دوشنبه، 29 شهريور 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

دلیل یاری نکردن امام حسین علیه السلام توسط محمد بن حنفیه

پرسش :

چرا محمد بن حنفیه، امام حسین علیه السلام را در نهضت کربلا یاری نکرد؟ آیا آنچه را که درباره وی می گویند که ادعای امامت داشت صحیح است؟


پاسخ :
قضاوت در باره شخصیت و فضایل ایمانی و اخلاقی محمد بن حنفیه -با توجه به تحریفاتی که در طول تاریخ در باره شخصیت و جایگاه این مرد بزرگ صورت گرفته- جدا سخت است. اما با کنکاش و جست و جو از لابلای شواهد و قراین پراکنده در منابع تاریخی می توان گوشه هایی از ابعاد تاریخ زندگی او را باز کاوی نمود. از جمله چیزهایی که در باره این فرزند امام علی (ع) به صورت خلاصه می توان گفت؛ این است که وی انسان بسیار وارسته؛ مورد عنایت و علاقه امام علی و حسنین (ع) بود؛ به امامت آن بزرگواران اعتقاد داشت؛ وی نه تنها هیچ گونه ادعای امامت نداشت، بلکه همچون سربازی فداکار در خدمت امام علی و امام حسن و حسین (ع) بود.

درباره علت حضور نداشتن وی در کربلا، یکی از دلایل، این است که چون قیام امام حسین با شهادت همراه بوده و تحقق آن هدف بزرگ امام با همین تعداد یارانی که او را همراهی کردند تحقق می یافت، لذا امام صلاح ندیدند در نبردی که نتیجه اش شهادت تمام یاران است، همه مردان و فرزندان بیت امامت در آن حضور داشته باشند. دلیل دیگر بیماری وی بوده است، و دلیل سوم این که وی از طرف امام حسین مأمور بوده که در غیاب آن حضرت در مدینه بماند و خبرهای آنجا را برای حضرتش بفرستد.
 
برای شناخت هرچه بیشتر شخصیت محمد بن حنفیه بررسی مباحث زیر ضروری است:
نخست بیان مقدمه ای در باره ترور شخصیت مردان خاندان امامت که مخالفان در طول تاریخ انجام داده اند.
پس از آن:
۱ – بیان علاقه محمد بن حنفیه به پدر بزرگوارش امام علی و علاقه متقابل امام به وی
۲ – علاقه و محبتش به امام حسن و علاقه متقابل آن حضرت نسبت به او
۳ – علاقه و محبتش به امام حسین و علاقه متقابل امام حسین نسبت به وی
۴ – علاقه محمد بن حنفیه به قیام کنندگان و خون خواهان ائمه (ع)
۵ – علاقه اش به امام سجاد (ع)
با بررسی و تبیین این مسائل به شخصیت این فرزند امام علی (ع) پی خواهیم برد، ان شاء الله.
 

برخورد تاریخ با مردان منسوب به خاندان امام علی علیه السلام

بی گمان تحلیل و بررسی تمام شواهد و قراین بیانگر این حقیقت، به زمان بیشتری نیاز دارد که در توان این مختصر نیست؛ از این رو به برخی از حقایق در این مجال اکتفا خواهیم کرد.

الف. مشهور است که کتاب های تاریخی طبق نظر و خواسته حکام و سلاطین نوشته شده است، به گونه ای که خدشه ای به احساسات و وجهه حکومت آنها وارد نکند؛ از این رو ابن هشام به سبک خود در اختصار و خلاصه کردن سیره ابن اسحاق می گوید: “من برخی از چیزهایی را که ابن اسحاق در این کتاب آورده ذکر نمی کنم؛ از آن چیزهایی که از رسول خدا در آنها اثر و نشانه ای نیست، و درباره آنها شاهدی از قرآن وجود ندارد، و یا تفسیری برای او نیست … همین طور اشعاری که نزد شعرا شناخته شده نیست، و چیزهایی که برخی از مردم از آنها کراهت دارند.[۱]

بدون تردید منظور ابن هشام از مردم در این جا (یسوء بعض الناس) حکام و سلاطین هستند و گرنه قانع کننده نیست که انگیزه ابن هشام در این تحریف تاریخ، مراعات احساسات و عواطف مردم عادی باشد.
 
ب. با مطالعه تاریخ مشاهده می شود که برخی از مورخان سبک ابن هشام را نپیموده، اما به جهت عوامل متعددی طبق خواسته زمام داران، تاریخ را نوشته اند. به عنوان مثال زمانی که مورخان تصریح دارند که امام حسین (ع) از اولین روز خلافت یزید با بیعت وی مخالفت کرد و خطاب به ولید حاکم مدینه فرمود: “ما از اهل بیت نبوت، معدن رسالت، محل نزول ملائک و … هستیم، و یزید فردی فاسد، فاسق، شارب خمر، قاتل  انسان های بی گناه، متظاهر به فسق و … است. شخصی مانند من با فردی مثل یزید بیعت نخواهد کرد.[۲]

این حرف صریح را تحریف کرده و به حضرتش نسبت می دهند که وی از ولید خواسته تا او را نزد یزید ببرند. بدیهی است که این تحریف واضح و روشن، طبق مذاق و خواسته حاکم و خلیفه زمان نوشته شده است. بنابراین وقتی که مورخان، تاریخ روشن امام حسین (ع) را این گونه تحریف کرده و خلاف جلوه می دهند، پس تکلیف دیگران روشن است!
 
ج. تعدادی از تاریخ نویسان و  راویان؛ به دلیل ترس از سلطه قدرت و استبداد حاکمان، فضایل امام علی (ع) را انکار کرده و در مقابل فضایل آن حضرت و اهل بیت (ع) در صدد برآمدند تا برای سلاطین، فضایل درست کنند و شأن آنها را بالا ببرند؛[۳] از این رو، به یقین می توان گفت که تاریخ در باره اهل بیت (ع) به ویژه فرزندان امام علی به دور از انصاف برخورد کرده است؛ لذا به ناچار باید از شواهد و قراین پراکنده در منابع تاریخی برای شناخت شخصیت محمد بن حنفیه بهره جست. این قراین عبارت اند از:
 
۱ – علاقه محمد بن حنفیه به پدر بزرگوارش امام علی علیه السلام و علاقه امام به وی
کسی که این موضوع را دنبال کند، زمانی که روایات متفرق و پراکنده در مصادر شیعه و سنی را -به جهت سانسور خبری که در باره ائمه ایجاد شده بود- بررسی کند، متوجه این مسئله خواهد شد که امام علی (ع) به فرزندش علاقه زیاد داشته به گونه ای که در برخی از سخنانش می فرماید: کسی که دوست داشته باشد در دنیا و آخرت به من احسان و نیکی کند، پس به محمد پسرم خوبی کند.[۴]

صاحب کتاب الاتحاف وصیت امام (ع) را نقل کرده که در آن چنین آمده است: سپس به محمد حنفیه نگاه کرد و فرمود: آیا به خاطر سپردی آنچه را که به برادرانت سفارش کردم؟ گفت بلی. فرمود: پس من به تو سفارش می کنم، به مثل آن. سفارش می کنم تو را به گرامی داشتن برادرانت، به جهت حق بزرگی که بر تو دارند. از دستورات آنها پیروی کن، بدون نظر و مشورت آنان هیچ کاری را قطعی نکن. پس فرمود: به شما (حسنین) سفارش می کنم در باره او (ابن حنفیه)؛ چرا که او برادر شما[۵] و پسر پدرتان است و می دانید که پدرتان او را دوست می دارد.[۶]

این فراز از وصیت امام نه تنها بیانگر شدت علاقه و محبت آن حضرت به محمد بن حنفیه است، بلکه حکایت از تلاش امام به محکم کردن علاقه بین او و برادرانش دارد.
 
در این فرصت، مناسب است به یک وصیت بسیار طولانی امام علی (ع) که شیخ صدوق آن را نقل کرده، و بیانگر نگاه ویژه آن حضرت به پسرش محمد حنفیه است را بیان کنیم. از آن جا که این وصیت بسیار طولانی است مقداری از ابتدا و مقداری از انتهای آن را بیان می کنیم: “و فرمود امیر مؤمنان (ع) در وصیتی به فرزندش محمد بن حنفیه: ای پسرم بر حذر باش از این که بر آرزوهای دنیا اعتماد کنی؛ چرا که آرزوها … اگر دوست داری خیر دنیا و آخرت را به دست آری، طمعت را از آنچه که در دستان مردم است، قطع کن.[۷]

بدیهی است که این وصیت از آخرین وصایای امام است که به وضوح بیانگر علاقه مندی امام علی (ع) به محمد بن حنفیه و عنایت به شکل دادن شخصیت او و راهنمایی او به مسیر اهل بیت (ع) است، به گونه ای که امام -با تمام مشکلات، اشتغالات و دغدغه هایی که داشته- به بیان این وصیت طولانی می پردازد.
 
۲ – علاقه و محبتش به امام حسن علیه السلام و علاقه متقابل آن حضرت نسبت به وی
شواهد و قراین این ادعا فراوان است که در این جا نمونه هایی از این موضوع را بیان می کنیم.

۲-۱ – معروف است که امام علی شدیدا مواظب جان حسنین بود؛ زیرا که استمرار امامت از یک سو و بقای نسل پیامبر (ص) از سوی دیگر، در گرو زنده ماندن این دو بزرگوار بود. این بود که امام (ع) محمد بن حنفیه را به مأموریت های خطرناک می فرستاد؛ از این جهت برخی که می خواستند تا میان ابن حنفیه و برادرانش اختلاف بیندازند و یا – در صورت خوش گمانی به آنان – تلاش داشتند که دلیل رفتار متفاوت امیر المؤمنین را دریابند؛ از او می پرسیدند: چگونه پدرت تو را به مأموریت های خطیر می فرستد، و حسنین را نمی فرستد؟! موضع گیری ابن حنفیه در مقابل این سخنان تفرقه انگیز حکایت از ارادت و ایمانش به آن دو بزرگوار و تصمیم پدرش دارد. زمانی که در پاسخ به آنها می گوید: آن دو برادرم  چشمان پدر هستند و من دست او، پدرم با دست خویش از چشمانش محافظت می کند.[۸]
 
۲-۲ – هنگامی که امام حسن (ع) در حال احتضار قرار گرفت، قنبر را صدا زد و فرمود محمد بن حنفیه را بخوان، قنبر می گوید هنگامی که به ابن حنفیه گفتم امام تو را طلب نمود، گفت آیا اتفاقی رخ داده است؟ گفتم به سراغ امام حسن برو، وی با عجله با من آمد، خدمت حضرت رسید، سلام کرد، پس امام حسن به او فرمود: بنشین … ای محمد پسر علی، من بر تو از حسادت نمی ترسم، همانا خداوند کافران را به این صفت توصیف فرمود. و راهی برای نفوذ شیطان بر تو قرار نداد … پس محمد بن حنفیه خطاب به برادرش گفت: تو امام و آقای من و راه من به سوی پیامبری. به خدا سوگند، دوست داشتم قبل از این که این کلام را از شما بشنوم مرگ به سراغم آید.[۹]

این سخن بیانگر مراتب ایمان ابن حنفیه و اعتقاد وی به امامت برادرانش می باشد[۱۰] و گواهی امام حسن نسبت به محمد بن حنفیه که وی از حسادت به دور است و شیطان را راه نفوذی به سوی او نیست، و وی مصداق این قول خدای متعال است که: شیطان را بر بندگان من سلطه ای نیست.[۱۱]دلیل واضحی بر بزرگواری این شخصیت دارد.
 
۲-۳ – هنگامی که امام حسن به شهادت رسید، محمد بن حنفیه در سوگ آن حضرت با کلمات مملو از احساس و عاطفه از ته دل و سرشار از حزن و اندوه حضرتش را توصیف کرد.

یعقوبی در این باره می گوید: هنگامی که بدن امام حسن را در میان کفن قرار دادند، محمد بن حنفیه چنین گفت: ای ابا محمد خداوند تو را رحمت کند، به خدا قسم زندگیت مایه عزت و مرگت مایه هدایت است، چه خوب روحی در بدن تو قرار دارد و چه خوب بدنی است بدن تو که در کفن پیچیده شده؛ چرا چنین نباشد در حالی که تو از سلاله هدایتی، هم پیمان اهل تقوایی، پنجمین اصحاب کسایی، از دست حق تغذیه شدی، در بیت اسلام تربیت یافتی، از پستان ایمان شیر خوردی، پاکیزه زندگی کردی و پاک از دنیا رفتی. بر تو درود و رحمت خدا… .[۱۲]

اگر کسی که با دقت نظر به سخنان ابن حنفیه در سوگ برادرش بنگرد که چگونه برادرش را با کلمات مختصر و در نهایت ایجاز توصیف کرد، سخن او را دربردارنده بهترین مزایاو فضایل خواهد یافت، و خواهد دید که چگونه سراینده، حق برادر فقیدش را ادا می کند هنگام توصیف بدن و روح پاک ، نسب او.. و چه کسی آشناتر از ابن حنفیه به امام راحل است؟[۱۳]
 
۳ – علاقه و محبت محمد بن حنفیه به امام حسین علیه السلام و علاقه متقابل آن حضرت نسبت به وی
گواه این علاقه طرفینی مطالبی است که در ادامه می آید:

۱-۳ – از امام باقر (ع) نقل شده است که امام حسین در محضر امام حسن به جهت احترامش حرف نمی زد و محمد بن حنفیه در محضر امام حسین این گونه بود.[۱۴]
۲-۳ – سبط بن جوزی در تذکره الخواص نقل می کند: “زمانی که محمد بن حنفیه از سفر امام حسین (ع) با خبر شد، در حال وضو بوده و فراوان گریست “. این خود گواه بر علاقه شدید محمد حنفیه به امام حسین و بزرگ اهل بیت خود است.[۱۵]

۳-۳ – گفت و گوی محمد حنفیه با امام حسین آن گونه که طبری نقل کرده است: “برادرم تو محبوب ترین و عزیزترین مردم نزد من هستی و …”.[۱۶]
از آنچه بیان شد جایگاه محمد بن حنفیه نزد پدر بزرگوارش امام علی و برادرانش حسنین (ع)، نیز جایگاه و منزلت آن بزرگواران نزد او روشن شد.
اما این سؤال همچنان باقی است که چرا محمد بن حنفیه امام حسین را در سفر به کربلا همراهی نکرد؟
 

فلسفه حضور نداشتن محمد بن حنفیه در کربلا

این سؤالی است که بسیار مطرح می شود، چنان که در متن پرسش آمده است. برای روشن شدن پاسخ،این مسئله را باید از چند زاویه بررسی نمود:

۱ – از آن رو که قیام امام حسین با شهادت همراه بوده و تحقق آن هدف بزرگ امام با همین تعداد افرادی که او را همراهی کردند تحقق می یافت، لذا امام صلاح ندیدند در نبردی که نتیجه اش شهادت تمام یاران است، همه مردان و فرزندان بیت امامت در این معرکه حضور داشته باشند. این نظر را شاهدی که همان سخن محمد بن حنفیه باشد تأیید می کند: همانا اصحاب و یارانش با اسم و اسم پدران نزد ما نوشته شده اند.[۱۷]

۲ – نظر دیگر این است که او هنگام هجرت امام، بیمار بود، در نوع بیماری اش اختلاف است.[۱۸]

۳ – نظر سوم که پذیرش آن منطقی تر است، آن است که امام، برادرش را در غیاب خود در مدینه به مأموریت مهمی گماشت. برای این نظریه چند شاهد وجود دارد:
الف. علامه مجلسی و علامه محسن امین می گویند. امام برادرش را برای در جریان قرار گرفتن تحرکات دشمنان در مدینه گذاشت. هنگامی که ابا عبدالله با اهل بیت و یارانش از مدینه به سوی مکه حرکت کرد، برادرش را در مدینه گذاشت به عنوان نیروی اطلاعاتی تا کوچک ترین تحرکات دشمن و آنچه را که در مدینه می گذرد به اطلاع امام برساند:
“اما تو در مدینه نمی مانی، مگر این که چشم من در مدینه باشی و چیزی از کارهای آنها را از من مخفی نکنی”.[۱۹]
این نمونه دلیلی است که امام او را به این امر مهم مکلف نمود. طبیعی است که امام در مهم ترین شهر از مناطق اسلامی یعنی مدینه، نیرویی بگمارد تا از وقایع آن جا بی اطلاع نباشد.
 
ب. شاهد دوم: آخرین نامه امام به محمد بن حنفیه است. مورخان می گویند آخرین نامه ای که امام نوشته است، نامه به برادرش ابن حنفیه بود. ابن قولویه از امام باقر (ع) چنین نقل می کند: امام حسین از کربلا به محمد بن حنفیه نوشت: بسم اللّه الرحمن الرحیم از حسین بن علی به محمد بن علی از کربلا، اما بعد، دنیا انگار نبوده و آخرت هرگز از بین رفتنی نیست.[۲۰]

بنابراین، اگر امام از برادرش -به جهت شرکت نکردن در نهضت کربلا- ناراضی بود، هرگز آخرین نامه اش را به او نمی نوشت.
 
ج. شاهد سوم: جدیت و تلاش ابن حنفیه نسبت به قیام هایی است که به انگیزه خون خواهی امام حسین می شد، اگر وی در یاری نکردن ابا عبد الله مقصر بود، باید در زمان حیاتش به او اعتراض می شد که چرا امام را یاری نکردی، در حالی که محمد بن حنفیه از مختار به جهت تأخیر در کشتن عمر بن سعد گله مند بود. آیت الله خویی (ره) در این باره می گوید: محمد بن حنفیه در جلسه ای که با شیعیان نشسته بود، از مختار به جهت تأخیر در قتل عمر بن سعد گله می کرد. سخنش تمام نشده بود که سر دو نفر را نزد او حاضر کردند، پس سر به سجده گذاشت و دست به دعا برداشت و گفت: خدایا این روز را برای مختار فراموش مفرما، او را بهترین پاداش از اهل بیت محمد (ص) عطا فرما، پس به خدا سوگند بعد از این دیگر از مختار گله ای ندارم.[۲۱]
 
د. نمونه چهارم: وقتی که تاریخ را بررسی می کنیم به نصوص تاریخی بر می خوریم که امام سجاد (ع) عمویش را به نیابت از خود برای مساعدت و همفکری با قیام ها وکیل کرد. متن نامه امام سجاد چنین است: ای عمو، اگر برده ای زنگی نسبت به ما اهل بیت تعصب داشته باشد بر مردم واجب است او را مساعدت کنند. به تحقیق من تو را مسئول این کار نمودم هر طور که صلاح می دانی عمل کن.[۲۲]
 
سپردن سرپرستی کارهای قیام از سوی امام سجاد به عمویش ابن حنفیه بهترین راه و شیوه بود؛ چرا که وی از جانب حکام متهم به مبارزه علیه حکومت آنها نبود، و چیزی وجود نداشت که برای دشمنان سوء ظن ایجاد کند زیرا او دنبال امامت خویش نبود، در حالی که امام سجاد از سوی حکومت تحت نظارت بود، به اعتبار این که ولی دم شهدای کربلا است. و لیاقت امامت را دارد؛ به جهت علم، تقوا و شرافتش. و از جاسوسان حکومت، مخفی نبود که گروهی از شیعیان به امامتش معتقد بودند؛ بدین جهت بود که امامهمانطور که از جان خود در برابر تهدیدهای امویان محافظت می کرد، راه خود را نیز برای احیای دین و زمینه سازی برای حکومت های عادل ادامه دادو از پی گیری تحرکات برای خون خواهی اهل بیت لحظه ای کوتاه نیامد.[۲۳] کسی که دقت کند خواهد یافت که انجام این امر ممکن نبود مگر با تلاش های محمد بن حنفیه.
 

نسبت ادعای امامت به محمد بن حنفیه

از مطالبی که بیان شد شخصیت فردی و اجتماعی محمد بن حنفیه و جایگاهش در تاریخ روشن شد. با تمام این مشخصات و ویژگی های که برایش بیان شد،اعتقاد به  معصوم بودنش از خطا و اشتباه نداریم. اینگونه است که می بینیم آیت الله خوئی (ره) عالم رجالی و فقیه متبحر می گوید روایتی را که خدشه ای به ایمان محمد حنفیه وارد کند نیافتیم. و حتی روایتی را که درباره ادعای امامت محمد حنفیه بوده و روایتی صحیح است نیز ایمان او را زیر سؤال نخواهد برد. وی می گوید : روایت از نظر سند صحیح است و دال بر ایمان محمد حنفیه و اعتقاد او به امامت امام سجاد (ع) دارد.[۲۴]
 
به عقیده ما نظر آیت الله خوئی درست است؛ چراکه اگر کسی در این روایت دقت کند به ویژه در فراز اول آن عبارات مؤدبانه و کلمات زیبایی از محمد حنفیه در باره پسر برادرش امام سجاد (ع) خواهد یافت و در انتهای روایت نیز به وضوح بیان شده که وی در نهایت متوجه لغزش خویش شده و امامت امام سجاد را پذیرفته، آن جا که روایت می گوید: پس محمد بن حنفیه برگشت و ولایت علی بن حسین را پذیرفت.[۲۵]
 
پی‌نوشت‌ها:
[۱] ابن هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافری، السیره النبویه، ج ۱، ص ۴، تحقیق، مصطفى السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفه، بی تا.
[۲] ابن اعثم، أبو محمد أحمد الکوفى، کتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۴، تحقیق، علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۱،ق، ۱۹۹۱م.
[۳] در این باره کافی است به ده ها نمونه که علامه امینی در موسوعه ای با عنوان غلو در فضائل آورده، رجوع کنید.
[۳]کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۰۰، دار الکتب الاسلامیه، طهران، ۱۳۶۵هـ ش؛ مجلسی نیز این را در بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۷۴، موسسه الوفاء بیروت، ۱۴۰۴ق، ذکر کرده است.
[۴]کافی، ج۱، ص۳۰۰؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۷۴٫
[۵] در فتوح ابن اعثم، ج ۴، ص ۲۸ با این عبارت آمده است “أوصیت أخاکما بکما و أوصیکما به”.
[۶] طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج ۵، ص ۱۴۷، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷ق،۱۹۶۷م.
[۷]شیخ صدوق، ابو جعفر، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۸۴- ۲۹۲، جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۳هـ. ق.
[۸] ابن العماد الحنبلی، شهاب الدین ابو الفلاح الدمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج ۱، ص ۳۳۱، تحقیق، الأرناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، ۱۴۰۶ق ۱۹۸۶م.
[۹]بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۷۶- ۱۷۷؛ کافی، ج ۱، ص ۳۰۰.
[۱۰]در یک روایت دیگر به امامت امام حسین اشاره می کند که ما به جهت اختصار از ذکر آن خود داری می کنیم.
[۱۱]الحجر، ۴۲.
[۱۲] یعقوبى، احمد بن أبی یعقوب بن جعفر، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۵، بیروت، دار صادر، بی تا.
[۱۳]نجفی، علی بن الحسین الهاشمی، محمد بن الحنفیه، ص ۹۴، تحقیق، المؤسسه الاسلامیه للبحوث و المعلومات، دار الهدى، چاپ اول، ۱۴۲۴هـ. ق.
[۱۴]بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۱۹.
[۱۵]تذکره الخواص، ص ۲۱۷، به نقل از نجفی، علی بن الحسین الهاشمی، محمد بن الحنفیه، ص۱۰۰.
[۱۶]تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۴۱.
[۱۷] بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۶؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ج ۴، ص ۵۳، انتشارات علامه، قم، ۱۳۷۹هـ. ق.
[۱۸] ر.ک: محمد بن الحنفیه، ص ۱۰۹- ۱۱۲، به نقل از شیخ جعفر، النقدی، السیده زینب الکبرى، ص ۹، چنان که مهنا بن سنان عن رجال علامه لاهیجی، ص ۱۱۹ نسخه خطی، نقل کرده است.
[۱۹] ر.ک: بحار الأنوار، ج ۳۲۹ص ۴۴؛ أعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۸۸ ، دار التعارف للمطبوعات، بیروت.
[۲۰] قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، ص ۷۵، انتشارات مرتضویه، نجف، ۱۳۵۶هـ ق.
[۲۱] خوئی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، ج ۱۸، ص۱۰۰، نقل از بحار الانوار، باب أحوال المختار، ج ۴۵.
[۲۲] بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۶۵.
[۲۳] حسینی جلالی، سیّد محمّد رضا، جهاد الامام السجاد، ص ۲۳۶- ۲۳۷، چاپ دوم، ۱۴۱۷هـ. ق.
[۲۴] معجم ‏رجال‏الحدیث، ج ۱۶، ص ۵۰٫
[۲۵] ر.ک: الکافی، ج ۱، کتاب الحجه ۴، ص ۸۱، ح ۵.

منبع: اسلام کوئست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ مرتبط