سه‌شنبه، 8 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

بر فرض امكان فهم قرآن كريم، آيا شارع مقدس اجازه ى آن را به غيرمعصوم(عليه السلام) داده است؟ روايات تفسير به رأى را بر طبق جواز تفسير چگونه تبيين مى كنيد؟


پاسخ :
وقتى سخن از جواز تفسير مى شود، يك معناى آن اين است كه آيا تفسير كردن از نظر شرع مجاز است يا خير؟ گاهى نيز مقصود از جواز و عدم جواز، جواز وضعى است نه تكليفى؛ يعنى اگر كسى تلاش كرد و در صدد فهم قرآن برآمد و خواست مراد خدا را كشف كند، آيا وقتى مراد را طبق تلاش خود به دست آورد مى تواند آن را به عنوان مراد خداوند بپذيرد و به آن عمل كند و به ديگران ارائه دهد يا خير؟
كسانى كه به عدم جواز تفسير به معناى اول جواز تكليفى قائل شده اند، دلايل متعددى بر باور خويش ذكر كرده اند كه مهم ترين آن ها روايات نهى و نكوهش كننده از تفسير به رأى است و با توضيحى كه درباره ى تفسير به رأى داده مى شود، روشن خواهد شد، ولى با توجه به مجموعه ى آيات و رواياتى كه به آن ها اشاره مى شود، مى توان گفت كه تفسير قرآن نه تنها جايز بلكه ممدوح و مستحسن و در مواردى واجب است. وقتى قرآن از تدبر در آن ستايش مى كند و تدبر نكردن را نكوهش مى نمايد و مى فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفالُها؛[1] آيا به آيات قرآن نمى انديشند؟ يا بر دل هايشان قفل هايى نهاده شده است؟» وقتى در روايات مى فرمايد: قرائتى كه بدون تدبر باشد، بى ارزش است،[2] و وقتى قرآن را مرجع و محك و معيار قرار مى دهد، اين ها همه نشانه اين است كه نه تنها فهم و تفسير قرآن ممنوع نيست، بلكه لازم است و مفسر هم جز تدبر در قرآن كار ديگرى انجام نمى دهد. مگر امكان دارد كسى قرآن را معيار قرار دهد در حالى كه نفهميده است؟
در نتيجه وقتى در روايات مى فرمايد: «پس روايتى را كه با كتاب خدا موافق بود، برگيريد و روايتى كه مخالف كتاب خدا بود رها نماييد.»[3] يا مى فرمايد: «قرآن كتابى است كه زبانى گويا دارد؛ از قرآن بخواهيد تا به شما پاسخ دهد.»[4] اين ها همه نشان از آن است كه تأمل در آيات، پسنديده بلكه در مواردى واجب است.
مقصود از روايات تفسير به رأى چيست؟ بيش از ده روايت داريم كه از تفسير به رأى نكوهش كرده است؛ ولى بيشتر اين روايات مرسل است و سند تعدادى از آن ها ضعيف است.[5] از مجموع اين روايات تنها سند يك روايت معتبر مى باشد و اين روايت از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)نقل شده است كه «قال الله ـ عزوجل ـ: ما آمن بى من فسّر برأيه كلامى؛[6] خداى عز وجل مى فرمايد: هركسى سخن من -قرآن- را با رأى خويش تفسير كند، به من ايمان نياورده است.» اين روايت بر نهى از تفسير دلالت ندارد؛ زيرا اولا نفرموده است: هركس قرآن را تفسير كند به من ايمان نياورده است، بلكه فرموده است: اگر با رأى خودش آن را تفسير كند، مؤمن نيست؛ از اين رو براى روشن شدن مقصود از تفسير به رأى لازم است معناى واژه ى رأى و معناى حرف جرّ «باء» مشخص شود. «رأى» به معناى اعتقاد و ديدگاهى است كه يك فرد از راه تلاش فكرى انتخاب مى كند. از ميان معانى كه دركتب ادبى براى «باء» جاره ذكر شده، معناى مناسب در احاديث تفسير به رأى «سببيّت» به خاطر «استعانت» و «تعديه به مفعول دوم» است. اگر باء به معناى سببيت باشد، معناى روايات اين مى شود كه مفسر به خاطر رأى خاصى كه انتخاب كرده، به تفسير قرآن بپردازد و آيه را برطبق آن معنا كند و در تفسير آيه، محور و معيار اصلى را رأى خويش قرار دهد. روشن است كه چنين مفسرى در صدد فهم مقصود خداوند نيست بلكه در مقام تأييد ديدگاه خويش است؛ بنابر اين سزاوار نكوهش است؛ اما اگر محور را رأى خود قرار ندهد، بلكه فهم و كشف مراد قرآن را درنظر بگيرد و بكوشد تا مراد خدا را دريابد، تا اگر رأى خودش برخلاف آن است، آن رأى را كنار بزند، در اين صورت نمى توانيم بگوييم كه وى قرآن را به راى خود تفسير كرده است.
اگر «باء» به معناى «استعانت» باشد، مقصود اين است كه مفسر به جاى تفسير آيات به كمك قواعد محاوره و قراين موجود، به كمك رأى خود آيات را تفسير كند، چنين مفسرى نيز در صدد فهم مراد خداوند نيست و تفسيرش سزاوار نكوهش است؛ زيرا او نيز محور اصلى را رأى شخصى خويش قرار داده و آن را بر آيه تحميل كرده است.
طبق معناى سوم باء، مقصود از تفسير به رأى آن است كه مفسر در تفسير آيه به جاى بيان مفاد آيه آراء خود را مطرح مى كند و سپس ميان آيه ى شريفه و آراء خود «اين همانى» برقرار مى سازد؛ در اين صورت نيز مستحق نكوهش است؛ زيرا آيه را دستاويزى براى تأييد رأى خويش قرار داده است.
پی نوشتها:
[1]. محمد(صلى الله عليه وآله)، 24.
[2]. «لاخير فى قراءة ليس فيها تدبر...» محمد، الحر العاملى، وسائل الشيعه، ج 4، ص 830، «باب استحباب التفكر فى معانى القرآن»، حديث 7.
[3]. «... فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله قدعوه» همان، ج 18، ص 78: باب 9، از ابواب صفات قاضى، حديث 10.
[4]. ر.ك: محمد باقر المجلسى، بحارالانوار، ج 92، «باب فضل القرآن و اعجاز»، ص 23، حديث 24، و ص 82.
[5]. براى آگاهى بيشتر از اين روايات ر.ك: محمد الحر العاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 39 و 149.
[6]. همان، ج 18، ص 137.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.