گردش گري در سيره معصومان و ابرار (2)

در زندگي ديگر امامان نيز، گردش گري ثمربخش و سازنده بسيار ديده مي شود و جامعه ي اسلامي معاصر آنان از سير و سفر براي رشد کمالات انساني و غني ساختن فرهنگ جامعه بهره مي بردند. از ياوران امام زمان به عنوان «
دوشنبه، 24 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گردش گري در سيره معصومان و ابرار (2)
 گردش گري در سيره معصومان و ابرار (2)

 

نويسنده: سيد عباس رضوي




 

ج) سياحت در سيرت ديگر امامان

در زندگي ديگر امامان نيز، گردش گري ثمربخش و سازنده بسيار ديده مي شود و جامعه ي اسلامي معاصر آنان از سير و سفر براي رشد کمالات انساني و غني ساختن فرهنگ جامعه بهره مي بردند. از ياوران امام زمان به عنوان « المرابط السيّاح » (1) مجاهدان جهان گرد ياد شده که نشانگر آن است که حکومت جهاني و کارگزاري مليت ها و هماهنگي فرهنگ هاي گوناگون، آشنايي عميق با تاريخ و جغرافيا و فرهنگ ها را ايجاب مي کند و ياران امام با گردش در کرانه هاي جهان، خود را براي خدمت به اسلام آماده مي سازند.

ديدار با علماي ملل و نحل:

در روايتي امام صادق (عليه السّلام) فرموده است: امام حسن مجتبي در زمان حکومت امير مؤمنان، به خواهش سلطان روم براي تحقيق پيرامون پاره اي مسائل کلامي ميان اسلام و مسيحيت به روم سفر کرد. امام در اين سياحت پاره اي از عقايد اسلام را براي ترسايان رومي بر شمرد. حاکم روم، پيکره هايي از پيامبران و کشور گشايان گذشته بشريت را که نياکان او به يادگار داشتند، به حضرت نشان داد و خواهان شناسايي آنان شد. امام يکايک آن پيکره ها را شناسايي کرد. (2) اين سفر تأثير بسياري در نگرش روميان نسبت به اسلام علوي به جاي گذاشت.
امام باقر (عليه السّلام) نيز در زماني که به فرمان هشام بن عبدالملک از مدينه به شام رفت، از فرصت هاي به دست آمده استفاده فراوان برد و در گوشه و کنار آن سرزمين به گشت و گذار پرداخت.
امام باقر به همراه امام صادق (عليه السّلام) در آن جا به ميان مردم مي رفت و به آنان که سال ها از تماس با خاندان رسالت محروم بودند، آگاهي مي بخشيد.
روزي امام در ميان شاميان نشسته و به پرسش هاي آنان پاسخ مي داد، ديد گروهي از ترسايان به سويي در حرکت اند.
گفته شد: آنان در اين کوهسار دانشمند بزرگي دارند که ياران حواريون عيسي را درک کرده است و سالي يک بار به پيش او رفته و مشکلات خود را از او مي پرسند.
امام فرمود: بايد به نزد او برويم. سپس حضرت لباسي مانند نصارا پوشيد و سر را با لباس خود پوشاند و به طور ناشناس در ميان ترسايان بر آن عالم مسيحي وارد شد.
آن دانا مرد که از پيري، ابروانش به روي ديدگانش فرو افتاده بود، در جمع مردم امام را ناآشنا تشخيص داد و پس از آن که دانست او از ترسايان نيست، پرسش هايي را با امام در ميان گذاشت و پاسخ شنيد.
سپس امام پرسش هايي را از او کرد که وي در جواب فرو ماند. اين گفت و گو، در روان حقيقت جوي آن پير جهانديده تأثير مثبتي بر جاي گذاشت و بنا به گزارشي به دست امام مسلمان شد. (3)
در دوره ي بني عباس، سفر براي مذاکره ي علمي و ديدار علماي مذاهب و اديان با يکديگر رايج بود در زمان هارون، گروهي از دانشمندان اسلامي براي ديدار و مذاکره مذهبي به يکي از کشورهاي غير مسلمان سفر کرده اند. (4)

سفرهاي سياحتي - تجارتي:

سفرهاي تجارتي، بخش ديگري از سياحت هاي مسلمانان در آن دوره بوده است. با گسترش اسلام در شرق و غرب عالم، تجار، مهم ترين وسيله ي ارتباط فرهنگي و رونق اقتصادي بودند. آنان به شهرهاي گوناگون سفر مي کردند. کالا مي بردند و کالا مي آوردند و به همراه تجارت، پيام و فرهنگ دين را به اين سو و آن سو منتقل مي ساختند.
در ميان ياران امامان، گروه بسياري بزرگي از تاجران بودند که برخي از آنان افزون بر سفر به بلاد اسلامي، به سرزمين هاي مشرکان، که در تحت نفوذ دولت اسلامي نيز نبود، سفر مي کردند. از جمله ي آنان حماد سمندري بود. او از ياران امام صادق بود. و زادگاهش سمندر، از توابع قفقاز و خزر، در نزديکي گنجه کنوني بود. وي تاجر بود و به سرزمين ترکان که هنوز مسلمان نشده بودند، رفت و آمد داشت:
شريف تفليسي از حماد نقل کرده به امام صادق گفتم:
من به سرزمين مشرکان رفت و آمد دارم. برخي از يارانم به من گفتند: اگر در سرزمين آنان بميري. در قيامت با مشرکان برانگيخته خواهي شد.
امام به من فرمود: اي حماد! تو در آن سرزمين از ولايت ما سخن به ميان مي آوري. گفتم: آري.
فرمود: در سرزمين اسلام نيز آزادانه مي توان از اهل بيت دفاع کني.
گفتم: خير.
فرمود: تو اگر در آن ديار بميري، به مانند امتي محشور خواهي شد و نور تو پيشاپيشت حرکت خواهد کرد. (5)
داود رقي، براي سفر به سرزمين سند و رفع مشکلات زندگي با امام صادق (عليه السّلام) مشورت کرد. او از سفر دريايي وحشت داشت که امام او را تشويق به اين سفر کرد. (6)
شقيق بلخي از هواداران امام کاظم، در آغاز کار داراي ثروت و مکنتي فراوان بود و سفر تجاري بسيار داشت. او کالاهايي را از سرزمين اسلام به بلاد ترکان که هنوز مشرک بودند، مي برد. (7)
در اين دوره، تجار نقش بارزي در گسترش اسلام در ميان مشرکان ايفا کرده اند. در زمان خلافت معتصم عباسي، بخشي از سرزمين کشمير توسط تجار مسلمان، به اسلام گرويدند. (8)

سياحت هاي تفريحي:

در سيره ي مسلمانان آن روز، چونان امروز، مردم براي آرامش روح و روان به سرزمين ها و واحه هاي خوش آب وهوا سفر مي کردند. اين سيره مورد رضايت امامان (عليهم السّلام) بود. تنها آن دسته از سفرهاي تفريحي در نظر امامان ناپسند بوده که سفر با لهو و لعب و اسراف همراه باشد. (9)
در زندگي خود امامان، سياحت هاي تفريحي هر چند اندک و کوتاه، ديده مي شود. امام صادق (عليه السّلام) براي تنزه و استراحت، گاه دور از خانه به سر مي برد و امام رضا (عليه السّلام) براي آرامش روح و جسم، به همراه کسان خود راهي سرزمين ديگر مي شد. (10)

سفرهاي زيارتي و سياستي:

زيارت پديده اي است ديني که جهان طبيعت را به عالم بالا و رهرو را به جماعت مؤمنان پيوند مي دهد و رابطه ي رهرو و رهبر را پايدارتر مي سازد. زائر با نزديک ساختن خود به جايگاه محبوب، با او تجديد پيمان مي کند. جاده هاي ايمان، رهروان هدف مند را به دور يک ديگر جمع و آنان را هماهنگ مي سازد. انديشه ها را در ميان شان رواج داده و مؤمنان و موحدان را هم پيمان مي سازد. زائر با ديدن نمادهاي ديني و يا زيارت شهيداني که در راه ايمان و پاکي به خاک افتاده اند، خود را به آرمان هاي آنان نزديک ساخته و با زيارت پيشوايان دين با آنان تجديد ديدار و بيعت مي کند. مسلمانان در زمان پيامبر افزون بر زيارت آن حضرت، به زيارت شهدا مي رفتند و پس از پيامبر، مزار او ميعادگاه مسلمانان بود.
مؤمنان، راه و رسم و حرکات و سکنات پيامبر را از نظر دور نمي داشتند. مکان هايي را که پيامبر تردد مي کرد کاوش مي کردند. هر جا حضرت نماز خوانده بود براي تبرک نماز مي گزاردند مسلمانان پس از پيامبر به سرزمين حديبيه سفر مي کردند و در کنار آن درختي که بيعت رضوان در آن جا انجام گرفت، نماز مي خواندند. (11)
پيروان اهل بيت، افزون بر زيارت پيامبر، به ديدن امامان و يا زيارت مزارشان مي شتافتند. مسائل ديني را از ايشان پرسيده و واجبات مالي خود را ادا مي کردند و خط مشي سياسي خود را از آنان الهام مي گرفتند.
از دوران امام سجاد تا زمان غيبت، جاده ها همواره شاهد عبور کاروان هاي زائران بوده است و اين اعتقاد در ميان شيعيان ريشه داشته که حج با زيارت امام کامل مي گردد. شيعيان پس از سفر حج، زيارت پيامبر و امامان را از ياد نمي بردند. دوران امام باقر و صادق (عليهما السّلام) شاهد گسترش اين سفرها بوده است. با آمدن امام رضا (عليه السّلام) به خراسان، شيعيان از خراسان و عراق و حجاز به مرو به زيارت امام مي رفتند. دعبل خزاعي از کساني است که از بغداد به ديدار امام رفت و مدتي در کنار حضرت ماند. در دوره ي امام حسن عسکري (عليه السّلام) نيز پيروان اهل بيت، به ويژه ايرانيان و خراسانيان به صورت گروهي به ديدار امام شتافته اند. (12) از آن سو، امامان نيز با بودن زمينه و شرايط، به ديدار پيروان خود مي رفتند و با حضور در محافل ايشان، از آنان بازديد مي فرمودند.
پس از شهادت امامان مزارشان ميعادگاه شيعيان بود. به ويژه زيارت امام حسين (عليه السّلام) نماد مبارزه با ستم شمرده مي شد. مردم از هر سو به کربلا مي رفتند و هيچ مانعي آنان را از اين سفر نمي توانست باز دارد. امامان، امام حسين را زيارت مي کردند و مواليان آنان نيز با زيارت کربلا با آرمان هاي شهيدان نينوا تجديد بيعت مي کردند.
جابر بن عبدالله انصاري، اندکي پس از شهادت امام بر کربلا رفت و پس از آن، توابين که در ميان آنان، شمار زيادي از صحابه و تابعين بودند، در کنار تربت امام، براي مبارزه عليه ستم امويان پيمان خود بستند. (13)
از اين روي، ستم کاران اموي احساس خطر کردند و با جعل روايت هايي از زبان پيامبر، تلاش کردند مردم را از ديدار مشعل داران هدايت و آزادي باز دارند و در مرتبه بعد، يادمان هاي اسلام و اهل بيت را از روي زمين بزدايند.
محمد بن شهاب زهري از پيامبر روايت کرده است.
لاتشدّ الرحال إلاّ إلي ثلثة مساجد: المسجد الحرام، و مسجدي، ومسجد بيت المقدس و انّ الصخرة التي يروي أنّ رسول الله وضع قدمه عليها تقوم لکم مقام الکعبة؛ (14)
بار سفر بسته نمي شود، مگر براي سه مسجد: مسجدالحرام و مسجد خودم و مسجد اقصي و همانا سنگي که روايت مي شود که پيامبر قدمش را در هنگام معراج بر آن نهاده، براي شما جايگزين کعبه است.
اين حديث در تعبيرهاي گوناگون در کتاب هاي روايي اهل سنت وارد شده است و گروهي از اهل سنّت آن را دليل نامشروع بودن زيارت هاي بزرگان دين، به جز سفر به اين سه مسجد دانسته اند.
شواهد دلالت دارد که اين روايت از حديث هاي جعلي است که در زمان بني اميه براي هدف هاي سياسي دستگاه خلافت درست شده است.
علاوه بر آن که زُهري، راوي حديث، شخصي است ناشايست و در مخالفت اهل بيت پيامبر، به ويژه علي (عليه السّلام)، روايت هايي از او گزارش شده است. زهري از کارگزاران و حاميان عبدالملک مروان بوده است.
پس از تسلط عبدالله بن زبير بر مکه، عبدالملک مروان، براي اين که مردم به زيارت کعبه نروند و عبدالله زبير افکار آنان را از بني اميه جدا نکند، اين حديث منسوب به پيامبر در ميان شاميان منتشر شد و مبلغان اموي آن را به سرتاسر سرزمين اسلامي رساندند، تا بدين وسيله مردم به جاي آن که با ناامني راه ها و جنگ، به مکه روند، آهنگ بيت المقدس کنند و ثواب زيارت مکه بدون درد سر برايشان فراهم گردد.
يعقوبي در اين باره چنين گزارش داده است:
عبدالملک مروان، بر اثر آن که مکه در تصرف عبدالله زبير بوده، شاميان را از سفر مکه باز داشت. مردم بي تاب شدند و گفتند: ما را از زيارت واجب باز مي داري؟
گفت: اين محمدبن شهاب زُهري است که از پيامبر روايت مي کند: مسلمانان تنها به سوي سه مسجد کوچ کنند: مسجدالحرام، مسجد من و مسجد اقصي و آن سنگي که پيامبر قدمش را بر آن گذاشته، جاي کعبه را مي گيرد. سپس عبدالملک، گنبدي را بر فراز صخره بنا نهاد و بر آن پرده هاي ابريشمي آويخت و براي آن کليد دار تعيين کرد و به مردم گفت در اطراف آن طواف کنند. روزگار بني اميه چنين بود. (15)
رهبر معظم انقلاب، در بررسي شرايط زماني و مکاني صدور اين روايت، آن را از ساخته هاي زهري دانسته اند:
اين حديث، مال آن زماني است که عبدالله بن زبير بر مکه مسلط بود و هر وقت مردم مي خواستند به حج بروند، مجبور بودند که در مکه، منطقه اي که زير نفوذ ابن زبير است، چند روز بمانند و اين فرصت بسيار خوبي به عبدالله زبير مي داد که عليه دشمنان خودش و از همه مهم تر عبدالملک مروان، تبليغات کند و چون عبدالملک مروان مايل بود که مردم تحت تأثير اين تبليغات قرار نگيرند و به مکه نروند، لذا بهترين و آسان ترين راه را در اين ديد که حديثي جعل کند که آن حديث، شرف و منزلت مسجدالاقصي را به اندازه مکه و مدينه بداند و حتي آن سنگي که در مسجدالاقصي است، به قدر کعبه شرف داشته باشد. در حالي که در عرف و فرهنگ اسلامي هيچ نقطه اي در دنيا جايگزين سنگ کعبه و حجرالاسود نمي شود. (16)
پيامدهاي ناگوار کار عبدالملک منحصر به دوران بني اميه نبود، بلکه وارد فرهنگ اسلامي شد، تا آن جا که آثار آن را در قرن پنجم نيز مشاهده مي کنيم. ناصر خسرو، در گزارش خود از بيت المقدس در قرن پنجم، مي نويسد:
بيت المقدس را اهل شام و آن طرف ها قدس گويند و از اهل آن ولايات کسي که به حج نتواند رفتن، در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بايستد و قرباني عيد کند. (17)
ديدن آثار به جاي مانده پيامبر و صحابيان، از هدف هاي زيارتي مسلمانان بود. مردم، پس از زيارت پيامبر در کنار خانه هاي ساده و بي آلايش زنان پيامبر، خانه کوچک فاطمه و علي درنگ مي کردند و حال و هواي روزگار پيامبر را در آن مي جستند و صفا و سادگي آنان زائران را متأثر مي ساخت. وليد بن عبدالملک، به بهانه ي گسترش حرم و مسجد پيامبر، خانه هاي همسران پيامبر را خراب کرد و آن آثار بر اهميّت و جايگاه هاي نزول آيات قرآن را از ميان برد. بسياري از مسلمانان به اين کار اعتراض کردند و بر آن پاي مي فشردند که اين آثار و خانه ها بسان روز نخست استوار ماند و نمادهاي اسلام حفظ شود. به گزارش يعقوبي:
وليد به عمر بن عبدالعزيز، حاکم مدينه نوشت: مسجد پيامبر خراب و خانه هاي پيرامون آن، از جمله سراهاي زنان پيامبر داخل در مسجد گردد. چون کار را آغاز کرد، خبيب فرزند عبدالله زبير به عمر گفت: تو را به خداي سوگند که با اين کار خود، مورد نزول يکي از آيات قرآن را از ميان نبري؛ خدا فرمود: ( إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَکَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ ) (18)
عمر دستور داد او را صد تازيانه زدند و بر تنش آب سرد پاشيدند، چون هوا بسيار سرد بود، خبيب در زير تازيانه از بين رفت. (19)
عطا خراساني در تأثر مسلمانان از خراب شدن خانه هاي پيامبر گفته است:
من خانه هاي زنان پيامبر را ديدم که با شاخه هاي خرما پوشانده شده بودند و به جاي دَر، پرده اي موئين آويخته. من آن جا بودم که نامه وليد خوانده مي شد که در آن امر شده بود: خانه هاي پيامبر در مسجد داخل شود. مردم را مثل آن روز گريان نديده بودم.
سعيد بن مسيب در آن روز چنين مي گفت:
به خداي سوگند، آرزو داشتم خانه ها را به حال خود گذارند تا مردم مدينه و زائران سرزمين هاي دور دست ببينند که پيامبرش در زندگي به چه بسنده کرده است. تا اين مطلب مردم را از افزون طلبي و تفاخر، به پارسايي و ساده زيستي وا دارد. در مجلسي ديگر ابو امامه گفت: اي کاش، خانه ها خراب نمي شد. تا مردم از ساختن بناهاي غير ضروري دوري جويند و ببينند که پيامبري که کليدهاي گنج هاي دنيا در دستش بود، به چه اکتفا کرده است. (20)
امام رضا (عليه السّلام) در مسير سفر از مدينه به خراسان، آثار و نشانه هاي بسياري از خود به جاي گذاشت. پيروان اهل بيت، به ويژه مردم ايران براي يادبود امام در مناطق عبور حضرت، يادمان و قدمگاه هايي را بر پاي داشتند و به ديدن جاهاي گذر امام مي آمدند.
امام در نيشابور در منطقه ي کهلان، در چشمه اي غسل کرد. شيعيان از آن روز تا دوره شيخ صدوق، هنگام گزارش خبر، از آن چشمه بازديد مي کردند. (21)

ديدن آثار باستاني:

در نگاه دين باوران روزگار امامان، آثار باستاني، منبع معرفت و عبرت و مايه ي کسب دانش تلقي مي شد و مسلمانان براي ديدن آثار گذشته به سرزمين هاي دور دست سفر مي کردند و هيچ گونه مخالفتي از سوي امامان نسبت به اين گونه سياحت ها و يا بازديد از شهرهاي مخروبه باستاني ديده نمي شود. امامان خود براي آگاهي از تاريخ باستان در کاوش بوده و اطلاعات ذي قيمتي از شهرها و آثار گذشتگان در اختيار داشتند و در مواردي از آثار معابد و مساجد انبيا بازديد کرده اند. امام باقر (عليه السّلام) با مردي از اهالي يمن پيرامون اوضاع جغرافياي يمن، خاستگاه تمدّن قوم سبا و... گفت وگو کرد. امام از مناطقي نام برد که رويدادي از تاريخ گذشتگان در آن به وقوع پيوسته است. مرد يمني از آگاهي هاي امام درباره ي يمن به شگفت آمد و اظهار داشت، شما چه قدر با اين مناطق آشنايي داريد. (22)
اينک چند نمونه از سفر مسلمانان و ائمه براي بازديد از آثار گذشتگان:

بازديد از شهري در مغرب:

در زمان امام سجاد، موسي بن نصير عبدي، کارگزار عبدالملک مروان در اندلس، به عبدالملک گزارش کرد که مردم اين جا از شهري باستاني گفت وگو مي کنند که در اين منطقه وجود دارد و مي گويند به دست سليمان بن داود بنا شده و آثار بسياري از گذشتگان در آن ديده مي شود. من علاقه مند ديدن اين شهرم، ولي اين سفر نيازمند هزينه هاي بسيار است. عبدالملک فرستاده اي به مغرب فرستاد تا همراه موسي از آن شهر بازديد کنند. موسي از آن شهر ديدن کرد و شگفتي هايي در آن ديد. بر يکي از ديوارهاي آن شهر اشعاري به زبان عربي ديد که از آمدن نجات بخش بشريت در آخرالزمان خبر مي داد. زهري آن سخن ها را با امام سجاد مطرح ساخت. امام فرمود: مقصود از آن مهدي است. (23)

ديدار از جايگاه هاي نماز و منزلگاه پيامبر:

ائمه (عليهم السّلام) و ياران، به مناطقي که پيامبر در آن جا نماز گزارده و يا اردوگاه سپاهيان اسلام در آنجا بوده، سفر مي کردند و از آن جا بازديد کرده و براي تبرک نماز مي گزارده اند. (24)

مسجد سهله:

مسجد سهله در کوفه از مناطق باستاني بوده که امامان و بسياري از ابرار از آن ديدار کرده اند. امام صادق درباره ي اين مکان فرموده است:
مسجد سهله، مکان استراحت ادريس پيامبر بوده و ابراهيم از آن جا آهنگ مبارزه با عمالقه کرده است. و داود از آن جا به جنگ جالوت رفته است. در مسجد سهله سنگي وجود دارد که تصوير همه ي پيامبران بر آن نقش بسته است. » (25)

جهان گرد مسلمان در چين:

منصور دوانيقي به طور ناشناس در مکه طواف مي کرد که صداي ناله حزيني شنيد که از ستم بني عباس شکوه داشت. منصور او را به حضور طلبيد و علت ناله اش را جويا گرديد. وي گفت: تو ميان خود و مردم فاصله انداخته اي و گوش هاي تو براي شنيدن ناله دادخواهي ستم ديدگان بسته است. تو ميان خود و مردم با حصارهايي از گچ و آجر و درهاي آهنين فاصله انداخته اي و کارگزاراني ستم کار و رشوه خوار بر مردم چيره اند. سپس آن مرد از تجربه هاي خود درباره ي اداره جامعه و دادرسي مردم در ديگر نقاط جهان سخن گفت و از آن چه در سفر به چين ديده بود، چنين گزارش داد:
من در گذشته پيوسته به سرزمين چين سفر مي کردم. در آن جا حاکمي بود ناشنوا که گريه مي کرد. يکي از وزيران از سبب گريه اش پرسيد. وي گفت: من از ناشنوايي خود گريه نمي کنم، ولي از آن نالانم که صداي دادخواهي ستم ديده ها را نمي شنوم. ولي اگر ناشنوايم، بيناييم برجاست. پس در ميان مردم ندا کرد که تنها ستم ديدگان لباس سرخ بپوشند. وي از آن پس، سوار پيل مي شد و براي دادرسي مردم در هر سو گردش مي کرد. اين سيرت مشرکي است که نسبت به مردم خود چنين مهربان است. (26)
اين ماجرا شاهد ارتباط فرهنگي ميان دنياي اسلام و سرزمين چين در آن روزگار و اين که سياحان مي توانند حاملان تجربه هاي سياسي و اجتماعي ملت ها به يکديگر باشند است.

مدائن:

از روزگار بازديد علي (عليه السّلام) از مدائن و نماز گزاردن آن حضرت در ايوان کسري، اين نقطه مورد توجّه مسلمانان، به ويژه شيعيان بود و مسلمانان در عبور از عراق، از مدائن بازديد مي کردند. در زمان امام صادق نيز اين رويه رايج بود. در ماجراي بناي بغداد، منصور دوانيقي قصد آن کرد که ابزار و لوازم مدائن را به بغداد منتقل کند و با سنگ و آجر و چوب هاي آن، مدينة السلام را بنا کند، خالد بن برمک او را از اين کار بازداشت. خالد سه دليل براي مخالفت خود آورد:
1. ايوان مدائن دليل حقانيت اسلام است. هر کس شکوه و عظمت آن را ببيند، مي فهمد که تمدّن و قدرت ساسانيان را جز پيامبري راستين نمي تواند از ميان ببرد.
2. علي بن ابي طالب در ايوان مدائن نماز گزارده است.
3. زيان خراب کردن آن، بيش از سود آن است.
منصور به خالد گفت: تو به سوي ايرانيان گرايش داري. سپس بدون توجّه به افکار عمومي به خراب کردن آن مشغول شد. چون يک سوم آن را از ميان برد، متوجه گفته ي خالد شد و از آن کار دست بازداشت. (27)

شهر باستاني تَدمُر:

تدمر شهري باستاني در سوريه فعلي بوده است، که با امپراتوري روم روابط نزديکي داشته و قرار گرفتن آن بر راه تجاري و... آن را ثروت مند و با شکوه کرده بود. اين شهر پيش از اسلام، بر اثر حوادثي رونق خود را از دست داده بود و سرانجام به تصرف مسلمانان درآمد. و آثار فراوان از حجاري ها و مجسمه ها و بناهاي شگفت که حاکي از عظمت بر باد رفته آن بود، براي مشاهده مردم، دست نخورده باقي گذاشته شد. (28) مسلمانان از آن بازديد مي کردند و به ديده عبرت در آن مي نگريستند. از جمله، ذوالنون مصري از مسلمانان معاصر امام کاظم، بسيار سياحت مي کرد و از شهرها و سرزمين هاي فراواني ديدن کرده بود. او در گردش گري هاي خود در صحراي سماوه روزي به بازديد تَدمر رفت و در آن جا به ديدن آثار به جاي مانده از روزگار رونق و آباداني اين شهر مشغول گشت. او در ميان خرابه ها خانه هايي را ديد که يک دست از سنگ تراشيده شده بود. ذوالنون، به جست و جو و کاوش در ميان خرابه ها مشغول گشت. درميان سنگ ها به نوشته اي برخورد، که حکايت مي کرد که يکي از علويان مخالف حکومت عباسيان و هارون، آن را نوشته است.
مرحوم علامه مجلسي احتمال داده است آن مرد علوي امام کاظم (عليه السّلام) بوده باشد که به تَدمُر رفته و آن شکوائيه را در ستم حاکمان از خود به يادگار نهاده است. (29)

خورنق و سدير:

خورنق، قصري بود در کنار حيره، روبه روي رود فرات که نعمان بن امرء القيس آن را براي اقامت بهرام گور، پسر يزدگرد بنا کرد. نعمان در پايان، سازنده آن را از بين برد که در بين عرب ضرب المثل شد. اين قيصر که در شکوه و زيبايي بي مانند بود، در روزگار نعمان دوران عزت و اقتدار خود را مي گذراند، ولي سرانجام ساکنان آن مورد خشم شاهان ايران قرار گرفتند و از ميان رفتند و آن بناها به ويرانه تبديل شد. در دوره ي اسلام، مسلمانان براي سياحت و عبرت از تاريخ، گاه و بي گاه به آن سر مي زدند و ناپايداري جهان ستم را با چشم مي ديدند.
يکي از صالحان گفت: مرا به کوفه شغلي بود. به خورنق و سدير بگذشتم، سراهاي نعمان بن منذر را ديدم، همه خراب گشته و از آن جز اطلال و رسوم چيزي ديگر نمانده، ساعتي براي اعتبار در آن جا توقف کردم. آن گاه گفتم: اين سکانک اين جيرانک، اين قطانک. (30)

اهرام مصر:

گفت وگو از شگفتي ها و ديدن چيزهاي شگفت انگيز، همواره از مسائل مورد علاقه مردم بوده و مسلمانان در محافل خود از ديدني ها و شنيده هاي شگفت انگيز براي يک ديگر تعريف مي کردند (31) و در شرايط ممکن براي ديدن آن سفر مي کردند و اين کار از سفرهاي لغو و بيهوده به حساب نمي آمد.
مسلمانان به آثار و خبرهاي شگفت انگيز امت هاي جهان علاقه مند بودند و تلاش داشتند از ويژگي هاي آن آگاه شوند.
اهرام مصر از شگفتي هاي دنياي آن روز بود. پس از گشوده شدن مصر توسط مسلمانان، اهرام مصر شگفتي همگان را بر انگيخت و افرادي براي گشودن رمز و راز آن دست به کار شدند.
مأمون عباسي از افرادي بود که بدين کار رغبت داشت. او به مصر سفر کرد و فرمان داد در پيرامون اهرام نقب زنند. افراد پس از تلاش بسيار موفق شدند به بخشي از آن دست پيدا کنند. در آنجا خانه هايي بزرگ يافتند که جنازه هايي را در خود جاي داده بود. (32)
سپس، گروه ديگري از مسلمانان دست به کاوش زدند. احمد بن طولون با همراهي هزار کارگر و بنّا به حفّاري اهرام مشغول شد، پس از يک سال کار به سردابه اي رسيدند که نوشته اي به زبان سرياني در آن يافت شد که پس از فرستادن آن به نزد عالمي در هند، که زبان سرياني مي دانست، به مطالب نوشته و نويسنده آن دست پيدا کردند. (33)

بازديد از آرامگاه اصحاب رقيم:

در قرآن کريم از اصحاب رقيم به بزرگي ياد شده و در روايات اسلامي درباره ي آنان براي مردم گفت وگو شده است. در دوره ي عباسيان چنين شهرت يافته بود که اصحاب رقيم در سرزمين روم قرار دارند.
واثق بالله، محمد بن موسي خوارزمي ستاره شناس را با عده اي به بيزانس فرستاد تا درباره ي محلّ غاري که مي گويند اصحاب رقيم در آن جا مدفون شده اند، تحقيق کند و خوارزمي به سرزمين روم رفت و همراه راه بلدهايي که بزرگ روم با او همراه کرده بود، به کوهي که اصحاب رقيم در آن جا بودند، رفت و پيرامون جسدهايي که به عنوان اصحاب رقيم به او نشان دادند، تحقيق کرد. اين قبرها در روستاي خرمه، ميان عمّوريه و نيقيه قرار داشتند. (34)

آثار ذوالقرنين:

در قرآن کريم و روايات اسلامي از ذوالقرنين بسيار ياد شده است. قرآن از او چنين ياد کرده که در سياحت خود، در نقطه اي از جهان براي جلوگيري از تجاوز اقوامي مهاجم، به نام يأجوج و مأجوج به مردمان مجاور خود، سدي پولادين ساخت.
و نيز در متون اسلامي، درباره ظلمات و سرزمين تاريک که اسکندر در پي يافتن آن حيات وارد آن شد، گفت وگو شده است.
در اين که آن سد کجاست و آيا هم اکنون وجود دارد، همواره ميان مسلمانان گفت وگو بوده است و نيز در اين که آيا ذوالقرنين همان اسکندر مقدوني است، يا خير و اين که سرزمين تاريک در کجاست، موضوع بحث افراد کنجکاو بوده است.
در دوره ي امويان، مسلمة بن عبدالملک بن مروان در روزگار حکومت برادرش يزيد بن عبدالملک، فرمانده سپاه بود و با روميان نبرد کرد. او در نبردهاي خود به نقطه اي از زمين تاريک که گمان مي برد همان ظلمت اسکندر يا ذوالقرنين است، رسيد و سعي کرد راز آن تاريکي را بازگشايد. گويند به سبب خاموش شدن مشعلي که همراه داشت، از اين کار دست کشيد. (35)
واثق بالله، براي تحقيق درباره ي سدّ يأجوج و مأجوج، شخصي به نام سلّام ترجمان را با پنجاه جوان قوي و مخارج هنگفت به منطقه در بند و خزر فرستاد. آنان در سفري دراز که 28 ماه طول کشيد، در بازگشت، از سدي پولادين و مردماني به نام يأجوج و مأجوج خبر دادند و تکه اي از بناي آن سد را به عنوان نمونه براي واثق باز آوردند. (36)

سفرهاي آموزشي و تبليغي:

تفسير قرآن، جمع حديث و کاوش در مباحث فقهي و پيدايش مسائل نوين علمي، همراه پراکندگي کانون هاي علمي، نياز دانش پژوهان و مبلغان را به سياحت در اين دوره، دو چندان کرد. برخي از طالبان، آن چنان با سير و سياحت دم ساز شدند که به رحّاله شهرت يافتند. عراق و حجاز و مصر و خراسان و ماوراء النهر و حتي مغرب شاهد تردد هزاران کاوشگر و مبلّغ بود.
* عکرمه، شاگرد و راوي ابن عباس، چهل سال در پي حديث در کاوش و سفر بود. او، افزون بر سرزمين عرب، به مرو و نيشابور و... مسافرت کرد. (37)
* سعد بن عبدالله اشعري قمي، از ياران امام عسکري و صاحب نوشته هاي فراوان، براي جمع حديث و استفاده ي از استادان شيعي و حتي سني بسيار سفر کرد. (38)
* احمد بن محمد بن عيسي قمي، در طلب حديث و روايات اهل بيت بسيار سياحت کرد. او سرانجام به قم آمد و در اين شهر ساکن شد. (39)
* ابوالمفضل، محمد بن عبدالله از راويان مشهور حديث، همه ي عمر در طلب حديث راه پيمود. (40)
* درباره ي مکحول بن ابي مسلم، از روات ايراني حديث نوشته اند:
او اهل ايران بود. در پي حديث به عراق و مدينه رفت، بسياري از سرزمين ها را سير کرد و سرانجام در دمشق ساکن شد. (41)
در دوره ي مأمون عباسي، حس کنجکاوي و شوق به دست آوردن علوم جديد، به ويژه دانش هاي رياضي و طبيعي، پژوهش گران را به آن سوي مرزهاي اسلامي روانه ساخت. مأمون، براي به دست آوردن کتاب هاي حکماي يوناني، کساني را به دربار امپراتوري بيزانس، لئون ارمني فرستاد و نيز براي آوردن استادي در هندسه از روم به ايران زحمت هاي فراوان متحمل شد. (42)

تطبيق آموزه ها با خارج:

بخشي از سير و سياحت هاي آموزشي براي برابر سازي آموزه ها و دانش ها با واقعيت خارجي آن صورت گرفته است. برخي از سيره نويسان و مورخان اسلامي، براي اين که آموخته هاي خود را تجربه کنند، راهي سفر مي شدند و شهر به شهر و کوه به کوه، به مناطق وقوع حوادث و جنگ ها مي شتافتند و در بستر رويدادها کاوش کرده و جايگاه دقيق دفن شهيدان و بزرگان را وارسي مي کردند. واقدي، نويسنده ي المغازي، چنين روشي داشت. او براي گردآوري سِيَر و جنگ هاي پيامبر سفر بسيار کرد: از مدينه به بغداد، از عراق به شام و سپس به خراسان آمد. او براي نوشته جزئيات حوادث، مناطق، جغرافيايي و صحراها و کوهساران حجاز را درنورديد. او خود در اين باره گفته است:
هرگاه فردي از فرزندان صحابه و يا فرزندان شهدا و يا از وابستگان آنان را مي ديدم، از مدفن شهيدان و جايگاه شهادت آنان مي پرسيدم. هرگاه به من خبر مي داد، به سراغ آن جايگاه مي رفتم و از نزديک مي ديدم. من به « مريسيع » رفتم و بستر آن رويداد تاريخي را ديدم. هر غزوه اي را که از آن آگاهي داشتم، به جايگاه وقوع آن مي شتافتم و آن را از نزديک مي ديدم. (43)
افراد، همواره واقدي را در تکاپو مي ديدند و همين تکاپوها او را صاحب نظر کرده بود و همه براي يافتن جايگاه شهيدان از او راهنمايي مي خواستند، هارون قروي مي گويد:
واقدي را ديدم در مکه با کوله باري بر پشت. گفتم: قصد کجا داري؟ گفت: مي خواهم تا به حُنين بروم و جايگاه آن ماجرا را از نزديک ببينم. (44)
شوق به تبليغ و گسترش پيام قرآن، مسلمانان را در اين برهه به سفرهاي بزرگ و خطير کشاند. به ويژه احساس مسئوليت پيروان اهل بيت در نشر علوم آنان و آشکار کردن مظلوم بودنشان، آتش عشق آنان را شعله ورتر کرد، چنان که با وجود همه ي موانع و ناامني راه ها و سخت گيري هاي سياسي به سرزمين هاي دور سفر مي کردند، روايت هاي اهل بيت را در آن جا منتشر کرده و پيام علوي را در هر سو فرياد مي کردند.
سليم بن قيس هلالي، که اسرار بسيار از اهل بيت را به ياد داشت و خاطره هاي فراواني از علي (عليه السّلام) و سلمان و ابوذر و حذيفه و مقداد در سينه اش موج مي زد و در حکومت پر اختناق حجّاج در عراق نمي توانست آنها را روايت کند، راه سفر ايران را پيش گرفت. در فارس به خانه ي ابان بن ابي عياش در نوبند جان وارد شد و مشغول تبليغ شد. چون نزديکي وفاتش فرا رسيد، اسرار اهل بيت را به ابان سپرد و از دنيا رخت بربست. (45)
سعيد بن جبير، براي نشر علوم اهل بيت و آگاه کردن مردم به ستم امويان به اصفهان سفر کرد. (46)
ابراهيم ثقفي، نويسنده ي کتاب شهور الغارات در پي همين رسالت دشوار از عراق راه ايران پيش گرفت. وي در کوفه در دانش کلام، کتابي به نام المعرفه ( شناخت ) نوشت و مظلوم بودن اهل بيت را در آن يادآور شد. برخي کوفيان به او گفتند، آن را رها کند و خود را به رنج نيفکند. ابراهيم گفت: کدام سرزمين با اهل بيت و شيعه بيگانه ترند؟ گفتند: اصفهان. او سوگند ياد کرد کتاب را جز در اصفهان منتشر نسازد. او بار سفر به اصفهان بست و در آن جا مشغول تبليغ شد. گروهي از قمي ها به اصفهان آمدند که براي استفاده او را به قم ببرند. او نپذيرفت و کار در آن محيط پر خطر را مهم تر از کار در محيط آرام و بي خطر قم تشخيص داد. (47)
حريز بن عبداله سجستاني، از راويان حديث، براي نشر علوم آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) به سيستان سفر کرد. او در پوشش تاجر روغن، در آن سرزمين دور دست که از ديد حکومت عباسيان اندکي به دور بود، دانش و مظلوم بودن اهل بيت را به گوش علاقه مندان رساند. (48)

د) سيره ي معصومان در برخورد با جهان گردان

برخورد پيامبر و امامان و نيز رابطه ي جامعه ي اسلامي معاصر آنان با جهان گردان، به سال رابطه ي ميزبان با ميهمان بوده است. سواي آن گروه از سيّاحان که براي خراب کاري و يا جاسوسي وارد سرزمين اسلامي مي شدند، ساير جهان گرداني که براي پژوهش و تحقيق در مسائل فرهنگي و اعتقادي و يا کسب دانش و يا گشت وگذار وارد حوزه ي اسلام مي شدند، در امنيت کامل بوده و در مدت اقامت در سرزمين اسلام سير و سياحت مي کردند.
پيامبر، پيش از مکه به مسافران ديگر سرزمين ها برخورد بسيار داشت. مکه پايگاهي بود عبادي و تجاري که مورد احترام مشرکان بود و حتي نصارا نيز بر روي ستون هاي کعبه تصوير مريم و عيسي و ابراهيم را نقش کرده بودند، از اين روي، اين شهر در طول سال، به ويژه در ماه هاي حرام، آکنده از زائران بود. علاوه بر آن، مکه بر سر راه تجارت مشرق و درياي مديترانه واقع بود و عراق و شام را به يمن متصل مي ساخت و وسيله ي ارتباط آفريقا و آسيا بود. اين، مکه را به شهري سياحتي تبديل کرده بود. پيامبر از اين موقعيت جغرافيايي استفاده مي کرد و به ديدن مسافران مي آمد و با آنان گفت و گو مي کرد و در اصل، يکي از عوامل گسترش اسلام در مناطق دور از مکه وجود همين گردش گران بود. بعيد نيست پيامبر توسط سيّاحان، از موقعيت مناسب سرزمين حبشه آگاه شده و مسلمانان را براي رهايي از ستم قريش به آن جا فرستاده باشد.
پس از هجرت پيامبر به مدينه، اين شهر شاهد ورود گردش گراني بود که براي تحقيق درباره ي اين دين جديد به مدينه مي آمدند و يا افرادي براي ديدن خويشاوندان عرب و يا يهودي خود، به آن جا آمده و کنجکاوي، آنان را وادار به پژوهش در اسلام مي کرد. پيامبر و مسلمانان با آنان رابطه برقرار مي کردند و ويژگي هاي اسلام را برايشان بر مي شمردند. به ويژه پس از صلح حديبيه و کاهش تشنّج ميان مکه و مدينه، مدينه شاهد ورود گردش گراني بود که براي آگاهي از اسلام به اين شهر مي آمدند. پس از فتح، مکه شمار سيّاحان رو به فزوني نهاد و سيل قبيله هاي عرب براي آگاه از اين نداي نو، وارد مدينه مي شدند. پيامبر از اين گروه هاي اعزامي و گردش گران پذيرايي مي کرد. با ايشان دوستانه به گفت وگو مي نشست و بر سر يک سفره با آنان غذا مي خورد. (49)
گروه اعزامي ترسايان نجران که براي مذاکرات مذهبي به مدينه آمده بودند، در مسجد جاي يافتند و مراسم عبادي خود را در مسجد به جاي مي آوردند. (50)
و نيز پيامبر، گردش گران ثقيف را که مشرک بودند و در نظر داشتند پيرامون رابطه ي مذهبي خود با پيامبر گفت وگو کنند، در مسجد جاي داد. آن حضرت هر شب، پس از نماز خفتن در جمع آنان حاضر شد و با ايشان گفت وگو مي کرد. (51) پيامبر به برخي از مسافران و گروه هاي اعزامي غير مسلمان که در پي دشمني با مسلمانان نبودند، هديه مي داد. (52) و نيز هديه ي آنان را مي پذيرفت. پيامبر از اکيدر دومه، يکي از بزرگان ترساي عرب، پيش از مسلماني (53) و نيز از يکي از بزرگان مشرک پارس هديه قبول کرده است. (54)
کافران حربي، هنگامي که جنگ افزار را کنار نهاده و خواهان روابط دوستانه با مسلمانان مي شدند، به درخواست آنان ترتيب اثر داده مي شد. اين افراد مي توانستند با رعايت شرايط تأمين و درخواست و ضمانت يکي از مسلمانان براي تحقيق درباره ي اسلام و يا سير و سياحت وارد سرزمين اسلام شوند و کسي متعرض آنان نمي شد.
ابن عباس روايت مي کند:
مردي از مشرکان از علي بن ابي طالب پرسيد: اگر بخواهيم پس از پايان مهلت چهار ماهه [ که در سوره ي توبه براي مشرکان جنگي تعيين گرديده ] براي شنيدن کلام خداوند و يا اهداف ديگر، به ديدار پيامبر بياييم، آيا کشته مي شويم؟
علي (عليه السّلام) فرمود: نه، خداوند فرموده است:
هرگاه يکي از مشرکان به تو پناه آورد، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود. پس او را به مکان امن برسان. (55)
امام صادق (عليه السّلام) از جمله سفارشات پيامبر به فرماندهان سپاه خود که براي نبرد، راهي مناطق جنگي بودند، فرموده است:
هر مردي از مسلمانان، از هر طبقه و گروه، به يکي از مشرکان پناه دهد، او در امان است. پس آن گاه که سخن خدا را شنيد، اگر مسلمان شد، او برادر شماست و اگر به راه خود رفت، از خدا کمک بگيريد و او را به جايگاه امنش برسانيد. (56)
پس از پيامبر، آمد وشد گردش گران به مراکز اسلام بيشتر شد. سيّاحان که بيشتر اهل کتاب بودند. براي پژوهش و تحقيق به مدينه مي آمدند و مسلمانان، به ويژه امام علي با آنان ديدار و درباره اسلام و ديگر اديان با يک ديگر گفت و گو مي کردند.
در يک مورد، جهان گردي يوناني که پزشک بود، به مدينه آمد. او ادعا داشت که سخنان بنيان گذار اسلام برخاسته از اختلال رواني و بيماري جسماني است!
علي (عليه السّلام) با او ملاقات کرد و با برهان علمي سخنان او را باطل ساخت. (57)
پس از آن نيز، سيرت مسلمانان بر اين روش استوار بوده است. به ويژه در زمان بني عباس که مذاهب و مکتب ها آزادي بيشتري داشتند و مباحث کلامي جديدتري مطرح بود، جهان گردان از روم و هند و چين و... وارد سرزمين اسلام مي شدند و با علما و فرهنگيان جامعه ديدار مي کردند. برخي از دانشمندان جهان گرد به خدمت امامان رسيده و علاقه مند بودند اسلام را از ديدگاه خاندان پيامبر بشناسند.
در موردي، در مجلس منصور دوانيقي امام صادق (عليه السّلام) با جهان گرد هندي که در پزشکي سر رشته داشت، برخورد کرد و درباره ي مسائل کلامي با اوگفت و گو کرد. جهان گرد هندي در پايان ملاقات امام مسلمان شد. (58)
در ماجراي ديگر، امام صادق (عليه السّلام) با جهان گردي هندي که منکر وجود خدا بوده و با آن حضرت بسيار مباحثه مي کرده، به هنگامي که او مشغول تهيه دارويي براي بيماري بوده، وارد بحث شده و وجود خداوند را از راه دليل هاي عقلي و موضوعاتي که مورد علاقه و کار آن جهان گرد بوده، ثابت کرده، او را مسلمان کرده است. اين گفت وگو به مسئله ي اهليجيه معروف شد. (59)
بريهه، از ترساياني بود که با گروهي از اهل کتاب براي آشنايي نزديک با اسلام، به مدينه آمده است. او، پس از ديدار وگفت وگو با هشام بن حکم به خدمت امام کاظم (عليه السّلام) رسيد و پس از گفت وگوهاي بسيار درباره ي اسلام و پيامبر، به اسلام گرويد. (60)
امام رضا (عليه السّلام) نيز در خراسان با جهان گردان بسياري، که براي آشنايي با اسلام و يا تبليغ مکتب خود به حوزه اسلام آمده بودند، مانند جاثليق و نسطاص رومي گفت وگو فرموده است. (61)
اين گفت وگو، در انتشار اسلام در خراسان و سرزمين هاي اطراف آن، بسيار مؤثر بوده است.
بنابر دستور حکومتي زمان هارون، از کساني که براي جهان گردي و يا تجارت و... وارد حوزه اسلام مي شدند، به نيکويي پذيرايي شده و تنها از تاجران عشر دريافت مي شد. (62)
بيت المقدس از مراکزي بود که از آغاز مورد توجّه همه ي اديان آسماني بود و پس از فتح آن به وسيله مسلمانان، مسيحيان در آن باقي ماندند و مراکز عبادت آنان در دست شان باقي ماند و آنان با نگه داشت شرايط ذمّه از حقوقي به سان مسلمانان برخوردار بودند.
علاوه بر يهوديان و مسيحيان داخل سرزمين اسلامي، که به زيارت بيت المقدس مي رفتند، يهوديان و ترسايان خارج حوزه ي اسلام نيز، در طول سال به ديدن بيت المقدس مي آمدند و در کمال آزادي زيارت و سياحت مي کردند. (63)
اين سيره، تا پيش از جنگ هاي صليبي، هم چنان ادامه داشته و غير مسلمانان از بلاد روم و مغرب، گروه گروه براي زيارت اماکن مقدسه و يا بازديد از خويشان خود به قدس مي آمده اند. ناصر خسرو در قرنِ پنجم خبر مي دهد:
و از ديار روم و ديگر بقاع هم ترسايان و جهودان بسيار آن جا روند، به زيارت کليسا وکنشت که آن جا است. (64)

پي‌نوشت‌ها:

1. سيد بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص 202، مؤسسه الوفاء.
2. بحار الانوار، ج10، ص 136.
3. همان، ص 149.
4. علي اصغر حلبي، آشنايي باعلوم اسلامي، ص 227، اساطير، نقل از: محاضرات، راغب، ج1، ص 38.
5. بحار الانوار، ج72، ص 392؛ محمد بن علي اردبيلي، جامعه الرواة، ج1، ص 270، دارالاضواء
6. بحار الانوار، ج47، ص 100.
7. سفينة البحار، ج4، ص 471، ماده شفيق.
8. بلاذري، فتوح البلدان، ص 433، دار الکتب العلميه.
9. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج8، ص 338.
10. همان.
11. ابن تيميه، التفسير الکبير، ج7، ص 527؛ سيد شرف الدين عاملي، النص والاجتهاد، ص 269؛ المورد، شماره 65.
12. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج2، ص 458، جاويدان.
13. سفينة البحار، ج4، ص 257، ماده سلم.
14. تاريخ يعقوبي، ج2، ص 261، دار صادر.
15. همان.
16. مجله پاسدار اسلام، سال اول، شماره 11، ص 11، مقاله پژوهشي در زندگي امام سجاد، حضرت آيت الله خامنه اي.
17. سفرنامه حکيم ناصر خسرو قبادياني مروزي، ص 34، کتابفروشي زوار.
18. حجرات (49) آيه 4.
19. تاريخ يعقوبي، ج2، ص 284.
20. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج1، ص 500، دار صادر.
21. بحار الانوار، ج49، ص 123.
22. همان، ج 17، ص 139.
23. همان، ج 51، ص 165.
24. المحاسن، ص 366.
25. بحار الانوار، ج11، ص 57.
26. همان، ج72، ص 351.
27. سفينة البحار، ج8، ص 45، ماده مدن، به نقل از: ربيع الابرار زمخشري.
28. دائرة المعارف بستاني، ج6، ص 79، دارالمعرفه.
29. بحار الانوار، ج48، ص 181.
30. جلاء الاذهان، ج5، ص 385- 386.
31. جلال الدين سيوطي، در المنثور، ج3، ص 97، کتابخانه حضرت آيت الله مرعشي.
32. بحار الانوار، ج 57، ص 240.
33. شيخ صدوق، کمال الدين، ج1، و 2، ص 563، انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين.
34. ابن خردادبه، المسالک والممالک، ترجمه دکتر حسين قره چانلو، ص 83، نشر نو.
35. دکتر عبدالحسين زرين کوب، کارنامه اسلام، ص 37، امير کبير.
36. همان، ص 145.
37. ياقوت حموي، معجم الادباء، ج12، ص 182.
38. رجال النجاشي، ج1، ص 401، دارالاضواء.
39. منتهي الآمال، ج2، ص 359.
40. رجال النجاشي، ج2، ص 321.
41. شمس الدين ذهبي، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 101، دار احياء التراث العربي.
42. کارنامه اسلام، ص 36.
43. تاريخ بغداد، ج3، ص 6. مريسيع، نام آبي است در ناحيه قُديد تا ساحل که غزوه بني المصطلق در آن جا واقع شده بود؛ علي محمد بجاوي، مراصد الاطلاع، ج3، ص 1263، دارالمعرفه؛ تاريخ طبري، ج2، ص 260.
44. همان.
45. علامه مامقاني، تتقيح المقال في علم الرجال، ج2، ص 53، شماره 5157، مکتبه ي المرتضويّه.
46. همان، ج2، ص 26، شماره 4819.
47. همان، ج1، ص 30، شماره 181.
48. رجال النجاشي، ج1، ص 340.
49. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج1، ص 342.
50. همان، ص 357.
51. همان، ص 313.
52. شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص 284، مکتب الاعلام الاسلامي.
53. قاضي ابو يوسف، کتاب الخراج، ص 90، دارالمعرفه، افست مؤسسه نشر منابع الثقافية الاسلاميه، قم.
54. جلاء الاذهان، ج 3، ص 41.
55. زمخشري، کشاف من حقايق التنزيل و عيون الاقاويل، ج2، ص 175 دارالمعرفه.
56. برقي، المحاسن، ص 355، باب 13.
57. بحار الانوار، ج10، ص 70.
58. همان، ص 205 - 207.
59. همان، ج 3، ص 153.
60. همان، ج10، ص 234.
61. همان، ص 299.
62. کتاب الخراج، ص 185.
63. جعفر الخليلي، الموسوعة العتبات المقدسه، ج5، ص 131، مؤسسه اعلمي، بيروت.
64. سفرنامه ناصر خسرو، ص 35.

منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان مجله فقه، (1388)، جهان گردي در فقه و تمدن اسلامي، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط