چکیده: در زندگی هر فردی اتفاق های مختلفی می افتد. برخی از این اتفاقات ممکن است استرس زیادی را برای شخص به همراه داشته باشد که منجر به نوسانات خلقی در او شود. حال سئوال این است که چرا یک اتفاق برای دو نفر به یک اندازه استرس زا نیست؟ با ما همراه باشید تا پاسخ این سئوال را بیابید.
تعداد کلمات 875 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
تعداد کلمات 875 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
رویدادهای استرس زای زندگی
استرس و تروما همواره یک علت مهم در تمام اختلالات روانی می باشد. مدل آسیب پذیری استرس[1] مدل معروفیست که آسیب پذیری روانی ژنتیکی را نسبت به استرس نشان می دهد.
استرس و افسردگی
ممکن است متوجه شده باشید که اکثر افرادی که دچار افسردگی می شوند، شغل از دست داده اند، طلاق گرفته اند، کار پر چالشی را شروع کرده اند، یا یک امتحان مهم را از دست داده اند. اما مانند اکثر مسائل آسیب شناسی در روان شناسی، رویداد اساس این اختلال به راحتی کشف نشده است.[2] بنابراین محققان جستجوی رویداد یا آسیب خیلی جدی را متوقف کردند و بیشتر به بافت یک رویداد و معنی آن برای فرد تمرکز دارند. برای مثال از دست دادن شغل برای همه استرس زاست اما برای برخی دیگر استرس بیشتری را به همراه دارد. وضعیتی را تصور کنید که شما کار خود را از دست می دهید اما همسر شما در جای دیگر با حقوق مکفی مشغول است و یا اینکه شما عاشق هنر و نویسندگی هستید اما کار کردن مانع شده بود و اکنون فرصتی پیش می آید که به راحتی به علائق خود مشغول شوید.
اکنون وضعیت مقابل را تصور کنید. شما شغل خود را از دست می دهید در حالی که تنها سرپرست خانواده هستید، شما فرزند مریضی دارید و مجبورید هزینه ی درمان او را بدهید. از سویی دیگر باید هزینه ی غذا را هم بدهید. رویداد استرس زا همان است اما بافت آن تغییر کرده است. برای چند لحظه احساس هر یک را از دید خود آنها تصور کنید و خود را جای آنها بگذارید. در موقعیت اول فرد از دست دادن کار را یک شکست نمی داند بلکه فرصتی می داند برای آمادگی و تمرین کار دیگر. اما در موقعیت دوم فرد ناامید شده و از دست دادن کار برای وی مثل یک شکست تلقی می شود. بنابراین یک رویداد مشابه برای دو نفر معنای مشابه را داشت. این دیدگاه اولین بار توسط جرج براون[3] و همکارانش (۱۹۸۹) مطرح شد.
اکنون وضعیت مقابل را تصور کنید. شما شغل خود را از دست می دهید در حالی که تنها سرپرست خانواده هستید، شما فرزند مریضی دارید و مجبورید هزینه ی درمان او را بدهید. از سویی دیگر باید هزینه ی غذا را هم بدهید. رویداد استرس زا همان است اما بافت آن تغییر کرده است. برای چند لحظه احساس هر یک را از دید خود آنها تصور کنید و خود را جای آنها بگذارید. در موقعیت اول فرد از دست دادن کار را یک شکست نمی داند بلکه فرصتی می داند برای آمادگی و تمرین کار دیگر. اما در موقعیت دوم فرد ناامید شده و از دست دادن کار برای وی مثل یک شکست تلقی می شود. بنابراین یک رویداد مشابه برای دو نفر معنای مشابه را داشت. این دیدگاه اولین بار توسط جرج براون[3] و همکارانش (۱۹۸۹) مطرح شد.
[یک اتفاق و دو تفسیر]
مطالعه ی براون در مورد رویدادهای زندگی از لحاظ عملی مشکل دارد و از لحاظ روش شناسی هم چنان در حال تحول است. مونرو (۲۰۰۹) و هامن (۲۰۰۵) روش جدیدی را ارائه داده اند. یک نکته مهم پایه ارثی در به یاد آوردن رویدادهاست. اگر از افرادی که اکنون افسرده هستند در مورد رویدادهای ۵ سال پیش بپرسید جواب آنها متفاوت خواهد بود با زمانی که افسرده نیستند. از آنجایی که خلق فعلی، حافظه را مختل می کند بسیاری به این نتیجه رسیدن راه مناسب برای مطالعه رویدادهای استرس زای این افراد مطالعه آینده نگر می باشد، برای تخمین واضح رویدادها و ارتباط آنها با آسیب روانی.
کندلر[4] و همکاران (۲۰۰۳) نشان دادند اگر یکی از دوقلوهای تک تخمکی رویداد استرس زا را تجربه کند مانند مرگ فردی که عاشقش بوده با احتمال ۱۰ برابر بیشتر از هم قلوی خود به افسردگی مبتلا خواهد شد.
هم چنین اگر یکی از قلها بخاطر ترک همسر یا دوست پسر تحقیر شود 20 برابر بیشتر از هم قل خود که این احساس را تجربه نکرده به افسردگی مبتلا خواهد شد. محققان بیان می کنند تحقیر، فقدان و یا طرد اجتماعی رویدادهای استرس زای شدیدی هستند که احتمال دارد به افسردگی منجر شوند.[5]
کندلر و همکاران (۱۹۹۹) بیان می کند تمام ارتباط بین رویدادهای استرس زا و افسردگی به این دلیل نیست که استرس ماشه چکان یا راه انداز افسردگی باشد بلکه یک سوم این ارتباط به این دلیل است که افراد آسیب پذیر نسبت به افسردگی، بیشتر خود را در معرض محیاهای استرس زا قرار می دهند، مثل ارتباط های مشکل دار، یا هر وضعیتی که ریسک بالایی را دارا هستند و نتایج ناخوشایندی را به دنبال خواهند داشت. این مدل یک حالت دوجانبه با متقابل را در این ارتباط بیان می کند. در واقع هر دو این عوامل می تواند در یک فرد روی دهد: استرس افسردگی را راه اندازی می کند، فرد افسرده استرس را ایجاد می کند.
کندلر[4] و همکاران (۲۰۰۳) نشان دادند اگر یکی از دوقلوهای تک تخمکی رویداد استرس زا را تجربه کند مانند مرگ فردی که عاشقش بوده با احتمال ۱۰ برابر بیشتر از هم قلوی خود به افسردگی مبتلا خواهد شد.
هم چنین اگر یکی از قلها بخاطر ترک همسر یا دوست پسر تحقیر شود 20 برابر بیشتر از هم قل خود که این احساس را تجربه نکرده به افسردگی مبتلا خواهد شد. محققان بیان می کنند تحقیر، فقدان و یا طرد اجتماعی رویدادهای استرس زای شدیدی هستند که احتمال دارد به افسردگی منجر شوند.[5]
کندلر و همکاران (۱۹۹۹) بیان می کند تمام ارتباط بین رویدادهای استرس زا و افسردگی به این دلیل نیست که استرس ماشه چکان یا راه انداز افسردگی باشد بلکه یک سوم این ارتباط به این دلیل است که افراد آسیب پذیر نسبت به افسردگی، بیشتر خود را در معرض محیاهای استرس زا قرار می دهند، مثل ارتباط های مشکل دار، یا هر وضعیتی که ریسک بالایی را دارا هستند و نتایج ناخوشایندی را به دنبال خواهند داشت. این مدل یک حالت دوجانبه با متقابل را در این ارتباط بیان می کند. در واقع هر دو این عوامل می تواند در یک فرد روی دهد: استرس افسردگی را راه اندازی می کند، فرد افسرده استرس را ایجاد می کند.
[استرس و اختلال دو قطبی]
نقش رویدادهای استرس زا در شروع اختلال دو قطبی نیز مهم است.[6] به طور معمول رویدادهای استرس زا راه انداز افسردگی هستند اما در مورد مانیا مجموعه ای از رویدادهای استرس زای متفاوت و مثبت تر راه انداز می باشند.[7] تجاربی مثل تلاش برای بدست آوردن اهداف مهم جزو این رویدادها می باشند، مثل بدست آوردن یک شغل یا ارتقای شغلی، و یا ازدواج باعث ایجاد مانیا در افراد آسیب پذیر می شود.
در آخر اینکه اگر چه ممکن است هر کسی که اختلال خلقی دارد رویدادهای استرس زا را تجربه کرده باشد، اما دلیل نمی شود که هر که رویدادی استرس زا تجربه کرده مبتلا به این اختلالات شود. در واقع ۲۰ تا ۵۰ درصد افرادی که استرس را تجربه می کنند به اختلال خلقی مبتلا می شوند. بنابراین ۵۰ تا ۸۰ درصد افراد اختلال خلقی را تجربه نمی کنند. برخی مطالعات مجددا بر تعامل این عوامل تاکید دارند، یعنی تجربه استرس زا با ژنتیک و عوامل روان شناختی در کنار هم می توانند منجر به اختلالات خلقی شوند.
در آخر اینکه اگر چه ممکن است هر کسی که اختلال خلقی دارد رویدادهای استرس زا را تجربه کرده باشد، اما دلیل نمی شود که هر که رویدادی استرس زا تجربه کرده مبتلا به این اختلالات شود. در واقع ۲۰ تا ۵۰ درصد افرادی که استرس را تجربه می کنند به اختلال خلقی مبتلا می شوند. بنابراین ۵۰ تا ۸۰ درصد افراد اختلال خلقی را تجربه نمی کنند. برخی مطالعات مجددا بر تعامل این عوامل تاکید دارند، یعنی تجربه استرس زا با ژنتیک و عوامل روان شناختی در کنار هم می توانند منجر به اختلالات خلقی شوند.
پاورقی:
[1] . Diathcsis-stress model
[3] . George brown
[4] . Kendler
[6] . Alloy & Abramson, 2010: Ellicott. 1988: Goodwin & Janis 2007; Johnson, Grubcr. & Eisner. 2007; Jolinson 2.Johnson et al., 2008.
منبع: کتاب «اختلالات خلقی»
نویسنده: محمدحسن فاطمی راد و دیگران
نویسنده: محمدحسن فاطمی راد و دیگران
بیشتر بخوانید:
نقش کمال گرایی در ایجاد استرس
قدم به قدم با استرس خود مقابله کنید
منشأ استرس خود را شناسایی کنید
چگونه در شرایط استرسزا، آرامش خود را حفظ کنیم؟
در حال زندگی کنید، نه در گذشته یا آینده!