متوکل و انتقال امام هادی علیه السلام به سامرا
پرسش :
چرا متوکل امام هادی علیه السلام را از مدینه به سامرا منتقل کرد؟
پاسخ :
متوکل براى زیر نظر گرفتن امام هادى(علیه السلام) از روش نیاکان پلید خود استفاده مى کرد و در صدد بود به هر وسیله ممکن فکر خود را از طرف حضرت راحت کند. مأمون از طریق وصلتى که با حضرت جواد(علیه السلام) برقرار کرد، توانست کنترل و سانسور را حتى در درون خانه امام بر قرار سازد و تمام حرکات و ملاقاتهاى حضرت را زیر نظر داشته باشد. پس از شهادت امام جواد(علیه السلام) و جانشینى امام «هادى» به جاى پدر، ضرورت اجراى چنین نقشه اى بر خلیفه وقت کاملاً روشن بود، زیرا اگر امام در مدینه اقامت مى کرد و خلیفه به او دسترسى نمى داشت، قطعاً براى حکومت جابرانه او خطر جدى در بر مى داشت. اینجا بود که کوچکترین گزارشى درباره خطر احتمالى امام، خلیفه را به شدت نگران ساخت و منجر به انتقال امام به سامرا گشت. توضیح اینکه:
«عبدالله بن محمد هاشمى»، فرماندار وقت مدینه، طى نامه اى خلیفه را به شدت از فعالیتهاى سیاسى امام نگران ساخت و پایگاه اجتماعى آن حضرت را براى متوکل تشریح کرد، (1) ولى حضرت با ارسال نامه اى براى متوکل ادعاهاى «عبدالله» را رد کرد و از او به متوکل شکایت کرد.
متوکل مانند اغلب سیاستمداران جهان، با یک حرکت مزورانه و دو پهلو، از یک طرف «عبدالله بن محمد» را از کار برکنار کرد و از طرف دیگر به کاتب دربار خویش دستور داد نامه اى به حضرت بنویسد که بر حسب ظاهر علاقه متوکل را نسبت به امام(علیه السلام) بیان مى کرد، ولى در واقع دستور جلب محترمانه! حضرت بود. نامه بدین مضمون بود:
«به نام خدا، پس از حمد و ثناى خداوند، امیر المؤمنین شما را خوب مى شناسد، شخصیت، بزرگوارى و نسبت و قرابت شما را با رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) رعایت مى کند، و تنها هدف او جلب رضایت و خشنودى خداوند و شما است. اکنون دستور دادند که طبق درخواست شما فرمانده جنگ و امام جمعه شهر، «عبدالله بن محمد»، که مرتکب خلاف اهانت به شما شده است، برکنار و به جاى او «محمد بن فضل» منصوب شود. او دستور دارد در برابر امر شما مطیع بوده در تکریم و تعظیم شما نهایت سعى و کوشش را به عمل آورد تا بدان وسیله به خدا و رسول او و امیرالمؤمنین (متوکل) تقرب جوید.
امیر المؤمنین مشتاق دیدار شما است تا تجدید عهدى صورت گیرد، اگر مایل به زیارت خلیفه باشید و به آن علاقه دارید مى توانید به اتفاق خانواده و دوستان و علاقه مندان حرکت کنید. برنامه سفر به اختیار خودتان است، هرجا خواستید توقف نمایید. در صورت تمایل، خدمتگزار خلیفه، «یحیى بن هرثمه»، ملازم رکاب خواهد بود و به خدمتگزارى شما مفتخر خواهد شد، زیرا شما نزد ما محترمید و ما شدیداً به شما علاقه مندیم. والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته. (2)
بدون تردید امام از سوء نیت متوکل آگاه بود، ولى چاره اى جز رفتن به سامرّاء نداشت، زیرا قبول نکردن دعوت متوکل سندى در تأیید گفتار سعایت کنندگان مى شد و باعث تحریک بیشتر متوکل مى گردید و بهانه بیشترى به دست او مى داد که تضییقات و مشکلات فراوانى را براى حضرت فراهم کند. دلیل اینکه امام از نیت شوم متوکل آگاه بود و به ناچار به این سفر اقدام نمود، جملاتى است که امام بعدها در سامرّاء مى فرمود: «مرا از مدینه با اکراه با سامرّاء آوردند». (3)
در هر حال امام نامه دعوت را دریافت داشت و ناگزیر همراه «یحیى بن هرثمه» عازم سامرّاء گردید. (4)
پی نوشت:
(1). مجلسى، بحار الأنوار، الطبعه الثانیه، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1395 ه . ق، ج 50، ص 200، شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص 333. علاوه بر عبدالله بن محمد، طبق نقل مسعودى، «بریحه عباسى» نیز، که مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرمین (مکه و مدینه) بود، بارها به متوکل نوشت: اگر احتیاجى به حرمین دارى، على بن محمد را از آنجا اخراج کن، زیرا او مردم را به سوى خود دعوت مى کند و گروه انبوهى به او گرویده اند (اثبات الوصیه، الطبعه الرابعه، نجف، المطبعه الحیدریه، 1374 ه .ق، ص 225).
(2). مجلسى، همان کتاب، ج 50، ص 200؛ کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبه الصدوق، 1381 ه . ق، ج 1، ص 501؛ شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص 333؛ أَربلى، على بن عیسى، کشف الغمّه، تبریز، مکتبه بنى هاشمى، 1381 ه . ق، ج 3، ص 172.
(3). مجلسى، همان کتاب، ص 129.
(4). ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابى طالب احضار امام به سامرأ را در سال 234 مى داند (چون اقامت امام در سامرّأ را، بیست سال، و وفات آن حضرت را در سال 254 مى داند که طبعاً انتقال امام به سامرّأ، مصادف با سال 234 مى شود) و مرحوم شیخ مفید در ارشاد (ص 333) مى نویسد: متوکل نامه را در سال 243 به امام نوشت، ولى روایت کلینى در این زمینه نشان مى دهد که در سال 243 نسخهاى از نامه متوکل، توسط یکى از شیعیان از «یحیى بن هرثمه» اخذ شده است (کافى، ج 1، ص 501) بنابر این سال یاد شده، تاریخ اخذ آن نسخه بوده است نه تاریخ احضار امام به پایتخت. از جهت سیاسى نیز نظر ابن شهر اشوب استوارتر به نظر مى رسد، زیرا با توجه به این که آغاز خلافت متوکل در سال 232 بوده، بعید به نظر مى رسد که او مدت یازده سال، از فعالیتهاى امام غافل بماند، یا آن را نادیده بگیرد.
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1390.
متوکل براى زیر نظر گرفتن امام هادى(علیه السلام) از روش نیاکان پلید خود استفاده مى کرد و در صدد بود به هر وسیله ممکن فکر خود را از طرف حضرت راحت کند. مأمون از طریق وصلتى که با حضرت جواد(علیه السلام) برقرار کرد، توانست کنترل و سانسور را حتى در درون خانه امام بر قرار سازد و تمام حرکات و ملاقاتهاى حضرت را زیر نظر داشته باشد. پس از شهادت امام جواد(علیه السلام) و جانشینى امام «هادى» به جاى پدر، ضرورت اجراى چنین نقشه اى بر خلیفه وقت کاملاً روشن بود، زیرا اگر امام در مدینه اقامت مى کرد و خلیفه به او دسترسى نمى داشت، قطعاً براى حکومت جابرانه او خطر جدى در بر مى داشت. اینجا بود که کوچکترین گزارشى درباره خطر احتمالى امام، خلیفه را به شدت نگران ساخت و منجر به انتقال امام به سامرا گشت. توضیح اینکه:
«عبدالله بن محمد هاشمى»، فرماندار وقت مدینه، طى نامه اى خلیفه را به شدت از فعالیتهاى سیاسى امام نگران ساخت و پایگاه اجتماعى آن حضرت را براى متوکل تشریح کرد، (1) ولى حضرت با ارسال نامه اى براى متوکل ادعاهاى «عبدالله» را رد کرد و از او به متوکل شکایت کرد.
متوکل مانند اغلب سیاستمداران جهان، با یک حرکت مزورانه و دو پهلو، از یک طرف «عبدالله بن محمد» را از کار برکنار کرد و از طرف دیگر به کاتب دربار خویش دستور داد نامه اى به حضرت بنویسد که بر حسب ظاهر علاقه متوکل را نسبت به امام(علیه السلام) بیان مى کرد، ولى در واقع دستور جلب محترمانه! حضرت بود. نامه بدین مضمون بود:
«به نام خدا، پس از حمد و ثناى خداوند، امیر المؤمنین شما را خوب مى شناسد، شخصیت، بزرگوارى و نسبت و قرابت شما را با رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) رعایت مى کند، و تنها هدف او جلب رضایت و خشنودى خداوند و شما است. اکنون دستور دادند که طبق درخواست شما فرمانده جنگ و امام جمعه شهر، «عبدالله بن محمد»، که مرتکب خلاف اهانت به شما شده است، برکنار و به جاى او «محمد بن فضل» منصوب شود. او دستور دارد در برابر امر شما مطیع بوده در تکریم و تعظیم شما نهایت سعى و کوشش را به عمل آورد تا بدان وسیله به خدا و رسول او و امیرالمؤمنین (متوکل) تقرب جوید.
امیر المؤمنین مشتاق دیدار شما است تا تجدید عهدى صورت گیرد، اگر مایل به زیارت خلیفه باشید و به آن علاقه دارید مى توانید به اتفاق خانواده و دوستان و علاقه مندان حرکت کنید. برنامه سفر به اختیار خودتان است، هرجا خواستید توقف نمایید. در صورت تمایل، خدمتگزار خلیفه، «یحیى بن هرثمه»، ملازم رکاب خواهد بود و به خدمتگزارى شما مفتخر خواهد شد، زیرا شما نزد ما محترمید و ما شدیداً به شما علاقه مندیم. والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته. (2)
بدون تردید امام از سوء نیت متوکل آگاه بود، ولى چاره اى جز رفتن به سامرّاء نداشت، زیرا قبول نکردن دعوت متوکل سندى در تأیید گفتار سعایت کنندگان مى شد و باعث تحریک بیشتر متوکل مى گردید و بهانه بیشترى به دست او مى داد که تضییقات و مشکلات فراوانى را براى حضرت فراهم کند. دلیل اینکه امام از نیت شوم متوکل آگاه بود و به ناچار به این سفر اقدام نمود، جملاتى است که امام بعدها در سامرّاء مى فرمود: «مرا از مدینه با اکراه با سامرّاء آوردند». (3)
در هر حال امام نامه دعوت را دریافت داشت و ناگزیر همراه «یحیى بن هرثمه» عازم سامرّاء گردید. (4)
پی نوشت:
(1). مجلسى، بحار الأنوار، الطبعه الثانیه، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1395 ه . ق، ج 50، ص 200، شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص 333. علاوه بر عبدالله بن محمد، طبق نقل مسعودى، «بریحه عباسى» نیز، که مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرمین (مکه و مدینه) بود، بارها به متوکل نوشت: اگر احتیاجى به حرمین دارى، على بن محمد را از آنجا اخراج کن، زیرا او مردم را به سوى خود دعوت مى کند و گروه انبوهى به او گرویده اند (اثبات الوصیه، الطبعه الرابعه، نجف، المطبعه الحیدریه، 1374 ه .ق، ص 225).
(2). مجلسى، همان کتاب، ج 50، ص 200؛ کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبه الصدوق، 1381 ه . ق، ج 1، ص 501؛ شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص 333؛ أَربلى، على بن عیسى، کشف الغمّه، تبریز، مکتبه بنى هاشمى، 1381 ه . ق، ج 3، ص 172.
(3). مجلسى، همان کتاب، ص 129.
(4). ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابى طالب احضار امام به سامرأ را در سال 234 مى داند (چون اقامت امام در سامرّأ را، بیست سال، و وفات آن حضرت را در سال 254 مى داند که طبعاً انتقال امام به سامرّأ، مصادف با سال 234 مى شود) و مرحوم شیخ مفید در ارشاد (ص 333) مى نویسد: متوکل نامه را در سال 243 به امام نوشت، ولى روایت کلینى در این زمینه نشان مى دهد که در سال 243 نسخهاى از نامه متوکل، توسط یکى از شیعیان از «یحیى بن هرثمه» اخذ شده است (کافى، ج 1، ص 501) بنابر این سال یاد شده، تاریخ اخذ آن نسخه بوده است نه تاریخ احضار امام به پایتخت. از جهت سیاسى نیز نظر ابن شهر اشوب استوارتر به نظر مى رسد، زیرا با توجه به این که آغاز خلافت متوکل در سال 232 بوده، بعید به نظر مى رسد که او مدت یازده سال، از فعالیتهاى امام غافل بماند، یا آن را نادیده بگیرد.
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1390.