مادّی شدن اجنّه و شیاطین در عهد سلیمان نبی

حضور اجنّه در دربار سلیمان نبی (علیه السلام) یکی از مصادیق مهم است که امکان مادّی شدن آنها را اثبات می کند. توضیح و شرح این بحث در شناخت جنّیان به جهات کمّی و کیفی کمک شایان توجّهی به ما می کند. بنابراین در دو بخش
دوشنبه، 17 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
مادّی شدن اجنّه و شیاطین در عهد سلیمان نبی
 مادّی شدن اجنّه و شیاطین در عهد سلیمان نبی (علیه السلام)
 

نویسنده: موسسه فرهنگی موعود عصر

حضور اجنّه در دربار سلیمان نبی (علیه السلام) یکی از مصادیق مهم است که امکان مادّی شدن آنها را اثبات می کند. توضیح و شرح این بحث در شناخت جنّیان به جهات کمّی و کیفی کمک شایان توجّهی به ما می کند. بنابراین در دو بخش به دلایل آن می پردازیم:

الف. دلایل قرآنی

1. متابعت بزرگان جامعه از تلاوت شیاطین و تعلیم سحر و علم نجوم به مردم، توسط شیاطین

در آیه ی 112 سوره ی « بقره » درباره ی مبتلا شدن جمعی از بزرگان و علمای عصر سلیمان نبی (علیه السلام) به تعلیمات شیطانی سخن به میان آمده است:
« و آنچه را که شیطان [ صفت ] ها در سلطنت سلیمان خوانده [ و درس گرفته ] بودند، پیروی کردند و سلیمان (علیه السلام) کفر نور زید؛ لیکن آن شیطان [ صفت ] ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و [ نیز از ] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود، [ پیروی کردند ] با اینکه آن دو [ فرشته ] هیچ کس را تعلیم [ حس ] نمی کردند؛ مگر آنکه [ قبلاً به او ] می گفتند: ما [ وسیله ی ] آزمایشی [ برای شما ] هستیم. پس زنهار کافر نشوی؛ [ ولی ] آنها از آن دو [ فرشته ] چیزهایی می آموختند که به وسیله ی آن میان مرد و همسرش جدایی بیافکنند؛ هر چند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله ی آن به احدی زیان برسانند و [ خلاصه ] چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی رسانید و قطعاً [ یهودیان ] دریافته بودند که هر کس خریدار این [ متاع ] باشد، در آخرت بهره ای ندارد. وه! که چه بد بود آنچه به جان خریدند؛ اگر می دانستند. » (1) در آیه ی مزبور واضح است که:
شیاطین در ملک سلیما (علیه السلام)، عملی به نام « تلاوت » و عملی به نام « تعلیم » انجام می داده اند.
عدّه ای که همان اوتوالکتاب و بزرگان علمی در زمان سلیمان (علیه السلام) بودند، به متابعت از تلاوت ها و تعلیمان شیاطین مشغول شدند؛ شیاطین دو نوع علم را مستقیماً به مردم تعلیم داده اند: علم سحر و علوم مطرح شده توسط هاروت و ماروت ( علم نجوم ).
علوم مطروحه، علومی بوده که موجب آسیب های جدّی فردی و اجتماعی شده است.
شدّت متابعت از شیاطین در ملک سلیمان (علیه السلام) و تأثیر گذاری کافرانه ی آنان در حدّی بوده است که خداوند تعمّد دارد تا سلیمان (علیه السلام) را از کفر تبرئه کند، گو اینکه واضح است که همه ی افراد جامعه، به تبع فعل شیاطین، دچار آسیب شده بودند.
گستردگی این موضوع تا آنجاست که سلیمان (علیه السلام) نیز نیازمند تبرئه ی خدایی است، هم از جهت کمّی ( در موضوعات متعدّد ) و هم از جهت کیفی ( اثرگذار در اعتقاد و... مردم ).
با توجّه به آنچه گذشت، حضور و رؤیت مادّی شیاطین در ملک سلیمانی واضح است؛ زیرا سخن نه از « القاء »، بلکه از « تلاوت » و « تعلیم » توسط شیاطین است و این جز با حضور مادّی ممکن نخواهد بود.
جالب آنکه حضور مادّی شیاطین پس از هبوط آدم (علیه السلام) تنها در مقطع سلیمانی واقع شده است؛ اگر شیاطین می توانستند در هر دوره ای این گونه فتنه گری کنند، خداوند متعال فقط در مقطع سلیمانی این نوع اختیارات را برایشان مطرح نمی کرد و این موضوع را از اختیارات عمومی آنها می نامید!
آیا تا به حال این سؤال برایتان مطرح شده است که به چه دلیل نمرود و فرعون پیش از ولادت ابراهیم (علیه السلام) و موسی (علیه السلام) از ولادت این رسولان الهی باخبر بوده و کمر همّت به قتل ایشان بسته بودند؟ آیا این ماجرا جز با حمایت جبهه ی شیطانی و جز با القاء، وسوسه و... آنان و استفاده از علوم ماورایی بوده است؟ اگر چنین است، پس ولادت سلیمان (علیه السلام) و تحقیر و تذلیل شیاطین نیز موضوعی عیان برای جبهه ی شیطانی بوده است و قتل سلیمان (علیه السلام) نیز موضوعی جدّی برای ایشان! و عدم تعلیم سحر به مردم در زمان داوود (علیه السلام) و پیش از آن، جهت قتل داوود (علیه السلام) و سلیمان (علیه السلام)، خود دلیلی بر مادّی نبودن شیاطین جهت تحقّق آرزویشان پیش از مقطع مادّی شدنشان در زمان سلیمان (علیه السلام) است.

2. آیات تسخیر اجنّه و شیاطین

در آیات « سوره ی ص »، خداوند از بنّایی و غوّاصی شیاطین سخن می گوید و از در غلّ و زنجیر بودن برخی از ایشان در زمان سلیمان (علیه السلام).
در آیات « سوره ی انبیاء »، خداوند از غوّاصی و برخی افعال دیگر توسط شیاطین برای سلیمان (علیه السلام) سخن می گوید.
در آیات « سوره ی سبأ »، خداوند از ساختن عمارات و ابزارهای متعدّد توسط اجنّه سخن می گوید و از عذابی که بر نافرمانی ایشان واقع کرده است.
« فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیثُ أَصَابَ*وَالشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ*وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ؛ (2)
پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم می گرفت، به فرمان او نرم و روان می شد و شیطان ها را [ از ] بنّا و غوّاص؛ تا [ وحشیان ] دیگر را که جفت جفت با زنجیرها به هم بسته بودند، [ تحت فرمانش در آوردیم ]. »
با تأمّل در این آیات، پرسش هایی جدّی برایمان مطرح می شود؛ از جمله آنکه چرا تنها سلیمان (علیه السلام) این موجودات را تسخیر می کند؟ مگر پیامبران قبلی قدرت تسخیر نداشته اند؟ و اگر چنین بوده است، پس چرا خداوند این ماجرا را تنها به سلیمان (علیه السلام) نسبت می دهد؟ آیا ذوالقرنین که یأجوج و مأجوج را مهار می کند، بقیّه ی اجنّه را نمی تواند به بند کشد؟ و اگر مهار کرده است، چرا خداوند ماجرا را به اسم سلیمان (علیه السلام) ثبت می کند؟
تنها یک پاسخ نسبت به این موضوع وجود دارد و آن اینکه اجنّه همیشه وجود داشته اند؛ امّا اثر گذاری معضل آفرین آنها در زمان سلیمان (علیه السلام) واقع شده است، در زمان او این اثر گذاری موجب معضلاتی عظیم شده و نیاز است تا سلیمان (علیه السلام) با تسخیر و به کار گیری ایشان، تهدید را به فرصتی مناسب تبدیل کند و البتّه آن چیز که اثر گذاری اجنّه و شیاطین را متفاوت با دوره های قبل و بعد سلیمان (علیه السلام) می کند، حضور مادّی اجنّه در زمین است و با پذیرش این منطق، بسیاری از پرسش ها پاسخ داده می شود.

3. ساختن عمارات و ابزارهای متعدّد توسط اجنّه

در « سوره ی سبأ » درباره ی خدماتی که اجنّه به حضرت سلیمان (علیه السلام) می دادند، آمده است:
« وباد را برای سلیمان [ رام کردیم ] که رفتن آن بامداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه [ راه ] بود و معدن مس را برای او ذوب [ و روان ] گردانیدیم و برخی از جنّ به فرمان پروردگار شان پیش او کار می کردند و هر کس از آنها، از دستورما سر بر می تافت از عذاب سوزان به او می چشانیدیم؛ [ آن متخصّصان ] برای او هر چه می خواست از نماز خانه ها، مجسّمه ها، ظروف بزرگ مانند حوضچه ها و دیگ های چسبیده به زمین می ساختند. ای خاندان داوود! شکر گزار باشید و از بندگان من اندکی سپاس گزارند. » (3)
در این آیات، حدّاقل 5 موضوع در ارتباط با اجنّه مطرح شده است.
1. جریان چشمه های مس و به کار گیری اجنّه در این راستا؛
2. ساخت محاریب (محراب ها )؛
3.ساخت تماثیل ؛
4.ساخت ظرف هایی همچون حوض؛
5.ساخت دیگ های ثابت و بزرگ غیر قابل انتقال.
با تأمّل در این آیات، پرسش هایی جدّی برای ما ایجاد می شود؛ از جمله آنکه آیا سلیمان (علیه السلام) جامع های وهمی را سامان داده است که در آن بناهای عظیم ناگهان ساخته می شود؟ ظروف غذای عظیم به یک باره شکل می گیرد؟ محاریب به صورت اتّفاقی بنا می شود؟ و... در حالی که هیچ اثری از سازندگان آن مطرح نیست؟ که اگر چنین باشد، چه موضوعی در تربیت رقم خواهد خورد؟ و آیا این روال، جامعه را به سمت وهم بیشتر حرکت خواهد داد یا به سمت هدایت و ارتقا و کمال؟
پاسخ آنکه؛ جامعه ی سلیمانی جامعه ای برای جریان تربیت الهی است:
« وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُوا یعْرِشُونَ؛ (4)
و به آن گروهی که پیوسته تضعیف می شدند [ بخش های ] باختر و خاوری سرزمین [ فلسطین ] را که در آن برکت قرار داده بودیم، به میراث عطا کردیم و به پاس آنکه صبر کردند، وعده ی نیکوی پرودگارت به فرزندان اسرائیل تحقّق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران کردیم. »
و در جریان تربیت، این انسان، خلیفه الله است و اشرف مخلوقات که دشمن آشکار بشر را به خدمت گرفته و آنان را در جهت تأمین منافع الهی به کار می گیرد. در این میان، نوع سخن، چگونگی تعامل و نوع تربیت سلیمانی در پیچیده ترین شرایط موجود است که می تواند ارائه گر « مُلک الهی » و نشان دهنده ی قوّت یک « مُلک الهی » در اداره ی توحیدی یک جامعه باشد.

4. رؤیت لشکر اجنّه

در آیات « سوره ی نمل » مشخّص است که سه نوع لشکر برای سلیمان (علیه السلام) وجود داشته است: لشکرهایی از جنّ و انس و پرندگان و این موضوع برای جانداران مختلف هم عیان بوده است.
سخن مورچه از « جنود » سلیمان (علیه السلام) است و نه « جند » سلیمان، مورچه از کجا مطلّع است که سلیمان (علیه السلام) لشکری از جنّیان دارد؟ آیا جز این است که آنان را همچون لشکر انسان ها و پرندگان، در هیبتی مادّی می بیند؟
چنان که در سوره ی نمل آمده است:
« و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان جمع آوری شدند و [ برای رژه ] دسته دسته گردیدند؛ تا آنگاه که به وادی مورچگان رسیدند، مورچه ای [ به زبان خویش ] گفت: ای مورچگان به خانه هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند. » (5)

5. آزمونی دشوار بین انس و جنّ، جهت تعیین وصیّ

در ادامه، « سوره ی نمل » از آزمون دشوار بر گزار شده در میان جنود حضرت سلیمان (علیه السلام) اعم از جنّ و انس سخن می گوید؛ می فرماید:
« کسی که نزد او دانشی از کتاب [ الهی ] بود، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را برهم زنی، برایت می آورم. پس چون [ سلیمان ] آن [ تخت ] را نزد خود مستقرّ دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاس گزارم یا ناسپاسی می کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می گزارد و هر کس ناسپاسی کند، بی گمان پروردگارم بی نیاز و کریم است. » (6)
در این آیات از چند موضوع سخن گفته شده است:
صحن های که سلیمان (علیه السلام) می خواهد به تعیین جانشین بپردازد و وصیّ خود را معرفی نماید. ( به حسب روایات ) سلیمان، به عموم افرادی که در پیشگاهش بودند، یعنی « جنوده من الجنّ و الآنس و الطّیر » رو کرده و ایشان را به آزمونی دشوار جهت آشکار شدن موقعیّت و توانشان فرا می خواند.
خطاب سلیمان (علیه السلام) به بزرگان قوم است: « ایّها الملؤا » و از ایشان می خواهد میزان توان خود را در آوردن تخت بلقیس از فاصل های طولانی ( حدود 1000 کیلومتر ) مشخّص کنند.
بزرگ از عفاریت طابفه ی جنّ سرعت آوردن تخت بلقیس را به میزان از جای بر خاستن سلیمان (علیه السلام) طرح می کند و آصف بن برخیا، سرعت فعل خود را به میزان چشم برهم زدنی توسط سلیمان (علیه السلام).
با توجّه به آنچه گذشت، مرئی بودن اجنّه نزد اهل آن مجلس بزرگ کاملاً عیان است؛ زیرا اوّلاً عرصه، عرصه ی زور آزمایی دو طایفه است، بی شک زور آزمایی دو طایفه ای که یکی از ایشان قابل رؤیت نیست، موضوعی مضحک و تنش آفرین است. و ثانیاً اگر اجنّه تنها برای حضرت سلیمان (علیه السلام) قابل رؤیت باشند، او باید تنها ایشان را مورد خطاب قرار دهد نه آنکه بزرگان خویش در هر طایفه ای را مورد خطاب قرار دهد و ایشان هم پاسخ گویند.

6. فوت سلیمان (علیه السلام)

ماجرای رحلت حضرت سلیمان (علیه السلام) نیز بخشی خواندنی از این ماجرای شگفت است:
« پس چون مرگ را بر او مقرّر داشتیم، جز جنبنده ای خاکی [ = موریانه ] که عصای او را
[ به تدریج ] می خورد، [ آدمیان را ] از مرگ او آگاه نگردانید. پس چون [ سلیمان ] فرو افتاد، برای جنّیان روشن گردید که اگر غیب می دانستند در آن عذاب خفّت آور [ باقی ] نمی ماندند. » (7)
در این آیه، سخن از فوت سلیمان (علیه السلام) است و عدم اطّلاع اجنّه از آن و به تبع باقی ماندن در عذابی که سلیمان (علیه السلام) بر ایشان واقع کرده بود.
به راستی چگونه ممکن است که عذابی تنها در مقطع سلیمانی بر اجنّه واقع شود، با فوت او برطرف نشود و تا زمان اطّلاع اجنّه از فوت سلیمان (علیه السلام) ( یک سال پس از فوت ) نیز این عذاب بر اجنّه باقی بماند؟ آیا می توان این ویژگی ها را مختصّ اجنّه ی غیر مرئی و مادّی دانست؟ اگر چنین است، پس چرا اجنّه نتوانستند تا یک سال پس از فوت سلیمان (علیه السلام) از عذاب ها رهایی پیدا کنند؟ و چرا به محض اطّلاع از فوت سلیمان (علیه السلام) خود را از عذاب رهاندند؟ آیا جز این است که این عذاب، در حیطه ی « ملک سلیمانی » و به صورت مادّی بوده است و البتّه بر اجنّه هایی که در هیئت مادّی در آمده اند؟

دلایل روایی

1. روایت غلیظ شدن شیاطین در زمان سلیمان (علیه السلام)

از هشام بن حکم نقل شده که زندیقی از امام صادق (علیه السلام) پرسید:
آیا سجده برای غیر خدا صحیح است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « نه » گفت: پس چگونه خداوند ملائکه را دستور داد تا بر آدم سجده کنند؟ فرمودند: « کسی که به امر و دستور خدا سجده کند، او برای خداست؛ زیرا اطاعت فرمان او را نموده است. » پرسید: کهانت و جادوگری از کجا به وجود آمد و چگونه خبر از آینده می دهند؟ فرمودند:
« کهانت در جاهلیّت بود، هر موقعی که فاصله ای پیدا می شود از عصر پیامبران، کاهن شبیه حاکم و داور میان مردم بود که در مسائل و وقایعی که نمی دانستند به او مراجعه می کردند. او نیز جریان هایی که بعد به وجود می آمد، به آنها اطّلاع می داد، این اطّلاع کاهن از آینده، به چند طریق پیدا می شد:
تیز بینی و تیز هوشی و به سبب خطور و زیرکی و آگاهی بر دلش القاء می شد؛ زیرا از آنچه در روی زمین به وجود می آمد، شیطان مطّلع بوده و آن را به کاهن می رسانده و وقایع اطراف و داخل منازل را به او می گفت. درباره ی خبرهای آسمانی، شیاطین می رفتند در جاهایی که چیزی به گوش آنها برسد، در آن زمان که از استراق سمع ممنوع نبودند و هدف سنگ های آسمانی قرار نمی گرفتند. علّت اینکه از آنها جلوگیری به عمل آمد، این بود که روی زمین از اشخاص، عملی شبیه وحی بروز نیابد و مسئله ی تشخیص پیامبر و نبوّت، بر مردم مشکل نشود تا حجّت بر مردم ثابت گردد و اشتباهی به وجود نیاید. شیطان یک کلمه از اخبار آسمان را درباره ی حوادثی که برای مردم پیش می آمد، می شنید، آن را حفظ می کرد، به زمین می آمد و بر کاهن القا می نمود. از طرف خود کلماتی نیز به آن می افزود، حق را با باطل می آمیخت. آنچه کاهن درست می گفت، از اطّلاعاتی بود که شیطان از آسمان گرفته بود و آنچه اشتباه می کرد، از مطالبی بود که شیطان بر آن افزوده بود. از زمانی که شیاطین از استراق سمع ممنوع شدند، دیگر کهانت از میان رفت. در این زمان شیطان ها به کاهنان وقایعی را که مردم با یکدیگر گفت وگو می کنند و جریان هایی که نقل می کنند، می رسانند. گاهی نیز شیاطین به یکدیگر وقایعی که در جاهای دور اتّفاق افتاده است؛ از قبیل سرقت، قتل یا گمشده می گویند، آنها نیز مثل انسان ها راستگو و دروغ گو هستند. »
پرسید: چگونه شیاطین به آسمان بالا می روند و حال آنکه ایشان مانند مردمند در خلقت و کثافت و اگر چنین نبودند، چگونه برای حضرت سلیمان (علیه السلام) عمارت ها می ساختند و کارهای دشوار می کردند که فرزندان آدم از آنها عاجز بودند؟ حضرت فرمود: « ایشان اجسام لطیفه اند و غذای ایشان نسیم است، به این دلیل، بی نردبان می توانند به آسمان بالا بروند؛ در حالی که جسم سنگین نمی تواند بالا برود؛ مگر با نربان یا وسیله ای دیگر. »
گفت: اصل سحر از چیست؟ ساحر چگونه قدرت بر آن کارهایی که می گویند، پیدا کرده است؟ فرمود: « سحر چند نوع است: یک نوع مانند علم طبّ است. همان طوری که پزشکان برای هر دردی دوایی دارند، ساحران نیز برای هر صحّت و آرامشی، بلا و فتنه ای دارند و برای هر عافیت و سلامتی، بیماری و گرفتاری ای و برای هر چیزی حیله ای اندیشیده اند. نوع دیگر، تیز هوشی و سرعت عمل و شعبده بازی و سبک بالی است. یک نوع هم استفاده از شیاطینی است که با آنها ارتباط دارند. گفت: شیاطین چگونه بر سحر اطّلاع یافته اند؟ فرمود: از همان راهی که پزشکان به علم طبّ اطّلاع یافته اند. برخی از اطّلاعات به وسیله ی تجربه پیدا شده و برخی علاج و دوا است. »
پرسید: درباره ی آن دو ملک به نام هاروت و ماروت که مردم می گویند: آن دو به اشخاص سحر می آموزند، چه می فرمایید؟ فرمود: « آن دو وسیله ای برای آزمایش و امتحان هستند. تسبیح آنها چنین است: هر کس امروز چنین کند، چنان خواهد شد.
اگر به وسیله ی فلان چیز معالجه کند، چنان می شود. انواع سحر می آموزد، هرچه می گویند؛ امّا آن دو ملک می گویند: ما برای شما آزمایش هستیم. آنچه زیان بخش برای شماست و سودی ندارد، از ما نگیرید. »
گفت: آیا ساحر می تواند به وسیله ی سحر، انسان را به صورت سگ و الاغ یا چیز دیگر در آورد؟ فرمود: « او ناتوان تر از اینها و عاجزتر است از آنکه تغییری در آفرینش خدا دهد. هر کس ترکیب صورتی که خدا قرار داده تغییر دهد، شریک اوست در آفرینش. خداوند منزّه است از اینکه شریکی داشته باشد.
اگر ساحر چنین قدرتی داشته باشد، باید بتواند امراض، ناراحتی ها، سفیدمویی، فقر و گرسنگی را از خود برطرف نماید. بزرگ ترین عمل ساحر سخن چینی است که موجب جدایی دو دوست و علاقه مند به یکدیگر می شود و سبب خون ریزی و خانه خرابی و رسوایی می گردد. سخن چین بدترین فرد روی زمین است. نزدیک ترین سخن ساحران به درستی، آن چیزهایی است که به منزله ی طبّ است ... » (8)

2. بنای شهری توسط اجنّه در زمان سلیمان (علیه السلام) در اسپانیا

شعبی گفت: عبدالملک مروان مرا خواست و گفت:
موسی بن نصیر به من نوشته است، خبر رسیده که شهری از مس وجود دارد که آن را حضرت سلیمان (علیه السلام) بنا کرده و گویند سلیمان (علیه السلام) به جنّیان دستور داد که آن را بنا کنند. پس جماعتی از جنّ اجتماع نموده، آن را بنا کردند و نوشته اند که: آن شهر از چشمه ی مس گداخته است که خداوند برای حضرت سلیمان (علیه السلام) پدید آورد و آن قصر در بیابان اندلس ( اسپانیا ) است و گویند: گنج هایی که خداوند برای حضرت سلیمان (علیه السلام) به ودیعت گذارده، در آن است.
اکنون اجازه می خواهم که به سوی آن قصر بروم می گویند راه بسی دشوار است و جز با ساز و برگ و غذای کافی، این مسافرت طولانی را نمی توان طی کرد و هر کس تا کنون به قصد آن شتافته، دست به آن نیافته است؛ مگر « دارا ». اسکندر مقدونی پس از قتل دارا گفت: به خدا قسم همه ی اقالیم و نقاط زمین را زیر پا گذاردم و اهل هر سرزمین پیش من سر تسلیم فرود آوردند و هر محلّی را گشودم؛ مگر این قسمت از « اندلس » را که پیش از من دارا به آن رسیده بود و بر من نیز لازم است که آهنگ آنجا کنم، تا از دست یافتن به جایی که دارا نسبت به رسیدن به آن اقدام کرده است باز نمانم. پس خود را برای رفتن به آنجا مهیّا کرد و یک سال تمام تهیّه ی کار دید. چون آماده ی حرکت شد، به وی اطّلاع دادند که به علّت موانعی، رسیدن به آنجا مشکل است.
عبدالملک بن مروان به موسی بن نصیر نوشت که برای رفتن به آنجا خود را مهیّا سازد. او نیز بدان جا شتافت و بعد از مراجعت، ماجرای آن را برای عبدالملک نگاشت. موسی بن نصیر در پایان نامه نوشته بود:
چون روزها سپری شد و آذوقه ی ما به اتمام رسید، به جانب دریاچه ی پُر درختی رهسپار گشتیم و من به طرف دیوار شهر رفتم. دیدم بردیوار شهر مطالبی به عربی نوشته اند. ایستادم و مشغول خواندن آن شدم و دستور دادم که آن را یادداشت کنند. آن نوشته اشعار زیر بود:
حاصل معنی اینکه: مردمی که در این جهان ناپایدار می خواهند همیشه بمانند، بدانند که اگر کسی در جهان جاوید می ماند،
او سلیمان بن داوود بود،
که چشمه ی مس گداخته برای او جاری گشت
و به جنّیان گفت: خانه ای برای من بنا کنید که تا روز رستاخیز سالم بماند،
آنها هم کاخی ساختند که از عظمت سر به فلک می کشید.
سلیمان (علیه السلام) گنج های روی زمین را در آن پنهان کرد تا روزی کشف شود؛ ولی بالأخره سلیمان (علیه السلام) مُرد و در زیر خاک پنهان شد.
این ماجرا برای این است که مردم بدانند زندگی دنیا فانی است و جز ذات بی زوال خداوند احدیّت کسی باقی نیست تا زمانی که از نسل عدنان و اولادهاشم، بهترین مولود به وجود آید و خداوند او را با نشانه های مخصوص در نزد مردم جهان ممتاز گرداند. او اختیار دار مردم روی زمین است و جانشینان او نیز چنین هستند. آنها پیشوایان دوازده گانه و حجّت پروردگارند تا زمانی که قائم آنها به فرمان خداوند قیام کند و این هنگامی است که او را از آسمان به نام، صدا زنند.
چون عبدالملک این نامه را خواند یا ( بنا بر روایتی ) طالب بن مدرک، فرستاده ی موسی بن نصیر ماجرا را به وی گزارش داد. عبدالملک از محمّدبن شهاب زهری که در مجلس حضور داشت، پرسید درباره ی این موضوع عجیب، چه می گویی؟ زهری گفت:
چنان می بینم و چنین پندارم که جماعتی از جنّ، نگهبان شهر مزبور بوده و نمی گذاشتند کسی به آنجا دست یابد!
عبدالملک پرسید:
درباره ی کسی که او را از آسمان به نام صدا کنند، اطّلاعی داری؟ گفت: یا امیرالمؤمنین! این موضوع را نشنیده بیانگار! عبدالملک گفت: چگونه می توانم چیزی که بزرگ ترین مطلب مورد احتیاج من است نشنیده انگارم؟ آنچه در این باره می دانی با صراحت هر چه تمام تر بگو! زهری گفت:
علّی بن الحسین (علیه السلام) به من خبر داد که: « این شخص مهدی (علیه السلام) از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها)، دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است ». عبدالملک گفت:
شما هر دو دروغ می گویید، این مردی از ماست!! زهری گفت: من آن را از علّی بن الحسین (علیه السلام) نقل کردم اگر می خواهی از وی جویا شو. مرا نباید نگوهش کرد. اگر دروغ است، او گفته و اگر آنچه شما می گویید، درست باشد، دشمن نظر شما را تأیید کرده است. عبدالملک گفت:
من احتیاج به پرسش از اولاد ابوتراب ندارم. ای زهری! آنچه را گفتی، مخفی بدار. مبادا کسی آن را از تو بشنود. زهری گفت: مطمئن باش به کسی نخواهم گفت! (9)
روایات دیگری را می توان در جلد 14 « بحارالأنوار » و همچنین کتاب ارزشمند « حیاة القلوب » جلد 2 مطالعه کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره ی بقره (2)، آیه ی 102.
2- سوره ی ص (38)، آیات 36-38.
3- سوره ی سبأ (34)، آیات 12-13.
4- سوره ی اعراف (7)، آیه ی 137.
5- سوره ی نمل (27)، آیات 17-18.
6- همان، آیه ی 40.
7- سوره ی سبأ (34)، آیه ی 14.
8- الاحتجاج، ج 2، ص 339؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 168، باب 13.
9- بحارالأنوار، ج 51، صص 166-165؛ الصّراط المستقیم، ج 2، ص135.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگی موعود عصر (عجل تعالی فرجه الشریف)؛ (1390)، جنّ « مطالعات قرآنی و روایی درباره ی جنّ » ، تهران: موعود عصر (عجل تعالی فرجه الشریف)، چاپ اوّل.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط