پرسش :
غيبت از چه كساني جايز ميباشد؟
پاسخ :
زبان از نعمتهاي بزرگ خدا و لطائف عجيب خلقت و از احسانات با ارزش اوست. چه اينكه اين عضو از نظر جسم كوچك و در مقام طاعت و عصيان بسي بزرگ است. زبان داراي ميدان گستردهاي است كه اين خاصيت فراگيري در هيچ يك از اعضاء ديگر انسان يافت نميشود. و در خير و شرّ مجالي وسيع دارد. زبان همچون ديگر نعمتهاي خداوندي براي بهرهبرداري در جهت رشد و كمال به انسان ارزاني شده است. هر كس آن را به حال خود گذاشته، عنانش را رها نمايد، به هلاك و خسران گرفتار ميشود، چه اينكه حركت دادنش زحمتي و رها كردنش خرجي ندارد.
انسانها روزمره از راه سخن گفتن با يكديگر ارتباط برقرار ميكنند و ناخواسته در معرض گناهاني چون غيبت، دروغ و تهمت قرار ميگيرند. چه بسا اگر از حقيقت اين گناهان آگاه باشند، آنها را ترك ميكنند.
بنابراين سزاوار است كه انسان اين عضو را پيوسته تحت حكم عقل و شرع قرار دهد و با شناسايي موقعيتهاي مناسب از چنين نعمتي به درستي استفاده كند.
تعريف غيبت غيبت عبارت است از ذكر كردن يا فهماندن عيب و نقص كسي را به ديگران در غياب او و همچنين ياد كردن شخصي به آنچه كه كراهت و ناخوش دارد.
اقسام غيبت 1. گفتاري: كه مشهورترين نوع غيبت است، يعني انسان نقص كسي را به ديگري بگويد.
2. نوشتاري: يعني انسان، غيبت كسي را به جاي گفتن، بنويسد.
3. كرداري: فرد عيب كسي را با نمايش به ديگران بفهماند.
4. كنايي: كسي با استفاده از جملههايي كنايي، عيوب ديگري را در غياب او به ديگران بفهماند. مانند جملههايي: «خدا را شكر كه ما نمازمان را ترك نميكنيم»
5. اشارهاي: يعني با اشاره دست و ساير اعضاء، عيب ديگري را باز گويد كه اشاره ميتواند لفظي يا عملي باشد.
موارد جواز غيبت 1. متجاهر به فسق؛ غيبت كسي كه آشكارا گناه ميكند و از ارتكاب گناه پيش چشم مردم، باكي ندارد، جايز است در صورتي كه غيبت فقط نسبت به گناهي باشد كه آشكارا انجام ميدهد. اگر گناه ديگري نيز دارد كه پنهان است، غيبت از آن، جايز نيست، و اينكه فرد خودش اقرار به گناه داشته باشد پس اگر براي عمل خويش عذر صحيحي بياورد، غيبتش جايز نيست. و اگر شخصي در شهري خاص آشكارا گناهي انجام ميدهد نه در جاي ديگر، غيبتش در همان شهر جايز است نه در شهرهاي ديگر.
2. ستمگر: يعني بازگو كردن ستم ستمگر توسط مظلوم، با شرايط ذيل:
الف. نيت و قصد مظلوم از غيبت، دفع و رفع ظلم باشد. نه فقط براي كاستن از شخصيت و تحقير ظالم.
ب. مظلوم فقط اجازه دارد درباره ستمي كه در حق او شده است، سخن بگويد و اگر در غياب ظالم، عيبهاي ديگر او را كه با ظلمش ارتباطي ندارد، بيان كند، غيبتش جايز نيست.
ج. مظلوم فقط حق دارد نزد كسي بگويد كه هم توان كمك كردن به او را داشته باشد و هم اميد به ياري و حمايت او باشد.
3. بدعت گذار: يعني بازگو كردن بدعت شخص بدعت گذار در غيابش، به خاطر مصون ماندن مردم از گمراهي او است.
4. نصيحت مستشير (نصيحت كردن كسي كه خواهان مشورت است.)
اين استثناء در مواردي است كه بازنگفتن عيب و نقص كسي، ماية گرفتاري و دردسر مؤمن ديگري شود. و مفسدة بزرگي را ببار آورد. مانند اينكه مؤمني در مورد وضعيت خواستگاري درخواست تحقيق و مشورت ميكند. ضمناً اگر عدم ذكر عيب، كفايت ميكند، نبايد عيب را ذكر كند. مثلاً همين قدر كه بگويد: «صلاحت را در اين معامله نميدانم» كافي است.
5. رفع و دفع منكر: اگر فقط با غيبت بتوان گناه يا منكر مهمي را دفع كرد، بايد اين كار را انجام داد. براي نمونه كساني كه در دين بدعت ميگذارند، اگر تنها راه جلوگيري از عمل آنها، كه باعث انحراف افراد از مسير درست دين ميشود، بيان نقايص و عيوب مربوط به رفتار ناشايست آنها باشد بايد گفته شود.
6. جرح شاهد يا رواي: اگر فاسقي در دادگاه شهادت داد، براي اينكه قاضي بر اساس شهادت شاهد فاسق، رأي صادر نكند، جايز است فسق فاسق را براي قاضي بيان كرد (زيرا شهادت فاسق پذيرفته نميشود.) همچنين اگر فرد فاسقي، روايتي نقل كرده، به قصد اينكه فسق او را بشناسند و به قول او ترتيب اثر ندهند، ميتوان غيبت او را كرد.
7. آگاهي دادن: اگر انسان در غياب كسي در نفي كمال او سخني بر زبان آورد، ولي قصد كاستن شخصيت او را نداشته باشد، اين عمل او غيبت شمرده نميشود. همانند نفي مهارت يك پزشك يا بيان ضعيف بودن قدرت علمي يك مجتهد.
8. اگر كسي به اسم يا لقبي معروف باشد كه حاكي از عيب اوست و براي شناساندن او راه ديگري نباشد، گفتن آن اسم يا لقب اشكال ندارد، مثل: عطر فروش لوچ چشم، به طوري كه طرف مقابل از ذكر اين لقب يا اسم ناراحت نباشد وگرنه جايز نيست.
9. رد كردن كسي كه به دروغ ادعاي نسبي ميكند. مثلاً خود را جزو فلان خانواده يا طائفه معرفي ميكند.
10. رد سخن باطل: مثلاً اگر كسي كتابي نوشته و در ضمن آن، مطالب باطلي را ترويج ميكند، رد اين مطالب باطل اگر چه نوعي كاستن از شخصيت طرف باشد، جايز است.
پس به طور كلي، در مواردي كه مصلحت غيبت كردن، از مفسده هتك حرمت مؤمن بيشتر باشد، غيبت جايز است.
منابع 1. اخلاق الهي، (آفات زبان)، آيت الله مجتبي تهراني، جلد چهارم، ناشر مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چ اول، پاييز 81.
2. گناهان كبيره، شهيد آيت الله دستغيب، جلد دوم، ص 272، بحث غيبت دفتر انتشارات اسلامي.
3. اخلاق، سيد عبدالله شبر، بحث غيبت، ص 233، انتشارات هجرت، چاپ دوم، بهار 77.
منابع براي مطالعه بيشتر 1. معراج السعادة، بحث غيبت.
2. چهل حديث حضرت امام، بحث غيبت.
3. گناهان كبيره، شهيد دستغيب.
«انسان بايد در همه موارد، از حيله هاي نفساني ايمن نباشد و با كمال دقت و احتيات مشي كند. و در صدد عذر تراشي نباشد كه يكي از موارد استثناء را بدست آورده و به عيبجويي و بذله گويي سرگرم شود. حيله هاي نفساني بسيار دقيق است ممكن است انسان را از راه شرع گول زند و در هلاكت بيفكند. ولي انسان بايد در نظر داشته باشد كه آيا غيبت او به خاطر خداوند است يا انگيزة او سيراب كردن نفس خويش و خنكي دلِ خويش ميباشد»[1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . چهل حديث، حضرت امام، باب غيبت.
زبان از نعمتهاي بزرگ خدا و لطائف عجيب خلقت و از احسانات با ارزش اوست. چه اينكه اين عضو از نظر جسم كوچك و در مقام طاعت و عصيان بسي بزرگ است. زبان داراي ميدان گستردهاي است كه اين خاصيت فراگيري در هيچ يك از اعضاء ديگر انسان يافت نميشود. و در خير و شرّ مجالي وسيع دارد. زبان همچون ديگر نعمتهاي خداوندي براي بهرهبرداري در جهت رشد و كمال به انسان ارزاني شده است. هر كس آن را به حال خود گذاشته، عنانش را رها نمايد، به هلاك و خسران گرفتار ميشود، چه اينكه حركت دادنش زحمتي و رها كردنش خرجي ندارد.
انسانها روزمره از راه سخن گفتن با يكديگر ارتباط برقرار ميكنند و ناخواسته در معرض گناهاني چون غيبت، دروغ و تهمت قرار ميگيرند. چه بسا اگر از حقيقت اين گناهان آگاه باشند، آنها را ترك ميكنند.
بنابراين سزاوار است كه انسان اين عضو را پيوسته تحت حكم عقل و شرع قرار دهد و با شناسايي موقعيتهاي مناسب از چنين نعمتي به درستي استفاده كند.
تعريف غيبت غيبت عبارت است از ذكر كردن يا فهماندن عيب و نقص كسي را به ديگران در غياب او و همچنين ياد كردن شخصي به آنچه كه كراهت و ناخوش دارد.
اقسام غيبت 1. گفتاري: كه مشهورترين نوع غيبت است، يعني انسان نقص كسي را به ديگري بگويد.
2. نوشتاري: يعني انسان، غيبت كسي را به جاي گفتن، بنويسد.
3. كرداري: فرد عيب كسي را با نمايش به ديگران بفهماند.
4. كنايي: كسي با استفاده از جملههايي كنايي، عيوب ديگري را در غياب او به ديگران بفهماند. مانند جملههايي: «خدا را شكر كه ما نمازمان را ترك نميكنيم»
5. اشارهاي: يعني با اشاره دست و ساير اعضاء، عيب ديگري را باز گويد كه اشاره ميتواند لفظي يا عملي باشد.
موارد جواز غيبت 1. متجاهر به فسق؛ غيبت كسي كه آشكارا گناه ميكند و از ارتكاب گناه پيش چشم مردم، باكي ندارد، جايز است در صورتي كه غيبت فقط نسبت به گناهي باشد كه آشكارا انجام ميدهد. اگر گناه ديگري نيز دارد كه پنهان است، غيبت از آن، جايز نيست، و اينكه فرد خودش اقرار به گناه داشته باشد پس اگر براي عمل خويش عذر صحيحي بياورد، غيبتش جايز نيست. و اگر شخصي در شهري خاص آشكارا گناهي انجام ميدهد نه در جاي ديگر، غيبتش در همان شهر جايز است نه در شهرهاي ديگر.
2. ستمگر: يعني بازگو كردن ستم ستمگر توسط مظلوم، با شرايط ذيل:
الف. نيت و قصد مظلوم از غيبت، دفع و رفع ظلم باشد. نه فقط براي كاستن از شخصيت و تحقير ظالم.
ب. مظلوم فقط اجازه دارد درباره ستمي كه در حق او شده است، سخن بگويد و اگر در غياب ظالم، عيبهاي ديگر او را كه با ظلمش ارتباطي ندارد، بيان كند، غيبتش جايز نيست.
ج. مظلوم فقط حق دارد نزد كسي بگويد كه هم توان كمك كردن به او را داشته باشد و هم اميد به ياري و حمايت او باشد.
3. بدعت گذار: يعني بازگو كردن بدعت شخص بدعت گذار در غيابش، به خاطر مصون ماندن مردم از گمراهي او است.
4. نصيحت مستشير (نصيحت كردن كسي كه خواهان مشورت است.)
اين استثناء در مواردي است كه بازنگفتن عيب و نقص كسي، ماية گرفتاري و دردسر مؤمن ديگري شود. و مفسدة بزرگي را ببار آورد. مانند اينكه مؤمني در مورد وضعيت خواستگاري درخواست تحقيق و مشورت ميكند. ضمناً اگر عدم ذكر عيب، كفايت ميكند، نبايد عيب را ذكر كند. مثلاً همين قدر كه بگويد: «صلاحت را در اين معامله نميدانم» كافي است.
5. رفع و دفع منكر: اگر فقط با غيبت بتوان گناه يا منكر مهمي را دفع كرد، بايد اين كار را انجام داد. براي نمونه كساني كه در دين بدعت ميگذارند، اگر تنها راه جلوگيري از عمل آنها، كه باعث انحراف افراد از مسير درست دين ميشود، بيان نقايص و عيوب مربوط به رفتار ناشايست آنها باشد بايد گفته شود.
6. جرح شاهد يا رواي: اگر فاسقي در دادگاه شهادت داد، براي اينكه قاضي بر اساس شهادت شاهد فاسق، رأي صادر نكند، جايز است فسق فاسق را براي قاضي بيان كرد (زيرا شهادت فاسق پذيرفته نميشود.) همچنين اگر فرد فاسقي، روايتي نقل كرده، به قصد اينكه فسق او را بشناسند و به قول او ترتيب اثر ندهند، ميتوان غيبت او را كرد.
7. آگاهي دادن: اگر انسان در غياب كسي در نفي كمال او سخني بر زبان آورد، ولي قصد كاستن شخصيت او را نداشته باشد، اين عمل او غيبت شمرده نميشود. همانند نفي مهارت يك پزشك يا بيان ضعيف بودن قدرت علمي يك مجتهد.
8. اگر كسي به اسم يا لقبي معروف باشد كه حاكي از عيب اوست و براي شناساندن او راه ديگري نباشد، گفتن آن اسم يا لقب اشكال ندارد، مثل: عطر فروش لوچ چشم، به طوري كه طرف مقابل از ذكر اين لقب يا اسم ناراحت نباشد وگرنه جايز نيست.
9. رد كردن كسي كه به دروغ ادعاي نسبي ميكند. مثلاً خود را جزو فلان خانواده يا طائفه معرفي ميكند.
10. رد سخن باطل: مثلاً اگر كسي كتابي نوشته و در ضمن آن، مطالب باطلي را ترويج ميكند، رد اين مطالب باطل اگر چه نوعي كاستن از شخصيت طرف باشد، جايز است.
پس به طور كلي، در مواردي كه مصلحت غيبت كردن، از مفسده هتك حرمت مؤمن بيشتر باشد، غيبت جايز است.
منابع 1. اخلاق الهي، (آفات زبان)، آيت الله مجتبي تهراني، جلد چهارم، ناشر مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چ اول، پاييز 81.
2. گناهان كبيره، شهيد آيت الله دستغيب، جلد دوم، ص 272، بحث غيبت دفتر انتشارات اسلامي.
3. اخلاق، سيد عبدالله شبر، بحث غيبت، ص 233، انتشارات هجرت، چاپ دوم، بهار 77.
منابع براي مطالعه بيشتر 1. معراج السعادة، بحث غيبت.
2. چهل حديث حضرت امام، بحث غيبت.
3. گناهان كبيره، شهيد دستغيب.
«انسان بايد در همه موارد، از حيله هاي نفساني ايمن نباشد و با كمال دقت و احتيات مشي كند. و در صدد عذر تراشي نباشد كه يكي از موارد استثناء را بدست آورده و به عيبجويي و بذله گويي سرگرم شود. حيله هاي نفساني بسيار دقيق است ممكن است انسان را از راه شرع گول زند و در هلاكت بيفكند. ولي انسان بايد در نظر داشته باشد كه آيا غيبت او به خاطر خداوند است يا انگيزة او سيراب كردن نفس خويش و خنكي دلِ خويش ميباشد»[1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . چهل حديث، حضرت امام، باب غيبت.