اهمیتدادن بیش از حد به افکار نیز در تفسیر نادرست افکار وسواسگونه دخیل است.
این ارزیابی افکار مزاحم است که اختلال وسواس فکری و عملی را تغذیه میکند و در این حالت، فرد مبتلا، مزاحمتهای فکری را معنادار و فاجعهانگیز در نظر میگیرد. این نوع برداشت منجر به اضطراب و آشفتگی میشود. برای مثال، بسیاری از افراد ممکن است فکر ناخواسته هل دادن کسی را از پلکان تجربه کرده باشند، امّا اغلب آنها این فکر را بیمعنا میپندارند و بدون هیچ نگرانی آن را پشت سر میگذراند. ولکن فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) میپندارد این افکار گویای شخصیت او بوده و بهطور بالقوه خطرناک هستند و این برداشت، سبب بروز احساسات و پریشانی در او میشود.
افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) در واکنش به این احساسات، درگیر فعالیتهای خنثیسازی (برای مثال، رفتارهایی مانند شستن دست یا چک کردن) میشوند که بهجهت کاهش پریشانی و از بین بردن نتایج فاجعهآمیز و ترسناک ناشی از افکار ناخواسته طراحی شدهاند. همانطور که سالکوُوسکیس اشاره کرد، این رفتارهای خنثیکننده به شیوههای مختلف سبب تداوم اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) میشوند. به واسطه توانایی خنثیسازی در کاهش پریشانی، این رفتار به مکانیسم مقابله با استرس تبدیل میشود و به این وسیله احتمال خنثیسازیهای متعاقب را افزایش میدهد.
بعلاوه، از آنجایی که پس از خنثیسازی عواقبی که فرد از آن بیم دارد و نتایج منفی آن بهوقوع نمیپیوندد، این امر بهعنوان تقویتکننده عمل کرده و میتواند بهعنوان مدرکی برای اعتبار باورهای وسواسگونه تعبیر شود. بنابراین، بهخاطر شکست در ارزیابیِ صحیحِ تفسیرهای جایگزین، ارزیابیهای غلط همچنان به قوت خود باقی میمانند.
چیزی که در این باورها بهطور ضمنی وجود دارد، خودسرزنشگری و مسئولیتپذیری است که فرد برای افکارش دارد و انتظار میرود این امر، معنای داده شده به افکار مزاحم و در نتیجه میل خنثیسازی را تقویت کند.
دیگر باورهای دخیل در رشد و تداوم اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) شامل این موارد هستند: نیاز به کنترل افکار، نیاز به قطعیت یا کمال و بیش برآورد احتمال خطر. برای مثال، کلارک و پردون اظهار کردند افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) بهصورت افراطی بر افکارشان بهخاطر وجود مزاحمتها نظارت میکنند و باور دارند انسان باید روی محتوای افکارش، کنترل مطلق داشته باشد تا جلوی عواقب خطرناک منتج از مزاحمتهای فکری را بگیرد. در حالیکه این افکار، همانگونه که ذکر شد، در ذهن افراد عادی نیز خطور میکند؛ ولی برای آنها معنایی ندارد.
محققان بسیاری دریافتند بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) تمایل به بیش برآورد احتمال خطر و شدت آسیب دارند. برای مثال، فوآ و کوزاک اعتقاد داشتند افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) در حیطه منطق معرفتشناختی اشتباهاتی میکنند و بهواسطه آنها، موقعیتها را خطرناک میانگارند؛ مگر اینکه ایمنبودن آنها ثابت شود، علیرغم این حقیقت که اغلب انسانها عکس این را فرض میکنند.
تجربیات استرسزا و حالات منفی خلقی نیز بهنظر نقش دارند، چرا که نشانگان اختلال وسواسی فکری و عملی (OCD) میتواند در دوران بارداری و تولد نوزاد در زنان بروز کند و افکار مزاحم در جریان اضطراب و افسردگی با بسامد بیشتری رخ میدهند. با توجه به ناهمگنی اختلال، جای تعجب نیست که عوامل علّی متعدد و فاکتورهای مستعدکننده در پیدایش وسواسی فکری و عملی (OCD) نقش داشته باشند. با این وجود، پژوهشگران با یکدیگر اتفاقنظر دارند که اختلال وسواس فکری عملی تنها در صورتی بهوجود میآید که زمینه وراثتی آن فراهم باشد.
منبع : dr-sanaie.com
چکیده : اختلال وسواس فکری عملی یکی از انواع اختلالات اضطرابی مزمن است که در آن فرد به طور ناخواسته و افراطی درگیر یک چرخه ی وسواس و اجبار می شود. این روزها همه وسواس را یکی از بیماری های روانی می دانند که رواج زیادی یافته است ولی باید بدانید که وسواس یک بیماری است که انواع مختلف دارد.
تعداد کلمات 1119 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
تعداد کلمات 1119 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
مدلهای شناختی و رفتاری وسواس فکری و عملی (OCD)
فرمولبندی شناختی معاصر با این فرضیه آغاز میشود که تجربه افکار ناخواسته، واقعاً جهانشمول است. در جامعه و نمونههای مشابه، بیش از ۹۰ درصد شرکتکنندگان، حضور افکار، تصاویر و محرکهای ناخواستهای را تصدیق کردند که شامل میل به صدمهزدن یا حمله به دیگران و افکار جنسی نامناسب میشد. بهعبارت ساده، تنها افراد وسواسی دچار این افکار و تصاویر تکراری نمیشوند. افزون بر این، محتوای فکری افراد عادی و افراد دچار اختلال وسواس فکری و عملی یکسان بود و این امر حاکی از آن است که حضور افکار مزاحم و نامناسب، محرک رشد اختلال وسواس فکری و عملی نیست.این ارزیابی افکار مزاحم است که اختلال وسواس فکری و عملی را تغذیه میکند و در این حالت، فرد مبتلا، مزاحمتهای فکری را معنادار و فاجعهانگیز در نظر میگیرد. این نوع برداشت منجر به اضطراب و آشفتگی میشود. برای مثال، بسیاری از افراد ممکن است فکر ناخواسته هل دادن کسی را از پلکان تجربه کرده باشند، امّا اغلب آنها این فکر را بیمعنا میپندارند و بدون هیچ نگرانی آن را پشت سر میگذراند. ولکن فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) میپندارد این افکار گویای شخصیت او بوده و بهطور بالقوه خطرناک هستند و این برداشت، سبب بروز احساسات و پریشانی در او میشود.
افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) در واکنش به این احساسات، درگیر فعالیتهای خنثیسازی (برای مثال، رفتارهایی مانند شستن دست یا چک کردن) میشوند که بهجهت کاهش پریشانی و از بین بردن نتایج فاجعهآمیز و ترسناک ناشی از افکار ناخواسته طراحی شدهاند. همانطور که سالکوُوسکیس اشاره کرد، این رفتارهای خنثیکننده به شیوههای مختلف سبب تداوم اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) میشوند. به واسطه توانایی خنثیسازی در کاهش پریشانی، این رفتار به مکانیسم مقابله با استرس تبدیل میشود و به این وسیله احتمال خنثیسازیهای متعاقب را افزایش میدهد.
بعلاوه، از آنجایی که پس از خنثیسازی عواقبی که فرد از آن بیم دارد و نتایج منفی آن بهوقوع نمیپیوندد، این امر بهعنوان تقویتکننده عمل کرده و میتواند بهعنوان مدرکی برای اعتبار باورهای وسواسگونه تعبیر شود. بنابراین، بهخاطر شکست در ارزیابیِ صحیحِ تفسیرهای جایگزین، ارزیابیهای غلط همچنان به قوت خود باقی میمانند.
باورهای مرتبط با اختلال وسواس اجباری
باورهای متعددی وجود دارند که به ارزیابیهای تحریفشده در اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) دامن میزنند. سالکوُوسکیس پیشنهاد کرد یک حس اغراقشده از مسئولیت میتواند بهصورت منفی، با افکار مزاحم در تعامل باشد. این حس شامل این باور میشود که شکست در پیشگیری از آسیب (گناه غفلت) به همان بدیِ آسیب رساندن عمدی (ارتکاب گناه) است و شکست در بازداری فکر مزاحم (خنثیکردن) فرقی با میل به وقوع یک رویداد منفی ندارد. برای مثال، چنانچه فرد باور داشته باشد اگر آتشی بپا شود، او مقصر است؛ فکر مزاحم (یعنی: گاز رو خاموش کردم؟) ممکن است منجر به احساس پریشانی و میل به چک کردن اجاق گاز شود. با در نظر گرفتن این باور که آتشسوزی قابلپیشگیری است، چک نکردن اجاق گاز حاکی از آن است که فرد واقعاً میخواهد به دیگران آسیب برساند.اهمیتدادن بیش از حد به افکار
اهمیتدادن بیش از حد به افکار نیز در تفسیر نادرست افکار وسواسگونه دخیل است. این باور که فکر کردن درباره چیزی، احتمال وقوع آن را افزایش میدهد (مثلاً، «اگر من به صدمه خوردن یکی از عزیزانم فکر کنم، پس احتمال صدمه خوردن آن عزیز بیشتر میشود») و نیز باور اخلاقی مبنی بر اینکه داشتن یک فکر غیرقابل قبول به لحاظ اخلاقی با عملی کردن آن برابر است («فکر کردن درباره صدمهزدن به کسی، به همان بدی صدمهزدن واقعی به او است»).چیزی که در این باورها بهطور ضمنی وجود دارد، خودسرزنشگری و مسئولیتپذیری است که فرد برای افکارش دارد و انتظار میرود این امر، معنای داده شده به افکار مزاحم و در نتیجه میل خنثیسازی را تقویت کند.
دیگر باورهای دخیل در رشد و تداوم اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) شامل این موارد هستند: نیاز به کنترل افکار، نیاز به قطعیت یا کمال و بیش برآورد احتمال خطر. برای مثال، کلارک و پردون اظهار کردند افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) بهصورت افراطی بر افکارشان بهخاطر وجود مزاحمتها نظارت میکنند و باور دارند انسان باید روی محتوای افکارش، کنترل مطلق داشته باشد تا جلوی عواقب خطرناک منتج از مزاحمتهای فکری را بگیرد. در حالیکه این افکار، همانگونه که ذکر شد، در ذهن افراد عادی نیز خطور میکند؛ ولی برای آنها معنایی ندارد.
محققان بسیاری دریافتند بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) تمایل به بیش برآورد احتمال خطر و شدت آسیب دارند. برای مثال، فوآ و کوزاک اعتقاد داشتند افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) در حیطه منطق معرفتشناختی اشتباهاتی میکنند و بهواسطه آنها، موقعیتها را خطرناک میانگارند؛ مگر اینکه ایمنبودن آنها ثابت شود، علیرغم این حقیقت که اغلب انسانها عکس این را فرض میکنند.
دلایل بروز اختلال وسواس فکری و عملی (OCD)
اگرچه درباره باورهای مختلفی که ادعا میشود منجر به ارزیابیهای تحریفشده میشوند، تحقیقات چشمگیری صورت گرفته است، درباره اینکه چه چیزی زمینه رشد اختلال وسواس فکری و عملی (OCD) را فراهم میکند اطلاعات کمی در دست است. به عقیده بارلو، هم آسیبپذیری بیولوژیکی و هم آسیبپذیری روانی ممکن است به آغاز نشانههای وسواسی فکری و عملی (OCD) کمک کنند. برای مثال، پیشنهاد شده است که تجربیات رشدی از قبیل تشویق احساس مسئولیت زیاد در کودکی و قوانین سخت رفتاری یا تکالیف مدرسه یا آموزههای مذهبی، تنبیه اشتباهات کودک بهصورت خشن، مشاهده والدین و یا خواهر- برادرانی که دچار اختلال وسوای فکری عملی هستند، همگی ممکن است زمینه اختلال وسواسی فکری و عملی (OCD) را در افراد فراهم کرده باشد.تجربیات استرسزا و حالات منفی خلقی نیز بهنظر نقش دارند، چرا که نشانگان اختلال وسواسی فکری و عملی (OCD) میتواند در دوران بارداری و تولد نوزاد در زنان بروز کند و افکار مزاحم در جریان اضطراب و افسردگی با بسامد بیشتری رخ میدهند. با توجه به ناهمگنی اختلال، جای تعجب نیست که عوامل علّی متعدد و فاکتورهای مستعدکننده در پیدایش وسواسی فکری و عملی (OCD) نقش داشته باشند. با این وجود، پژوهشگران با یکدیگر اتفاقنظر دارند که اختلال وسواس فکری عملی تنها در صورتی بهوجود میآید که زمینه وراثتی آن فراهم باشد.
منبع : dr-sanaie.com
بیشتر بخوانید :
اختلال وسواس اجباری
شناخت صحیح و درمان بیماری وسواس
بیماری وسواس فکری و راه های درمان آن
وسواس و روش های درمان آن
چگونه از شر وسواس خلاص شویم؟
چگونه وسواس را درمان کنم؟