راه به کار گرفتن قلب
امام علی علیه السلام فرمودند:
إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَهً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ.
دل هایی را هوایی است و روی آوردنی و پشت کردنی بنابراین این دل ها را آن موقع به کار مشغول دارید که خواهان است زیرا در موقعی که گرفته است اگر به کاری وارد شود کور گردد.
نهج البلاغه: حکمت 184
شرح حدیث:
در هر کاری باید اقبال دل باشد تا پیش رود اگر حتی عبادات مستحب را بر خود تحمیل کنیم در حالی که دل گرفته است ثمری نخواهد داشت. البته این حالت اقبال و ادبار دل در انسان متغیر است. گاهی چیزی که در گذشته به هیچ وجه تمایل به آن نداشتیم هم اینک شدیدا به آن علاقمند شده ایم و برعکس آن نیز اتفاق می افتد.
درباره انجام کارهای خوب و عبادات و مستحبات باید درخواست توفیق از خدا کنیم و از حضرت دوست ملتمسانه بخواهیم که حال عبادی به ما عنایت فرماید وذوق و شوق مناجات با خودش را در دل هایمان بیندازد.
چو ذوق یافت دل من به ذکر آن محبوب
مراست تحفه جانبخش غمزدا حافظ
یا مُنی قُلُوبِ المُشتاقینَ و یا غایَهَ آمالِ المُحِّبِین؛
ای خدایی که در دلهای مشتاقانت جای گرفته ای و غایت آرزوی عاشقانت هستی.
ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند
بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید
اِلهی بِکَ هامَتِ القُلُوبِ و الوالِهَهِ؛
خدایا به سوی تو دل های عاشقانت واله و حیران است پس دعا کنیم که خدا ما را به سوی خود هوایی کند و دلهایمان را به سویش اقبال دهد.
ساحران عصر حضرت موسی علیه السلام با وجود تهدیدات فرعون که می گفت دست و پای شما را قطع می کنم چرا بدون اجازه من به رب موسی ایمان آوردید؟ چنان اقبال دلی به خدا نشان دادند که همه را به شگفتی واداشتند چون از خداوند صادقانه این حالت را درخواست کردند. در برابر تهدید فرعون گفتند:
لَا ضَیْرَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ؛
مهم نیست چون ما به سوی پروردگارمان می رویم و طمع داریم خدای ما گناهانمان را بیامرزد که مومنان نخستین بوده ایم.(1)
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کانکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد.
وقتی که دل گرفته و حال نیایش و زیارت نیست اکتفا به واجبات کنیم و اصرار و الحاح بر دل نکنیم که (عمی) کور می گردد و نتیجه معکوس خواهد داد.
شرح ابن میثم
مقصود امام (علیه السلام) از اقبال مایل بودن و از ادبار بى میلى به دلیل افسردگى و امثال آن است. امام علیه السلام دستور داده است تا نفوس را در راه شایسته از نظر فکر و اندیشه به کار ببرند، و موقع تمایل و علاقه به کارى از آنها استفاده کنند، زیرا این استفاده به موقع باعث نشاط قواى نفسانى و کمک و همکارى با نفس مى گردد.
و از واداشتن نفوس بر کارى با نفرت و بى میلى از آن به وسیله قیاس مضمرى نهى کرده است که صغراى آن جمله فانّ القلب إذا اکره عمى، است. یعنى وادار ساختن نفس به اندیشه در باره چیزى، موقعى که به دلیل خستگى یا ناتوانى و امثال آن، نفرت از آن دارد، باعث فزونى ناراحتى و نفرت مى گردد، و در برابرش مانعى از وهم و خیال به وجود مى آید نمى گذارد آنچه را که اندیشیده است و باید درک کند، دریابد، هر چند که واضح و روشن باشد گویى کور است. و از این رو صفت اعمى را براى نفس استعاره آورده است. امّا کبراى مقدّر آن نیز چنین است: و هر که نابینائى اش به دلیل اجبار بر کارى باشد مجبور ساختنش روا نیست.(1)
پینوشت:
1- سوره شعرا، آیات 50 و 51
2- ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 582 و 583
منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.
درباره انجام کارهای خوب و عبادات و مستحبات باید درخواست توفیق از خدا کنیم و از حضرت دوست ملتمسانه بخواهیم که حال عبادی به ما عنایت فرماید وذوق و شوق مناجات با خودش را در دل هایمان بیندازد.
چو ذوق یافت دل من به ذکر آن محبوب
مراست تحفه جانبخش غمزدا حافظ
یا مُنی قُلُوبِ المُشتاقینَ و یا غایَهَ آمالِ المُحِّبِین؛
ای خدایی که در دلهای مشتاقانت جای گرفته ای و غایت آرزوی عاشقانت هستی.
ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند
بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید
اِلهی بِکَ هامَتِ القُلُوبِ و الوالِهَهِ؛
خدایا به سوی تو دل های عاشقانت واله و حیران است پس دعا کنیم که خدا ما را به سوی خود هوایی کند و دلهایمان را به سویش اقبال دهد.
ساحران عصر حضرت موسی علیه السلام با وجود تهدیدات فرعون که می گفت دست و پای شما را قطع می کنم چرا بدون اجازه من به رب موسی ایمان آوردید؟ چنان اقبال دلی به خدا نشان دادند که همه را به شگفتی واداشتند چون از خداوند صادقانه این حالت را درخواست کردند. در برابر تهدید فرعون گفتند:
لَا ضَیْرَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ؛
مهم نیست چون ما به سوی پروردگارمان می رویم و طمع داریم خدای ما گناهانمان را بیامرزد که مومنان نخستین بوده ایم.(1)
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کانکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد.
وقتی که دل گرفته و حال نیایش و زیارت نیست اکتفا به واجبات کنیم و اصرار و الحاح بر دل نکنیم که (عمی) کور می گردد و نتیجه معکوس خواهد داد.
شرح ابن میثم
مقصود امام (علیه السلام) از اقبال مایل بودن و از ادبار بى میلى به دلیل افسردگى و امثال آن است. امام علیه السلام دستور داده است تا نفوس را در راه شایسته از نظر فکر و اندیشه به کار ببرند، و موقع تمایل و علاقه به کارى از آنها استفاده کنند، زیرا این استفاده به موقع باعث نشاط قواى نفسانى و کمک و همکارى با نفس مى گردد.
و از واداشتن نفوس بر کارى با نفرت و بى میلى از آن به وسیله قیاس مضمرى نهى کرده است که صغراى آن جمله فانّ القلب إذا اکره عمى، است. یعنى وادار ساختن نفس به اندیشه در باره چیزى، موقعى که به دلیل خستگى یا ناتوانى و امثال آن، نفرت از آن دارد، باعث فزونى ناراحتى و نفرت مى گردد، و در برابرش مانعى از وهم و خیال به وجود مى آید نمى گذارد آنچه را که اندیشیده است و باید درک کند، دریابد، هر چند که واضح و روشن باشد گویى کور است. و از این رو صفت اعمى را براى نفس استعاره آورده است. امّا کبراى مقدّر آن نیز چنین است: و هر که نابینائى اش به دلیل اجبار بر کارى باشد مجبور ساختنش روا نیست.(1)
پینوشت:
1- سوره شعرا، آیات 50 و 51
2- ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 582 و 583
منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.