گردش گري در سيره معصومان و ابرار (1)

از راه هاي ثابت کردن حکم شرعي، سيره و رفتار معصومان است. هم چنان که اگر پيامبر، يا امامان در روايي يا ناروايي چيزي سخن بگويند، آن حکم حجت است، اگر معصومان کاري را انجام و يا ترک کنند اين رفتار نيز دليل بر
دوشنبه، 24 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گردش گري در سيره معصومان و ابرار (1)
 گردش گري در سيره معصومان و ابرار (1)

 

نويسنده: سيد عباس رضوي




 

از راه هاي ثابت کردن حکم شرعي، سيره و رفتار معصومان است. هم چنان که اگر پيامبر، يا امامان در روايي يا ناروايي چيزي سخن بگويند، آن حکم حجت است، اگر معصومان کاري را انجام و يا ترک کنند اين رفتار نيز دليل بر جايز، يا حرام و يا مباح بودن آن کار است. مهم ترين دليل بر اثبات چيزي به واقعيت پيوستن آن است. (1)
و نيز، اگر افراد و يا جامعه ي اسلامي معاصر معصومان بر کاري مداومت داشته باشند و آن کار در ديد پيامبر و امامان باشد و آنان ناخشنودي خود را اعلام نکرده باشند و يا سکوت کنند و از سکوت آنان رضا فهميده شود، آن رفتار موافق شريعت بوده و سکوت معصوم دليل تأييد آن به شمار مي آيد؛ چرا که اگر آن رفتار، ناروا مي بود، امامان که حافظان شريعت اند، مخالفت خود را با آن آشکار مي ساختند و با دست و زبان با آن مقابله مي کردند؛ همان گونه که ائمه ناخرسندي خود را در برابر رواج گناهان مردم و حاکمان پنهان نداشته اند.
حال، سير و سياحت در سيرت پيامبر و امامان چه جايگاهي داشته است؟
آيا گردش گري مورد علاقه ي آنان بوده و سياحت در زندگي اجتماعي و سياسي مذهبي آنان وجود داشته است؟
آيا از ديگر سرزمين ها نيز گردش گران به سرزمين هاي اسلامي سفر مي کرده اند و ارتباط فرهنگي ميان مسلمانان، يا ديگران وجود داشته يا خير؟ و اگر وجود داشته، برخورد جامعه ي اسلامي با گردش گران چگونه بوده است؟ آيا با آنان چونان بيگانه اي پليد و از راه رسيده اي ناخواسته رفتار مي شده و يا با سياحان با احترام رفتار مي شده و چون مهماني از پيش خوانده از آنان پذيرايي مي شده و گردش گران با خاطري خوش و دلي آکنده از شادکامي حوزه ي اسلام را ترک مي گفته اند؟
پژوهش در تاريخ روابط اسلام و ديگران، تراجم و... نشان مي دهد گردش گري در سيرت معصومان جايگاهي بلند داشته و پيشوايان دين، سياحت را روزنه اي براي شناخت بهتر انسان و جهان دانسته اند. سياحت در فرهنگ اسلامي، نه فقط براي دل گشايي و شادي روان، که پيوند شنيدن به ديدن و تشريع به تکوين و روبه رو شدن بي واسطه با آفريده ها و رسيدن به ژرفاي حقايق است.
اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره ي موسي (عليه السّلام) چه زيباست:
شنيدن بسان ديدن نيست. خدا به موسي خبر داد قومت گمراه شدند و او پاره هاي تورات را از دست نيفکند، چون آن را با چشم ديد، الواح را از دست فرو افکند. (2)
زمين خاستگاه پيامبران و صالحاني است که از بامداد آفرينش انسان در ميان آنان طلوع کرده اند. ديدن آثار و آشنايي با حوزه ي رسالت ها و امت ها، انگيزه هايي بود که دين باوران را راهي ديار آنان مي کرد و بر دامنه ي يقين و باورهاي ديني آنان مي افزود.
ديدن نشانه هاي به جاي مانده ي جباران و گردن کشاني مانند: فرعون و هامان و نمرود، از ديگر هدف هاي گردش گران مسلمان بوده است. کساني که به فرموده ي اميرمؤمنان، لشکرها ساخته و کاخ ها بنا کردند و اينک جز نامي زشت و مسکن هايي که از بي کسي جز بوم هم نوايي برايشان نمانده، هر رهگذري را به انديشه وا مي داشت و بي فرجامي شرک و ستم را به عيان نشان مي داد. (3)
بازديد از بستر ظهور اسلام، صحنه هاي نبرد اسلام و کفر، آرامگاه پيامبر و خاندان، از مواردي است که پژوهش گران اسلام را به سوي خود کشانده است. علاقه مندان و دل دادگان از راه هاي دور بار سفر مي بستند و با آمدن به اين مراکز قدسي، سرگذشت اسلام و قرآن را از نزديک لمس مي کردند و روح و جسم خود را با گذشته ي خويش پيوند مي دادند و چنين است که واقدي، سيره نويس بزرگ اسلامي، با کوله باري از مکه به سوي « حُنين » روان بود و مي گفت: « مي خواهم که جايگاه نبرد را از نزديک ببينم ». (4)
دانش پژوهي بخش بزرگي از سياحت هاي صالحان را به خود اختصاص داده بود. طالبان از دورترين نقاط عالم به مراکز دانش مي آمدند و از اين طرف، عالمان براي رساندن پيام اسلام راهي مناطق دور دست مي شدند. آنان با رفتن به ميان ملت ها، شرايط سياسي و اجتماع و فرهنگ مردم را شناخته و با اطلاع از داده هايي که بدون سياحت ممکن نبود، پيام دين را در ميان مردم منتشر مي ساختند.

الف) سياحت هاي پيامبر و ياران

افزون بر سفرهايي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش از بعثت داشت، پس از بعثت، با انبوه مشکلات و کارهاي سياسي و اجتماعي، در فرصت هاي به دست آمده، مسلمانان را به گشت و گذار مي برد، تا مردم از نزديک با آفريده هاي خداوند و ميراث امت هاي پيشين و رويدادهاي گذشته آشنا شوند و بر ايمان و باورهاي آنان افزوده گردد. از جمله:

ديدار از وادي حجر:

حجر، سرزمين قوم ثمود بود که از تمدّن و دنيا بهره هاي شايان برده بودند. خداوند صالح پيامبر را در ميان شان برانگيخت. آنان دستور خداوند را نافرماني کردند و سرانجام عذاب الهي دامنگير شان شد. اکنون، در يک منزليِ وادي القري در حجاز، آثار بسياري از تمدّن از ميان رفته باستاني وجود دارد که باستان شناسان آن را از بقاياي قوم ثمود شمرده اند. (5)
پيامبر در غزوه ي تبوک به وادي حجر آمد. در آن جا توقف فرمود و شرايط جغرافيايي و تاريخي قوم ثمود را براي ياران يادآور شد و فرجام شرک و الحاد را به عيان به مؤمنان نشان داد. (6)
پيامبر در همين گردش گري، نشانه هاي بازمانده از صالح پيامبر و جايگاه چشمه اي که ناقه صالح از آن آب مي خورد و جاي فرار شتر بچه را در بالاي کوه به مردم نشان داد. و نيز گور ابي رغال، يکي از هم دستان ماجراي کشتن شتر صالح را به همراهان نماياند. مسلمانان از مرکب ها به زير آمدند. در اطراف گور او به جست وجو پرداختند و برخي از نشانه هاي در خاک مانده از روزگار قوم ثمود را در پيرامون گور ابي رغال بر جاي يافتند. (7) جابر بن عبدالله انصاري و عبدالله عمر در اين باره گفته اند:
ما با رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) به حجر ثمود بگذشتيم. فرمود: در سراهاي اين ظالمان مشويد، مگر گريان و ترسان؛ ترس آن که نبايد به شما رسد، آن چه بديشان رسيد. آن گاه گفت: اين قوم صالح پيغمبر بودند. خداي تعالي همه را هلاک کرد. الاّ مردي را که او در حرم خداي تعالي بود. (8)

رخصت سير و سياحت به مسلمانان:

شرايط آغازين دولت نوپاي پيامبر ايجاب مي کرد مسلمانان در مدينه تمرکز يابند، معارف اسلامي را از زبان پيامبر بياموزند و از کانون اسلام در برابر تهديد کافران دفاع کنند. مدينه دارالهجره ناميده شد و مسلمانان دستور يافتند از هر سو آهنگ آن کنند. با استوار شدن پايه هاي دين، مردم اجازه يافتند براي گردش گري و يا خواسته هاي ديگر، به مراکز خارج از حوزه ي حکومت اسلام سفر کنند. در يک مورد پيامبر به يکي از مسلمانان که خواستار سفر به سرزميني دور از مدينه بود پس از پرسيدن مسائلي از او، فرمود:
برو در آن سوي درياها فعاليت کن. خداوند چيزي از کردارت را رها نمي کند و هجرت جايگاهي بزرگ دارد. (9)
ابوبکر نيز يک سال پيش از رحلت پيامبر، با گروهي از دوستان خود، براي پاره اي مقاصد به بُصري، از توابع شام، که در آن موقع از حوزه ي اسلام بيرون بود، سفر کرده است. (10)

سياحت هاي ياران پيامبر:

پس از رحلت پيامبر، با بروز شرايط نوين اجتماعي، دامنه ي گردش گري ها بالا گرفت و جامعه ي اسلامي بيش از روزگار آن حضرت، نيازمند سفر به آفاق و کرانه ها گشت. برخي انگيزه هاي اين گردش گري ها چنين است:

سفرهاي آموزشي:

سياحت براي يادگيري و ياددهي که از روزهاي آغازين رسالت پيامبر، پايه گذاري شده بود، پس از پيامبر فزوني گرفت. گسترش سرزمين هاي اسلامي، پراکنده شدن ياران و دخل و تصرف هاي نابجا در احاديث سبب مي شد افراد براي تحصيل دانش و يا تبليغ پيام دين به دور دست ها سفر کنند. افراد گاه از مدينه به مصر و از مصر به شام و از بصره به فرغانه رهسپار گردند و با نبود وسائل و امکانات و ناامن بودن راه ها رنج سفر را بر خود هموار سازند.
جابر بن عبدالله انصاري براي شنيدن حديثي درباره ي « مظالم »، از عبدالله بن اُنيس انصاري، يک ماه راه مي پيمايد.
ابو ايوب انصاري، براي شنيدن روايتي از عقبة بن عامر، به مصر مي رود و حديث را مي شنود و بدون اينکه از مرکب خود بار گشايد، به مدينه باز مي گردد. (11)

شناخت جغرافياي مناطق نو مسلمان:

انگيزه ي ديگري که در آن دوره گردش گري را لازم مي ساخت، مشکلات مناطق جديد بود. قانون ها و رسم هاي جديدي که اسلام براي سرزمين هاي نو مسلمان و يا مفتوح العنوه وضع کرده بود، سبب شد افرادي براي شناخت موضوع و اجراي قانون ها به آن مناطق سفر کنند. مسائلي چون جزيه، عُشر خراج، صدقه و زکات و... محتاج شناسايي گسترده اراضي، نفوس و آمار اقتصادي و سياسي معادن و رودهاي آن مناطق بود و بدون سير و سياحت در سرزمين هاي جديد، اجراي اين احکام ممکن نبود؛ از اين روي، اين مسئله پايه ي اصلي دانش جغرافيا در اسلام گرديد.

ديدار از آثار باستاني:

تأکيد مکرر قرآن در نگرش به آثار گذشتگان و سيرت پيامبر در ديدار از آثار گذشتگان، سبب گرديد صحابه نيز از سرزمينهاي باستاني به صورت فردي و گروهي ديدار کنند و در آن باره به مطالعه بپردازند، از جمله:

ديدار عبادة بن صامت از غار اصحاب کهف:

عباده، برادر زاده ي ابوذر از صحابياني بود که به باستان شناسي و سياحت، بسيار علاقه مند بود. او در مأموريتي که در سال 12 هجري از جانب ابوبکر به نزد حاکم روم مي رفت، به سرزميني رسيد که کوه اصحاب کهف ناميده مي شد. کنجکاوي او را واداشت درباره ي آن پژوهش کند. ترسايان او را به شکاف کوهي راهنمايي کردند. عباده به آنان هدايايي داد و از ايشان خواست آثار به جاي مانده از گذشتگان موجود در کوه را به او نشان دهند. آنان عباده را به غاري بردند که در کوه کنده شده بود. او در آن جايگاه جنازه هاي سيزده نفر از گذشتگان را مشاهده کرد. (12)
عباده در گزارش خود، به شرح، از شکل و شمايل، لباس ها و پاي افزارهاي خفتگان غار تصويري ارائه داده و گفته:
از آنان پرسيدم اينان را مي شناسيد؟ گفتند: در کتاب ها خوانده ايم اين گروه پيامبراني بوده اند که چهار صد سال پيش از بعثت عيسي، هم زمان مبعوث شده اند.
عباده، در همين سفر از شگفتي هايي که ديده بود و آثاري که بزرگ روم از گذشتگان به او نشان داده بود، بازگفته است. (13)

سلمان و حذيفه در ايوان کسري:

سلمان، از ايرانياني بود عمر پيموده و کهن سال که سال ها در پي حق و حقيقت سياحت کرد. او در جست و جوي پيامبري که عيسي خبرش را به ياران داده بود، به شهرهاي گوناگوني سفر کرد و استادان بسياري را خدمت کرد، تا سرانجام به گمشده خود در مدينه دست يافت. اين سياحت ها سلمان را مردي دانا و رأيمند ساخت که سخنانش براي حکومت نو پاي مسلمانان مغتنم بود.
رايزني سلمان در نبرد خندق در پيروزي مسلمانان بر نيروهاي قريش مؤثر افتاد. سلمان پس از اسلام نيز، سياحت را ترک نکرد. در روزگار فرمانروايي سلمان بر ايران، با ياران، گاه و بيگاه سياحت مي کرد. کاخ هاي شاهان ساساني از جاهايي بود که سلمان از آن ديدار مي کرد:
روزي سلمان با حذيفة بن يمان در عرصه ايوان کسري، پيرامون شگفتي هاي زمان با يک ديگر گفت وگو مي کردند. مردي بيابان نشين از مردمان غامد در آن اطراف شباني مي کرد و شب ها گوسپندان را در ايوان کسري جاي مي داد. در ايوان تختي بود که سنگ رخام که کسري گاه بر آن مي نشست. در آن هنگام گوسپندان بر تخت کسري فراز آمدند. سلمان به حذيفه گفت: شگفت انگيزترين چيزي که از آن سخن به ميان رفت، بالا رفتن گوسپندان غامدي بر تخت کسري است. (14)
سعد وقاص نيز از ايوان کسري ديدن کرده و در آن جا سخناني در نکوهش دنيا بر زبان رانده است. (15)
ابوموسي اشعري نيز پس از پيامبر به وادي حجر سفر کرد. در پيرامون خرابه هاي ثمود و شرايط جغرافيايي آن مطالعه کرد. او خود در اين باره گفته:
چون من به زمين ثمود رسيدم، آن راه که ناقه رفتي و باز نتوانستي آمد، بپيمودم. شصت گز بود. (16)

ب) علي (عليه السّلام) و گردش گري

علي (عليه السّلام) گردش گري را مفيد و انسان ساز شمرده و کسب دانش و آشنايي با سرزمين ها و دوست يابي را از پيامدهاي مثبت سفر شمرده است. در سيره ي آن جناب سياحت هاي گوناگوني ديده مي شود که نمايانگر ارج آن جناب به سياحت در جهان است.

1. ديدار ايوان کسري:

مدائن، مرکز حکومت ايران بود که شکوه و زيبايي آن زبانزد عرب و عجم بود و تشريفات و تجملات خيره کننده ي آن، هر تازه واردي را به شگفتي وا مي داشت. مدائن در دوره ي عمر به دست سپاه اسلام افتاد. پاره شدن نامه ي پيامبر توسط خسرو پرويز در مدائن و بي اعتنايي زمامداران مسلمان به زر و زيورهاي دنيوي سبب شد که از کاخ هاي شاهان مراقبت جدي صورت نگيرد. بلکه کاخ کسري به همان صورتي که به دست مسلمانان افتاده بود، به روي همگان باز باشد، تا علاوه بر نشان دادن حکومت پوشالي ساسانيان، عبرتي براي معاصران و نسل هاي پي آمده باشد. علي (عليه السّلام) در سفر به صفين در عبور از مدائن، به ديدن کاخ کسري رفت. چندين گزارش از سفر علي (عليه السّلام) به ثبت رسيده است:
عمّار ساباطي، نقل کرده است:
امير مؤمنان به همراه دلف بن مجير، در سفر به مدائن به ايوان کسري آمد. در آن جا نماز خواند. پس از نماز برخاست و به دلف گفت: با من همراهي کن. دلف با جماعتي از مردم ساباط با امام حرکت کردند. امام در رواق ها و دالان هاي کاخ کسري دور مي زد و به دلف از ويژگي هاي آن مناطق و جايگاه ها سخن مي گفت و دلف کلام حضرت را تصديق مي کرد. امام با همراهان، همه ي جايگاه ها را گردش کرد و دلف مي گفت: آقاي من. چنان از اين جايگاه ها به درستي سخن مي گويي که گويي تو آنها را مکان خود قرار داده اي؟ (17)
نصر بن مزاحم از سفر علي (عليه السّلام) به مدائن چنين گزارش داده است:
علي (عليه السّلام) در مسير صفين به ساباط و از آن جا به شهر بهرسير آمد. مردي از يارانش به نام حريز بن سهم از بني ربيعه به آثار کسري مي نگريست و اين شعر ابن يعفر تميمي را برخواند:

جرت الرياح علي مکان ديارهم *** فکأنّما کانوا علي ميعاد

علي (عليه السّلام) به او گفت: چرا اين آيات را بر نخواندي:
(کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ‌ *وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ کَرِيمٍ‌ * وَ نَعْمَةٍ کَانُوا فِيهَا فَاکِهِينَ‌ * کَذلِکَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ‌ * فَمَا بَکَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظَرِينَ‌... . ) (18)
إنّ هؤلاء کانوا وارثين فأصبحوا موروثين. لم يشکروا النعمة فسلبوا دنياهم بالمعصية. ايّاکم و کفران النعم - لا تحلّ بکم النقم؛ (19)
بعد از خود، چه باغ ها و چشمه سارها بر جاي گذاشتند. و کشتزارها و خانه هاي نيکو و نعمتي که در آن غرق شادماني بودند. بدين سان بودند و ما آن نعمت ها را به مردمي ديگر واگذاشتيم. نه آسمان بر آنان گريست و نه زمين و نه به آنان مهلت داده شد.
آنان خود وارث پيشينيان بودند، سپس خود موروث شدند. شکر نعمت نکردند، بر اثر نافرماني، دنيا از دستشان رفت. از ناسپاسي نعمت ها بپرهيزيد که نکبت دامنگيرتان نشود.

ديدن از براثا:

براثا قريه اي بود قديمي در غرب بغداد، که آوازه ي آن به پيش از اسلام مي رسيد. براثا پيش از اسلام جايگاه عبادت مؤمنان بوده و بزرگاني چون ابراهيم خليل و عيسي و مادرش مريم (عليه السّلام) در آن جايگاه تردد داشته اند.
منابع شيعي و سني حکايت از آن دارد که علي (عليه السّلام) در بازگشت از نبرد نهروان در سال 37 هـ. ق. در نزديکي براثا در حمامي غسل کرده و در آن نماز خوانده است. (20)
امام سجاد (عليه السّلام) در اين باره فرموده است:
حضرت امير (عليه السّلام) پس از جنگ با خوارج، با سپاه به اين سرزمين آمد. از نام آن سرزمين پرسيد. گفتند: زوراء. حضرت [ با توجّه به سابقه اي که از آن در نظر داشت ] فرمود: از آن دوري کنيد. پس از اندکي راهپيمايي، صومعه اي نمايان شد که راهبي سال ها در آن عبادت مي کرد. حضرت پياده شد. راهب به ديدار امام آمد و گفت: اين جايگاه بزرگي است و عيسي و مادرش در اين جا نماز گزارده اند. سپس حضرت در نزديکي آن به کاوش پرداختند. با پاي مبارک خاک را کنار زدند. چشمه اي آشکار شد. امام گفتند: اين همان چشمه مريم است. به فرمان امام پس از هفده زراع خاک را پس زدند سنگ سپيدي نمايان شد. فرمود: اين همان سنگي است که مريم عيسي را بر آن نهاد. حضرت به روي سنگ مشغول نماز شد و خيمه خود را بر آن نصب کرد. امام و سپاهيان چهار روز در سرزمين براثا درنگ کردند. (21)
در گزارش ديگر آمده که حضرت به راهب گفت: « ابراهيم خليل نيز در اين جايگاه نماز گزارده است. »(22)

سفر به بابل:

بابل، يکي از خاستگاه هاي تمدّن جهان باستان بوده که ساليان دراز حکومت گران بر بين النهرين و مناطق اطراف، اين شهر را مرکز حکومت خود قرار داده بوده اند. نمرود، طاغوت معاصر ابراهيم خليل، در اين شهر زندگي مي کرده و ابراهيم، مبارزه عليه بت پرستي و ستم را از اين نقطه آغاز کرده است. با گذشت هزاران سال هنوز آثار بسياري از تمدّن نابود شده بابل در عراق پا بر جاست و جهان گردان از آن ديدن مي کنند.
علي (عليه السّلام) پس از نبرد نهروان به سرزمين بابل آمد و در آن جا سپاهيان خود را به موقعيت جغرافيايي و سرگذشت ساکنان گذشته آن توجّه داد و پايان گناه و فساد را به عيان به رزمندگان همراهش نماياند.
جويرة بن مسهر گويد:
با امير مؤمنان (عليه السّلام) در جنگ نهروان به سرزمين بابل آمديم. امام از مرکب فرود آمد و گفت:
اي مردم! اين سرزمين نفرين شده و سه بار در روزگار ويران شده است. يکي از شهرهاي زير و رو شده که در قرآن از آن ياد شده (23)، همين سرزمين است. در اين زمين بت پرستيده شده و سزاوار پيامبر و وصيّ او نيست، در آن نماز گزارد. سپس حضرت از آن جا به کناري رفتند و نماز گزاردند. (24)

استفاده از تجربه هاي ديگران:

علي (عليه السّلام) به سير حوادث بشر و تاريخ پيامبران گذشته علاقه مند بود. اخبار آنان را از دانايان پيش از خود مي پرسيد. (25) امام، فرزندش حسن (عليه السّلام) را به کاوش در رويدادهاي گذشتگان و استفاده از تجربه هاي آنان دعوت کرده است. (26)
آن حضرت در سياحت ها تلاش مي کرد از تجربه هاي سياسي و اجتماعي ملت هاي ديگر با خبر گردد و از آن در زندگي استفاده کند. از جمله:

ديدار با نويسنده ي ويژه انوشيروان:

از رخدادهاي سفر علي (عليه السّلام) به نهروان، ديدار با نويسنده ي ويژه انوشيروان، پادشاه پر آوازه ساساني بود. امام با خبر شد که يکي از نويسندگان دربار ساساني زنده است و آگاهي هاي سودمندي از تاريخ و سياست دارد. او را که داراي هوش سرشار، ولي از ديده محروم بود، به نزد امام آوردند. نامش جميل بود. امام از او پرسيد:
انسان چگونه بايد زندگي کند و رفتارش بهتر است چگونه باشد؟
او گفت: بهتر است دوستانش اندک و دشمنانش بسيار باشد.
امام فرمود: سخني نو مي شنوم. مردم بر اين هم داستان اند که دوستان اگر بيشتر باشند بهتر است.
جميل گفت: واقعيت برخلاف گمان مردم است. دوستان، زماني که جملگي براي برآوردن نياز انسان در کوشش اند، به درستي کار را به انجام نمي رسانند. گذشتگان گفته اند: از بسياري ملاحان کشتي غرق گردد.
امام فرمود: آن را تجربه کرده ام. درست است. فايده بسياري دشمنان کدام است؟
گفت: دشمنان که بسيار باشند آدمي همواره مواظب خويش است، تا کار او دست آويز آنان قرار نگيرد و از خطر مصون ماند.
امام سخن او را پسنديد. (27)

پي‌نوشت‌ها:

1. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج46، ص 304، مؤسسة الوفاء، بيروت. شخصي از امام صادق (عليه السّلام) از جايز و حرام بودن خوردن پنير پرسيد. امام در پاسخ فرمود: آن را بسيار دوست دارم. و سپس يکي از افرادِ امام براي آن حضرت پنير خريد و امام در حضور پرسش گر از آن پنير خورد.
2. ثعالبي، عرائس المجالس، ص 186، دارالمعرفه، بيروت.
3. نهج البلاغه، خطبه ي 182.
4. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج3، ص 6، دارالکتاب العلميه.
5. دائرة المعارف الاسلاميه، زير نظر احمد شنتتاوي، ابراهيم زکي خورشيد و عبدالحميد يونس، ج7، ص 319، دارالمعرفه.
6. ابن عربي، احکام القرآن، ج3، ص 1132، ذيل آيه 82 سوره ي حجر.
7. عرائس المجالس، ص 92؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج1، ص 93، دار صادر.
8. ابوالمحاسن جرجاني، تفسير جلاء الاذهان، معروف به تفسير گازر، ج5، ص 142، چاپ مهر آيين.
9. مسند الامام احمد حنبل، ج3، ص 64، دارالفکر
10. سنن ابن ماجه، ج2، ص 1225، باب 24، دار احياء التراث العربي.
11. شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج2، ص 116، دوره 8 جلدي، دارالاسوه.
12. بحار الانوار، ج 57، ص 123، مؤسسه الوفاء.
13. ابوحنيفه دينوري، اخبار الطوال، ترجمه مهدوي دامغاني، ص 43- 44، نشر ني.
14. جاحظ، البيان و التبيين، ج3، ص 131، دار احياء التراث العربي.
15. الکامل في التاريخ، ج 2، ص 514.
16. جلاء الاذهان، ج3، ص 202.
17. بحار الانوار، ج41، ص 213.
18. دخان (44) آيه هاي 25- 29.
19. بحار الانوار، ج73، ص 375.
20. سفينة البحار، ج1، ص 259.
21. علي بن عيسي اربلي، کشف الغمة في معرفة الائمه، ج2، ص 22، دارالکتاب الاسلامي، دوره 3 جلدي.
22. بحار الانوار، ج 14، ص 257.
23. توبه (9) آيه 70.
24. بحار الانوار، ج41، ص 178 و 179.
25. عرائس المجالس، ص 57.
26. نهج البلاغه، نامه 31.
27. بحار الانوار، ج 34، ص 345، وزارت ارشاد.

منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان مجله فقه، (1388)، جهان گردي در فقه و تمدن اسلامي، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.