تربیت اجتماعی در آیه 32 سوره زخرف (بخش دوم)

در شماره پیشین، به بیان معنای واژگان آیه 32 سوره زخرف پرداختیم. در این بخش به بیان روایت هایی که در ذیل این آیه بیان شده و نیز تفسیر علامه طباطبایی (ره)می پردازیم. با ما همراه باشید.
جمعه، 9 فروردين 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: محمد حسین افشاری
موارد بیشتر برای شما
تربیت اجتماعی در آیه 32 سوره زخرف (بخش دوم)
روایات ها به عنوان بهترین تفسیر برای آیات است. 
تربیت اجتماعی در آیه 32 سوره زخرف (بخش دوم)

آیات هم ساختار با آیۀ 32 سوره زخرف

در این مورد می توان این آیه را از لحاظ ساختار و چینش کلمات منحصر به همین آیه دانست و آیه ای همچون آن و به همین صورت و محتوا در قرآن کریم، نیامده است .

روایات ذیل آیۀ 32 سورۀ مبارکۀ زخرف
در کتاب های حدیثی آنچه برای این آیه به عنوان روایت نقل است ، روایاتی است که به شان نزول این آیه برمی گردد و آن را بیان می دارد .
در شان نزول این آیه آمده است:‌  
« از طریق ضحّاک از ابن عباس نقل شده که وقتى که خداوند حجج و بیّنات خود را براى منکرین عرب بیان فرمود؛ اینان مى‏گفتند: اگر بنا باشد خداوند از جنس بشر پیامبرى برگزیند غیر از محمّد کسان دیگرى هستند که باین کار سزاوارترند، و مقصود آنها ولید بن مغیرة از مکّه و مسعود بن عمرو الثقّفى از طائف بوده است سپس این آیه نازل شد  قتاده گوید که ولید بن مغیرة میگفت اگر سخنانى که محمّد میگوید راست باشد باید این قرآن بر من نازل بشود یا بر مسعود ثقفى.»[1]
غالب روایاتی که در کتاب های تفسیری – روایی در ذیل این آیه آمده است، به شان نزول این آیه پرداخته اند.[2]
در برخی از این دست کتاب ها، روایتی نیز وارد شده است که می توان آن را جزو روایت های پیرامونی دانست:
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: اگر شخص قانع سوگند یاد کند که دنیا و آخرت را مالک شده است؛ البته خداوند عزیز، سخن او را تصدیق کرده و سوگند او را امضاء و تصحیح خواهد فرمود، زیرا مقام قناعت بسیار بزرگ و مهم است. و چگونه مى‏توان به قسمت پروردگار متعال راضى نشد، در صورتى که خدا مى‏فرماید: معیشت دنیوى مردم را در میان آنان قسمت کرده‏ایم. [3]
پس کسى که ایمان داشته و پروردگار جهان را تصدیق کند به آنچه خواسته وبراى آنچه خواسته است، و غفلت را از خود دور کرده، و به مقام ربوبیت و مربى و مدبر بودن او یقین پیدا کند، البته قسمتها را از خدا دانسته و بدون توجه به اسباب و وسائل ظاهرى متوجه پروردگار متعال مى‏شود. و کسى که به قسمت و داده خدا راضى و قانع شد؛ از فکر و غصه و زحمت نجات پیدا کرده و راحت مى‏شود.[4]
 

کارکرد آیه در تربیت اجتماعی

مهمترین بخش از آیه که می توان در تربیت اجتماعی بدان توجه خاصی داشت، سخنی است که در مورد مقام های دنیوی و تفاوت استعدادها در زندگی است که این تفاوت ها، لازمة زندگی بشری است.
یکی از آفت هایی که می تواند در یک جامعه پدید بیاید، طبقات اجتماعی است که بدون داشتن پشتوانة حقیقی این تفاوت ها در میان انسان ها پدید می آید.
به سخنی دیگر، تفاوت هایی همچون: ثروت ، مقام و ... که در جوامع کنونی باعث شده است طبقات مرفه و مستضعف را به وجود بیاورد، هیچ پشتوانة حقیقی را همراه خود ندارد و بر مبناهای پوچی قرار گرفته است که مورد پذیرش الهی نمی باشد.
خدای متعال که آفرینندة انسان است در این آیه، هدف از پدید آوردن این تفاوت ها را نظم در جامعه بیان می دارد و آنچه به عنوان معیار در برتری انسان است را تقوی معرفی می کند.
با این سخن، افراد باید در جامعه به گونه ای تربیت شوند که بدانند این تفاوت ها جنبة حقیقی ندارد و نباید انسان با داشتن آن به دیگران فخر بفروشد و یا با نداشتن آن ، در خود کمتر بینی حس کند.
آیه بیان می دارد که در یک جامعه، همه به گونه ای مسخر و نیازمند هم آفریده شده اند و نباید بدان بی توجه بود که به هم در ساختار یک اجتماع نیاز داریم و آنچه باید همگان به دنبال آن باشند، تقوی است که با آن ارزش و مقام می یابند.
 

رویکرد تربیت اجتماعی در تفسیر «المیزان فی تفسیر القرآن» در آیة 32 سورة‌مبارکة زخرف[5]

شان نزول
علامة طباطبایی(ره) پس از بحث لغوی در ذیل آیه و سخن راندن در مورد کلمة‌ «معیشت» و «سخر» از نگاه راغب اصفهانی، به بیان شان نزول این آیه پرداخته و منظور از کلمة «رحمت» در این آیه را، جریان نبوّت دانسته و آن را مربوط به گفتار مشرکان می داند؛ مبنی بر اینکه چرا قرآن بر ایشان نازل نشده است و یا به عبارتی بهتر، چرا نباید آنها پیامبر را انتخاب کنند و این امر از سوی خدا انجام گیرد؟
خدای متعال در پاسخ به ایشان، مثالی از پایین تر از آن می زند که امر آن به انسان واگذار نشده است چه برسد به امری همچون انتخاب فردی برای رسالت الهی.
خدای متعال، در این آیه بیان می دارد که ما مسئله ای همچون رزق و روزی را به خود انسان واگذار نکردیم، در حالیکه امری است آسان و مقداری از آن تحت ارادة انسان است. حال وقتی امری ساده همچون امر رزق و روزی وقتی واگذار نشد، چگونه جریانی مانند انتخاب پیامبر که امری است سخت و ارادة انسان در آن دخیل نیست ، به انسان واگذار شود.
به همین دلیل بحث به سمت رزق و روزی برده شده است و امر پائینی وقتی منتفی شود، چگونه می توان امری برتر را توقع داشت:
«محصلها أن قولهم هذا تحکم ظاهر ینبغی أن یتعجب منه فإنهم یحکمون فیما لا یملکون. هذه معیشتهم فی الحیاة الدنیا یعیشون بها و یرتزقون و هی رحمة منا لا قدر لها و لا منزلة عندنا و لیست إلا متاعا زائلا نحن نقسمها بینهم و هی خارجة عن مقدرتهم و مشیتهم فکیف یقسمون النبوة التی هی الرحمة الکبرى و هی مفتاح سعادة البشر الدائمة و الفلاح الخالد فیعطونها لمن شاءوا و یمنعونها ممن شاءوا. فقوله: «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ» الاستفهام للإنکار، و الالتفات إلى الغیبة فی قوله: «رَحْمَتَ رَبِّکَ» و لم یقل: رحمتنا، للدلالة على اختصاص النبی ص بعنایة الربوبیة فی النبوة.»[6]

 
ادامه دارد...

 
محمدحسین افشاری
 
پی نوشت:

[1]. محمد باقر محقق، نمونة بینات در شان نزول آیات، تهران، انتشارات اسلامی، 1361، چهارم، ص 699.
[2]. علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 2، ص 283 ؛ سید هاشم بحرانی، پیشین، ج4،‌ص 857- 859؛ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 4، ص 598-599؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی،پیشین، ‌ج 12، ص 52-54.
[3]. نورالثقلین، ج 4، ص 599؛ کنزالدقایق، ج 12، ص 53-54 (قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام): لَوْ حَلَفَ الْقَانِعُ بِتَمَلُّکِهِ عَلَى الدَّارَیْنِ لَصَدَّقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ وَ لَأَبَرَّهُ لِعِظَمِ شَأْنِ مَرْتَبَةِ الْقَنَاعَةِ ثُمَّ کَیْفَ لَا یَقْنَعُ الْعَبْدُ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ هُوَ یَقُولُ‏ نَحْنُ‏ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ أَذْعَنَ وَ صَدَّقَهُ بِمَا شَاءَ وَ لِمَا شَاءَ بِلَا غَفْلَةٍ وَ أَیْقَنَ بِرُبُوبِیَّتِهِ أَضَافَ تَوْلِیَةَ الْأَقْسَامِ إِلَى نَفْسِهِ بِلَا سَبَبٍ وَ مَنْ قَنِعَ بِالْمَقْسُومِ اسْتَرَاحَ مِنَ الْهَمِّ وَ الْکَرْبِ وَ التَّعَب‏.)
[4]. عبدالرزاق گیلانی، مصباح الشریعه، ترجمه: حسن مصطفوی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران،1360، اول، ص. 127.
[5]. محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 18، ص 98-100.
[6]. همان، ص 99. (ترجمه: حاصل جواب این است که گفتار آنان تحکمى است روشن، تحکمى که هر شنونده‏اى را به شگفت وا مى‏دارد، براى اینکه در مساله‏اى مداخله و حکم مى‏کنند که مربوط به ایشان نیست، و آن مساله نبوت است، مساله‏اى که از دنیا و آنچه در آن است مهم‏تر است. و این مشرکین در امر معیشت دنیایى که در آن زندگى مى‏کنند و از رزقش ارتزاق مى‏نمایند، و خود قطره‏اى از دریاى بى‏کران رحمت ما است، هیچ مداخله‏اى ندارند، با اینکه معیشت دنیا از نظر ما مساله‏اى است بسیار کوچک و بى ارج، چون متاعى است زایل و ناپایدار، و تقسیم همین زندگى ناچیز در بین آنان، به دست ما است، و از تحت قدرت و مشیت آنان بیرون است، آن وقت چگونه به خود اجازه مى‏دهند به تقسیم چیزى مداخله نموده که هزاران بار از زندگى دنیا مهم‏تر است، و آن مساله نبوت است که رحمت کبریایى ما، و کلید سعادت دائمى بشر، و رستگارى جاودانه ایشان است. و مشرکین که در تقسیم معیشت دنیا هیچ گونه دخل و تصرفى ندارند چگونه مى‏خواهند این مساله مهم را تقسیم نموده، بگویند نبوت نباید بر فلان شخص داده شود، و باید به فلان و فلان داده مى‏شد.
بنا بر این، جمله «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ» استفهامى است انکارى، و التفات از تکلم (نحن قسمنا) به غیبت (رحمة ربک) براى این است که دلالت کند بر اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به عنایتى ربوبى اختصاص یافته که به مقام نبوت رسیده است.

 

بیشتر بخوانید: 
تربیت اجتماعی در آیه 90 سوره نحل(بخش اول)
کوتاه سخنی در تربیت اجتماعی 
تربیت اجتماعی از دیدگاه علوی (بخش اول)
آشنایی با تاثیر رسانه در تربیت اجتماعی کودکان (بخش اول)
تبیین روش های تربیت اجتماعی در نهج البلاغه (بخش پنجم)
آموزش و پرورش و رشد اجتماعی



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.