اتمام حجت امام حسین (علیه السلام) پیش از جنگ
پرسش :
آیا امام حسین (علیه السلام) پیش از جنگ، با سپاه دشمن اتمام حجّت کرد و به آنان فهماند که راه خطا میروند؟
پاسخ :
بر اساس نقل های متعدد تاریخی، امام حسین(ع)، پیش از در گرفتن جنگ، راه درست را به دشمنان نشان داد؛ امّا آنها زیر بار نرفتند. در این جا به خلاصۀ یکی از نقل ها بسنده می کنیم:
هنگامی که دشمن به حسین(ع) نزدیک شد، حضرت سوار بر اسبش، با بلندترین صدایش، چنین ندا داد که به گوش همۀ مردم برسد. خداوند را مدح و ثنا گفت و بر محمّد و فرشتگان و پیامبران خدا، درود فرستاد. سپس فرمود: «نَسَبم را در یابید و بنگرید که من، کیستم. سپس به خودتان بیایید و آن را سرزنش کنید و بنگرید که آیا کشتن من و هتک حرمتم، برایتان رواست؟ آیا من، فرزند دختر پیامبرتان، و فرزند وصی و پسرعمویش، اوّلین ایمان آورنده به خدا و تصدیقگر پیامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورده است، نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا(ع)، عموی پدرم نیست؟ آیا جعفرِ شهید و پرواز کننده با دو بال [در بهشت]، عمویم نیست؟
آیا این روایت پُرتکرار، به شما نرسیده که پیامبر خدا(ص)، در بارۀ من و برادرم فرمود: این دو، سَرور جوانان بهشت اند؟
... از جابر بن عبد اللّه انصاری یا ابوسعید خُدْری یا سهل بن سعد ساعدی یا زید بن اَرقَم یا اَنَس بن مالک بپرسید. به شما خبر خواهند داد که این گفته را از پیامبر خدا(ص)، در بارۀ من و برادرم شنیده اند. آیا این، مانع شما از ریختن خون من نمی شود؟».
امام حسین(ع) در ادامه به آنان فرمود: «اگر در این گفته، تردید دارید، آیا در این هم شک دارید که من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم؟! به خدا سوگند، میان مغرب و مشرق، کسی غیر از من، در میان شما و غیر از شما، پسرِ دختر پیامبرتان نیست و تنها من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم. به من بگویید، این که مرا [به مبارزه] می طلبید، آیا کسی از شما را کشته ام یا مالی را از شما بُرده ام یا جراحتی به شما رسانده ام که مرا به قصاص می خواهید؟!».
لشکریان مقابل شنیدند و هیچ نگفتند.
امام حسین(ع)، ندا برآورد: «ای شَبَث بن رِبعی! ای حَجّار بن اَبجَر! ای قیس بن اشعث! ای یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که: میوه ها رسیده و همه جا، سبز شده و جویبارها، پُر و لبریز شده اند؛ بیا که بر لشکری مجهّز و آراسته، در می آیی؟!».
آنان گفتند: نه. ما چنین نکرده ایم!
امام حسین(ع) فرمود: «سبحان الله! به خدا سوگند که چنین کرده اید».
مَرکبش را نشانْد و به عُقبة بن سَمعان، فرمان داد تا آن را ببندد. دشمنان هم، آهنگِ جنگ با او کردند.[۱]
در تاریخ، نقل های فراوان دیگری نیز آمده که حکایت از آن دارند امام حسین(ع) به سپاهیان دشمن نشان داد که راهی را که پیش گرفته اند، به خطا و خطرناک است.[۲]
نه تنها در ابتدای کارزار، بلکه وقتی امام حسین(ع) شهادت جوانان و محبوبانش را دید و خود تصمیم میدان گرفت، با صدای بلند، برای یاری خواهی، این گونه اتمام حجت کرد: «آیا مدافعی هست که از حَرَم پیامبر خدا(ص) دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که در کار ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به دادِ ما برسد؟ آیا یاری دهنده ای هست که به خاطر خدا، ما را یاری دهد؟»[۳].[۴]
پینوشتها:
[۱]. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۲۴.
[۲]. ر.ک: دانشنامۀ امام حسین(ع)، ج ۶، ص ۹۵ـ ۱۲۵.
[۳]. الملهوف، ص ۱۶۸.
[۴]. ر.ک: دانشنامۀ امام حسین(ع)، ج ۷، ص ۱۹۵.
منبع: حدیث نت
بر اساس نقل های متعدد تاریخی، امام حسین(ع)، پیش از در گرفتن جنگ، راه درست را به دشمنان نشان داد؛ امّا آنها زیر بار نرفتند. در این جا به خلاصۀ یکی از نقل ها بسنده می کنیم:
هنگامی که دشمن به حسین(ع) نزدیک شد، حضرت سوار بر اسبش، با بلندترین صدایش، چنین ندا داد که به گوش همۀ مردم برسد. خداوند را مدح و ثنا گفت و بر محمّد و فرشتگان و پیامبران خدا، درود فرستاد. سپس فرمود: «نَسَبم را در یابید و بنگرید که من، کیستم. سپس به خودتان بیایید و آن را سرزنش کنید و بنگرید که آیا کشتن من و هتک حرمتم، برایتان رواست؟ آیا من، فرزند دختر پیامبرتان، و فرزند وصی و پسرعمویش، اوّلین ایمان آورنده به خدا و تصدیقگر پیامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورده است، نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا(ع)، عموی پدرم نیست؟ آیا جعفرِ شهید و پرواز کننده با دو بال [در بهشت]، عمویم نیست؟
آیا این روایت پُرتکرار، به شما نرسیده که پیامبر خدا(ص)، در بارۀ من و برادرم فرمود: این دو، سَرور جوانان بهشت اند؟
... از جابر بن عبد اللّه انصاری یا ابوسعید خُدْری یا سهل بن سعد ساعدی یا زید بن اَرقَم یا اَنَس بن مالک بپرسید. به شما خبر خواهند داد که این گفته را از پیامبر خدا(ص)، در بارۀ من و برادرم شنیده اند. آیا این، مانع شما از ریختن خون من نمی شود؟».
امام حسین(ع) در ادامه به آنان فرمود: «اگر در این گفته، تردید دارید، آیا در این هم شک دارید که من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم؟! به خدا سوگند، میان مغرب و مشرق، کسی غیر از من، در میان شما و غیر از شما، پسرِ دختر پیامبرتان نیست و تنها من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم. به من بگویید، این که مرا [به مبارزه] می طلبید، آیا کسی از شما را کشته ام یا مالی را از شما بُرده ام یا جراحتی به شما رسانده ام که مرا به قصاص می خواهید؟!».
لشکریان مقابل شنیدند و هیچ نگفتند.
امام حسین(ع)، ندا برآورد: «ای شَبَث بن رِبعی! ای حَجّار بن اَبجَر! ای قیس بن اشعث! ای یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که: میوه ها رسیده و همه جا، سبز شده و جویبارها، پُر و لبریز شده اند؛ بیا که بر لشکری مجهّز و آراسته، در می آیی؟!».
آنان گفتند: نه. ما چنین نکرده ایم!
امام حسین(ع) فرمود: «سبحان الله! به خدا سوگند که چنین کرده اید».
مَرکبش را نشانْد و به عُقبة بن سَمعان، فرمان داد تا آن را ببندد. دشمنان هم، آهنگِ جنگ با او کردند.[۱]
در تاریخ، نقل های فراوان دیگری نیز آمده که حکایت از آن دارند امام حسین(ع) به سپاهیان دشمن نشان داد که راهی را که پیش گرفته اند، به خطا و خطرناک است.[۲]
نه تنها در ابتدای کارزار، بلکه وقتی امام حسین(ع) شهادت جوانان و محبوبانش را دید و خود تصمیم میدان گرفت، با صدای بلند، برای یاری خواهی، این گونه اتمام حجت کرد: «آیا مدافعی هست که از حَرَم پیامبر خدا(ص) دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که در کار ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به دادِ ما برسد؟ آیا یاری دهنده ای هست که به خاطر خدا، ما را یاری دهد؟»[۳].[۴]
پینوشتها:
[۱]. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۲۴.
[۲]. ر.ک: دانشنامۀ امام حسین(ع)، ج ۶، ص ۹۵ـ ۱۲۵.
[۳]. الملهوف، ص ۱۶۸.
[۴]. ر.ک: دانشنامۀ امام حسین(ع)، ج ۷، ص ۱۹۵.
منبع: حدیث نت