّ تَشعُرُونَ ) ( آنها زنده اند ولي در شما نسبت به زندگي آنها شعور و آگاهي نيست ) .
ارتباط بين بعثت محمدي و شهادت در آيات فوق ما را به سوي نکات بسيار مهمي راهنمايي مي کند. در جواب به دعاي ابراهيم (عليه السلام) از يک طرف ختم پيامبري با نبوّت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را گوشزد مي کند و از جانب ديگر سخن از شهادت است. روشنگري پيرامون اين نکته ي دروني و عرفاني را به صفحات آينده وامي گذاريم؛ تا اين جا تنها اين گفتار کافي است که همراه مقام خاتميّت نبوّت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هدف رساندن ايشان به مرتبه ي شهادت هم بوده است که قرار شد مظهر آن نواده ي رسول، سرورمان امام حسين (عليه السلام) باشد. به همين خاطر است که ما شهادت امام حسين (عليه السلام) را همان مصداق ذبح عظيم مي دانيم.
منبع مقاله :
القادري، شيخ الاسلام دکتر محمد طاهر؛ (1389)، ذبح عظيم از ذبح اسماعيل تا ذبح حسين (عليه السلام)، سيدعبدالحسين رئيس السادات، تهران: مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي - معاونت فرهنگي، چاپ اول.
/ج