چکیده: در نوشتار پیشین بیان شد که در انتخاب همسر، یک سری معیارهایی را می توان یافت که دین اصرار زیادی بر توجه بدان ها دارد، از جمله این موارد سنخیت در دین هست. دو مورد از این موارد یعنی سنخیت در انسانیت و نیز ایمان بیان شد. در این نوشتار به دو مورد دیگر اشاره خواهیم کرد. با ما همراه باشید.
تعداد کلمات 1582 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
تعداد کلمات 1582 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
3. سنخیت در احصان.
کلمه (احصان) به معنای منع است و در قرآن کریم، اسم مفعول این کلمه؛ یعنی (محصنات) در چهار معنا به کار رفته است:1. زنان پاکدامن و عفیفی که خود را از آلودگی و روابط نامشروع منع و محافظت می کنند.[1]
2. زنان شوهرداری که درحصار شوهر هستند و ازدواج با آنان ممنوع است.[2]
3. زنان آزادی که دخالت دیگران در سرنوشت آنها ممنوع است.[3]
4. منظور از احصان، اسلام است و طبق این معنا، محصنات به زنان مسلمان گفته می شود.
در این جا منظور ما از سنخیت در احصان، همان معنای اول است و در حقیقت، خواسته ایم از اصطلاح قرآن خارج نشویم.
در قرآن مجید، نه تنها به احصان زن توجه شده، بلکه در مورد مرد نیز اهمیت احصان گوشزد گردیده است.
دیدیم که در آیه پنجم سوره مائده، هنگامی که حلال ها شمرده می شدند. از زنان مسلمان و اهل کتاب که هر دو به محصنات توصیف شده اند، به عنوان کسانی که ازدواج با آنها حلال است، یاد شد؛ اما در همان آیه، بلافاصله، مرد را نیز محدود به احصان کرده و می فرماید: «إذا ءاتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذی أخْدانٍ؛ در صورتی شما می توانید با محصنات مسلمان یا اهل کتاب ازدواج کنید که کابین آنها را بدهید و خود به احصان و پاکدامنی آراسته شوید و از زنا و رفیقه بازی خودداری کنید.»
آیه سوم سوره نور نیز این مطلب را به این صورت بیان کرد که: اصولا جذب و انجذابی میان مرد زناکار و زن پاکدامن و زن زناکار و مرد پاکدامن نیست، بلکه تنها زناکاران هستند که درحوزه تجاذب یکدیگر قرار می گیرند؛ زیرا به گفته شاعر:
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز.
دلیل آن هم کاملا روشن است؛ آنهایی که آیینه روحشان به زنگار بی عفتی و هرزگی آلوده نیست، در اعماق وجودشان نسبت به آنانی که روحی آلوده به گناه و هرزگی دارند، احساس تنفر می کنند.
زنان پاکدامن، در نظر جامعه سرفراز و عزیزند و زن های هرزه، از چشم مردم افتاده و در منجلاب انزوا و بدبختی دست و پا می زنند؛ مردها هم همین طورند.
طبع پاکی که به گناهان آلوده نشده، طالب پاکی است؛ چنین طبعی جز مجذوب پاکی نمی شود و جز پاکی را به خود جذب نمی کند و چه در این زمینه زیبا و دلنشین است تعبیر قرآن که می فرماید: «اَلخَبیثاتُ لِلخَبیثینَ وَالخَبیثُونَ لِلخَبیثاتِ وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ؛[4] زن های پلید برای مردهای پلید و مردهای پلید برای زن های پلید و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاکند.»
مولوی داستانی نقل به این مضمون می کند که:
آن حکیمی گفت: دیدم در تکى
می دویدی زاغ با یک لک لکی
در عجب ماندم بجستم حالشان
تا چه قدر مشترک یابم نشان
چون شدم نزدیک، من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ!
معلوم می شود که تا سنخیت نباشد، محال است که دو موجود متخالف، با یکدیگر اتحاد پیدا کنند. زاغ و لک لک با هم سنخیتی ندارند، لیکن عارضه لنگی توانسته است آنها را رفیق راه و همدم و مونس یکدیگر سازد.
مولوی به دنبال نقل داستان فوق چنین می گوید:
با زبان معنوی گل با جعل
این همی گوید که ای گنده بغل
گر گریزانی زگلشن بی گمان
هست آن نفرت کمال گلستان
غیرت من بر سر تو دور باش
می زند کای خس از این جا دور باش.
ور بیامیزی تو با من ای دنى
این گمان آید که ازکان منی
بلبلان را جای می زیبد چمن
مر جعل را در چمن خوشتر وطن
حق مراچون از پلیدی پاک داشت
چون سزد بر من پلیدی را گماشت
برای این که زن و مرد بتوانند در محیط خانواده، از سعادت واقعی برخوردار شوند، اسلام سنخیت در احصان را مورد توجه قرار داده و از این رهگذر، به دوام و استحکام خانواده ها نیز کمک فراوان کرده است.
4. کفائت
باز هم بر این مطلب اصرار می ورزیم که مقصود از ازدواج، تنها آمیزش جسمی و تلاقی فیزیکی نیست، بلکه آمیزش و اتحاد جان ها و روان ها نیز مورد عنایت است. چگونه ممکن است دو انسانی که هیچ تشابه روانی ندارند، بتوانند عمری را با تفاهم در زیر یک سقف بگذرانند و از کثرت و تباین، به وحدت کامل و توافق برسند!می گویند: شهید بلخی که یکی از علما بود، تنها نشسته بود و مطالعه می کرد، جاهلی بر او وارد شد و گفت: تنها نشسته اى! وی در جواب گفت: حال که تو آمدى، تنها شدم! هم نشینی با بعضی از افراد، زجری دارد که تنهایی ندارد. سعدی بر این نکته، واقف است که: (چندان که عالم را از جاهل نفرت است، جاهل را از عالم وحشت است!).
بسیارند کسانی که از کفائت زن و شوى، هم طبقه بودن آنها از لحاظ ثروت و مقامات مادى، می فهمند؛ این گونه برداشت ها نه منطقی است و نه اسلامى.
امام صادق (علیه السلام) به اینها فرموده است که: «اَلمُؤمِنُونَ بَعْضُهُمْ أکْفاءُ بَعْضٍ؛[5] بعضی از مؤمنان کفو و همتای یکدیگرند.»
مردم مؤمن با یکدیگر، کفائت دارند. در تاریخ و احادیث اسلامی آمده است که پیامبر خداْ جویبر را که مرد تهیدستی بود، به خانه زیاد بن لبید که مردی متمکن بود، فرستاد و از او خواست که دختر خود را به وی بدهد.
زیاد به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: ما دخترانمان را به کسانی می دهیم که با ما کفائت داشته باشند.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «جُوَیْبِر مُؤمِن، وَالمُؤْمِنُ کُفو لِلْمُؤْمِنَةِ، وَالمُسْلِمُ کُفْو لِلْمُسْلِمَةِ، فَزَوِّجْهُ یا زِیاد وَلا تَرْغَبْ عَنْهُ؛[6] جویبر، مؤمن است و مرد مؤمن کفو و همتای زن مؤمنه و مرد مسلمان کفوِ زن مسلمان است. دختر را به او بده و به این کار بی میل نباش.»
و با این ارشاد، ذلفا (دختر زیاد) که دختری شایسته بود، به همسری جویبر درآمد.
این مطلب که در این گونه روایات آمده، در مبحث (سنخیت در ایمان) نیز روشن شده است و چیز تازه ای نیست.
آنچه در این جا تازگی دارد، همان کفائتی است که از لحاظ رفعت و علوِّ مرتبه انسانیتِ شخص مطرح است و در این زمینه، در منابع اسلامی آمده است که: اگر خداوند فاطمه را برای علی خلق نمی کرد بر روی زمین از آدم به بعد، هیچ کس با او کفائت نداشت.[7]
مرحوم مجلسی اول، ذیل همین حدیث می گوید: البته بعضی از پیامبران جد فاطمه هستند و نمی توانند با او ازدواج کنند، ولی موسی و عیسی جد او نیستند؛ اما کفو او هم نیستند و این، دلیل است بر این که مقام حضرت زهرا از مقام آن پیامبران اولو العزم بالاتر است. چنان که بر برتری مقام على(علیه السلام) هم دلالت دارد.
در این جا مقصود ما از کفائت زن و شوى، همین مفهوم لطیف است؛ علاوه بر این که زن و شوی در انسانیت و احصان، سنخیت و کفائت دارند، باید از لحاظ اخلاقی و درجه و مرتبه انسانیت نیز سنخیت داشته باشند. این مفهوم را ما به پیروی از روایات و رهنمودهای اسلام، باواژه کفائت مشخص کرده ایم.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اَلکُفْو أنْ یَکُونَ عَفِیفاً وَعِنْدَهُ یَسار؛[8] کفائت شخص این است که پاکدامن باشد و بتواند هزینه ازدواج و خانواده را تأمین کند.»
عفت و پاکدامنی یک امر اخلاقی است؛ کسی که عفیف نیست، از لحاظ اخلاقی دچار انحطاط است. پر واضح است که کسی که دچار انحطاط اخلاقی است، با کسی که در مرتبه فضیلت اخلاقی است، کفائت ندارد؛ در حدیث زیر، این حقیقت، واضح تر بیان شده است:
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِذا جا ءَکُم مَنْ تَرْضَوْنَ خُلْقَهُ وَدینَهُ فَزَوِّجُوهُ وإلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَة فِى الأرْضِ وَفَساد کَبیر؛[9] هرگاه کسی آمد که اخلاق و دینش را می پسندید، به او همسر بدهید و اگر ندهید، در روی زمین، فتنه و فسادی بزرگ است.»
و نیز فرمود: « النِّکاحُ رِقّ فَاِذا أنْکَحَ اَحَدُکُمْ وَلیدَهُ فَقَدْ أرَقَّها، فَلْیَنْظُرْ أحَدُکُمْ لِمَنْ یرقُّ کَریمَتَهُ؛[10] زناشویی محدود کردن آزادی است، هنگامی که دختری را شوهر می دهید، آزادی او را محدود می کنید. ببینید آزادی دخت گرامی خود را به دست چه کسی محدود می کنید.»
در کتاب های فقهی ما آمده است که: هرگاه ولی (پدر یا جد پدرى)، دختری را از ازدواج با مردی که کفائت دارد، منع کند و دختر به این ازدواج مایل باشد، اجازه ولی لازم نیست؛ اما اگر او را از ازدواج با کسی که به نظر عرف، کفائت ندارد منع کند، دختر باید اطاعت کند، بلکه اگر او را از ازدواج با کسی منع کند که کفائت شرعی دارد، ولی برای خانواده ننگ و زشتی محسوب می شود، باید اطاعت کند.[11]
کفائتی که در این مسأله مورد نظر است، تنها کفائت از لحاظ ایمان و اسلام نیست، بلکه مربوط به جنبه های اخلاقی و فضایل و کمالات انسانی نیز هست.
یقینا کسانی که طالب سعادت بیشتر هستند و می خواهند فرزندانی لایق بپرورانند، به اهمیت این شرط بیشتر و بهتر توجه می کنند.
تا این جا هر چه گفتیم، درباره سنخیت ها بود. لازم است درباره تضاد یا عدم تجانس نیز مقداری بحث کنیم.
پاورقی:
[1] . مائده (5) آیه 5؛ انبیاء (21) آیه 91؛ تحریم (66) آیه 12؛ نساء (4) آیه 25؛ نور (24) آیه 4 و 23.
[2] . نساء (4) آیه 24.
[3] . همان، آیه 25.
[4] . نور (24) آیه 26.
[5]. روضة المتقین، ج8، ص128.
[6] . همان، ص117 ض 122.
[7]. لولا أنّ اللّهَ خلقَ فاطمةَ لعلىٍّ ما کانَ لها علَی وجهِ الأرضِ کفو آدمُ فمنْ دونَهُ.روضة المتقین، ج8، ص123.
[8]. وسائل الشیعه، باب 28 (از ابواب مقدمات نکاح) حدیث 2 و 5.
[9] .همان.
[10] . همان، حدیث 8.
منبع: کتاب «خانواده در قرآن»
نویسنده: دکتر احمد بهشتی
نویسنده: دکتر احمد بهشتی
بیشتر بخوانید:
سنخیت و تضاد در انتخاب همسر (بخش اول)
چگونگی انتخاب همسر شایسته (بخش اول)
چگونگی انتخاب همسر شایسته (بخش دوم)
معیارهای انتخاب همسر از دیدگاه اسلام (بخش اول)
معیارهای انتخاب همسر از دیدگاه اسلام (بخش دوم)
ویژگی های همسر مطلوب
قواعد همسرگزینی (بخش اول)