بحث از «غدیر» بحثی عبث و بی فایده
پرسش :
با توجه به اینکه علی(ع) در زمان ما حضور ندارند و زمان حکومت مطرح شده در حدیث غدیر گذشته است، آیا اثبات حق حکومت و خلافت بلافصل و بحث کردن از ماجرای غدیر فایده ای دارد؟!
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
اولا: ابلاغ پیام غدیر به آیندگان، دستور پیامبر است و شیعه از دستور پیامبر پیروی می کند. ثانیا: شناخت امام مانند شناخت پیامبر اهمیت دارد و اگر کسی پیام غدیر را قبول کند از مکتب و تفسیر و روایت امام علی(ع) و سایر امامان اهل بیت(ع) تبعیت خواهد کرد. ثالثا: بحث از غدیر نه تنها اختلاف آور نیست، بلکه حل کننده اختلاف است و مشخص می شود شیعه برای عقاید خود دلیل دارد و از دشمنی هایی که به خاطر تهمت مخالفان وحدت ناشی شده کاسته می شود. رابعا: اگر این بحث فایده ای ندارد، پس دلیلی برای نگرانی علمای اهل سنّت از ذکر داستان غدیر وجود ندارد!
پاسخ تفصیلی:
یکی از ادله ای که برای اثبات خلافت بلافصل امام علی(علیه السلام) بیان می شود حدیث غدیر می باشد. بر اساس این حدیث که شیعه و سنی آن را نقل کرده است، پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) على(علیه السلام) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و درباره او گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»(1)؛ (هر کس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است). بعد از این ماجرا بود که آیه 3 سوره مائده نازل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا»؛ (امروز دین و آئین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین شما پذیرفتم). این آیه نشان می دهد که انتخاب امام علی(علیه السلام) به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) از اهمیت بالایی برخوردار است.
اما برخی با طرح شبهاتی سعی دارند این مسأله را کم اهمیت جلوه دهند، به عنوان مثال ادعا می کنند: امام علی بدون فاصله و بعد از پیامبر خلیفه نشدند و با فاصله ای 25 ساله به خلافت رسیدند و در حکومت خویش به شهادت رسیدند. وقتی زمان حکومت مورد نظر در حدیث غدیر از دست ایشان خارج و اینک نیز در دنیا نیستند، اثبات حق خلافت بلافصل و اثبات ماجرای غدیر چه فایده ای جز اختلاف دارد؟!
این در حالی است که اثبات ماجرای غدیر از جهات مختلفی دارای اهمیت است و ثمرات آن محدود به زمان امام علی(علیه السلام) نمی باشد تا بخواهد با شهادت ایشان بحث از آن بی فایده باشد:
اولا: امامت از اصول مذهب شیعه می باشد و شناخت امام مانند شناخت پیامبر اهمیت دارد. در اهمیت این مسأله همین بس که آیه «اکمال دین» درباره آن نازل شده است و اگر این آیه و سایر آیاتی که درباره ولایت اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده است را در کنار حدیث غدیر و حدیث ثقلین و سایر احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) در باب ولایت اهل بیت(علیهم السلام) قرار دهیم به خوبی درخواهیم یافت که اهل بیت(علیهم السلام) و سخنان آنها در کنار قرآن همواره یکی از دو بال سعادت و کمال می باشد.
به عبارتی دیگر بحث از غدیر فقط یک مساله سیاسی و حکومتی نیست؛ بلکه با هدایت و انتخاب مسیر و مکتب گره خورده است. اگر کسی حدیث غدیر را قبول کند از مکتب و تفسیر و روایت امام علی(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) تبعیت می کند. امّا وقتی شخصی مثل بخاری که صحیح او نزد اهل سنّت در بالاترین درجه اعتبار قرار گرفته است، حدیث غدیر را قبول ندارد، نه تنها این حدیث مشهور را، که به اعتقاد شیعه و سنی صحیح می باشد، در کتاب خود نقل نمی کند؛ بلکه به روایاتی که از امام علی(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده نیز اهمیت نمی دهد و حاضر است از عکرمه بربرى خارجى دروغگو هزاران حدیث نقل کند، امّا روایتى از امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادى، و حضرت عسکرى(علیهم السّلام) که هم عصر او بوده اند، نقل نکند!(2)
ثانیا: ابلاغ پیام غدیر به آیندگان دستور پیامبر است. اگر جریان غدیر اهمیت نمی داشت و مطرح کردن آن در آینده فایده نمی داشت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در پایان خطبه ای که در روز غدیر ایراد فرمودند تاکید نمی کردند که حاضران و کسانی که شاهد ماجرای غدیر بودند این حدیث را به غائبان برسانند؛ «ألا فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ».(3)
ثالثا: بحث از غدیر برخلاف آنچه در سؤال ادعا شده است، نه تنها اختلاف آور نیست، بلکه حل کننده اختلاف است؛ چرا که وقتی عموم اهل سنت به منطق شیعه و دلیل او آگاهی پیدا کنند، دیگر آنها را به چشم دشمن نمی نگرند و نمی گویند شیعه دلیل ندارد و عقیده آنها «قول زور» است و به تهمتهای تفرقه افکنانه ای که درباره شیعه منتشر می شود، ترتیب اثر نمی دهند. آنچه مایه اختلاف و پراکندگى است جرّ و بحثهاى تعصب آمیز و غیر منطقى، و پرخاشگرى هاى کینه توزانه است. ولى بحثهاى منطقى و مستدلّ و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محیطى صمیمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگیز نیست، بلکه فاصله ها را کم مى کند، و نقاط مشترک را تقویت مى نماید.
شیعه می گوید «ما در بحث خلافت تابع حدیث پیامبر هستیم» و این نباید اهل سنّت را آزار دهد؛ چنانکه اهل سنّت در عقاید خویش به چهار گروه ماتریدی، اشعری، اثری و معتزله گرایش دارند. آنان درفقه خود نیز به چهار مذهب تقسیم مى شوند (حنفى ها، حنبلى ها، شافعى ها و مالکى ها). وجود این چهار گروه سبب دشمنی بین آنها نشده، و هنگامى که آنها عقیده و فقه شیعه را به عنوان مذهب اسلامی پذیرا باشند، بسیارى از مشکلات و پراکندگى ها برطرف مى شود. همان گونه که مفتى بزرگ اهل سنت، رئیس دانشگاه الازهر مصر «شیخ شلتوت» گام مؤثرى برداشت و رسمیّت فقه شیعه را در میان اهل سنّت اعلام داشت و از این طریق کمک مؤثّرى به تفاهم اسلامى کرد و روابط دوستانه اى میان او و مرحوم «آیةاللَّه بروجردى» مرجع بزرگ عالم تشیّع برقرار شد.(4)
این نکته نیز لازم به تذکّر است که اتّحاد و وحدت صفوف مسلمین، اعمّ از شیعه و اهل سنّت، مفهومش این نیست که شیعیان آنچه را که مقتضاى مذهبشان و فتواى فقهایشان مى باشد کنار بگذارند، همانگونه که مذاهب چهارگانه اهل سنّت هر کدام براى خود ویژگیها و خصوصیاتى دارند که پیروان هر مذهب اصرار به حفظ آن دارند.(5)
رابعا: اگر بحث درباره حدیث غدیر فایده ندارد، پس چرا بعضی از علمای اهل سنت از ترویج آن واهمه دارند و یا آن را نقد و یا توجیه می کنند؟! ما از این حدیث و سایر ادله ولایت بحث می کنیم؛ چون معتقدیم تبلور اسلام بیش از هر مذهبى در مذهب شیعه است. ما ضمن اینکه به تمام مذاهب اسلامى احترام مى گذاریم؛ معتقدیم مذهب شیعه بهتر مى تواند اسلام راستین را در تمام ابعادش معرفى کند، و مسائل مربوط به حکومت اسلامى را حل نماید. چرا این مکتب را با دلیل و منطق به فرزندان خود نیاموزیم؟! و اگر این کار را نکنیم مسلماً به آنها خیانت کرده ایم.(6)
پی نوشت:
(1). این روایت را مرحوم علامه امینى با تمام مشخصات در جلد اول الغدیر صفحه 230 و 231 و 232 نقل کرده است و در کتاب احقاق الحق جلد ششم صفحه 353 نزول آیه فوق در باره جریان غدیر به دو طریق از ابو هریره نقل شده است و از ابو سعید خدرى نیز به چندین طریق آمده است.
(2). اجتهاد در مقابل نص، شرف الدین، سید عبد الحسین، ترجمه: على دوانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1383هـ ش، چاپ نهم، ص 589.
(3). ر.ک: الغدیر، امینی، عبدالحسین، مرکز الغدیر، قم، 1416هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 35 و ص 230-232.
(4). رک: پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات نسل جوان، قم، 1386هـ ش، چاپ هجدهم، ص 235.
(5). استفتائات جدید، مکارم شیرازی، ناصر، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، 1427هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 98.
(6). پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، همان.
مطالب مرتبط:
آیا صحیح است که حقیقت حدیث غدیر برای رفع کدورت سپاه یمن از علی(علیه السلام) بود نه برای اعلام ولایت ایشان؟!
آیا اهل سنت مسأله غدیر را قبول دارند؟ اگر قبول دارند آن را چگونه توجیه مى کنند و چه پاسخى براى آن وجود دارد؟
اگر واقعه غدیر حقیقت دارد، چرا امام علی(ع) در سقیفه به آن احتجاج نکرد؟!
اولا: ابلاغ پیام غدیر به آیندگان، دستور پیامبر است و شیعه از دستور پیامبر پیروی می کند. ثانیا: شناخت امام مانند شناخت پیامبر اهمیت دارد و اگر کسی پیام غدیر را قبول کند از مکتب و تفسیر و روایت امام علی(ع) و سایر امامان اهل بیت(ع) تبعیت خواهد کرد. ثالثا: بحث از غدیر نه تنها اختلاف آور نیست، بلکه حل کننده اختلاف است و مشخص می شود شیعه برای عقاید خود دلیل دارد و از دشمنی هایی که به خاطر تهمت مخالفان وحدت ناشی شده کاسته می شود. رابعا: اگر این بحث فایده ای ندارد، پس دلیلی برای نگرانی علمای اهل سنّت از ذکر داستان غدیر وجود ندارد!
پاسخ تفصیلی:
یکی از ادله ای که برای اثبات خلافت بلافصل امام علی(علیه السلام) بیان می شود حدیث غدیر می باشد. بر اساس این حدیث که شیعه و سنی آن را نقل کرده است، پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) على(علیه السلام) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و درباره او گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»(1)؛ (هر کس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است). بعد از این ماجرا بود که آیه 3 سوره مائده نازل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا»؛ (امروز دین و آئین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین شما پذیرفتم). این آیه نشان می دهد که انتخاب امام علی(علیه السلام) به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) از اهمیت بالایی برخوردار است.
اما برخی با طرح شبهاتی سعی دارند این مسأله را کم اهمیت جلوه دهند، به عنوان مثال ادعا می کنند: امام علی بدون فاصله و بعد از پیامبر خلیفه نشدند و با فاصله ای 25 ساله به خلافت رسیدند و در حکومت خویش به شهادت رسیدند. وقتی زمان حکومت مورد نظر در حدیث غدیر از دست ایشان خارج و اینک نیز در دنیا نیستند، اثبات حق خلافت بلافصل و اثبات ماجرای غدیر چه فایده ای جز اختلاف دارد؟!
این در حالی است که اثبات ماجرای غدیر از جهات مختلفی دارای اهمیت است و ثمرات آن محدود به زمان امام علی(علیه السلام) نمی باشد تا بخواهد با شهادت ایشان بحث از آن بی فایده باشد:
اولا: امامت از اصول مذهب شیعه می باشد و شناخت امام مانند شناخت پیامبر اهمیت دارد. در اهمیت این مسأله همین بس که آیه «اکمال دین» درباره آن نازل شده است و اگر این آیه و سایر آیاتی که درباره ولایت اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده است را در کنار حدیث غدیر و حدیث ثقلین و سایر احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) در باب ولایت اهل بیت(علیهم السلام) قرار دهیم به خوبی درخواهیم یافت که اهل بیت(علیهم السلام) و سخنان آنها در کنار قرآن همواره یکی از دو بال سعادت و کمال می باشد.
به عبارتی دیگر بحث از غدیر فقط یک مساله سیاسی و حکومتی نیست؛ بلکه با هدایت و انتخاب مسیر و مکتب گره خورده است. اگر کسی حدیث غدیر را قبول کند از مکتب و تفسیر و روایت امام علی(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) تبعیت می کند. امّا وقتی شخصی مثل بخاری که صحیح او نزد اهل سنّت در بالاترین درجه اعتبار قرار گرفته است، حدیث غدیر را قبول ندارد، نه تنها این حدیث مشهور را، که به اعتقاد شیعه و سنی صحیح می باشد، در کتاب خود نقل نمی کند؛ بلکه به روایاتی که از امام علی(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده نیز اهمیت نمی دهد و حاضر است از عکرمه بربرى خارجى دروغگو هزاران حدیث نقل کند، امّا روایتى از امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادى، و حضرت عسکرى(علیهم السّلام) که هم عصر او بوده اند، نقل نکند!(2)
ثانیا: ابلاغ پیام غدیر به آیندگان دستور پیامبر است. اگر جریان غدیر اهمیت نمی داشت و مطرح کردن آن در آینده فایده نمی داشت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در پایان خطبه ای که در روز غدیر ایراد فرمودند تاکید نمی کردند که حاضران و کسانی که شاهد ماجرای غدیر بودند این حدیث را به غائبان برسانند؛ «ألا فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ».(3)
ثالثا: بحث از غدیر برخلاف آنچه در سؤال ادعا شده است، نه تنها اختلاف آور نیست، بلکه حل کننده اختلاف است؛ چرا که وقتی عموم اهل سنت به منطق شیعه و دلیل او آگاهی پیدا کنند، دیگر آنها را به چشم دشمن نمی نگرند و نمی گویند شیعه دلیل ندارد و عقیده آنها «قول زور» است و به تهمتهای تفرقه افکنانه ای که درباره شیعه منتشر می شود، ترتیب اثر نمی دهند. آنچه مایه اختلاف و پراکندگى است جرّ و بحثهاى تعصب آمیز و غیر منطقى، و پرخاشگرى هاى کینه توزانه است. ولى بحثهاى منطقى و مستدلّ و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محیطى صمیمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگیز نیست، بلکه فاصله ها را کم مى کند، و نقاط مشترک را تقویت مى نماید.
شیعه می گوید «ما در بحث خلافت تابع حدیث پیامبر هستیم» و این نباید اهل سنّت را آزار دهد؛ چنانکه اهل سنّت در عقاید خویش به چهار گروه ماتریدی، اشعری، اثری و معتزله گرایش دارند. آنان درفقه خود نیز به چهار مذهب تقسیم مى شوند (حنفى ها، حنبلى ها، شافعى ها و مالکى ها). وجود این چهار گروه سبب دشمنی بین آنها نشده، و هنگامى که آنها عقیده و فقه شیعه را به عنوان مذهب اسلامی پذیرا باشند، بسیارى از مشکلات و پراکندگى ها برطرف مى شود. همان گونه که مفتى بزرگ اهل سنت، رئیس دانشگاه الازهر مصر «شیخ شلتوت» گام مؤثرى برداشت و رسمیّت فقه شیعه را در میان اهل سنّت اعلام داشت و از این طریق کمک مؤثّرى به تفاهم اسلامى کرد و روابط دوستانه اى میان او و مرحوم «آیةاللَّه بروجردى» مرجع بزرگ عالم تشیّع برقرار شد.(4)
این نکته نیز لازم به تذکّر است که اتّحاد و وحدت صفوف مسلمین، اعمّ از شیعه و اهل سنّت، مفهومش این نیست که شیعیان آنچه را که مقتضاى مذهبشان و فتواى فقهایشان مى باشد کنار بگذارند، همانگونه که مذاهب چهارگانه اهل سنّت هر کدام براى خود ویژگیها و خصوصیاتى دارند که پیروان هر مذهب اصرار به حفظ آن دارند.(5)
رابعا: اگر بحث درباره حدیث غدیر فایده ندارد، پس چرا بعضی از علمای اهل سنت از ترویج آن واهمه دارند و یا آن را نقد و یا توجیه می کنند؟! ما از این حدیث و سایر ادله ولایت بحث می کنیم؛ چون معتقدیم تبلور اسلام بیش از هر مذهبى در مذهب شیعه است. ما ضمن اینکه به تمام مذاهب اسلامى احترام مى گذاریم؛ معتقدیم مذهب شیعه بهتر مى تواند اسلام راستین را در تمام ابعادش معرفى کند، و مسائل مربوط به حکومت اسلامى را حل نماید. چرا این مکتب را با دلیل و منطق به فرزندان خود نیاموزیم؟! و اگر این کار را نکنیم مسلماً به آنها خیانت کرده ایم.(6)
پی نوشت:
(1). این روایت را مرحوم علامه امینى با تمام مشخصات در جلد اول الغدیر صفحه 230 و 231 و 232 نقل کرده است و در کتاب احقاق الحق جلد ششم صفحه 353 نزول آیه فوق در باره جریان غدیر به دو طریق از ابو هریره نقل شده است و از ابو سعید خدرى نیز به چندین طریق آمده است.
(2). اجتهاد در مقابل نص، شرف الدین، سید عبد الحسین، ترجمه: على دوانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1383هـ ش، چاپ نهم، ص 589.
(3). ر.ک: الغدیر، امینی، عبدالحسین، مرکز الغدیر، قم، 1416هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 35 و ص 230-232.
(4). رک: پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات نسل جوان، قم، 1386هـ ش، چاپ هجدهم، ص 235.
(5). استفتائات جدید، مکارم شیرازی، ناصر، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، 1427هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 98.
(6). پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، همان.
مطالب مرتبط:
آیا صحیح است که حقیقت حدیث غدیر برای رفع کدورت سپاه یمن از علی(علیه السلام) بود نه برای اعلام ولایت ایشان؟!
آیا اهل سنت مسأله غدیر را قبول دارند؟ اگر قبول دارند آن را چگونه توجیه مى کنند و چه پاسخى براى آن وجود دارد؟
اگر واقعه غدیر حقیقت دارد، چرا امام علی(ع) در سقیفه به آن احتجاج نکرد؟!