معنای «فطرت»
فطرت، به معنای نوعی خلقت است و با توجه به این معنا در آیة مورد نظر « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا» می توان آیه را اینگونه تفسیر کرد که، این دینی که گفتیم واجب است برای او اقامه وجه کنی، همان دینی است که خلقت انسان به آن صورت دعوت می کند و نیز فطرت الهی به سویش هدایت می کند و آن فطرتی است که تبدیل ناپذیر است .
ایشان در ادامه توضیحات خود بیان می دارند :
« لیس الدین إلا سنة الحیاة و السبیل التی یجب على الإنسان أن یسلکها حتى یسعد فی حیاته فلا غایة للإنسان یتبعها إلا السعادة و قد هدی کل نوع من أنواع الخلیقة إلى سعادته التی هی بغیة حیاته بفطرته و نوع خلقته و جهز فی وجوده بما یناسب غایته من التجهیز.»[1]
و از آن اینگونه نتیجه می گیرند که انسان نیز مانند سایر مخلوقات مفطور فطرتی است که او را برای رسیدن به سعادت و کامل کردن نقص های خود و برطرف کردن نیازهایش هدایت می کند و از هر چه برای او ضرر و زیان دارد ، او را برحذر می دارد .
ایشان در ادامه توضیحات خود بیان می دارند :
« لیس الدین إلا سنة الحیاة و السبیل التی یجب على الإنسان أن یسلکها حتى یسعد فی حیاته فلا غایة للإنسان یتبعها إلا السعادة و قد هدی کل نوع من أنواع الخلیقة إلى سعادته التی هی بغیة حیاته بفطرته و نوع خلقته و جهز فی وجوده بما یناسب غایته من التجهیز.»[1]
و از آن اینگونه نتیجه می گیرند که انسان نیز مانند سایر مخلوقات مفطور فطرتی است که او را برای رسیدن به سعادت و کامل کردن نقص های خود و برطرف کردن نیازهایش هدایت می کند و از هر چه برای او ضرر و زیان دارد ، او را برحذر می دارد .
فطرت خاص انسان
علامه طباطبایی (ره)، با برداشتی که از این آیه دارند، قائل می شوند که انسان دارای فطرت خاص به خود است و این فطرت خاص او را به راه معین شده ای که انتهای آن به هدف و غایت انسان وصل می شود، هدایت می کند. راهی که تنها راه هدایت انسان است و آن « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا » است.
نکته ای که در این مورد وجود دارد این است که در نوع انسان به طور خاص در روح و بدن او عجین شده است و زبان مشترک بین تمام انسان هاست ، به گونه ای که زمان و مکان در آن تاثیری ندارد. [2]
نکته ای که در این مورد وجود دارد این است که در نوع انسان به طور خاص در روح و بدن او عجین شده است و زبان مشترک بین تمام انسان هاست ، به گونه ای که زمان و مکان در آن تاثیری ندارد. [2]
سعادت و شقاوت واحد
صاحب کتاب المیزان، بیان می دارد که انسان دارای یک سعادت و شقاوت است که اگر بدین گونه نبود یک جامعه صالح و واحدی که ضامن سعادت افراد آن جامعه باشد، تشکیل نمی گردید :
«فلو اختلفت سعادة الإنسان باختلاف أفراده لم ینعقد مجتمع واحد صالح یضمن سعادة الأفراد المجتمعین، و لو اختلفت السعادة باختلاف الأقطار التی تعیش فیها الأمم المختلفة بمعنى أن برای ثمره دادن امر «تربیت دینی» لازم است متربّی را به گونه ای در این امر خطیر تربیت کرد که تمام وجود خویش را در راه دین قرار دهد و شکوفا سازی تمام استعدادهای خویش را از دین بخواهد.(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ) یکون الأساس الوحید للسنة الاجتماعیة أعنی الدین هو ما یقتضیه حکم المنطقة کان الإنسان أنواعا مختلفة باختلاف الأقطار، و لو اختلفت السعادة باختلاف الأزمنة بمعنى أن تکون الأعصار و القرون هی الأساس الوحید للسنة الدینیة اختلفت نوعیة کل قرن و جیل مع من ورثوا من آبائهم أو أخلفوا من أبنائهم و لم یسر الاجتماع الإنسانی سیر التکامل و لم تکن الإنسانیة متوجهة من النقص إلى الکمال إذ لا یتحقق النقص و الکمال إلا مع أمر مشترک ثابت محفوظ بینهما.»[3]
ایشان با سخنی که در ادامه بیان می دارند، نشان می دهند که اختلاف افراد و مکان ها و زمان ها، تاثیر در برقراری سنت دینی دارد ولی اساس سنت دینی بر پایه و بنیان انسان قرار داده شده است ، و آن امر مشترک بین تمامی انسانها و همه افراد و اقوام است .
و در ادامه به بیان برخی از اقوال مفسران در معانی ایات و نیز برداشت های تفسیر ایشان می پردازد که خارج از این بحث می باشد .
«فلو اختلفت سعادة الإنسان باختلاف أفراده لم ینعقد مجتمع واحد صالح یضمن سعادة الأفراد المجتمعین، و لو اختلفت السعادة باختلاف الأقطار التی تعیش فیها الأمم المختلفة بمعنى أن برای ثمره دادن امر «تربیت دینی» لازم است متربّی را به گونه ای در این امر خطیر تربیت کرد که تمام وجود خویش را در راه دین قرار دهد و شکوفا سازی تمام استعدادهای خویش را از دین بخواهد.(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ) یکون الأساس الوحید للسنة الاجتماعیة أعنی الدین هو ما یقتضیه حکم المنطقة کان الإنسان أنواعا مختلفة باختلاف الأقطار، و لو اختلفت السعادة باختلاف الأزمنة بمعنى أن تکون الأعصار و القرون هی الأساس الوحید للسنة الدینیة اختلفت نوعیة کل قرن و جیل مع من ورثوا من آبائهم أو أخلفوا من أبنائهم و لم یسر الاجتماع الإنسانی سیر التکامل و لم تکن الإنسانیة متوجهة من النقص إلى الکمال إذ لا یتحقق النقص و الکمال إلا مع أمر مشترک ثابت محفوظ بینهما.»[3]
ایشان با سخنی که در ادامه بیان می دارند، نشان می دهند که اختلاف افراد و مکان ها و زمان ها، تاثیر در برقراری سنت دینی دارد ولی اساس سنت دینی بر پایه و بنیان انسان قرار داده شده است ، و آن امر مشترک بین تمامی انسانها و همه افراد و اقوام است .
و در ادامه به بیان برخی از اقوال مفسران در معانی ایات و نیز برداشت های تفسیر ایشان می پردازد که خارج از این بحث می باشد .
جمع بندی
آنچه همة مفسّران بدان اشاره کرده اند، جایگاه ویژه ایست که فطرت در رساندن انسان به سعادتی است که به خاطر آن آفریده است.
برخی از مفسّران همچون آیت الله صادقی تهرانی (ره) با توجه به آیه ویژگی هایی را برای فطرت برشمرده اند که در امر تربیت بسیار کارگشاست. از جملة این موارد، ویژگی هایی است که در نسبت دادن فطرت به خدای متعال دارد.
فطرت الهی که خدا در آیه آن را بیان می دارد، نیز بسیار مورد توجه مفسّران قرار گرفته است و نشان از آن دارد که این امری است که منتسب به خدای متعال داشته و کسی به جز او را یارای آن نیست که در آن تغییری ایجاد کرده و یا بدان افزوده و یا کم کند.
نکات مهمی که می توان از این آیه در «تربیت دینی» به دست آورد، به اختصار عبارتند از :
1.برای ثمره دادن امر «تربیت دینی» لازم است متربّی را به گونه ای در این امر خطیر تربیت کرد که تمام وجود خویش را در راه دین قرار دهد و شکوفا سازی تمام استعدادهای خویش را از دین بخواهد.(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ)
2. انتخاب دین حنیف به عنوان الگو، مهمترین امر در «تربیت دینی» است، بدان معنا که نباید برای رشد انسان در «تربیت دینی» آمیخته ای از ادیان را در اختیار او قرار داد واو را ملزم به دینداری بر همۀ آن ادیان کرد، بلکه در ابتدای امر لازم است دین حق را شناخت و متربّی را بر مبنای آن تربیت کرد تا بتوان ثمرۀ حقیقی ای را که خواهان آن هستیم، از متربّی به دست آوریم.(حَنِیفًا)
3.توجه به داشته های متربّی، امری است که نمی توان از آن چشم پوشید؛ به خصوص آنکه در وجود انسان، جایگاه خاصی داشته باشد و تمام حرکات و رفتار انسان را بتواند در محور آن حرکت و شکل داد.
شاید نمی توان ذخیره ای گران بهاتر از «فطرت» در وجود انسان یافت که بتوان تمام رفتار انسان را بر مبنای آن الهی کرد.
مهمترین ویژگی ای که در این آیات برای امر «فطرت» بیان شده است، همین الهی بودن است که می توان در «تربیت دینی» قدم برآن نهاد. در واقع این منتّی است از سوی خدای متعال بر انسان که راه رسیدن به خودش را نزدیک کرده تا او بهانه ای برای دور بودن از خدایش نداشته باشد. (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا)
دومین ویژگی که برای فطرت در این آیه بدان اشاره شده است، عدم تغییر در آن است، یعنی نمی توان خداخواهی را از وجود انسان دور کرد و این خود به نوبۀ خود مهم و برای مربّی ای که قدم در راه تربیت دینی گذاشته است مورد توجه قرار بگیرد. این بدین معناست که مربّی می تواند در زوایای درونی تمامی انسان ها، زوایایی را دید که خداخواهی در آن وجود دارد و از بین رفتنی نیست و فقط باید از سوی مربّی یافته و پرورش داد.( لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ)
4.غفلت هایی در انسان وجود دارد که این غفلت ها گاه در زندگی انسان ها بدان اندازه مهم است که همه ابعاد رشد استعدادهای انسان را مورد آسیب قرار می دهد و در این آیه، فطرت را موردی اشاره می کند که مورد غفلت انسان است. (لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون)
برخی از مفسّران همچون آیت الله صادقی تهرانی (ره) با توجه به آیه ویژگی هایی را برای فطرت برشمرده اند که در امر تربیت بسیار کارگشاست. از جملة این موارد، ویژگی هایی است که در نسبت دادن فطرت به خدای متعال دارد.
فطرت الهی که خدا در آیه آن را بیان می دارد، نیز بسیار مورد توجه مفسّران قرار گرفته است و نشان از آن دارد که این امری است که منتسب به خدای متعال داشته و کسی به جز او را یارای آن نیست که در آن تغییری ایجاد کرده و یا بدان افزوده و یا کم کند.
نکات مهمی که می توان از این آیه در «تربیت دینی» به دست آورد، به اختصار عبارتند از :
1.برای ثمره دادن امر «تربیت دینی» لازم است متربّی را به گونه ای در این امر خطیر تربیت کرد که تمام وجود خویش را در راه دین قرار دهد و شکوفا سازی تمام استعدادهای خویش را از دین بخواهد.(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ)
2. انتخاب دین حنیف به عنوان الگو، مهمترین امر در «تربیت دینی» است، بدان معنا که نباید برای رشد انسان در «تربیت دینی» آمیخته ای از ادیان را در اختیار او قرار داد واو را ملزم به دینداری بر همۀ آن ادیان کرد، بلکه در ابتدای امر لازم است دین حق را شناخت و متربّی را بر مبنای آن تربیت کرد تا بتوان ثمرۀ حقیقی ای را که خواهان آن هستیم، از متربّی به دست آوریم.(حَنِیفًا)
3.توجه به داشته های متربّی، امری است که نمی توان از آن چشم پوشید؛ به خصوص آنکه در وجود انسان، جایگاه خاصی داشته باشد و تمام حرکات و رفتار انسان را بتواند در محور آن حرکت و شکل داد.
شاید نمی توان ذخیره ای گران بهاتر از «فطرت» در وجود انسان یافت که بتوان تمام رفتار انسان را بر مبنای آن الهی کرد.
مهمترین ویژگی ای که در این آیات برای امر «فطرت» بیان شده است، همین الهی بودن است که می توان در «تربیت دینی» قدم برآن نهاد. در واقع این منتّی است از سوی خدای متعال بر انسان که راه رسیدن به خودش را نزدیک کرده تا او بهانه ای برای دور بودن از خدایش نداشته باشد. (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا)
دومین ویژگی که برای فطرت در این آیه بدان اشاره شده است، عدم تغییر در آن است، یعنی نمی توان خداخواهی را از وجود انسان دور کرد و این خود به نوبۀ خود مهم و برای مربّی ای که قدم در راه تربیت دینی گذاشته است مورد توجه قرار بگیرد. این بدین معناست که مربّی می تواند در زوایای درونی تمامی انسان ها، زوایایی را دید که خداخواهی در آن وجود دارد و از بین رفتنی نیست و فقط باید از سوی مربّی یافته و پرورش داد.( لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ)
4.غفلت هایی در انسان وجود دارد که این غفلت ها گاه در زندگی انسان ها بدان اندازه مهم است که همه ابعاد رشد استعدادهای انسان را مورد آسیب قرار می دهد و در این آیه، فطرت را موردی اشاره می کند که مورد غفلت انسان است. (لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون)
محمدحسین افشاری
پی نوشت:
[1]. همان، ص 178. (ترجمه: دین چیزى به غیر از سنت حیات، و راه و روشى که بر انسان واجب است آن را پیشه کند تا سعادتمند شود نیست. پس هیچ انسانى هیچ هدف و غایتى ندارد مگر سعادت، هم چنان که تمامى انواع مخلوقات به سوى سعادت خود، و آن هدفى که ایدهآل آنهاست هدایت فطرى شدهاند، و طورى خلق شده، و به جهازى مجهز گشتهاند که با آن غایت و هدف مناسب است.)
[2]. همان، ص 179.
[3]. همان. (ترجمه: و اما اینکه گفتیم نوع انسان یک سعادت و شقاوت دارد، براى این است که اگر سعادت افراد انسانها به خاطر اختلافى که با هم دارد مختلف مىشد، یک جامعه صالح و واحدى که ضامن سعادت افراد آن جامعه باشد، تشکیل نمىگشت، و همچنین اگر سعادت انسانها به حسب اختلاف اقطار، و سرزمینهایى که در آن زندگى مىکنند، مختلف مىشد، و سنت اجتماعى که همان دین است اساسش همان چیزى باشد که منطقه اقتضاء دارد آن وقت دیگر انسانها نوع واحدى نمىشدند، بلکه به اختلاف منطقهها مختلف مىشدند، و نیز اگر سعادت انسان به اقتضاى زمانها مختلف مىشد، یعنى اعصار و قرون یگانه اساس سنت دینى مىگشت. باز انسانهاى قرون و اعصار نوع واحدى نمىشدند، و انسان هر قرنى و زمانى غیر انسان زمان دیگر مىشد، و اجتماع انسانى سیر تکاملى نمىداشت، و انسانیت از نقص متوجه به سوى کمال نمىشد، چون نقص و کمالى وجود ندارد مگر اینکه یک جهت مشترک و ثابت بین همه انسانهاى گذشته و آینده باشد.)
بیشتر بخوانید:
تربیت دینی در آیه 30 سوره روم (بخش اول)
تربیت دینی در آیه 30 سوره روم (بخش دوم)
تربیت دینی در آیه 136 سوره نساء (بخش اول)
سخنی کوتاه در تربیت دینی
ضرورت تربیت دینی
روش تربیت دینی کودکان