ا

از مادرم متنفرم

سلام من یک مشکل بزرگ و اساسی در زندگیم دارمکه اونم رابطه خیلی سردم با مادرم. اونم بخاطر اینکه مادر وقتی دوسالش بوده مادرش فوت میکنه و پدرش ازدواج میکنه و مسئولیت دخترش رو بر عهده نمیگیره به همین خاطر مادرم توسط مادربزگش بزرگ میشه و در 15 سالگی یه ازدواج ناموفق داشته که منجر به طلاق میشه و برای بار دوم با پدرم ازدواج میکنه و ماددم تصمیم میگره تمان عقده هاش رو تو این زندگی خالی کنه و از همه انتقام بگیره.مادرم زن فوق العاده متظاهر ،حسود،چشم هم چشمی هم که بیداد میکنه حتی با دختراش و یا بچه های کوچیک، دروغ گو و همیشه میخواد رئیس باشه به همه دستور بده وتو زندگی همه دخالت کنه و شر درست کنه. من از وقتی کلاس سوم ابتدایی بودم تمام کارای خونه به گردن من افتاد مادرم میرفت کلاس ارایشگری و من مجبور بودم تمام کار هارو انجام بدم حتی غذا درست کردن و مراقبت از خواهر 3 سالم. مادرم همیشه زن بداخلاق و بی اعصابی بود وهمیشه سر کوچکترین چیزا منو میزد و فحش میداد مثلا اگه دستم میخورد ولیوان اب رو زمین میریخت.همیشه من و خواهر و پدرمو تحقییر و سرزنش میکرد و بد وبیراه میگفت البته الانم همینجوریه. تا 8 سال پیش فهمیدیم که بیماری ام اس داره ولی خب به اون شدت نیست و می تونه راه بره و به کارهاش برسه ولی این خانم به بهانه بیماری از زیر کارا و مسیولیتاش به طور کامل شونه خالی میکنه و همه ی مسیولیتای زندگی رو روی دوش پدرم انداخته و اون بیچاره مجبوره از سرکار که بیاد شام و نهار درست کنه و به کارای خونه برسه با اون همه خستگی و مادرم از صبح تا شب واسه خودش سرش تو گوشی و همش به تیپ خودش میرسه.خیلی ولخرج به طور وحشتناک واصلا درامد شوهرش مهم نیست . طرز لباس پوشیدنش نا درسته و رعایت نمیکنه و با همه و حتی مردها بگو بخند میکنه و اصلا رعایت نمیکنه تازه اینو روشن فکری میدونه. با اینهمه زندگی خوبی که داره بازم همش داره ناسپاسی میکنه و پدرمو تحقیر میکنه مدام دنبال توجه خریدن همه باید بهش توجه کنن و بهش بگن تو چقدر خوب و خوشگلی اگه یکی از پدرم تعریف کنه اونروز رو تبدیل به جهنم میکنه. خیلی به روحیه ما 3 نفر اسیب زده. بخاطر رفتار سبکش و طرز لباس پوشیدنش من جلو دیگران و مخصوصا خانواده شوهرم خیلی خجالت میکشم. همش پشت مریضیش قایم میشه مثلا توی مجلس ختم یکی از اشنایان بره که مثلا قبلا باهم مشکل داشتن . جوری گریه و زاری میکنه و خودشو به غش کردن میزنه انگار با او ن خدابیامرز نسبت انچنانی داشته ولی بعد که بیاد خونه پشت سرش بد و بیراه میگه. پدرم دیگه ازش خسته شده و همچنین ما دوتا بچه ها دیگه بریدم . با اینکه من ازدواج کردم وسر خونه زندگی خودم هستم ولی بازم من فکرم پیش پدر و خواهر کوچیکمه. خیلی سر به سرشون میزاره و اصلا به عنوان یه زن یا مادر بهشون نمیرسه. خواهر کوچیکم 14 سالشه و واقعا از طرف مادرم بهش بی توجهی میشه تنها عشق و امید زندگی ما در تمام این سالا پدرمون بوده که هیچ وقت ولمون نکرده و همیشه تر و خشکمون کرده.پدرم فقط در راه رضای خدا داره مادرمو نگه میداره چون مریضه و کسی رو نداره با این حال مادرم قد یه نوک سوزن قدر زحماتشو نمیدونه و بهش توهین میکنه. ما و پدرم فقط میخوایم این زن از زندگی ما حذف شه اینقدر که با بچه هاش بدرفتاری کرده ما دخترا تبدیل شدیم به ادمای تنها و توسری خور و همیشه مقصر و با اعتماد بنفس فوقالعاده پایین چون از بچگیمون مادرمون گفته همیشه ما مقصریم و اون هیچ تقصیری نداره و هرکاری باهامون بکنه حق داره چون مارو به دنیا اورده.زندگی خانوادگی ما کاملا متلاشی.حتی ازدواجم بخاطر فرار از محیط خونه و اذییتای این زن بود چون دچار افسردگی شده بودم.من الان که سر زندگی خودم هستم و خودم یه مادرم همش احساس جای خالی مادر رو تو وجودم حس میکنم.این حس داره منو نابود میکنه و من هرگز نتونستم تیکه های خورد شده وجودمو که از بچگی برام مونده رو جمع کنم. خیلی داغونم خیلی خدا نباید همچین کسایی رو مادر کنه.هیچ وقت نمیبخشمش ازش راضی نیستم.
شنبه، 13 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ا

از مادرم متنفرم

ا ( تحصیلات : دیپلم ، 21 ساله )

سلام من یک مشکل بزرگ و اساسی در زندگیم دارمکه اونم رابطه خیلی سردم با مادرم. اونم بخاطر اینکه مادر وقتی دوسالش بوده مادرش فوت میکنه و پدرش ازدواج میکنه و مسئولیت دخترش رو بر عهده نمیگیره به همین خاطر مادرم توسط مادربزگش بزرگ میشه و در 15 سالگی یه ازدواج ناموفق داشته که منجر به طلاق میشه و برای بار دوم با پدرم ازدواج میکنه و ماددم تصمیم میگره تمان عقده هاش رو تو این زندگی خالی کنه و از همه انتقام بگیره.مادرم زن فوق العاده متظاهر ،حسود،چشم هم چشمی هم که بیداد میکنه حتی با دختراش و یا بچه های کوچیک، دروغ گو و همیشه میخواد رئیس باشه به همه دستور بده وتو زندگی همه دخالت کنه و شر درست کنه. من از وقتی کلاس سوم ابتدایی بودم تمام کارای خونه به گردن من افتاد مادرم میرفت کلاس ارایشگری و من مجبور بودم تمام کار هارو انجام بدم حتی غذا درست کردن و مراقبت از خواهر 3 سالم. مادرم همیشه زن بداخلاق و بی اعصابی بود وهمیشه سر کوچکترین چیزا منو میزد و فحش میداد مثلا اگه دستم میخورد ولیوان اب رو زمین میریخت.همیشه من و خواهر و پدرمو تحقییر و سرزنش میکرد و بد وبیراه میگفت البته الانم همینجوریه. تا 8 سال پیش فهمیدیم که بیماری ام اس داره ولی خب به اون شدت نیست و می تونه راه بره و به کارهاش برسه ولی این خانم به بهانه بیماری از زیر کارا و مسیولیتاش به طور کامل شونه خالی میکنه و همه ی مسیولیتای زندگی رو روی دوش پدرم انداخته و اون بیچاره مجبوره از سرکار که بیاد شام و نهار درست کنه و به کارای خونه برسه با اون همه خستگی و مادرم از صبح تا شب واسه خودش سرش تو گوشی و همش به تیپ خودش میرسه.خیلی ولخرج به طور وحشتناک واصلا درامد شوهرش مهم نیست . طرز لباس پوشیدنش نا درسته و رعایت نمیکنه و با همه و حتی مردها بگو بخند میکنه و اصلا رعایت نمیکنه تازه اینو روشن فکری میدونه. با اینهمه زندگی خوبی که داره بازم همش داره ناسپاسی میکنه و پدرمو تحقیر میکنه مدام دنبال توجه خریدن همه باید بهش توجه کنن و بهش بگن تو چقدر خوب و خوشگلی اگه یکی از پدرم تعریف کنه اونروز رو تبدیل به جهنم میکنه. خیلی به روحیه ما 3 نفر اسیب زده. بخاطر رفتار سبکش و طرز لباس پوشیدنش من جلو دیگران و مخصوصا خانواده شوهرم خیلی خجالت میکشم. همش پشت مریضیش قایم میشه مثلا توی مجلس ختم یکی از اشنایان بره که مثلا قبلا باهم مشکل داشتن . جوری گریه و زاری میکنه و خودشو به غش کردن میزنه انگار با او ن خدابیامرز نسبت انچنانی داشته ولی بعد که بیاد خونه پشت سرش بد و بیراه میگه. پدرم دیگه ازش خسته شده و همچنین ما دوتا بچه ها دیگه بریدم . با اینکه من ازدواج کردم وسر خونه زندگی خودم هستم ولی بازم من فکرم پیش پدر و خواهر کوچیکمه. خیلی سر به سرشون میزاره و اصلا به عنوان یه زن یا مادر بهشون نمیرسه. خواهر کوچیکم 14 سالشه و واقعا از طرف مادرم بهش بی توجهی میشه تنها عشق و امید زندگی ما در تمام این سالا پدرمون بوده که هیچ وقت ولمون نکرده و همیشه تر و خشکمون کرده.پدرم فقط در راه رضای خدا داره مادرمو نگه میداره چون مریضه و کسی رو نداره با این حال مادرم قد یه نوک سوزن قدر زحماتشو نمیدونه و بهش توهین میکنه. ما و پدرم فقط میخوایم این زن از زندگی ما حذف شه اینقدر که با بچه هاش بدرفتاری کرده ما دخترا تبدیل شدیم به ادمای تنها و توسری خور و همیشه مقصر و با اعتماد بنفس فوقالعاده پایین چون از بچگیمون مادرمون گفته همیشه ما مقصریم و اون هیچ تقصیری نداره و هرکاری باهامون بکنه حق داره چون مارو به دنیا اورده.زندگی خانوادگی ما کاملا متلاشی.حتی ازدواجم بخاطر فرار از محیط خونه و اذییتای این زن بود چون دچار افسردگی شده بودم.من الان که سر زندگی خودم هستم و خودم یه مادرم همش احساس جای خالی مادر رو تو وجودم حس میکنم.این حس داره منو نابود میکنه و من هرگز نتونستم تیکه های خورد شده وجودمو که از بچگی برام مونده رو جمع کنم. خیلی داغونم خیلی خدا نباید همچین کسایی رو مادر کنه.هیچ وقت نمیبخشمش ازش راضی نیستم.


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ، کار شما و پدر عزیزتان بابت صبوری این خلق و روحیه مادرتان ، بسیار ستودنی است . هر انسانى در اين دنيا يك نقائصى در او هست و انسان های بى عيب امامان معصوم علیهم السلام ما هستند و هر كس به هر مقدار نقائص و بدى ها را از وجود خود بيرون بريزد به همان مقدار به خدا و اهل بيت (عليهم السلام) نزديك مى شود بدانيد طرز فكر مادر شما نمى تواند مثل شما باشد شما در اين زمان بزرگ شديد و مادر شما در زمان قبل از شما بزرگ شده و محيطى كه انسان در آن بزرگ مى شود و زمانه اى كه آدمى دوران جوانى خود را در آن طى مى كند تأثير بسزائى در شكل گيرى اخلاقيات و روحيات انسان دارد. سعى كنيد بديهايى كه در اشخاص مى بينيد، تا جايى كه امكان دارد، برايش وجهى پيدا كنيد و اشخاص را درك كنيد. مادر شما هرگونه رفتارى با شما داشته باشد مادر شماست و شما موظف هستيد به او احترام بگذاريد. مبادا بر او تندى كنيد هرگاه از برخوردهاى او ناراحت شديد و دلتان گرفت دوركعت نمازبخوانيد وبا پروردگار خود درد دل كنيد، و از او كمك بگيريد ،باشد كه خداوند نظر خاصى به شما كند و دل شما را آنچنان سرشار از محبت خود كند كه ديگر از برخورد ديگران ناراحت نشده و از اينگونه مسائل بتوانيد راحت بگذريد، و بدانید در قبال صبر بر آنچه بیان کردید اجر بزرگی نزد خدای متعال دارید. ضمناً در صورتى كه احتمال تأثير مى دهيد از مادر خود بخواهید که به صورت حضوری به مشاور مراجعه کند تا با بررسی همه جانبه و مصاحبه بالینی از ایشان، تکنیک هایی را جهت بهبود خلقیات ایشان بدهند . خواهر عزیزم واقعا این مادر هیچ خوبی ندارد ؟ گاهی اوقات محبت صمیمانه ای نکرده است ؟ محال است . ما همه یاد گرفته ایم که بهانه گیر منفی باشیم . اگر به ما نصف لیوان آب بدهند می گوییم که چرا پُر نیست ؟ حیف که ما نتوانستیم نیمه ی پر لیوان را ببینیم . باید می گفتیم که چه خوب است نصف لیوان پر است کاش همه ی لیوان پر بود . ما باید هنر بهانه گیر مثبت بودن را یاد بگیرم. شما باید یاد بگیرد که همین مادر با این تلخ زبانیها و تلخ رفتاری ها شیرین هایی دارد ولو خیلی کوچک . اگر شما نتوانی آن خوبی ها را ببینی ، شما هم مثل مادر یا بدتر از مادر رفتار کرده اید. ما نمی دانیم که این مادری که به این تلخی ها رسیده ، چه پیشینه ی تلخی را گذرانده است چون معمولا وقتی آدم به این شرایط می رسد یک شرایط خیلی سختی را طی کرده است و نتوانسته مسائلش را حل کند . این تلخی ها در جانش تبدیل به شیرینی نشده است . داشتن پدر خوب باعث شده که شما از این غافل بشوید که مادر شما نیاز به همراهی شما دارد . اگر مادر شما این قدر تلخ زبان و تلخ رفتار است ، نیاز به مراقبت های ویژه ی شما دارد ، یک عملیات عاطفی و اورژانسی نیاز دارد . ببینید ، یک پدر مهربان و یک مادر تلخ زبان که به همه ی چی گیر می دهد و بهانه میگیرد . بچه ها به سمت پدر می روند و طبیعتا مادر تنهاست . مادر در این خانواده مورد توجه نیست . بداخلاقی و بدرفتاری او باعث میشود که افراد خانواده با این مادر کج دار و مریز کنار بیایند ، به حداقل ارتباط عاطفی برسند . گاهی دختران خوب است که بی بهانه مادرشان را ببوسند بخاطر اینکه ممکن است کدورتی پیش آمده باشد و این باعث میشود که رابطه ی عاطفی آنها هم قطع بشود . پس یادتان باشد که ایشان مادر شما هستند بعنوان یک مادر بیولوژیک ، اگر شما را بدنیا آورده بود و رهایتان کرده بود ، باز هم تمام حقوق مادری را داشت . حالا این مادر هست و قطعا خدماتی را به شما ارائه می کند ، هیچ کدام وظیفه اش نیست . شما از حقوق مادری هیچ چیزی را نباید کم بگذاری و منظور این نیست که شما به کارهای مادرت رسیدگی بکنی ، شما باید دل مادرت را مراقبت کنی ، مگر چیزی را غلط بگوید که خدا روی آن خط قرمز کشیده است . ما باید هر جا به چراغ چشمک زن خدا برخورد کنیم توقف کنیم یعنی جلوتر نرویم . ما با گناه کردن دل کسی را بدست نمی آوریم . پس من یادم باشد که اهل بیت بعد از خدا سه بار تاکیده کرده اند مادرت ، مادرت ، مادرت . حواستان باشد که دل مادرتان را بدست بیاورید . اگر مادر شما خیلی خوش اخلاق بود ، خیلی مهربان بود ، شما هنر می کردید که به او محبت کنید ؟! محبت محبت می آورد . مادری که تلخ زبان است اگر شما توانستی تلخی او را شیرین کنی پیروز شدی ، بر خودت پیروز شدی . در حقیقت یک فرایند خودسازی است . خداوند در این دنیا یک گنج بزرگ برایت گذاشته است . گنج بزرگ همان مادر بداخلاق است یعنی اینکه این مادر بداخلاق قرار است سوئیچ بهشت رفتن شما بشود و بهشت ساختن این زندگی که تلخی هایش را تحمل کنی . فردی که مسئولیتی در مملکت دارد و وضع مالی خوبی هم دارد می گفت که مادر کهنسال شده بود ، بی حوصله و بد زبان شده بود . من مجبور بودم که به همه ی امورش رسیدگی کنم ، مرخصی بگیرم و مادرم را حمام ببرم ولی مادرم از این کار خیلی عصبانی می شد و در حمام من را می زد و من بابت اینکه به سلامتی او رسیدگی می کردم کتک می خوردم . وقتی او کار را می کرد من دست و پایش را می بوسیدم . الان مادر ایشان از دنیا رفته است . ایشان می گفت که من هرآنچه که در زندگی ام دارم از شیرین برخوردن کردن با تلخی های مادرم است آن هم فقط برای خدا . می دانستم که خدا تمام رضایتش را سمت من می آورد وقتی من با چنین مادری کنار می آیم . اگر ما نتوانستیم خوبی دیگران را پیدا کنیم یعنی اینکه بینایی عاطفی ما ضعیف شده است . چطور اگر خوب نبینیم سراغ بینایی سنجی می رویم . بینایی عاطفی شما کم شده است که نمی توانی خوبی های این آدم را ببینی . هنر دیدن زیبایی در متن زشتیها ، هنر انسان بودن و خلیفه ی خدا بودن است . من خودم چقدر عیب و گناه دارم ولی خدا چقدر از من خوبی می بیند. در دعای کمیلی می گوید : خدایا تو چقدر خوب و زیبا بین هستی که من را پیش مردم این قدر زیبا جلوه دادی که همه از زیبایی های من تعریف می کنند. این نگاه خدا است که به همه ی ما یاد می دهد. کسی که زشتیها را می بیند بی هنر است . تمرین کنید . اگر من قدرت دیدن خوبی ها را داشته باشم در من روحیه ی شکرگزاری پیدا میشود و شیرینی شُکر زندگی شما را عوض می کند .خواهر عزیزم این را بدانیم ما مسئول رفتار دیگران نیستیم و قادر به تغییر آن نیستیم اگر خودشان نخواهند. با آرزوی سعادت و آرامش در زندگی برای شما



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم امیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
چرا امام حسین(ع) مدام از قرآن یاد می‌فرمودند؟
چرا امام حسین(ع) مدام از قرآن یاد می‌فرمودند؟
معنی اسم الینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم الینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
نگاهی به اولویت‌های دولت چهاردهم در اقتصاد و سیاست خارجی
نگاهی به اولویت‌های دولت چهاردهم در اقتصاد و سیاست خارجی
معنی اسم انسیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم انسیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
استوری شب هشتم محرم / رفتی همه امیدم
play_arrow
استوری شب هشتم محرم / رفتی همه امیدم
استوری شب هفتم محرم / سردار شش ماهه
play_arrow
استوری شب هفتم محرم / سردار شش ماهه
استوری شب ششم محرم / قاسم ابن الحسن (علیهما السلام)
play_arrow
استوری شب ششم محرم / قاسم ابن الحسن (علیهما السلام)
معنی اسم جبرائیل  و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم جبرائیل و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیانوش و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیانوش و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم شهراد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم شهراد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هامین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هامین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال