پرسش :
آيا زنان از نظر عقل و ايمان ناقص هستند؟
پاسخ :
يكى از شبهاتى كه پيرامون موضوع زن همواره مطرح مىشود، مضمون روايتى در نهجالبلاغه است كه در آن از زنها به بدى ياد كرده و فرموده است:
»معاشر الناس، انّ النّساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فأمّا نقصان ايمانهنّ، فقعودهنّ عن الصلاة والصّيام فى أيام حيضهنّ، وأمّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتين كشهادة الرجل الواحد، وأمّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهنّ على الأنصاف من مواريث الرجال ...»(1)
زن، ايمانش ناقص است، زيرا در ايام عادت از نماز و روزه محروم است، عقلش كم است، زيرا شهادت دو زن معادل يك مرد است، و حظّ مالى او نيز نصف سهميه مرد است. مشابه اين مضمون از رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز رسيده است.(2)
براى پاسخ به اين شبهه لازم است مقدمهاى در مورد زمينه ستايشها و نكوهشهايى كه در بعضى از آيات و روايات آمده است ذكر شود.
گاهى حادثه و يا موضوعى، در اثر يك سلسله عوامل تاريخى، زمان، مكان، افراد، شرايط و علل و اسباب آن، ستايش يا نكوهش مىشود، معناى ستايش يا نكوهش بعضى حوادث و يا امور جنبى يك حادثه، اين نيست كه اصل طبيعت آن شىء، قابل ستايش و يا مستحق نكوهش مىباشد، بلكه احتمال دارد زمينه خاصى سبب اين ستايش يا نكوهش شده است. مثلاً اگر از قبيلهاى ثناء و ستايش به عمل آمده، احتمال دارد در اثر آن باشد كه مردان خوبى در آن عصر از اين قبيله برخاستهاند، و شايد در فاصلهاى كم ورق برگردد، افراد ديگرى از آن قبيله برخيزند كه مورد نكوهش واقع شوند. و گاهى به عكس، در يك سرزمين افرادى مورد نكوهش قرار مىگيرند، بعد طولى نمىكشد كه افراد شايان ستايشى از آن سرزمين برمىخيزند.
در همين ايران شهرهايى بوده كه درباره آنها مذمتهاى فراوانى وارد شده است ليكن وقتى به بركت اهل بيت عليهم السلام شهروندان عوض شده، شهرها و بلاد نيز جزو بلاد نمونه و برجسته اين كشور شدهاند و افرادى از آن سرزمين برخاستهاند كه از نظر فضائل اخلاقى و علمى و نبوغ، ممتاز شدهاند. در نتيجه، مذمتها و نكوهشها تا ابد لازمه آن آب و خاك نبوده، بلكه مقطعى است. و دليلش آن است كه با يك تحوّل فكرى و اعتقادى، ممكن است نظر سابق برگردد.
بخشى از نكوهشهاى نهجالبلاغه راجع به زن، ظاهراً به جريان جنگ جمل برمىگردد، همان گونه كه از بصره و كوفه نيز در اين زمينه نكوهش شده است با اين كه بصره، رجال علمى فراوانى تربيت كرده و كوفه مردان مبارز و كمنظيرى را تقديم اسلام نموده و بسيارى از كسانى كه به خونخواهى سالار شهيدان - صلوات اللَّه وسلامه عليه - برخاستند از كوفه نشأت گرفتند، و هماكنون نيز كوفه جايى است كه به انتظار ظهور حضرت مهدى عليه السلام در آنجا نماز مىخوانند، مسجدى دارد كه مقامات بسيارى از صالحين و صديقين در آن واقع شده است و نمىتوان گفت كه چون مثلاً از كوفه يا از بصره نكوهش شده است، آن دو شهر براى هميشه و ذاتاً بد و سزاوار نكوهش مىباشند. قضاياى تاريخى در يك مقطع حساس زمينه ستايش يا نكوهش را فراهم مىكند و سپس با گذشت آن مقطع زمينه مدح و ذم نيز منتفى مىشود.
اين تحليل در اصل موضوع زن و بويژه در اين مورد خاص قابل دقت است. اصولاً اصرارى كه قرآن كريم درباره زنان پيامبر صلى الله عليه وآله دارد نشانه پيشبينى وحى از يك حادثه تلخ تاريخى است. اين كه قرآن با اصرار، به زنان پيامبر مىفرمايد:
» وقرن فى بيوتكنّ ولا تبرّجن تبرّج الجاهليّة الأُولى»(3)
و در خانههايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار نكنيد.
نشانه آن است كه صحنهاى را ذات اقدس اله پيشبينى مىكرده است. خداوند عالِم غيب و شهادت از آيندهاى باخبر بوده و زنان پيامبر را از ثمرات تلخ آن قيام بىجا، برحذر مىداشت، لذا فرمود در خانهها بنشينيد و خود را نشان ندهيد، تبرّج نكنيد و... ، كه علىرغم اين هشدارها، جنگ جمل پيش آمد و رو در روى ولىاللَّه مطلق حضرت على بن ابيطالب اميرالمؤمنين - عليه افضل صلوات المصلين - ، به مبارزه برخاستند. آن مقطع، يك سلسله نكوهشهايى را در پى داشت و يك سلسله ستايشهايى را به همراه داشت. از سرزمينى، يا از مردمى ستايش شده كه در آن صحنه، خوب عمل نموده و از گروهى و سرزمينى، نكوهش شده است چون در اين رُخداد، بد عمل كردهاند. بنابراين نبايد اين نكوهشها و ستايشها، به حساب گوهر شىء گذاشته شود. اگر طلحه و زبير در برابر ولىاللَّه مطلق ايستادند و مورد نكوهش قرار گرفتند، طبيعى است عايشه هم كه در مقابل حضرت قرار گرفت و افراد ديگرى هم كه به اين سانحه سنگين كمك كردند، مورد نكوهش قرار گيرند. بنابراين نبايد اين گونه از نكوهشها يا ستايشها به گوهر ذات برگردد، البته تأثير مقطعى آن محفوظ است.
روايتى كه در نهجالبلاغه وارد شده است، به عنوان يك قضيه حقيقيّه نيست، تقريباً نظير قضيه شخصيه يا قضيه خارجيه است، اصل قضيه اين است كه عايشه، اين جنگ را به راه انداخت. اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او بهپا نموده و سبب و محرك، او بوده است. چه اين كه ابن ابىالحديد معتزلى از بزرگان اهل سنّت قبول كرده است كه: «قد أخطأتْ» منتها توهّم او و امثال او اين است كه «تابت و ماتت تائبةً» ولى ديگران مىگويند «لم تمت تائبة». به هر صورت بعد از اين كه در جريان جنگ جمل، عايشه سوار شتر شد و طلحه و زبير را هم تحريك كرد و خونهاى فراوانى ريخته شد و سرانجام شكست خورد، اميرالمؤمنين - عليه افضل صلوات المصلين - اين سخنان را بيان فرمود.
همان گونه كه درباره همين جريان جنگ جمل و مردم بصره، خطبهاى با عنوان «فى ذمّ أهل البصرة بعد وقعة الجمل» در نهجالبلاغه آمده است كه:
»كنتم جند المرأة وأتباع البهيمة»(4)
شما سپاه زن بوديد - فرماندهى شما را عايشه به عهده داشت - ، و دنبالهرو حيوان چهارپايى شديد، يعنى آن شتر كه عايشه را مىبُرد، جلو حركت مىكرد و شما هم به دنبال آن ناآگاهانه حركت مىكرديد. مىفرمايد: شما ناآزموده اين كار را انجام داديد و به كار نپختهاى اقدام كرديد.
در خطبه 14 نيز كه همين گروه را مذمت مىكند، سرزمين بصره را مورد نكوهش قرار مىدهد و مىفرمايد: موقعيت جغرافيايى سرزمين شما بد است، از آسمان دور و به آب نزديك است و... .
پيروان شتر را مذمت كردن و نزديك به آب بودن نه براى آن است كه شتر بد است و يا در ساحل دريا قرار گرفتن بد است، بلكه براى آن است كه راكب و ساكن آن، در اين صحنه، بد رفتار نموده است. وگرنه وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه وآله نيز شتر سوار شد و در جريان مهاجرت، از مكه به مدينه آمد و هنگامى كه وارد مدينه شد فرمود:
»خلّوا سبيلها فاِنّها مأمورة»(5)
اهل مدينه از روى علاقه و اشتياق شتر پيامبر را به سوى منطقه و خانه خود هدايت مىكردند، و پيامبر صلى الله عليه وآله براى آن كه هيچ كس آزرده نشود فرمود: كارى به شتر نداشته باشيد، اين شتر مأموريت خدايى دارد هر جا كه خود اين شتر ايستاد و زانو زد و خوابيد من همانجا پياده مىشوم و شتر آمد در منزل ابوايوب كه در رديف مستمندترين مردم مدينه بود ايستاد.
پس به دنبال شتر رفتن يا سوار شتر شدن يا بر اساس حركت شتر كار كردن، به خودى خود مذمتى ندارد، بايد توجه كرد راكبش چه كسى و در چه قضيه و قصهاى است؟ آيا اگر خود حضرت امير - سلاماللَّه عليه - يا حضرت صديقه طاهره - سلاماللَّه عليها - سوار شتر يا اسب يا بغله شوند و عدهاى به دنبال ايشان حركت كنند مىتوان گفت كه پيروان شتر مذمومند يا پيروان اسب و بغله مذمومند؟
(1) نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 80.
(2) بحارالانوار، ج103، ص259.
(3) سوره احزاب، آيه 33.
(4) نهج البلاغه، خطبه 13 و14.
(5) بحارالانوار، ج19، ص108.
( آیةالله جوادی آملی ،زن در آئينه جلال و جمال، صفحات 367 ـ 372.)
يكى از شبهاتى كه پيرامون موضوع زن همواره مطرح مىشود، مضمون روايتى در نهجالبلاغه است كه در آن از زنها به بدى ياد كرده و فرموده است:
»معاشر الناس، انّ النّساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فأمّا نقصان ايمانهنّ، فقعودهنّ عن الصلاة والصّيام فى أيام حيضهنّ، وأمّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتين كشهادة الرجل الواحد، وأمّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهنّ على الأنصاف من مواريث الرجال ...»(1)
زن، ايمانش ناقص است، زيرا در ايام عادت از نماز و روزه محروم است، عقلش كم است، زيرا شهادت دو زن معادل يك مرد است، و حظّ مالى او نيز نصف سهميه مرد است. مشابه اين مضمون از رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز رسيده است.(2)
براى پاسخ به اين شبهه لازم است مقدمهاى در مورد زمينه ستايشها و نكوهشهايى كه در بعضى از آيات و روايات آمده است ذكر شود.
گاهى حادثه و يا موضوعى، در اثر يك سلسله عوامل تاريخى، زمان، مكان، افراد، شرايط و علل و اسباب آن، ستايش يا نكوهش مىشود، معناى ستايش يا نكوهش بعضى حوادث و يا امور جنبى يك حادثه، اين نيست كه اصل طبيعت آن شىء، قابل ستايش و يا مستحق نكوهش مىباشد، بلكه احتمال دارد زمينه خاصى سبب اين ستايش يا نكوهش شده است. مثلاً اگر از قبيلهاى ثناء و ستايش به عمل آمده، احتمال دارد در اثر آن باشد كه مردان خوبى در آن عصر از اين قبيله برخاستهاند، و شايد در فاصلهاى كم ورق برگردد، افراد ديگرى از آن قبيله برخيزند كه مورد نكوهش واقع شوند. و گاهى به عكس، در يك سرزمين افرادى مورد نكوهش قرار مىگيرند، بعد طولى نمىكشد كه افراد شايان ستايشى از آن سرزمين برمىخيزند.
در همين ايران شهرهايى بوده كه درباره آنها مذمتهاى فراوانى وارد شده است ليكن وقتى به بركت اهل بيت عليهم السلام شهروندان عوض شده، شهرها و بلاد نيز جزو بلاد نمونه و برجسته اين كشور شدهاند و افرادى از آن سرزمين برخاستهاند كه از نظر فضائل اخلاقى و علمى و نبوغ، ممتاز شدهاند. در نتيجه، مذمتها و نكوهشها تا ابد لازمه آن آب و خاك نبوده، بلكه مقطعى است. و دليلش آن است كه با يك تحوّل فكرى و اعتقادى، ممكن است نظر سابق برگردد.
بخشى از نكوهشهاى نهجالبلاغه راجع به زن، ظاهراً به جريان جنگ جمل برمىگردد، همان گونه كه از بصره و كوفه نيز در اين زمينه نكوهش شده است با اين كه بصره، رجال علمى فراوانى تربيت كرده و كوفه مردان مبارز و كمنظيرى را تقديم اسلام نموده و بسيارى از كسانى كه به خونخواهى سالار شهيدان - صلوات اللَّه وسلامه عليه - برخاستند از كوفه نشأت گرفتند، و هماكنون نيز كوفه جايى است كه به انتظار ظهور حضرت مهدى عليه السلام در آنجا نماز مىخوانند، مسجدى دارد كه مقامات بسيارى از صالحين و صديقين در آن واقع شده است و نمىتوان گفت كه چون مثلاً از كوفه يا از بصره نكوهش شده است، آن دو شهر براى هميشه و ذاتاً بد و سزاوار نكوهش مىباشند. قضاياى تاريخى در يك مقطع حساس زمينه ستايش يا نكوهش را فراهم مىكند و سپس با گذشت آن مقطع زمينه مدح و ذم نيز منتفى مىشود.
اين تحليل در اصل موضوع زن و بويژه در اين مورد خاص قابل دقت است. اصولاً اصرارى كه قرآن كريم درباره زنان پيامبر صلى الله عليه وآله دارد نشانه پيشبينى وحى از يك حادثه تلخ تاريخى است. اين كه قرآن با اصرار، به زنان پيامبر مىفرمايد:
» وقرن فى بيوتكنّ ولا تبرّجن تبرّج الجاهليّة الأُولى»(3)
و در خانههايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار نكنيد.
نشانه آن است كه صحنهاى را ذات اقدس اله پيشبينى مىكرده است. خداوند عالِم غيب و شهادت از آيندهاى باخبر بوده و زنان پيامبر را از ثمرات تلخ آن قيام بىجا، برحذر مىداشت، لذا فرمود در خانهها بنشينيد و خود را نشان ندهيد، تبرّج نكنيد و... ، كه علىرغم اين هشدارها، جنگ جمل پيش آمد و رو در روى ولىاللَّه مطلق حضرت على بن ابيطالب اميرالمؤمنين - عليه افضل صلوات المصلين - ، به مبارزه برخاستند. آن مقطع، يك سلسله نكوهشهايى را در پى داشت و يك سلسله ستايشهايى را به همراه داشت. از سرزمينى، يا از مردمى ستايش شده كه در آن صحنه، خوب عمل نموده و از گروهى و سرزمينى، نكوهش شده است چون در اين رُخداد، بد عمل كردهاند. بنابراين نبايد اين نكوهشها و ستايشها، به حساب گوهر شىء گذاشته شود. اگر طلحه و زبير در برابر ولىاللَّه مطلق ايستادند و مورد نكوهش قرار گرفتند، طبيعى است عايشه هم كه در مقابل حضرت قرار گرفت و افراد ديگرى هم كه به اين سانحه سنگين كمك كردند، مورد نكوهش قرار گيرند. بنابراين نبايد اين گونه از نكوهشها يا ستايشها به گوهر ذات برگردد، البته تأثير مقطعى آن محفوظ است.
روايتى كه در نهجالبلاغه وارد شده است، به عنوان يك قضيه حقيقيّه نيست، تقريباً نظير قضيه شخصيه يا قضيه خارجيه است، اصل قضيه اين است كه عايشه، اين جنگ را به راه انداخت. اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او بهپا نموده و سبب و محرك، او بوده است. چه اين كه ابن ابىالحديد معتزلى از بزرگان اهل سنّت قبول كرده است كه: «قد أخطأتْ» منتها توهّم او و امثال او اين است كه «تابت و ماتت تائبةً» ولى ديگران مىگويند «لم تمت تائبة». به هر صورت بعد از اين كه در جريان جنگ جمل، عايشه سوار شتر شد و طلحه و زبير را هم تحريك كرد و خونهاى فراوانى ريخته شد و سرانجام شكست خورد، اميرالمؤمنين - عليه افضل صلوات المصلين - اين سخنان را بيان فرمود.
همان گونه كه درباره همين جريان جنگ جمل و مردم بصره، خطبهاى با عنوان «فى ذمّ أهل البصرة بعد وقعة الجمل» در نهجالبلاغه آمده است كه:
»كنتم جند المرأة وأتباع البهيمة»(4)
شما سپاه زن بوديد - فرماندهى شما را عايشه به عهده داشت - ، و دنبالهرو حيوان چهارپايى شديد، يعنى آن شتر كه عايشه را مىبُرد، جلو حركت مىكرد و شما هم به دنبال آن ناآگاهانه حركت مىكرديد. مىفرمايد: شما ناآزموده اين كار را انجام داديد و به كار نپختهاى اقدام كرديد.
در خطبه 14 نيز كه همين گروه را مذمت مىكند، سرزمين بصره را مورد نكوهش قرار مىدهد و مىفرمايد: موقعيت جغرافيايى سرزمين شما بد است، از آسمان دور و به آب نزديك است و... .
پيروان شتر را مذمت كردن و نزديك به آب بودن نه براى آن است كه شتر بد است و يا در ساحل دريا قرار گرفتن بد است، بلكه براى آن است كه راكب و ساكن آن، در اين صحنه، بد رفتار نموده است. وگرنه وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه وآله نيز شتر سوار شد و در جريان مهاجرت، از مكه به مدينه آمد و هنگامى كه وارد مدينه شد فرمود:
»خلّوا سبيلها فاِنّها مأمورة»(5)
اهل مدينه از روى علاقه و اشتياق شتر پيامبر را به سوى منطقه و خانه خود هدايت مىكردند، و پيامبر صلى الله عليه وآله براى آن كه هيچ كس آزرده نشود فرمود: كارى به شتر نداشته باشيد، اين شتر مأموريت خدايى دارد هر جا كه خود اين شتر ايستاد و زانو زد و خوابيد من همانجا پياده مىشوم و شتر آمد در منزل ابوايوب كه در رديف مستمندترين مردم مدينه بود ايستاد.
پس به دنبال شتر رفتن يا سوار شتر شدن يا بر اساس حركت شتر كار كردن، به خودى خود مذمتى ندارد، بايد توجه كرد راكبش چه كسى و در چه قضيه و قصهاى است؟ آيا اگر خود حضرت امير - سلاماللَّه عليه - يا حضرت صديقه طاهره - سلاماللَّه عليها - سوار شتر يا اسب يا بغله شوند و عدهاى به دنبال ايشان حركت كنند مىتوان گفت كه پيروان شتر مذمومند يا پيروان اسب و بغله مذمومند؟
(1) نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 80.
(2) بحارالانوار، ج103، ص259.
(3) سوره احزاب، آيه 33.
(4) نهج البلاغه، خطبه 13 و14.
(5) بحارالانوار، ج19، ص108.
( آیةالله جوادی آملی ،زن در آئينه جلال و جمال، صفحات 367 ـ 372.)