طلب شفاعت از غیر خدا و مساله شرک
پرسش :
آیا شفاعت خواستن از غیر خداوند، شرک نیست؟!
پاسخ :
شفاعت در لغت به معناى «ضمیمه کردن چیزى به چیز دیگر و جفت نمودن آن» است(1) و در اصطلاح مذهبى به معناى کمک کردن اولیاى خدا (پیامبران، امامان و مردم صالح و درستکار) براى نجات افرادى است که در طول زندگى مرتکب لغزش هایى شده اند.(2) بدین معنا که اولیای الهی ـ تحت شرایطی ـ برای رساندن بندگان به فیض رحمت و مغفرت الهی و دست گیری و نجات آنان از عذاب جهنّم واسطه می شوند.(3)
هنگامی که صحبت از «شفاعت» به میان می آید ممکن است این سوال به ذهن برسد که چگونه این موضوع با اصل «توحید» منافات نمی یابد؟ چگونه می توان پذیرفت که یک نبی یا یک ولی از انبیاء یا اولیای الهی بتواند در نظام جزا و پاداش و عقاب و عذاب خداوند دخالت کند و برای سعادتمند شدن عده ای از بندگان خدا شفیع و واسطه شود؟!
به خصوص اینکه در قرآن مجید، آیات متعددی وجود دارد که ظاهرا پذیرش چنین شفاعتی را برای انبیاء و اولیاء الهی نفی می کند. برای مثال در آیه 4 سوره سجده می بینیم که موضوع شفاعت منحصر در خداوند شده و گفته شده که (هیچ سرپرست و شفاعت کننده ای جز خدا نیست)؛ «مَالَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لَا شَفِیعٍ» و در آیه 44 سوره زمر نیز در بیانی مشابه، همین موضوع مورد تأکید قرار می گیرد: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعا»؛ (بگو: تمام شفاعت از آن خداست).
علاوه بر این آیات، دسته ای دیگر از آیات قرآن نیز وجود دارند که شریک ساختن هر موجودی غیر از خداوند را در موضوع شفاعت ردّ می کنند. برای مثال در آیه 43 سوره زمر کسانی که غیر از خدا کسی را به شفاعت گرفته اند با این بیان نکوهش می شوند که: (آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفته اند)؛ «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاء» و یا می بینیم در آیه 18 سوره یونس موضوع طلب شفاعت از غیر خداوند در کنار موضوع شرک در عبادت قرار می گیرد و گفته می شود: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»؛ (آنها غیر از خدا چیزهایى را مى پرستند که نه به آنان زیان مى رساند و نه سودى مى بخشد و مى گویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!).
در پاسخ به این سوال، قبل از هر چیز توضیحی راجع به «ماهیت شفاعت» می دهیم و ابعاد آن را به دقت و روشنی بیان می کنیم:
ماهیت شفاعت، وساطت در بخشش است نه بخشش مستقل.
شفیع کسی را نمی بخشد، بلکه از خدا تقاضا می کند که بنده ای دیگر را ببخشد. معتقدان شفاعت هم نمی گویند که شفیعان آنها را ببخشند بلکه از شفیعان تقاضا می کنند که نزد خداوند واسطه بخشش باشند؛ به عبارت دیگر برای شفاعت طلبان استغفار کنند. استغفار هم یک دستور قرآنی است؛ چنانکه خداوند در آیه 64 سوره نساء می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»؛ (ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر به این منظور که به فرمان خدا از وى اطاعت شود، و اگر این مخالفان هنگامى که به خود ستم مى کردند [و فرمانهاى خدا را زیر پا مى گذاردند] به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى کردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى کرد خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند).
این آیه پاسخ کسانى که توسل جستن به پیامبر و یا امام را نوعی شرک مى پندارند روشن مى کند؛ زیرا این آیه صریحا مى گوید که آمدن به سراغ پیامبر(صلی الله علیه و آله) و او را بر در درگاه خدا شفیع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهکاران مؤثر است، و موجب پذیرش توبه، و رحمت الهى است. اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پیامبر(ص) شرک بود، چگونه ممکن بود که قرآن چنین دستورى را به گنهکاران بدهد! البته افراد خطاکار باید نخست خود توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس براى قبول توبه خود از استغفار پیامبر(ص) نیز استفاده کنند. بدیهى است پیامبر(ص) آمرزنده گناه نیست، او تنها مى تواند از خدا طلب آمرزش کند.(4)
بعداز روشن شدن معنای دقیق «شفاعت»، تفسیر صحیح آیاتی را که از آنها مخالفت با شفاعت برداشت شده، بیان می کنیم.
با این بیان مشخص می شود که شفاعت اولیاء و انبیای الهی که به اذن خداوند صورت می گیرد به هیچ وجه اشکالی ندارد. آنچه اشکال دارد اعتقاد به شفاعت مستقلانه و بدون اذن الهی است که ما نیز آن را باطل می دانیم.
به هر حال، شفاعت اولا فرع بر درک و فهم و شعور است و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت. در آیه 43 در پاسخ مشرکین و بت پرستان تصریح می شود که: (به آنها بگو: آیا از آنها شفاعت مى طلبید هر چند مالک چیزى نباشند و حتى درک و شعورى براى آنها نباشد)؛ «قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ». خطاب این آیه به مشرکان و بت پرستان است و به آنها می گوید: اگر از بت هاى سنگى و چوبى شفاعت مى طلبند آنها نه مالکیت و حاکمیتی دارند، و نه عقل و شعوری. آنها باید رو به سوی کسی آورند که مالکیت و حاکمیت تمام عالم هستى براى او است و تمام خطوط به او منتهى مى گردد. لذا در آیه 44 این موضوع مورد تصریح قرار می گیرد که (بگو تمام شفاعت از آن خدا است)؛ «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعا». به این خاطر که (مالکیت و حاکمیت آسمان ها و زمین از آن او است و سپس همه شما به سوى او باز مى گردید)؛«لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».(6)
با این توضیحات روشن می شود که بیان این آیات از «انحصار شفاعت نزد خداوند» و نکوهش کسانی که به دنبال شفیعی مستقل غیر از خدا هستند، تا چه اندازه ناظر به موضوع شفاعت اولیاء و انبیای الهی است!
آیه 18 سوره یونس نیز ناظر به بى ارزشی شفاعت بت ها است که با عبارت «لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ» بدان اشاره شده است. به طور کلی اعتقاد به شفاعت بت ها یکى از انگیزه هاى بت پرستى بود و چنان که در تواریخ آمده هنگامى که «عمرو بن لحى»، بزرگ عرب، براى استفاده از آب هاى معدنى شام و مداواى خویش به آن منطقه رفته بود وضع بت پرستان نظر او را به خود جلب کرد. هنگامى که دلیل این پرستش را از آنها پرسید به او گفتند این بت ها سبب نزول باران و حل مشکلات و شفاعت در پیشگاه خدا هستند و او نیز که یک مرد خرافى بود، تحت تاثیر قرار گرفت و خواهش کرد بعضى از بت ها را در اختیار او بگذارند تا به حجاز بیاورد و به این طریق بت پرستى در میان مردم حجاز رواج یافت. قرآن در این آیه در پاسخ این پندار می گوید (آیا شما خداوند را به چیزى خبر مى دهید که در آسمان ها و زمین سراغ ندارد)؛ «قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ». کنایه از اینکه اگر خدا چنین شفیعانى مى داشت، در هر نقطه اى از زمین و آسمان که بودند از وجودشان آگاه بود زیرا وسعت علم خداوند چنان است که کوچکترین ذره اى در آسمان و زمین نیست مگر اینکه از آنها آگاهى دارد.(7)
به هر حال این توضیح به خوبی نشان می دهد که نفی شدن موضوع «شفاعت» در این آیه هیچ ربطی به شفاعت انبیاء و اولیای الهی که به اذن خداوند صورت می گیرد ندارد.
این اذن و اجازه در شفاعت موضوعی است که در بسیاری از آیات قرآن مورد تصریح قرار گرفته است. آیاتی چون آیه 3 سوره یونس:«ما مِنْ شَفیعٍ الّا مِنْ بَعْدِ اذْنِهِ»؛ (هیچ شفاعت کننده اى نیست مگر بعد از اذن و اجازه پروردگار)، یا آیه 255 سوره بقره یعنی: «مَنْ ذَا الَّذى یَشْفَعُ عِنْدَهُ الّا بِاذْنِهِ»؛ (کیست که در نزد او شفاعت کند جز به فرمان او)، یا آیه 28 سوره انبیاء که: «یَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ الّا مَنْ اذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا»؛ (در آن روز شفاعت هیچ کس سودى نمى بخشد جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضى است). آیات دیگری نیز از قرآن مجید بر این حقیقت گواهی می دهند.
لازم به ذکر است که افرادی مورد شفاعت شافعین قرار می گیرند که غالب اعمالشان مورد رضایت پروردگار باشد و الّا از نعمت شفاعت محروم خواهند شد. در همین راستا امام صادق(علیه السلام) نیز در توصیه ای به شیعیان درباره موضوع شفاعت می فرماید: (آگاه باشید، هیچ کس حتی ملک مقرّب و پیامبران و افراد پایین تر از آنها نمى تواند از شما در مقابل پروردگار دفاع کنند، پس هر کس می خواهد به شفاعت شافعین برسد باید آن را در رضایت الهی جستجو نماید و بدانید احدی از خلق الله نمی تواند به رضایت الهی برسد مگر با فرمان برداری از او ...)؛ «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ یُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ شَیْئاً لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مَنْ دُونَ ذَلِکَ فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ تَنْفَعَهُ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیَطْلُبْ إِلَى اللَّهِ أَنْ یَرْضَى عَنْهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ أَحَداً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ لَمْ یُصِبْ رِضَا اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِه...».(8)
پس برای شفاعت قرار گرفتن باید برای اصلاح نفس و انجام اعمال خیر کوشش کنیم.
از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم، مسأله شفاعت، وسیله مهمّى است براى تربیت افراد و بازگرداندن گنهکاران به راه راست و تشویق به پاکى و تقوا و احیاى امید در دل آنان. چرا که مسأله شفاعت تنها در مورد کسانى است که شایستگى آن را داشته باشند؛ یعنى آلودگى آنها در حدّى نباشد که رابطه خود را با شفیعان به کلّى قطع کرده باشند. مسأله شفاعت به گنهکاران هشدار می دهد تمام پل ها را پشت سر خود خراب نکنند و راهى براى بازگشت براى خود بگذارند و لیاقت شفاعت را از دست ندهند.(9) به عبارتی، شفاعت نه تنها شرک نبوده بلکه شرک ستیز است. زیرا خداوند تصریح نموده است که اگر هر گناهی ـ با توبه یا شفاعت ـ بخشیده شوند، شرک بخشیده نخواهد شد.(10)
پینوشتها:
(1). مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانى، حسین بن محمد، دار القلم، بیروت، ۱۴۱۲هـ. ق، ص ۴۵۷.
(2). پاسخ به پرسش هاى مذهبى، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات مدرسه امیرالمومنین(علیه السلام)، قم، 1377هـ.ش، چاپ اول، ص 238.
(3). الهیات، سبحانی، جعفر، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، 1412هـ.ق، چاپ سوم، ج ۴، ص ۳۴۴.
(4). رک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ. ش، چاپ سی و دوم، ج 3، ص 450-452.
(5). سوره زمر، آیه 3.
(6). رک: تفسیر نمونه، همان، ج 19، ص 479 تا 481.
(7). همان، ج 8، ص 249 تا 251.
(8). الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب، تحقیق/ تصحیح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دارالکتب الإسلامیة، تهران، 1407هـ.ق، چاپ چهارم، ج 8، ص 11.
(9). اعتقاد ما، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات نسل فردا، قم، 1376هـ.ش، ص 36.
(10). سوره نساء، آیه 48.
منبع: آیین رحمت
شفاعت در لغت به معناى «ضمیمه کردن چیزى به چیز دیگر و جفت نمودن آن» است(1) و در اصطلاح مذهبى به معناى کمک کردن اولیاى خدا (پیامبران، امامان و مردم صالح و درستکار) براى نجات افرادى است که در طول زندگى مرتکب لغزش هایى شده اند.(2) بدین معنا که اولیای الهی ـ تحت شرایطی ـ برای رساندن بندگان به فیض رحمت و مغفرت الهی و دست گیری و نجات آنان از عذاب جهنّم واسطه می شوند.(3)
هنگامی که صحبت از «شفاعت» به میان می آید ممکن است این سوال به ذهن برسد که چگونه این موضوع با اصل «توحید» منافات نمی یابد؟ چگونه می توان پذیرفت که یک نبی یا یک ولی از انبیاء یا اولیای الهی بتواند در نظام جزا و پاداش و عقاب و عذاب خداوند دخالت کند و برای سعادتمند شدن عده ای از بندگان خدا شفیع و واسطه شود؟!
به خصوص اینکه در قرآن مجید، آیات متعددی وجود دارد که ظاهرا پذیرش چنین شفاعتی را برای انبیاء و اولیاء الهی نفی می کند. برای مثال در آیه 4 سوره سجده می بینیم که موضوع شفاعت منحصر در خداوند شده و گفته شده که (هیچ سرپرست و شفاعت کننده ای جز خدا نیست)؛ «مَالَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لَا شَفِیعٍ» و در آیه 44 سوره زمر نیز در بیانی مشابه، همین موضوع مورد تأکید قرار می گیرد: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعا»؛ (بگو: تمام شفاعت از آن خداست).
علاوه بر این آیات، دسته ای دیگر از آیات قرآن نیز وجود دارند که شریک ساختن هر موجودی غیر از خداوند را در موضوع شفاعت ردّ می کنند. برای مثال در آیه 43 سوره زمر کسانی که غیر از خدا کسی را به شفاعت گرفته اند با این بیان نکوهش می شوند که: (آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفته اند)؛ «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاء» و یا می بینیم در آیه 18 سوره یونس موضوع طلب شفاعت از غیر خداوند در کنار موضوع شرک در عبادت قرار می گیرد و گفته می شود: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»؛ (آنها غیر از خدا چیزهایى را مى پرستند که نه به آنان زیان مى رساند و نه سودى مى بخشد و مى گویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!).
در پاسخ به این سوال، قبل از هر چیز توضیحی راجع به «ماهیت شفاعت» می دهیم و ابعاد آن را به دقت و روشنی بیان می کنیم:
ماهیت شفاعت، وساطت در بخشش است نه بخشش مستقل.
شفیع کسی را نمی بخشد، بلکه از خدا تقاضا می کند که بنده ای دیگر را ببخشد. معتقدان شفاعت هم نمی گویند که شفیعان آنها را ببخشند بلکه از شفیعان تقاضا می کنند که نزد خداوند واسطه بخشش باشند؛ به عبارت دیگر برای شفاعت طلبان استغفار کنند. استغفار هم یک دستور قرآنی است؛ چنانکه خداوند در آیه 64 سوره نساء می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»؛ (ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر به این منظور که به فرمان خدا از وى اطاعت شود، و اگر این مخالفان هنگامى که به خود ستم مى کردند [و فرمانهاى خدا را زیر پا مى گذاردند] به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى کردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى کرد خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند).
این آیه پاسخ کسانى که توسل جستن به پیامبر و یا امام را نوعی شرک مى پندارند روشن مى کند؛ زیرا این آیه صریحا مى گوید که آمدن به سراغ پیامبر(صلی الله علیه و آله) و او را بر در درگاه خدا شفیع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهکاران مؤثر است، و موجب پذیرش توبه، و رحمت الهى است. اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پیامبر(ص) شرک بود، چگونه ممکن بود که قرآن چنین دستورى را به گنهکاران بدهد! البته افراد خطاکار باید نخست خود توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس براى قبول توبه خود از استغفار پیامبر(ص) نیز استفاده کنند. بدیهى است پیامبر(ص) آمرزنده گناه نیست، او تنها مى تواند از خدا طلب آمرزش کند.(4)
بعداز روشن شدن معنای دقیق «شفاعت»، تفسیر صحیح آیاتی را که از آنها مخالفت با شفاعت برداشت شده، بیان می کنیم.
جواز شفاعت غیر خدا، با اذن الهی
درباره آیه 4 سوره سجده که در آن بیان شده که «هیچ سرپرست و شفاعت کننده ای جز خدا نیست» می گوییم: «شفاعت» هر چند از ناحیه پیامبران و اولیاء الهى باشد، اما باز هم به ذات پاک پروردگار برمى گردد؛ زیرا با اذن خداوند صورت می گیرد. جواز چنین شفاعتی در سومین آیه از سوره یونس بیان شده است که می فرماید: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»؛ (هیچ شفاعت کننده اى جز بعد از اجازه او نخواهد بود).با این بیان مشخص می شود که شفاعت اولیاء و انبیای الهی که به اذن خداوند صورت می گیرد به هیچ وجه اشکالی ندارد. آنچه اشکال دارد اعتقاد به شفاعت مستقلانه و بدون اذن الهی است که ما نیز آن را باطل می دانیم.
نفی شفاعت بتهای فاقد شعور
درباره آیات 43 و 44 سوره زمر نیز که به طلب شفاعت بت پرستان از بتها اشاره شده است، سخن از انحراف مشرکان در مساله شفاعت به میان آمده تا به آنها ثابت شود که مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات آدمى است؛ نه بت هاى فاقد شعور. زیرا یکى از بهانه هاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها این بود که مى گفتند: (ما آنها را به خاطر این مى پرستیم که شفیعان ما نزد اللَّه بوده باشند)؛ «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى».(5)به هر حال، شفاعت اولا فرع بر درک و فهم و شعور است و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت. در آیه 43 در پاسخ مشرکین و بت پرستان تصریح می شود که: (به آنها بگو: آیا از آنها شفاعت مى طلبید هر چند مالک چیزى نباشند و حتى درک و شعورى براى آنها نباشد)؛ «قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ». خطاب این آیه به مشرکان و بت پرستان است و به آنها می گوید: اگر از بت هاى سنگى و چوبى شفاعت مى طلبند آنها نه مالکیت و حاکمیتی دارند، و نه عقل و شعوری. آنها باید رو به سوی کسی آورند که مالکیت و حاکمیت تمام عالم هستى براى او است و تمام خطوط به او منتهى مى گردد. لذا در آیه 44 این موضوع مورد تصریح قرار می گیرد که (بگو تمام شفاعت از آن خدا است)؛ «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعا». به این خاطر که (مالکیت و حاکمیت آسمان ها و زمین از آن او است و سپس همه شما به سوى او باز مى گردید)؛«لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».(6)
با این توضیحات روشن می شود که بیان این آیات از «انحصار شفاعت نزد خداوند» و نکوهش کسانی که به دنبال شفیعی مستقل غیر از خدا هستند، تا چه اندازه ناظر به موضوع شفاعت اولیاء و انبیای الهی است!
آیه 18 سوره یونس نیز ناظر به بى ارزشی شفاعت بت ها است که با عبارت «لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ» بدان اشاره شده است. به طور کلی اعتقاد به شفاعت بت ها یکى از انگیزه هاى بت پرستى بود و چنان که در تواریخ آمده هنگامى که «عمرو بن لحى»، بزرگ عرب، براى استفاده از آب هاى معدنى شام و مداواى خویش به آن منطقه رفته بود وضع بت پرستان نظر او را به خود جلب کرد. هنگامى که دلیل این پرستش را از آنها پرسید به او گفتند این بت ها سبب نزول باران و حل مشکلات و شفاعت در پیشگاه خدا هستند و او نیز که یک مرد خرافى بود، تحت تاثیر قرار گرفت و خواهش کرد بعضى از بت ها را در اختیار او بگذارند تا به حجاز بیاورد و به این طریق بت پرستى در میان مردم حجاز رواج یافت. قرآن در این آیه در پاسخ این پندار می گوید (آیا شما خداوند را به چیزى خبر مى دهید که در آسمان ها و زمین سراغ ندارد)؛ «قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ». کنایه از اینکه اگر خدا چنین شفیعانى مى داشت، در هر نقطه اى از زمین و آسمان که بودند از وجودشان آگاه بود زیرا وسعت علم خداوند چنان است که کوچکترین ذره اى در آسمان و زمین نیست مگر اینکه از آنها آگاهى دارد.(7)
به هر حال این توضیح به خوبی نشان می دهد که نفی شدن موضوع «شفاعت» در این آیه هیچ ربطی به شفاعت انبیاء و اولیای الهی که به اذن خداوند صورت می گیرد ندارد.
ملاک جواز شفاعت اولیاء الهی
به طور کلی منظور از آیاتی که «شفاعت» را نفی مى کنند، آن نوع از شفاعت است که بت پرستان ادّعا می کردند؛ امّا شفاعتی که به اذن پروردگار و توسط انبیاء و اولیای الهی صورت می گیرد به هیچ وجه در قرآن انکار نشده است. زیرا شفاعت در اصل از آن خداست و آن انبیاء و اولیاء با اذن و اجازه خدا از این حقّ مطلق استفاده مى نمایند و بدیهی است که این اذن به کلی شائبه «شرک» و «استقلال» آنها در شفاعت را زائل می کند.این اذن و اجازه در شفاعت موضوعی است که در بسیاری از آیات قرآن مورد تصریح قرار گرفته است. آیاتی چون آیه 3 سوره یونس:«ما مِنْ شَفیعٍ الّا مِنْ بَعْدِ اذْنِهِ»؛ (هیچ شفاعت کننده اى نیست مگر بعد از اذن و اجازه پروردگار)، یا آیه 255 سوره بقره یعنی: «مَنْ ذَا الَّذى یَشْفَعُ عِنْدَهُ الّا بِاذْنِهِ»؛ (کیست که در نزد او شفاعت کند جز به فرمان او)، یا آیه 28 سوره انبیاء که: «یَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ الّا مَنْ اذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا»؛ (در آن روز شفاعت هیچ کس سودى نمى بخشد جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضى است). آیات دیگری نیز از قرآن مجید بر این حقیقت گواهی می دهند.
لازم به ذکر است که افرادی مورد شفاعت شافعین قرار می گیرند که غالب اعمالشان مورد رضایت پروردگار باشد و الّا از نعمت شفاعت محروم خواهند شد. در همین راستا امام صادق(علیه السلام) نیز در توصیه ای به شیعیان درباره موضوع شفاعت می فرماید: (آگاه باشید، هیچ کس حتی ملک مقرّب و پیامبران و افراد پایین تر از آنها نمى تواند از شما در مقابل پروردگار دفاع کنند، پس هر کس می خواهد به شفاعت شافعین برسد باید آن را در رضایت الهی جستجو نماید و بدانید احدی از خلق الله نمی تواند به رضایت الهی برسد مگر با فرمان برداری از او ...)؛ «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ یُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ شَیْئاً لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مَنْ دُونَ ذَلِکَ فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ تَنْفَعَهُ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیَطْلُبْ إِلَى اللَّهِ أَنْ یَرْضَى عَنْهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ أَحَداً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ لَمْ یُصِبْ رِضَا اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِه...».(8)
پس برای شفاعت قرار گرفتن باید برای اصلاح نفس و انجام اعمال خیر کوشش کنیم.
از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم، مسأله شفاعت، وسیله مهمّى است براى تربیت افراد و بازگرداندن گنهکاران به راه راست و تشویق به پاکى و تقوا و احیاى امید در دل آنان. چرا که مسأله شفاعت تنها در مورد کسانى است که شایستگى آن را داشته باشند؛ یعنى آلودگى آنها در حدّى نباشد که رابطه خود را با شفیعان به کلّى قطع کرده باشند. مسأله شفاعت به گنهکاران هشدار می دهد تمام پل ها را پشت سر خود خراب نکنند و راهى براى بازگشت براى خود بگذارند و لیاقت شفاعت را از دست ندهند.(9) به عبارتی، شفاعت نه تنها شرک نبوده بلکه شرک ستیز است. زیرا خداوند تصریح نموده است که اگر هر گناهی ـ با توبه یا شفاعت ـ بخشیده شوند، شرک بخشیده نخواهد شد.(10)
پینوشتها:
(1). مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانى، حسین بن محمد، دار القلم، بیروت، ۱۴۱۲هـ. ق، ص ۴۵۷.
(2). پاسخ به پرسش هاى مذهبى، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات مدرسه امیرالمومنین(علیه السلام)، قم، 1377هـ.ش، چاپ اول، ص 238.
(3). الهیات، سبحانی، جعفر، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، 1412هـ.ق، چاپ سوم، ج ۴، ص ۳۴۴.
(4). رک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ. ش، چاپ سی و دوم، ج 3، ص 450-452.
(5). سوره زمر، آیه 3.
(6). رک: تفسیر نمونه، همان، ج 19، ص 479 تا 481.
(7). همان، ج 8، ص 249 تا 251.
(8). الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب، تحقیق/ تصحیح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دارالکتب الإسلامیة، تهران، 1407هـ.ق، چاپ چهارم، ج 8، ص 11.
(9). اعتقاد ما، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات نسل فردا، قم، 1376هـ.ش، ص 36.
(10). سوره نساء، آیه 48.
منبع: آیین رحمت