چهارشنبه، 2 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا بايد براى دموكراسى ارزش قايل شويم؟ چرا؟


پاسخ :
دليل كسانى كه چنين نظام هايى را محترم مى شمرند و بر آن ها ارج مى نهند، آن است كه: هدف اين گونه نظام ها، برابرى در حقوق شهروندى، برآوردن نيازهاى عمومى مردم، كثرت گرايى و مصالحه، تضمين آزادى هاى اوليه، نوسازى اجتماعى[1] و مواردى از اين قبيل است كه مسلماً برخى از موارد ياد شده ارزش و هنجار اجتماعى اند. عدّه اى ديگر مى گويند: علت پشتيبانى از دموكراسى آن است كه دموكراسى تنها مشى خردمندانه است و هم چنين چنين نظامى به توزيع عادلانه در رفتار اجتماعى مى انجامد؛ و يا آن كه دموكراسى موجب ارتقاى آزادى بيان گرديده، رشد فكرى را افزايش مى دهد و از همه برتر آن كه، دموكراسى داراى ارزش ذاتى است و آزادى، برادرى و برابرى را شعار خود ساخته و بالاخره دموكراسى در حكم خودمختارى است.[2]
در اين نظر كه دموكراسى خط مشى خردمندانه است به سخنى كه عيناً از كارل كوهن نقل مى شود دقت كنيد:
در ميان همه ى شكل هاى حكومت، دموكراسى تنها شكلى است كه بيش از همه احتمال مى رود كه در درازمدت به خط مشى خردمندانه بينجامد؛ ولى اين گفته دليل بر اين نيست كه مردم در اين حكومت ممكن نيست دچار اشتباه شوند، يا رأيشان در حكم رأى خداست. امكان دارد كه اعضاى يك اجتماع در حكومت كردن بر خويش اشتباهات جدى كنند و اغلب هم مى كنند. امّا مسأله اى كه اين جا مطرح است اين است كه در چه صورتى بيشتر مى توان از خطاهاى بزرگ اجتناب كرد: زمانى كه خط مشى اجتماع را كلاً فقط يك نفر يا چند نفر تعيين كنند، يا اين كه به دست همه (يا اكثر) حكومت شوندگان تنظيم گردد؟ وجود فرد مستبدى كه فوق العاده خردمند باشد، بهترين قوانين را وضع كند و به اجرا در آورد، فقط بهترين افراد را به عنوان معاونان خود برگزيند، عدالت را در غايت خردمندى جارى سازد و بهترين مشوق رشد فرهنگى اجتماع باشد، آرمانى است كه اغلب از آن حمايت شده است. همان گونه كه استوارت ميل به طرز مؤثرى نشان داده است، .... اين آرمان تصورى است يكسره باطل، كه در عمل ... از هر غول بى شاخ و دمى بى شعورتر و خطرناك تر در خواهد آمد.[3]
كسانى ديگر ارزش هاى دموكراسى را وفادارانه حول سه انديشه خلاصه كرده اند: آزادى، برابرى و برادرى. اينان معتقدند دموكراسى در درجه ى نخست والاترين مشروعيت خود را از دو اصل بديهى كسب مى نمايد: اول آن كه حاكميت متعلق به مردم است نه هيچ كس ديگر؛ تمام افرادى كه اين مردم حاكم را تشكيل مى دهند، از لحاظ حق، به ويژه آنچه مربوط به حقوق شهروندى آن ها مى شود با يكديگر برابرند. افزون بر آن، كثرت و گوناگونى مردم حاكم، بدون هيچ زيانِ قابل توجهى بر وحدت ايشان، قواى سياسى خود را قاطعانه اعمال مى كنند.[4]
آنچه گفته شد چكيده اى از ديدگاه هاى كسانى بود كه احترام به دموكراسى را واجب مى شمارند. بر آگاهان پوشيده نيست كه در مورد هركدام از اين سخنان بحث هاى فراوان وجود دارد. امّا ظاهراً نگرانى هاى ميل و كوهن و امثال آن ها تنها به دليل نبودن يك مجرى خوب و كارآمد و عدم ضمانت در اجراست و چنانچه ما آنان را به وجود چنين مجريانى در دين مقدس اسلام، آگاهى و اميد دهيم، احتمالاً از فحاشى و حملات خود دست برداشته، حقيقت را بپذيرند. به ويژه آن كه مخالفان و حتّى تعدادى از موافقان دموكراسى نيز حمله هاى مشابهى بر بعضى از مبانى دموكراسى داشته اند. جان استوارت ميل معتقد بود كه مردمى كه قدرت را اعمال مى كنند هميشه همان مردمى نيستند كه قدرت بر آن ها اعمال مى شود! ليپمن نيز معتقد بود كه مردم نمى توانند به اداره ى حكومت بپردازند! ولتر مى گفت:
من بيشتر دوست دارم از شير خوبى كه بسيار قوى تر از من زاده شده است اطاعت كنم تا از دويست موش نظير خودم.[5]
روسو با اين كه خود از طرف داران دموكراسى است مى گويد:
مردم انگلستان فكر مى كنند كه آزادند، آن ها سخت در اشتباه اند؛ زيرا آزادى آن ها فقط محدود به زمان انتخاب اعضاى پارلمان مى شود. وقتى آن ها انتخاب شوند، مردم ديگر بنده اى بيش نيستند.[6]
رنه گنون دانشمند فرانسوى نيز بر اين عقيده بود كه اگر دموكراسى را حكومت مردم بر مردم تعريف كنيم، مستلزم امرى غير ممكن و محال است. او مى نويسد:
نبايد اجازه دهيم كه ما را با كلمات فريب دهند و اگر بپذيريم كه افراد ثابت و واحدى مى توانند در آن واحد هم حاكم باشند و هم محكوم، دچار تناقض شده ايم.[7]
در هر حال آنچه قابل دفاع و ارزشمند است آن نوع از دموكراسى است كه رودرروى دين و مكتب به حق اسلام نايستد و مقاومت نكند. همان چيزى كه شهيد مطهرى و علماى بيدار اسلام آن را دموكراسى اسلامى لقب داده اند، كه در واقع همان مردم سالارى دينى است؛ پس اگر مردم سالارى دينى به معناى حاكميت الهى و حكومت مردمى، يعنى مشاركت و همكارى مردم در قضاوت و اجرا به همان شكلى كه خدا گفته است باشد و از طرفى، قانون را نيز در محدوده ى خواست خدا شرح و بسط دهند تا در نتيجه، حكومت مردم با حاكميت خداوند هيچ گاه در عرض هم ديگر قرار نگيرند، بسيار مطلوب و پسنديده است. روشن است تا زمانى كه دوچيز در عرض يكديگر واقع نشوند، گزينش هر دوى آن ها در طول هم ديگر بلامانع است. مردم سالارى دينى در جوامع اسلامى و كشور ما نيز چنين است.
بنابراين ما به دفاع از مردم سالارى دينى برمى خيزيم و اين نوع حكومت مردمى را، به دلايلى كه خواهد آمد، يك ارزش واقعى مى دانيم:
الف) به دليل آيات فراوانى كه قرآن كريم در نكوهش ظلم و نكو بودن عدل دارد و انسان ها را در برابر آن ها مسئول مى داند.
ب ) آيات شريفه اى كه به مبارزه ى با حكومت هاى طاغوتى (غيرخدايى) و حاكمان ستمگر امر مى كند.
ج ) هر چند تفكيك قوا، مجلس شورا، صندوق آرا و ... در قرآن كريم ديده نمى شود، لكن نكوهش و ذم آن ها نيز در دين مقدس اسلام به ما نرسيده است.
د ) احكام متغير اسلام كه در مقتضيات زمان به يارى ما مى شتابند.
ر ) سيره ى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و على مرتضى(عليه السلام) در مشورت با مردم و... .
پی نوشتها:
[1]. ديويد بيتهام و كوين ، دموكراسى چيست؟، ص 19 و 20.
[2]. كارل كوهن، دموكراسى، ص 301 ـ 397.
[3]. گى ارمه، فرهنگ و دموكراسى، ص 91.
[4]. همان، ص 23.
[5]. همان، ص 24.
[6]. و.ت. جونز، خداوندان انديشه ى سياسى، ترجمه ى على رامين، ج 2، ص 416 و 417.
[7]. رنه گنون، بحران دنياى متجدد، ترجمه ى ضياءالدين دهشيرى، ص 114.
منبع: اسلام و دموكراسى، نصرالله سخاوتى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383)


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.