تربیت، بخش مهمی از زندگی انسان است.
چیستی شخصیت عرفی
بجاست در تعریف و توضیح شخصیت عرفی، یادآوری شود که شخصیت عرفی، در فرایند تربیت عرفی شکل می گیرد. افراد، هنگامی که در برابر تربیت گرفته شده از آموزه های عرفی قرار می گیرند، در گذر زمان، با درونی شدن آموزه های عرفی در آنان، شخصیتشان به صورت عرفی سامان می گیرد. بنابراین، شخصیت عرفی در اثر عرفی شدن فرد پدید می آید. هنگامی که بینش ها، نگرش ها و رفتارهای کسی آرایش و سیاق عرفی بگیرد، می توان او را دارای شخصیت عرفی دانست. البته شخصیت عرفی نیز همچون پدیده عرفی و تربیت عرفی، ماهیت ثابت و معین ندارد، بلکه در بستر نسبیت تحقق می یابد. شاید بتوان گفت که شخصیت عرفی، موقعیت فردی است که بین مؤمن مخلص و شخص لائیک قرار دارد.
از آنجا که شخصیت عرفی را می توان در پرتوی تعریف عرفی شدن فرد، باز شناخت، سزاوار است شخصیت عرفی با توجه به ابعاد عرفی شدن فرد تعریف شود. بنابراین، شخصیت عرفی براساس سه بعد «بینش»، «گرایش» و «رفتار» شناخته و تعریف می شود:
از آنجا که شخصیت عرفی را می توان در پرتوی تعریف عرفی شدن فرد، باز شناخت، سزاوار است شخصیت عرفی با توجه به ابعاد عرفی شدن فرد تعریف شود. بنابراین، شخصیت عرفی براساس سه بعد «بینش»، «گرایش» و «رفتار» شناخته و تعریف می شود:
الف) بینش عرفی
از مهم ترین نشانه های شخصیت عرفی، ظهور بینش ها و معرفت عرفی در فرد است، بینش هایی که بشر را از تعلقات الهی و آن جهانی جدا کرده، به سوی بینش و دانش دنیوی سوق می دهد. بشر دارای شخصیت عرفی، با در نظر نگرفتن متافیزیک، جهان را تنها با عینک حس و تجربه نگاه می کند؛ تمام معرفت او به پدیده ها، با چشم انداز سودانگاری و لذت جویی صورت می گیرد. امروزه انسان مدرن غربی را می توان نمونه بارزی برای شخصیت عرفی در نظر گرفت. از همین رو، برخی ویژگی هایی که برای فرد و شخصیت عرفی از این رهگذر بیان شده چنین است:
یک- در شناخت پدیده ها، غایت نگری را رها کرده، به فایده های ملموس و در دسترس پدیده ها بسنده می کند.
دو -به درک ماهیت اشیا اهتمام نمی دهد و تنها به شناخت صورت مکانیکی آن ها می پردازد.
سه- به جای استفاه از بینش شهودی و دانش فلسفی، تنها به عقل ابزاری تکیه می شود.
چهار - به مطلق انگاری پشت پا زده، امور را در بستر شکاکیت و نسبیت درک می کند.[1]
یک- در شناخت پدیده ها، غایت نگری را رها کرده، به فایده های ملموس و در دسترس پدیده ها بسنده می کند.
دو -به درک ماهیت اشیا اهتمام نمی دهد و تنها به شناخت صورت مکانیکی آن ها می پردازد.
سه- به جای استفاه از بینش شهودی و دانش فلسفی، تنها به عقل ابزاری تکیه می شود.
چهار - به مطلق انگاری پشت پا زده، امور را در بستر شکاکیت و نسبیت درک می کند.[1]
ب) نگرش عرفی
فرد دارای شخصیت عرفی، متناسب با بینش هایش، دارای تمایلاتی است که او را از نگریستن به امور والا و الهی باز داشته به امور دنیوی و لذت های این جهانی رهنمون می کند. تحول شخصیت فرد از دینی به عرفی، نیازمند تحولاتی در فرد است که سرانجام مجموعه شخصیت عرفی راسامان می دهند:
یک - به جای کسب رضایت الهی به خرسندی دنیوی می پردازد.
دو - به جای سیر و سلوک به سوی کمال، لذت جویی پیشه می کند.
سه- سعادت طلبی را فراموش کرده، عافیت طلب می شود.
چهار -عدالت خواهی را رها کرده، به سود جویی اهتمام می ورزد.
پنج - ارزش مداری را ترک کرده، فایده گرایی را مهم می پندارد.
شش- به جای نوع دوستی، به خود خواهی می پردازد.
هفت -حق جویی را کنار می گذارد و مصلحت اندیش می شود.[2]
یک - به جای کسب رضایت الهی به خرسندی دنیوی می پردازد.
دو - به جای سیر و سلوک به سوی کمال، لذت جویی پیشه می کند.
سه- سعادت طلبی را فراموش کرده، عافیت طلب می شود.
چهار -عدالت خواهی را رها کرده، به سود جویی اهتمام می ورزد.
پنج - ارزش مداری را ترک کرده، فایده گرایی را مهم می پندارد.
شش- به جای نوع دوستی، به خود خواهی می پردازد.
هفت -حق جویی را کنار می گذارد و مصلحت اندیش می شود.[2]
ج) رفتار عرفی
برجسته ترین جلوه شکل گیری شخصیت عرفی، در رفتار افراد محقق می شود. فرد دارای بینش ها و نگرش های عرفی، بیشتر به رفتارهای متناسب با اعتقادات و تمایلات عرفی اش دست می زند؛ در مجموع می توان برخی از نشانه های رفتاری شخصیت عرفی را به اختصار چنین برشمرد:
یک- از دستورات الهی سرپیچی می کند و واجبات دینی انجام نمی دهد.
دو- نواهی دینی را زیر پا گذاشته، از محرمات شرعی دوری نمی کند.
سه- سلوک و رفتارش، دینی باشند یا غیر دینی، همراه با نیت عرفی و به خاطر هدف های دنیوی انجام می شود.
چهار- اعمال دینی را نه با انگیزه اطاعت خدا، بلکه همچون عادت شخصی یا رسم اجتماعی انجام می دهد.
لازم است یادآوری شود که همه این ویژگی های رفتاری، برای شخصیت عرفی، تحقق یکسان و ثابت ندارد؛ ممکن است مواردی از این ویژگی ها آن هم به صورت نسبی و با شدت و کاهش متفاوت، به وقوع بپیوندد.
یک- از دستورات الهی سرپیچی می کند و واجبات دینی انجام نمی دهد.
دو- نواهی دینی را زیر پا گذاشته، از محرمات شرعی دوری نمی کند.
سه- سلوک و رفتارش، دینی باشند یا غیر دینی، همراه با نیت عرفی و به خاطر هدف های دنیوی انجام می شود.
چهار- اعمال دینی را نه با انگیزه اطاعت خدا، بلکه همچون عادت شخصی یا رسم اجتماعی انجام می دهد.
لازم است یادآوری شود که همه این ویژگی های رفتاری، برای شخصیت عرفی، تحقق یکسان و ثابت ندارد؛ ممکن است مواردی از این ویژگی ها آن هم به صورت نسبی و با شدت و کاهش متفاوت، به وقوع بپیوندد.
تربیت دینی و جامعه پذیری عرفی
هرگاه از تربیت دینی و جامعه پذیری عرفی سخن گفته می شود، بیشتر اختلاف داشتن رویکردهای تربیتی آن دو به خاطر می آید، ولی حقیقت این است که تقابل و همسویی آن دو نیز، همچون خود موضوع عرفی و عرفی شدن، با نسبیت همراه است؛ در مواردی ممکن است فاصله میان آن دو، به شکل تضاد جدی نمود یابد، یا اینکه با آمیختگی و همپوشانی نسبی ظاهر شود.
با وجود آنکه تربیت عرفی در جوامع اسلامی، بیشتر به صورت نسبی انجام می شود، تقابل آن با تربیت دینی، براساس اصول و ارزش های حاکم بر آن دو شناخته می شود؛ از آنجا که تربیت عرفی در هر مکتب فکری، سبک و صورت ویژه خودش را دارد و مکتب های فکری نیز پراکنده و زیادند، ناگزیریم به وجه جامع آن ارزش ها توجه کنیم؛ شاید بتوان گفت که وجه جامع ارزش های تربیت عرفی، دنیامحوری و بی توجهی به ارزش های دینی است. بر همین اساس برخی از اصول مهم تربیت عرفی را با تربیت لیبرال سازگار است و نمونه برجسته در تربیت عرفی به حساب می رود، بر می شماریم:
با وجود آنکه تربیت عرفی در جوامع اسلامی، بیشتر به صورت نسبی انجام می شود، تقابل آن با تربیت دینی، براساس اصول و ارزش های حاکم بر آن دو شناخته می شود؛ از آنجا که تربیت عرفی در هر مکتب فکری، سبک و صورت ویژه خودش را دارد و مکتب های فکری نیز پراکنده و زیادند، ناگزیریم به وجه جامع آن ارزش ها توجه کنیم؛ شاید بتوان گفت که وجه جامع ارزش های تربیت عرفی، دنیامحوری و بی توجهی به ارزش های دینی است. بر همین اساس برخی از اصول مهم تربیت عرفی را با تربیت لیبرال سازگار است و نمونه برجسته در تربیت عرفی به حساب می رود، بر می شماریم:
الف) خودمداری:
در تربیت عرفی، انسان و حیات دنیوی او اهمیت بی نظیر دارد. از این رو، تربیت مبتنی بر این اصل، آماده کردن افراد برای دست یابی آنان به رفاه و لذت های دنیوی است؛ در تربیت عرفی تأکید می شود که نباید عقایدی را بر افراد تحمیل کرد که محدود کننده آزادی آنان باشد. از این رو، تربیت باید در جهت خودمداری انسان انجام شود. در تربیت عرفی، این باور به فرد تلقین می شود که معیار همه فضیلت خود اوست و ملاک فراتر از شخص انسان اعتباری ندارد.
ب) حرمت برابر:
اصل دیگر در تربیت عرفی، برابری انسان ها در داشتن عزت و احترام است؛ طبق این اصل، تربیت افراد باید با توجه به این مهم انجام شود. از یک طرف به خود فرد تلقین می شود که او از نظر حقوق شهروندی و دسترسی به منابع و امتیازات زندگی، هیچ تفاوتی با دیگر افراد ندارد و از جانب دیگر، به او فهمانده شود که رفتارهای اجتماعی اش را مبتنی بر همین اصل و با احترام به همنوعان خود سامان دهد.
ج) عقل گرایی:
تربیت عرفی ناب، متعهد به عقل گرایی است؛ به این معنا که در روند تربیت، باید افراد را به گونه ای پرورش داد که هر امری را خالی از نقد و نقص ندانند و هیچ گاه به حقیقت ناب و نهایی دل خوش نکنند.[3] طرفداران تربیت عرفی مبتنی بر عقلانیت، ارزش ها و هنجارهای وحیانی و اخلاقی را تنها با نگاه کارکردی و سودآفرینی می پذیرند. اگر ارزشی، تأثیری در تأمین منافع این جهانی شخص نداشته باشد، شایسته پیروی و توجه نیست.
تربیت دینی، همچون تربیت عرفی، ناظر به رهنمون کردن انسان به امور دنیوی صرف نیست، بلکه تمام تأکید و توصیه های مطرح شده در تربیت دینی، توجه به رشد معنوی بشر بیان شده اند. اگر اصول تربیت عرفی را از دیدگاه تربیت دینی بنگریم، به این باور می رسیم که میان اصول تربیت عرفی و اهداف تربیت دینی فاصله زیادی وجود دارد. خداگرایی و توحید، مهم ترین اصل بنیادین در تربیت دینی است که همه راهبردها و برنامه های تربیت دینی مبتنی بر آن سامان می یابد، در حالی که در نظام تربیتی عرفی، انسان، محور همه چیز به حساب می آید. در نظام تربیت دینی اسلامی، با تکیه بر توحید و خداگرایی، به مواردی تأکید می شود که اهمیت اساسی در اسلام دارند:
یک- معرفت به خدا؛
دو۔ چگونگی خلقت انسان، آفرینش عالم و پرستش خدا؛
سه - ارتباط انسان با خدا و التزام عملی در برابر خدا؛
چهار- ارتباط با دیگر انسان ها مبتنی بر عدالت مداری دینی؛
پنج- ارتباط انسان با محیط و بهره مندی از امکانات نظام هستی، برای رشد و تعالی.[4]
تربیت دینی، همچون تربیت عرفی، ناظر به رهنمون کردن انسان به امور دنیوی صرف نیست، بلکه تمام تأکید و توصیه های مطرح شده در تربیت دینی، توجه به رشد معنوی بشر بیان شده اند. اگر اصول تربیت عرفی را از دیدگاه تربیت دینی بنگریم، به این باور می رسیم که میان اصول تربیت عرفی و اهداف تربیت دینی فاصله زیادی وجود دارد. خداگرایی و توحید، مهم ترین اصل بنیادین در تربیت دینی است که همه راهبردها و برنامه های تربیت دینی مبتنی بر آن سامان می یابد، در حالی که در نظام تربیتی عرفی، انسان، محور همه چیز به حساب می آید. در نظام تربیت دینی اسلامی، با تکیه بر توحید و خداگرایی، به مواردی تأکید می شود که اهمیت اساسی در اسلام دارند:
یک- معرفت به خدا؛
دو۔ چگونگی خلقت انسان، آفرینش عالم و پرستش خدا؛
سه - ارتباط انسان با خدا و التزام عملی در برابر خدا؛
چهار- ارتباط با دیگر انسان ها مبتنی بر عدالت مداری دینی؛
پنج- ارتباط انسان با محیط و بهره مندی از امکانات نظام هستی، برای رشد و تعالی.[4]
نویسنده: محمدباقر زکی
پی نوشت:
[1] . علیرضا شجاعی زند، «عرفی شدن دین، فرد و جامعه»، فصلنامه نقد و نظر، ش ۲۱، ص ۲۱۱.
[2] . همان، ص 213.
[3] . محمدجواد زارعان، «تربیت دینی، تربیت لیبرال»، فصلنامه معرفت، ش ۳۳، ص ۹.
[4] . هاشم، روزنانی، «اسلامی کردن برنامه های آموزشی و تحصیلی»، فصلنامه حوزه و دانشگاه ترجمه: سوسن کشاورز، ش ۳۲، ص ۱۰۴.
منبع: کتاب ««رسانه، تلویزیون و سکولاریسم»