چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

بعضی از مورّخان و محدّثان همسران متعدّدى به حضرت مجتبى(ع) نسبت داده، نوشته اند كه آن حضرت همسران متعدّدى تزويج مى كرد و پس از اندكى آنها را طلاق مى داد و به جاى آن ها زنان ديگرى اختيار مى نمود; بطورى كه اين موضوع زبانزد مردم بود، آيا اين موضوع صحّت دارد؟


پاسخ :
از آنجا كه بررسى جوانب زندگى و شخصيّت هر فردى به روشن شدن نقاط مبهم زندگى او كمك مى كند، خوب است پيش از هر چيز جوانب زندگى و اخلاق امام مجتبى(عليه السلام) را - ولو بسيار مختصر - بررسى كنيم و پرده از چهره حقيقتى شخصيّت آن حضرت كنار بزنيم تا در پرتو آن، حقيقت مطلب روشن گردد.
پيشواى دوّم در پاكترين و برجسته ترين خاندان چشم به جهان گشود و تحت تربيت و پرورش اميرمؤمنان(عليه السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) بزرگ شد.
حضرت مجتبى(عليه السلام) از جهات مختلف شخصيّتى برجسته و صفاتى ممتاز داشت. او يك مرد الهى بود كه از تمام امكانات خود - نه براى بهره بردارى بيشتر از لذّات زندگى، بلكه - در راه جلب خشنودى پروردگار و رسيدگى به حال بيچارگان و محرومان اجتماع استفاده مى كرد.
او در طول عمر خود بيست و پنج بار به زيارت خانه خدا رفت و با وجود آن كه مركب سوارى در اختيار داشت، پياده و گاه پابرهنه راهپيمايى مى كرد تا در پيشگاه پروردگار بيشتر ابراز ادب و خضوع كند.(1)
در عصر او هيچ كس از لحاظ كثرت عبادت و نيايش و توجّه به خدا به پايه او نمى رسيد و هرگاه نام خدا را مى برد و يا به ياد روز رستاخيز و عوالم پس از مرگ مى افتاد دگرگونى خاصّى به او دست مى داد. هنگام گرفتن وضو و موقع نيايش، حالت روحى و جذبه معنوى عميقى كه فقط در مردان الهى مى توان مشاهده نمود پيدا مى كرد و چون به منظور راز و نياز با خدا به مسجد مى رسيد، با سوز و گداز خاصّى زبان به مناجات و اعتذار به پيشگاه خدا باز مى كرد; او هرگز خدا را فراموش نمى نمود.(2)
اين گوشه بسيار مختصرى از بزرگى ها و پاكى هاى پيشواى دوّم است كه به تفصيل در كتب مربوط به اين قسمت بيان شده است.
با توجّه به اين حقايق، قابل قبول نيست كه شخصى داراى چنين اخلاق و رفتار و چنين زندگى كه در سراسر عبادت و كوشش در راه خداست - آن چنان كه بعضى از مورّخان مبالغه جو نوشته اند - علاقه و توجّه خارج از حدّ متعارف به مسأله ازدواج و زناشويى از خود نشان دهد.

فرزندان امام
از شواهد زنده اين موضوع، تعداد فرزندان آن حضرت است كه طبق نوشته مورّخان، اگر آن حضرت همسران زيادى اختيار كرده بود، لازمه اش اين بود كه فرزندان زيادى هم داشته باشد در صورتى كه چنين نيست; بالاترين رقم را در مورد فرزندان امام مجتبى(عليه السلام) ابن جوزى نوشته است كه 23 نفر مى باشد.(3)
يعقوبى فرزندان آن حضرت را هشت نفر;(4)
ابن شهر آشوب سيزده پسر و يك دختر;(5)
ابن خشاب يازده پسر و يك دختر;(6)
طبرسى شانزده پسر و يك دختر;(7)
و مرحوم شيخ مفيد كه در اين گونه مباحث بيش از ديگران دقّت و تحقيق داشته، تعداد فرزندان آن حضرت را جمعاً پانزده نفر (اعم از دختر و پسر) مى داند.(8)
صاحب كتاب «العدد» كه بنا به نقل مرحوم علاّمه مجلسى همسران زيادى براى آن حضرت نوشته است، در عين حال فرزندان حضرت مجتبى(عليه السلام) را بيش از پانزده نفر ننوشته است.(9)
بدين ترتيب طبق تصريح مورّخان، امام مجتبى(عليه السلام) حدّاكثر بيش از بيست و سه فرزند نداشته است و اين نشان مى دهد كه موضوع تعدّد زوجات آن حضرت به آن صورت كه در پاره اى از كتاب ها به چشم مى خورد كاملا بى اساس است.
در زمان ما نيز كسانى يافت مى شوند كه اين اندازه اولاد داشته باشند - بدون آن كه زنان زيادى بگيرند - و احتمال اين كه آن حضرت همسران زيادى داشته ولى عقيم بوده اند و يا به علل ديگرى فرزندى به دنيا نياورده اند نيزبسيار ضعيف است و اين گونه احتمالات در بررسى موضوعات و مسائل تاريخى فاقد ارزش مى باشد.
آيا با توجّه به اين تعداد فرزندان، دروغ بودن نسبت صدها همسر به امام حسن(عليه السلام) روشن به نظر نمى رسد؟ و آيا با توجّه به اين سند تاريخى، نبايد گفت كه اين گونه اخبار دروغين، ساخته و پرداخته عمّال بنى اميّه است كه در جعل اخبار سابقه فراوانى داشتند؟ و ما نبايد دانسته و ندانسته در مسير اين گونه اخبار مجعول قرار گرفته و با نقل آنها به دشمنان خاندان پيامبر(عليه السلام)كمك كنيم!
علاوه بر اين مورّخانى كه تعداد زنان حضرت امام مجتبى(عليه السلام) را زياد نوشته اند، از تعيين نام آنها و يا نام قبيله آنها فرومانده اند و فقط چند تن از دانشمندان به ذكر نام همسران معدودى اكتفا كرده اند كه ما ذيلا به نحوه تزويج آنها اشاره خواهيم كرد.
خنده آورتر آن كه برخى از محدثّان كه به نحو مبالغه آميزى ده ها همسر به آن حضرت نسبت داده اند، نوشته اند كه پس از شهادت حضرت، همه آن زنها، پاى برهنه در تشييع جنازه امام شركت كردند.(10)
بى پايگى اين سخن از آن جا پيداست كه شركت زنان، آن هم پاى برهنه در ميان نامحرمان، معلوم نيست از نظر اسلام تا چه پايه درست است؟
اگر چنين چيزى در محيط مدينه صورت مى گرفت; آيا فقهاى اهل تسنّن كه همواره دنبال دستاويزى جهت خرده گيرى از اهل بيت مى گشتند، آن را به باد انتقاد نمى گرفتند؟
بعلاوه، زنانى كه به واسطه طلاق از شوهران خود جدا مى شوند، از نظر عاطفى نه تنها هيچ گونه همبستگى با شوهران سابق خود ندارند، بلكه درباره آنها به شدّت دچار افكار منفى مى شوند; بنابر اين چگونه قابل قبول است زنانى كه پيوند ازدواج آنها مدّتى پيش قطع شده بود، در تشييع جنازه شركت كنند؟
آيا اين موضوع ثابت نمى كند كه تعداد همسران آن حضرت نيز از اين قبيل است؟!

حلّ مسأله
آنچه در اين زمينه به نظر مى رسد اين است كه اگر فرض كنيم اين عددهاى بزرگ حقيقت داشته است، بايد بگوييم مسلمانان آن عصر به واسطه علاقه خاصّى كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) داشتند، مى خواستند به افتخار خويشاوندى و قرابت با پيامبر نايل گردند و چون پيشواى دوّم، نوه بزرگ آن حضرت و فرزند ارشد اميرمؤمنان بود، گاهى دختران خود را داوطلبانه به حضرت مجتبى(عليه السلام) تزويج مى كردند و تنها به تشريفات عقد شرعى اكتفا مى نمودند. بنابر اين آنها زنان افتخارى پيشواى دوّم محسوب مى شدند كه صرفاً روى جهت فوق با حضرت وصلت مى كردند.
و نيز به احتمال قوى، عدّه اى از زنانى كه به نام همسران آن حضرت در تاريخ ثبت شده است، زنان بى پناهى بودند كه امام مجتبى(عليه السلام)تكفّل آنها را به عهده گرفته بود و براى آن كه تحقير نشوند، برحسب ظاهر آنها را تزويج مى نمود.(11)
يك شاهد اين معنا، جريانى است كه «ابن جوزى» دانشمند معروف جهان تسنّن نقل مى كند و خلاصه آن از اين قرار است:
يكى از مسلمانان به نام «عبدالله بن عامر» همسر خود را طلاق داد، پس از پايان عدّه، امام مجتبى(عليه السلام) او را تزويج كرد.
بعد از مدّتى عبدالله براى گرفتن امانتى كه نزد همسر سابقش بود به خانه امام(عليه السلام)مراجعه كرد، امام(عليه السلام) فرمود: «من براى اين، همسر مطلّقه تو را تزويج كردم كه در اين مدّت كدورتى كه ميان شما به وجود آمده بود برطرف گردد، اينك آماده ام او را طلاق بدهم تا زندگى مشترك خود را از نو آغاز كنيد».(12)


1. مناقب، ج 4، ص 11 - كشف الغّمه، ج 2، ص 124 - تاريخ الخلفاء البداية و النّهاية - با توجّه به فاصله شهر مدينه تا مكّه، اهمّيّت قضيه روشن مى شود.
2. اعيان الشّيعه، ج 4، بخش 1، ص 12.
3. تذكره، ص 214.
4. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 216.
5. مناقب ج 4، ص 29.
6. طبق نقل شبلنجى در نور الابصار ص 124.
7. ارشاد، چاپ قديم.
8. اعلام الورى، ص 212.
9. بحار، ج 44، ص 173.
10. رامش افزاى، نوشته عبدالله المحدّث (طبق مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 30)
11. صلح الحسن، ص 26.
12. تذكره ابن جوزى، ص 210.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.