سورۀ مبارکۀ زخرف آیۀ 32
أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون*
آیا آنها رحمت پروردگار تو- نبوت- را بخش مىکنند؟ ماییم که میان آنان مایه گذرانشان را در زندگانى دنیا بخش کردهایم، و پایههاى برخى را بر برخى برتر داشتهایم- در روزى و جاه- تا برخى برخ دیگر را به خدمت گیرند و بخشایش پروردگار تو از آنچه گرد مىآورند بهتر است.[1]
آیا آنها رحمت پروردگار تو- نبوت- را بخش مىکنند؟ ماییم که میان آنان مایه گذرانشان را در زندگانى دنیا بخش کردهایم، و پایههاى برخى را بر برخى برتر داشتهایم- در روزى و جاه- تا برخى برخ دیگر را به خدمت گیرند و بخشایش پروردگار تو از آنچه گرد مىآورند بهتر است.[1]
معانی واژگان
رَحْم: در زبان فارسی واژة «رحمت» به معنای مهربانی، دلسوزی، بخشایش و عفو آمده است[2] و در فرهنگ های لغت به معانی: نیکی و نیکویی،[3] مهر ورزیدن،[4] نرمی، ملایمت، گذشت. [5]
علامة طباطبایی(ره) در کتاب المیزان فی تفسیر القرآن، در معنای رحمت اینگونه بیان می دارد:
«و رحمت صفتى است انفعالى، و تاثر خاصى است درونى، که قلب هنگام دیدن کسى که فاقد چیزى و یا محتاج به چیزى است که نقص کار خود را تکمیل کند، متاثر شده، و از حالت پراکندگى به حالت جزم و عزم در مىآید، تا حاجت آن بیچاره را بر آورد، و نقص او را جبران کند، چیزى که هست این معنا با لوازم امکانیش در باره خدا صادق نیست، و به عبارت دیگر، رحمت در خداى تعالى هم به معناى تاثر قلبى نیست، بلکه باید نواقص امکانى آن را حذف کرد، و باقى مانده را که همان اعطاء، و افاضه، و رفع حاجت حاجتمند است، به خدا نسبت داد.»[6]
عَیش: در زبان عربی، «عَیْش» به معنای زندگی، حیات، بقاء[7] و نیز حال به حال شدن و تغییر یافتن در طول دوران زندگی ذکر شده است[8] و شاید این واژه از آن دست واژگانی است که در مورد معنای آن اختلافی نیست.
راغب اصفهانی در این میان قائل است که «عیش» اخص از «حیات» است و آن دسته از زندگانی است که مخصوص حیوانات و انسان است و در مورد خدای متعال به کار برده نمی شود؛ به خلاف واژة «حیات» که اعم بوده و در مورد خدای متعال و تمامی جانداران به کار برده می شود. [9]
زیستن ، زندگی کردن[10]، طعام، خوراکی و خوشی[11] معانی است که برای این واژه در زبان فارسی بیان شده است.
سَخِرَ: خلیل بن احمد فراهیدی، «سخر» را به معنای استهزاء دانسته و نیز کسی که بدون اجرت و پولی به کار گرفته شده می داند[12] و دیگران هم به پیروی از نیز همین معنا را پذیرفته و بیان کرده اند. [13]
راغب اصفهانی، «سخر» را به معنای حرکت دادن و راندن قهری به سوی هدفی معین دانسته و «سُخره» در آیه را به معنای کسى می داند که قهراً به کارى واداشته شده و با داشتن اراده، رام و تسخیر دیگران است. [14]
مرحوم مصطفوی(ره) در بیان معنای این ریشه می گوید:
«أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الحکم و التقدیر مع القهر تکوینا أو تشریعا، یقال سخّر اللّه الشمس و القمر و السماء و الأرض، إذا جعلها تحت حکمه و قهرها بتقدیره تکوینا. و من لوازم هذا المعنى الإطاعة، و الاستذلال تحت الامر، و الارادة و التکلیف بما یریده، و الاستعمال مجّانا و بلا اجرة.»[15]
فرهنگ های لغت فارسی، این واژه را به معانی نادان شمردن و سبک دانستن کسی، مطیع و فرمانبردار کسی بودن ،[16] چیره شدن بر کسی، تکلیف کردن کسی به چیزی که نمی خواهد. [17]
علامة طباطبایی(ره) در کتاب المیزان فی تفسیر القرآن، در معنای رحمت اینگونه بیان می دارد:
«و رحمت صفتى است انفعالى، و تاثر خاصى است درونى، که قلب هنگام دیدن کسى که فاقد چیزى و یا محتاج به چیزى است که نقص کار خود را تکمیل کند، متاثر شده، و از حالت پراکندگى به حالت جزم و عزم در مىآید، تا حاجت آن بیچاره را بر آورد، و نقص او را جبران کند، چیزى که هست این معنا با لوازم امکانیش در باره خدا صادق نیست، و به عبارت دیگر، رحمت در خداى تعالى هم به معناى تاثر قلبى نیست، بلکه باید نواقص امکانى آن را حذف کرد، و باقى مانده را که همان اعطاء، و افاضه، و رفع حاجت حاجتمند است، به خدا نسبت داد.»[6]
عَیش: در زبان عربی، «عَیْش» به معنای زندگی، حیات، بقاء[7] و نیز حال به حال شدن و تغییر یافتن در طول دوران زندگی ذکر شده است[8] و شاید این واژه از آن دست واژگانی است که در مورد معنای آن اختلافی نیست.
راغب اصفهانی در این میان قائل است که «عیش» اخص از «حیات» است و آن دسته از زندگانی است که مخصوص حیوانات و انسان است و در مورد خدای متعال به کار برده نمی شود؛ به خلاف واژة «حیات» که اعم بوده و در مورد خدای متعال و تمامی جانداران به کار برده می شود. [9]
زیستن ، زندگی کردن[10]، طعام، خوراکی و خوشی[11] معانی است که برای این واژه در زبان فارسی بیان شده است.
سَخِرَ: خلیل بن احمد فراهیدی، «سخر» را به معنای استهزاء دانسته و نیز کسی که بدون اجرت و پولی به کار گرفته شده می داند[12] و دیگران هم به پیروی از نیز همین معنا را پذیرفته و بیان کرده اند. [13]
راغب اصفهانی، «سخر» را به معنای حرکت دادن و راندن قهری به سوی هدفی معین دانسته و «سُخره» در آیه را به معنای کسى می داند که قهراً به کارى واداشته شده و با داشتن اراده، رام و تسخیر دیگران است. [14]
مرحوم مصطفوی(ره) در بیان معنای این ریشه می گوید:
«أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الحکم و التقدیر مع القهر تکوینا أو تشریعا، یقال سخّر اللّه الشمس و القمر و السماء و الأرض، إذا جعلها تحت حکمه و قهرها بتقدیره تکوینا. و من لوازم هذا المعنى الإطاعة، و الاستذلال تحت الامر، و الارادة و التکلیف بما یریده، و الاستعمال مجّانا و بلا اجرة.»[15]
فرهنگ های لغت فارسی، این واژه را به معانی نادان شمردن و سبک دانستن کسی، مطیع و فرمانبردار کسی بودن ،[16] چیره شدن بر کسی، تکلیف کردن کسی به چیزی که نمی خواهد. [17]
ادامه دارد...
محمدحسین افشاری
پی نوشت:
[1]. ترجمة استاد مجتبی مینوی.
[2]. محمد معین، پیشین، ج2، ص 1641؛ علی اکبر دهخدا، لغت نامةدهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 7، ص 10519.
[3]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج3، ص 224؛ احمد بن فارس، پیشین، ج 2 ، ص 498.
[4]. اسماعیل بن حماد جوهری، پیشین، ج 5، ص 1929.
[5]. همان، ج 5 ، ص1929؛احمد بن فارس، پیشین، ج 2، ص 498 (الراء و الحاء و المیم أصلٌ واحدٌ یدلُّ على الرقّة و العطف و الرأفة) محمد بن مکرم ابن منظور، پیشین، ج12، ص 223؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، قم، دارالهجره، بی تا، ج 2، ص 223؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی ، ج1، ص34(علیه السلام)(الرَّحْمَةُ رقّة تقتضی الإحسان إلى الْمَرْحُومِ، و قد تستعمل تارة فی الرّقّة المجرّدة، و تارة فی الإحسان المجرّد عن الرّقّة، نحو: رَحِمَ اللّه فلانا)
[6]. محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج1، ص29.
[7]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج 2، ص 189 ؛ اسماعیل بن حماد جوهری، پیشین، ج3، ص 1012 و محمد بن مکرم ابن منظور، پیشین، ج 6، ص 321 .
[8].حسن مصطفوی، پیشین، ج 8، ص 277.
[9]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج 1، ص 596 (الْعَیْشُ: الحیاة المختصّة بالحیوان، و هو أخصّ من الحیاة، لأنّ الحیاة تقال فی الحیوان، و فی الباری تعالى، و فی الملک، و یشتقّ منه الْمَعِیشَةُ لما یُتَعَیَّشُ منه. قال تعالى: نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا [الزخرف/ 32]، مَعِیشَةً ضَنْکاً [طه/ 124]، لَکُمْ فِیها مَعایِشَ* [الأعراف/ 10]، وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ* [الحجر/ 20].)
و قال فی أهل الجنّة: فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ* [القارعة/ 7]، و قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: «لَا عَیْشَ إِلَّا عَیْشُ الْآخِرَةِ».
و قال فی أهل الجنّة: فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ* [القارعة/ 7]، و قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: «لَا عَیْشَ إِلَّا عَیْشُ الْآخِرَةِ».
[10]. علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 10، ص 14532.
[11]. محمد معین، پیشین، ج2، ص 2369.
[12]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج 4 ، ص196.(السُّخَرَةُ: الضحکة، و أما السُّخْرَةُ فما تَسَخَّرْتَ من خادم و دابة بلا أجر و لا ثمن)
[13]. اسماعیل بن حماد جوهری، پیشین، ج 2، ص 679؛ محمد بن فخرالدین طریحی، پیشین، ج 3، ص 327.
[14]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج 1، ص 402.
[15]. حسن مصطفوی، پیشین، ج 5، ص 76.
[16].علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 8، ص11905.
[17]. محمد معین، پیشین، ج 2، ص 1842.
بیشتر بخوانید:
تربیت اجتماعی در آیه 90 سوره نحل(بخش اول)
کوتاه سخنی در تربیت اجتماعی
تربیت اجتماعی از دیدگاه علوی (بخش اول)
آشنایی با تاثیر رسانه در تربیت اجتماعی کودکان (بخش اول)
تبیین روش های تربیت اجتماعی در نهج البلاغه (بخش پنجم)
آموزش و پرورش و رشد اجتماعی