شنبه، 11 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

درباره هویت انسان و ابعاد وجودى او توضیح دهید.


پاسخ :
انسان موجودى دو بعدى یعنى جسمانى و روحانى است. شاید بتوان در پرتو علم و دانش روز به زوایا و ابعاد گوناگون جسم و بدن انسان آگاه شد؛ ولى شناخت ساحت هاى وجودى روح انسان به طور کامل امکان پذیر نیست؛ زیرا روح انسان جلوه و مظهر برجسته حق تعالى و مرتبط با کمال بى نهایت است؛ از این رو انسان معمّاى بزرگ قرون و اعصار شمرده شده که هنوز کشف نشده است. با این حال مى توان در پرتو آیات نورانى قرآن کریم و سخنان رهگشاى معصومان تا حدودى پرده از راز و رمزهاى وجودى او برداشت و آگاهى نسبى به او پیدا نمود.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «النّاس مَعادِنٌ کَمَعادِن الذَّهَب وَ الفِضَّة»1؛ «انسان ها معادن و ذخایرى هستند مانند معادل طلا و نقره».
همان گونه که معادن نیازمند به اکتشاف، استخراج، و بهره بردارى هستند، استعدادهاى ناب نهفته در انسان باید مورد شناسایى، شکوفایى و بهره بردارى قرار بگیرند.
از آنجا که انسانیّت انسان و هویّت اصلى او را روح او تشکیل مى دهد و بدن تنها ابزار و مَرکب روح به شمار مى آید، در این مجال به بیان برخى از جنبه هاى گوناگون روح و نفس بسنده شده و شگفتى هاى بدن آدمى به دانش هایى چون فیزیولوژى و زیست شناسى موکول مى شود.
به طور کلى ابعاد و ساحت هاى وجودى نفس و روح را مى توان به سه ساحت تقسیم نمود:
1. ساحتِ شناختى انسان
یکى از مهمترین و بنیادى ترین ابعاد وجودى انسان، جنبه معرفتى و شناختى اوست. جنبه شناختى انسان داراى مراتب گوناگونى مى باشد؛ برخى از آنها با حیوانات مشترک است؛ مانند شناخت حسّى و خیالى. برخى از مراتب آن مختص به انسان مى باشد و وجه تمایز او با حیوانات به شمار مى آید؛ مانند شناخت عقلى و توانایى تفکّر و اندیشه ورزى.
قرآن یکى از عناصر سازنده انسان یا بال هاى تکامل وى را پرورش عقل و اندیشه مى داند. انسان در پرتو رشد و بالندگى صحیح اندیشه و عقل خود و بهره بردارى از آن در جهت هدف آفرینش مى تواند از حیات طیّبه برخوردار شود؛ خداوند در دو آیه ذیل؛ اهمیت و جایگاه ویژه تفکّر و تعقّل را این گونه بیان مى نماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»2؛
«قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى اند که نمى اندیشند».
«وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»3؛
«و خدا بر کسانى که نمى اندیشند، پلیدى را قرار مى دهد».
گنجایش شناختى انسان منحصر به شناخت عقلى نمى شود بلکه فراتر از آن مى تواند بهره مند از معرفت حضورى و شهودى گردد و بسیارى از حقایق جهان هستى را بدون واسطه مفاهیم ذهنى و از نزدیک به شهود بنشیند. آگاهى و شناخت حضرت آدم علیه السلام نسبت به «اسماء الهى» و استعداد او براى درک آن حقایق، نشانگر ظرفیت بالاى شناختى انسان است؛
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ»4؛
«و خداوند علم اسماء را همگى به آدم آموخت بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت».
همچنین معرفت و علم فوق العاده اى که در قرآن کریم از آن به «علم لدنّى» تعبیر شده و خداوند آن را به برخى از بندگان شایسته خود عطا فرمود؛ «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً»5 نشانگر عظمت روح انسانى است.
2. ساحتِ ارادى انسان
انسان موجودى انتخاب گر و مختار است و بر سر دو راهى ها دست به گزینش و انتخاب مى زند. یکى از ملاک هاى ارزشمندى انسان که او را از حیوانات متمایز مى نماید توان گزینشگرى و اختیار اوست.
زیربناى حقوق و اخلاق اختیار است؛ اگر انسان مجبور باشد، هیچ گاه نمى توان او را به هنگام ارتکاب جرم مجازات نمود، و همچنین ارزش هاى اخلاقى، مسئولیت پذیرى، تکالیف انسانى، آموزش و پرورش و فرستادن پیامبران الهى همگى پوچ و بى معنا خواهد بود.
قرآن کریم در مورد این جنبه وجودى انسان مى فرماید:
«کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»6؛
«هر فردى در گرو اعمالى است که آن را کسب کرده است».
«إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً»7؛
«همانا راه راست را به او (انسان) نشان دادیم یا شکرگزار خواهد بود یا کفران خواهد ورزید».
اگر انسان خواست و اراده خود را تابع اراده حق تعالى نماید، اراده او شبیه اراده حق تعالى شده و صاحب عزم و همّت مى گردد؛ در حدیث قدسى آمده است: «به درستى که خداوند عزّ و جلّ به فرزند آدم فرمود: اى فرزند آدم من زنده ام و نمى میرم، در آنچه به تو امر نموده ام از من پیروى کن، تو را به گونه اى قرار مى دهم که زنده باشى و نمیرى؛ اى فرزند آدم! من به چیزى که مى خواهم، مى گویم «باش»، پس او مى باشد، در آنچه به تو دستور داده ام از من اطاعت کن، تو را به گونه اى قرار مى دهم که به چیزى بگویى «باش»، پس «باشد».8
3. ساحتِ عاطفى انسان
انسان موجودى است آمیخته از عقل و عاطفه، عشق و اندیشه؛ و هر یک از این دو بُعد نقش اساسى در به حرکت درآوردن و تعالى بخشیدن به انسان دارند، و هیچ گاه نمى توان یکى از این ابعاد را پذیرفت و دیگرى را رها کرد؛ نه عقل مى تواند کار دل را بکند و نه دل کار عقل را. قرآن کریم همان گونه که به عقل اهتمام ویژه دارد، به دل نیز که کانون عواطف است توجه دارد.
خاستگاه محبت و عواطف دل و قلب است؛ از این رو خداوند یکى از ویژگى ها مؤمنان را محبّت شدید و عشق آنها به خود مى داند؛
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ»9؛
«کسانى که ایمان آورده اند، شدیدترین محبّت را به خدا دارند».
قرآن کریم «دل» و ساحت عاطفى انسان را مرکز آرامش و اطمینان مى داند:
«أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»10؛
«آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش مى یابد».
اساسا برخى از میل ها و گرایش هاى متعالى فطرى در انسان، مربوط به ساحت عاطفى انسان است؛ گرایش هاى متعالى مانند؛ «زیبایى دوستى»، «حقیقت طلبى»، «کمال خواهى»، «خداخواهى و خداگرایى»، «میل به خلاّقیت»، «گرایش به فضیلت و پاکى» هم در ساحتِ شناختى و هم در ساحتِ عاطفى انسان تعریف مى شود.
سه ساحت یاد شده انسان همراه با جنبه هاى حیوانى و غریزى او یک نماى کلّى از ابعاد وجودى انسان را به ما نشان مى دهد؛ ولى شناخت دقیق و همه جانبه از جنبه هاى وجودى انسان؛ بسى دشوار و سخت مى باشد. بنابراین «عقل» و «اراده» و «عاطفه» سه سرمایه وجودى انسان به شمار مى آیند که مى توانند در پرتو هدایت هاى پیامبران الهى سمت و سوى اصلى خود را بیابند و در جهت فلسفه آفرینش انسان به شکوفایى برسند.
این سه بُعد انسان در تعامل و تأثیر متقابل در یکدیگرند؛ به این معنا که بُعد شناختى در جنبه عاطفى و ارادى تأثیر مستقیم دارد و جنبه عاطفى و ارادى نیز بُعد شناختى و معرفتى انسان را تحت تأثیر قرار مى دهند.
فیلسوفان اسلامى بر این باورند که رفتارهاى ارادى انسان که در زندگى روزانه انجام مى دهد، نشأت گرفته از «اراده» اوست، تا اراده انسان تحریک نشود، کار و فعالیتى در خارج صورت نمى پذیرد. اراده انسان نیز تحت تأثیر بُعد عاطفى و شوقى اوست؛ انسان تا نسبت به کارى اشتیاق و رغبت نیابد، اراده اش نسبت به آن برانگیخته نمى شود. اشتیاق و جنبه عاطفى انسان نیز متأثّر از بُعد شناختى و باورهاى اوست. انسان تا زمانى که نسبت به یک عمل، ارزیابى شناختى نداشته و به جنبه هاى مثبت و سودمند آن آگاه نشود، نسبت به آن کار اشتیاق و علاقه اى نشان نمى دهد و در نتیجه اراده او نسبت به آن کار تحریک نمى شود و به دنبال آن کارى در خارج صورت نمى گیرد.11
تمام رفتارهاى انسان در نهایت نشأت گرفته از بُعد شناختى و باورهاى اوست که از آن به «انگیزه» تعبیر مى گردد؛ از این رو اصلاح باورها و شناخت ها و بینش ها تأثیر بسزایى در اصلاح و ساماندهى رفتار انسان دارد؛ امروزه در روان شناسى به آن «تغییر نگرش» گفته مى شود. رابطه یاد شده را در نمودار زیر مى توان مشاهده کرد:
پی نوشت:
1. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 4، ص 3394، قم: دارالحدیث.
2. انفال 8، آیه 22.
3. یونس 10، آیه 100.
4. بقره 2، آیه 31.
5. کهف 18، آیه 65.
6. مدّثّر 74، آیه 38.
7. انسان 76، آیه 3.
8. محمد باقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 90، ص 376، بیروت.
9. بقره 2، آیه 165.
10. رعد 13، آیه 28.
11. سید محمدحسین طباطبایى، نهایة الحکمة، ترجمه مهدى تدیّن، صص 257ـ256، تهران: مرکز نشر دانشگاهى.
منبع: www.porseman.org


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.