دوشنبه، 1 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

در روز عيدى به حضور اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شدم، ديدم كيسه مهر و موم شده اى را به محضرش آوردند، هنـگامى كه آن را گشودند

ابن ابى رافع مى گويد:
دَخَلْتُ اِلى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَوْمَ عِيْدٍ، فَقَدَّمَ جِرابا مَخَتُوما فَوَجَدْنا فيهِ خُبْزَ شَعِيرٍ يابِسا مَرْصُوصا فَقَدَّمَ فَاَكَلَ، فَقُلْتُ: يا أَمِيرَالمُؤْمِنِينَ فَكَيْفَ تَخْتِمُهُ؟ قالَ: خِفْتُ هذَيْنِ الْوَلَدَيْنِ أَنْ يَلِتاهُ بِسَمْنٍ أَوْزَيْتٍ …؛

در روز عيدى به حضور اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شدم، ديدم كيسه مهر و موم شده اى را به محضرش آوردند، هنـگامى كه آن را گشودند درون آن نان جو خشك و به هم چسبيده اى بود، و حضرت امير (عليه السلام) پيش آمدند و از آن خوردند. ابن ابى رافع مى گويد: من گفتم يا اميرالمؤمنين: ديگر چرا چنين نان خشك ـ غير قابل استفاده را ـ مهر و موم مى كنيد؟ حضرت فرمودند: مى ترسم اين دو فرزندم ـ شايد اشاره به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام باشد ـ روغن يا نان خورشى بر آن بيفزايند.

[بحارالانوار، ج 41، 147، از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مقدمه 7 - 14]


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.