بررسی تفسیر علامه طباطبایی در کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن »[1]
نویسندة کتاب، در بیان معنای «آمنوا» دوم که از مومنان خواسته می شود را دلالت بر آن می داند که مومنان باید برای دومین بار ایمان آورند و این ایمان غیر از ایمان اوّل است .
غیریت ایمان دوم دارای دو قرینه است ؛ قرینة اول این است که متعلق ایمان دوم به طور مفصل شرح داده شده است و قرینة دوم در این مورد این است که خدای متعال تهدید کرده است که باید به تک تک این موارد ایمان آورد وگرنه موجب ضلالت و گمراهی شده است :
« فالإیمان بواحد من حقائق هذه المعارف لا یتم إلا مع الإیمان بجمیعها من غیر استثناء، و الرد لبعضها مع الأخذ ببعض آخر کفر لو أظهر، و نفاق لو کتم و أخفى، و من النفاق أن یتخذ المؤمن مسیرا ینتهی به إلى رد بعض ذلک»[2]
پس آنچه نظر ایشان است، بسط ایمان از جزئیات به تفصیلاتی است که از ارکان ایمان شمرده می شود.
علامة طباطبایی (ره) در ادامه، به قول برخی از مفسّران در تفسیر این آیه پرداخته است . در اصل سه تفسیر از مفسّران در مورد این آیه بیان شده است :
تفسیر نخست) منظور از «آمنوا»ی اول، کسانی هستند که ایمان ظاهری دارند و در «آمنوا»ی دوم از ایشان خواسته می شود که این ایمان را به یک ایمان باطنی تبدیل کنند .
تفسیر دوم) این دسته از مفسران بیان می کنند که خدای متعال در «آمنوا»ی دوم می خواهد که ایمان خود را به یک ایمانی استوار و پابرجا نهند و دست از ایمان خود برندارند .
تفسیر سوم) دستة دیگر قائل هستند که این آیه متوجه مسلمانان نیست، بلکه طبق شان نزولی که برای این آیه بیان می کنند، مقصود مومنان از یهود و نصار هستند.
با توجه به دیدگاه سوم می توان آیه را اینگونه معنا کرد : «ای کسانی که به تورات و انجیل ایمان دارید، به خدا و رسول او یعنی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و نیز به کتابی که بر او نازل شده است، یعنی قرآن کریم ایمان بیاورید.»
ایشان پس از بیان این سه نگاه تفسیری به آیه، قائل می شود که گرچه هر کدام یک از این معانی می تواند صحیح باشد ولی قرائن دلالت دارد بر خلاف این اقوال به خصوص دسته سوم :«و هذه المعانی و إن کانت فی نفسها صحیحة لکن القرائن الکلامیة ناهضة على خلافها، و أردأ الوجوه آخرها.»[3]
غیریت ایمان دوم دارای دو قرینه است ؛ قرینة اول این است که متعلق ایمان دوم به طور مفصل شرح داده شده است و قرینة دوم در این مورد این است که خدای متعال تهدید کرده است که باید به تک تک این موارد ایمان آورد وگرنه موجب ضلالت و گمراهی شده است :
« فالإیمان بواحد من حقائق هذه المعارف لا یتم إلا مع الإیمان بجمیعها من غیر استثناء، و الرد لبعضها مع الأخذ ببعض آخر کفر لو أظهر، و نفاق لو کتم و أخفى، و من النفاق أن یتخذ المؤمن مسیرا ینتهی به إلى رد بعض ذلک»[2]
پس آنچه نظر ایشان است، بسط ایمان از جزئیات به تفصیلاتی است که از ارکان ایمان شمرده می شود.
علامة طباطبایی (ره) در ادامه، به قول برخی از مفسّران در تفسیر این آیه پرداخته است . در اصل سه تفسیر از مفسّران در مورد این آیه بیان شده است :
تفسیر نخست) منظور از «آمنوا»ی اول، کسانی هستند که ایمان ظاهری دارند و در «آمنوا»ی دوم از ایشان خواسته می شود که این ایمان را به یک ایمان باطنی تبدیل کنند .
تفسیر دوم) این دسته از مفسران بیان می کنند که خدای متعال در «آمنوا»ی دوم می خواهد که ایمان خود را به یک ایمانی استوار و پابرجا نهند و دست از ایمان خود برندارند .
تفسیر سوم) دستة دیگر قائل هستند که این آیه متوجه مسلمانان نیست، بلکه طبق شان نزولی که برای این آیه بیان می کنند، مقصود مومنان از یهود و نصار هستند.
با توجه به دیدگاه سوم می توان آیه را اینگونه معنا کرد : «ای کسانی که به تورات و انجیل ایمان دارید، به خدا و رسول او یعنی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و نیز به کتابی که بر او نازل شده است، یعنی قرآن کریم ایمان بیاورید.»
ایشان پس از بیان این سه نگاه تفسیری به آیه، قائل می شود که گرچه هر کدام یک از این معانی می تواند صحیح باشد ولی قرائن دلالت دارد بر خلاف این اقوال به خصوص دسته سوم :«و هذه المعانی و إن کانت فی نفسها صحیحة لکن القرائن الکلامیة ناهضة على خلافها، و أردأ الوجوه آخرها.»[3]
«واو» غیر جمع
نویسندة کتاب، در بیان تفسیر بخش دوم آیه و از تکرار شدن «واو» در میان کلمات، بیان می دارد که «واو» در اینجا، «واو» جمع نیست تا اینگونه بیان شود که به هر کدام یک اگر ایمان نداشته باشید، مشکلی در ایمان بوجود نمی آید؛ بلکه دراینجا هر کدام یک به تنهایی می تواند موضوعی برای عدول از ایمان و نیز ضلالت و گمراهی شود .[4]
برای «واو» بهترین معنایی که می توان در اینجا برگزید «اَوْ» می باشد که نشان از آن باشد که کفر به یکی از ایشان موجب بار شدن حکم کفر بر انسان شود، هر چند که به بقیة موارد ایمان داشته باشد.
گروهی از مفسّران این نظر را داشتند که منظور از «آمنوا»ی اول، کسانی هستند که ایمان ظاهری دارند و در «آمنوا»ی دوم از ایشان خواسته می شود که این ایمان را به یک ایمان باطنی تبدیل کنند.
در اصل خدای متعال، از مؤمنان می خواهد که مراتب ایمان را طی کرده و از آن ایمانی که هم اکنون دارند که ایمان ظاهری است، قدمی فراتر گذاشته و به ایمان باطنی برسند.
گروه دوم از ایشان بیان می کنند که خدای متعال در «آمنوا»ی دوم می خواهد که ایمان خود را به یک ایمانی استوار و پابرجا نهند و دست از ایمان خود برندارند. به عبارت دیگر، در این نظریه قائل هست که خدای متعال از مؤمنان نمی خواهد که چیزی بر ایمان خود بیفزایند، بلکه همین ایمانی را که دارند، حفظ کرده تا از بین نرود.
و گروه سوم نیز قائل است، اصلا خطاب آیه در این مورد مؤمنان از اسلام نیست، بلکه طبق شأن نزولی که برای این آیه وجود دارد، مقصود مؤمنان از یهود و نصارا هستند.
با توجه به اینکه در این مورد سخنی از ابن عباس به عنوان شأن نزول آیه بیان شده است می توان نظر سوم را به حقیقت نزدیک تر دانست ولی تفسیر نخست نیز نمی تواند از معنای حقیقی آیه به دور باشد که خدای متعال از مؤمنین می خواهد پا را فراتر از این ایمانی کنونی ای که دارند، بنهند و این می تواند به عنوان نکته ای مهم در اصل تربیت دینی دانست، به خصوص که در این موارد قیودات ایمانی و آنچه یک مؤمن باید بدان ایمان داشته باشد به صورت تفصیل از سوی خدای متعال بیان شده است.
برای «واو» بهترین معنایی که می توان در اینجا برگزید «اَوْ» می باشد که نشان از آن باشد که کفر به یکی از ایشان موجب بار شدن حکم کفر بر انسان شود، هر چند که به بقیة موارد ایمان داشته باشد.
گروهی از مفسّران این نظر را داشتند که منظور از «آمنوا»ی اول، کسانی هستند که ایمان ظاهری دارند و در «آمنوا»ی دوم از ایشان خواسته می شود که این ایمان را به یک ایمان باطنی تبدیل کنند.
در اصل خدای متعال، از مؤمنان می خواهد که مراتب ایمان را طی کرده و از آن ایمانی که هم اکنون دارند که ایمان ظاهری است، قدمی فراتر گذاشته و به ایمان باطنی برسند.
گروه دوم از ایشان بیان می کنند که خدای متعال در «آمنوا»ی دوم می خواهد که ایمان خود را به یک ایمانی استوار و پابرجا نهند و دست از ایمان خود برندارند. به عبارت دیگر، در این نظریه قائل هست که خدای متعال از مؤمنان نمی خواهد که چیزی بر ایمان خود بیفزایند، بلکه همین ایمانی را که دارند، حفظ کرده تا از بین نرود.
و گروه سوم نیز قائل است، اصلا خطاب آیه در این مورد مؤمنان از اسلام نیست، بلکه طبق شأن نزولی که برای این آیه وجود دارد، مقصود مؤمنان از یهود و نصارا هستند.
با توجه به اینکه در این مورد سخنی از ابن عباس به عنوان شأن نزول آیه بیان شده است می توان نظر سوم را به حقیقت نزدیک تر دانست ولی تفسیر نخست نیز نمی تواند از معنای حقیقی آیه به دور باشد که خدای متعال از مؤمنین می خواهد پا را فراتر از این ایمانی کنونی ای که دارند، بنهند و این می تواند به عنوان نکته ای مهم در اصل تربیت دینی دانست، به خصوص که در این موارد قیودات ایمانی و آنچه یک مؤمن باید بدان ایمان داشته باشد به صورت تفصیل از سوی خدای متعال بیان شده است.
جمع بندی
نکات دیگری که می شود از این آیه به دست آورد و در امر «تربیت دینی» بسیار کارگشاست، عبارتند از :
- امر تربیت دینی یک امر مرحله ای و پلکانی است بدین خاطر که دو بار از لفظ ایمان در پی هم استفاده شده است و از مومنان خواسته شده است به مرتبۀ بعدی ایمان قدم بگذارند و با آوردن لفظ«آمنوا» که در قالب فعل امری استفاده شده است و اصل در فعل امر، وجوب آن است، تربیت شدگان دینی باید قدم را در مرحلۀ بعد دینداری بنهند و اگر این امر محقق نشود به غایت دینداری که همان عبد محض شدن است، نائل نشده اند.
- یکی از نکات مهمی که در مورد بحث«تربیت دینی» می توان از این آیه استفاده نمود، بیان مسائل دینی با توجه به قدرت دینداری متربّی در مراحل مختلف است تا متربّی بتواند نسبت به توان دینداری خویش آن مطالب را جذب کرده و بر وسعت ساحت دینداری خود بیفزاید.
از همین روی در این آیه، مشخص می شود همه مسائلی که مربوط به دینداری انسان است در مراحل ابتدایی نیاز به بیان نیست و علت این امر آن است که لازم است که به درستی برخی از اجزای دینداری در شخص شکل بگیرد تا در مراحل بعد بر قوت این دینداری افزوده شود.
- با بیان جزئیاتی که خدای متعال به عنوان اجزای دینداری در این آیه بیان می دارد، می توان این نکته را بیان کرد که در مسائل تربیتی به خصوص «تربیت دینی»، مشخص بودن ارکان، مباحث، مسائل، موضوعات، روش و غایت لازمۀ این امر است تا متربّی در ابهام باقی نمانده و امر تربیت زمین نماند و اگر در بین خود موضوعاتی که باید متربّی بدان ملزم شود، اولویت ها و هندسۀ تربیتی مشخص باشد، بهتر است.
- می توان به صراحت گفت که در میان گونه های تربیتی، «تربیت دینی» از آن گونه هاییست که تحقق آن در روی گونه های دیگر نیز موثر است به همین دلیل لازم است که به متربّی تذکر داده شود که در صورت نیاراستن خود به دینداری حقیقی چه آثار سویی او را همراهی خواهد کرد. از همین روی خدا متعال، در انتهای آیه عدم پذیرش ارکان ایمان را، ضلالتی می داند که از راه هدایت به معنای واقعی آن دور می شود.
محمد حسین افشاری
پی نوشت:
[1]. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1417، پنجم، ج 5، ص 111-113.
[2]. همان، ص 112.(ترجمه: پس ایمان به یکى از آن حقایق و معارف تمام نمىشود مگر با ایمان به همه آن معارف، بدون اینکه یکى از آنها استثناء شده و در نتیجه به بعضى از آنها ایمان بیاورند و به بعضى دیگر کفر بورزند که اگر چنین کنند در حقیقت به همه کفر ورزیدهاند، چیزى که هست اگر علنى باشد، کافر و اگر باطنى باشد، منافق خواهند بود.
و یکى از مصادیق نفاق این است که مؤمنى که اظهار ایمان مىکند روش و مسیرى را پیش بگیرد که در آخر منتهى شود به رد بعضى از آن معارف و احکام)
و یکى از مصادیق نفاق این است که مؤمنى که اظهار ایمان مىکند روش و مسیرى را پیش بگیرد که در آخر منتهى شود به رد بعضى از آن معارف و احکام)
[3]. همان، ص 112.
[4]. همان، ص 113.
بیشتر بخوانید:
تربیت دینی در آیه 136 سوره نساء (بخش اول)
سخنی کوتاه در تربیت دینی
ضرورت تربیت دینی
تربیت دینی از منظر روایات
روش های تربیت دینی کودک در خانواده
روش تربیت دینی کودکان