از میان رسانه های جمعی، تلویزیون دارای کارکردهای مهم در تربیت می باشد.
بیان مسئله
اگر تفاوت های دنیای قدیم و جدید را برشماریم، مهم ترین امتیاز جامعه جدید از دنیای سنتی فعالیت مقتدرانه رسانه ها، به ویژه رسانه تلویزیون در جوامع انسانی، محسوب می شود. امروزه، رسانه ها یکی از روزنه های مهم برای دریافت عقیده،[1] معرفت و دانشند؛ بدون تردید، بخش زیادی از اطلاعات و آگاهی های ما در مورد زندگی روزانه، به کمک رسانه ها به دست می آید.
[برتری موقعیت تلویزیون]
در میان رسانه ها، رسانه تلویزیون موقعیت برتری را به خود اختصاص داده است؛ ظرفیت این رسانه در انتقال سریع و ساده پیام های گوناگون، استفاده از آن را برای طیف وسیعی از مخاطبان، اعم از کوچک و بزرگ، فراهم کرده است.
مخاطبان، تأثیرات تربیتی خاصی را از تلویزیون دریافت می کنند؛ پیام هایی که از تلویزیون به مخاطب می رسد، به طور مستقیم یا ضمنی، بینش ها، نگرش ها و الگوهای ویژه ای را به وی ارائه می کند.
این نوع استفاده از تلویزیون، می تواند نقش مهمی در شکل گیری شخصیت افراد داشته باشد و با گذشت زمان، ممکن است ساختار ذهنی افراد و الگوی رفتاری آنان، منطبق با الگوهای دریافت شده از تلویزیون سامان یابد؛ کارشناسان معتقدند که کودکان، بیش از دیگر مخاطبان، از تلویزیون تأثیر می گیرند؛ چون ذهن کودک، ساده و فاقد توانایی تجزیه و تحلیل پیام های این رسانه است. از این رو، کودکان بدون هیچ پناهی در برابر رسانه های جمعی قرار می گیرند و سخت متأثر می شوند.[2]
مخاطبان، تأثیرات تربیتی خاصی را از تلویزیون دریافت می کنند؛ پیام هایی که از تلویزیون به مخاطب می رسد، به طور مستقیم یا ضمنی، بینش ها، نگرش ها و الگوهای ویژه ای را به وی ارائه می کند.
این نوع استفاده از تلویزیون، می تواند نقش مهمی در شکل گیری شخصیت افراد داشته باشد و با گذشت زمان، ممکن است ساختار ذهنی افراد و الگوی رفتاری آنان، منطبق با الگوهای دریافت شده از تلویزیون سامان یابد؛ کارشناسان معتقدند که کودکان، بیش از دیگر مخاطبان، از تلویزیون تأثیر می گیرند؛ چون ذهن کودک، ساده و فاقد توانایی تجزیه و تحلیل پیام های این رسانه است. از این رو، کودکان بدون هیچ پناهی در برابر رسانه های جمعی قرار می گیرند و سخت متأثر می شوند.[2]
[اهمیت تلویزیون در تربیت]
اگر بخواهیم اهمیت تلویزیون در تربیت را با تأثیر مدرسه در آموزش و تربیت مقایسه کنیم، تلویزیون به خاطر برخی از ویژگی هایش، مؤثرتر و مهم تر از مدرسه می نماید:
الف) مدرسه، تنها تعداد کمی از افراد را در زمان و مکان معین، تحت پوشش تربیتی و آموزشی قرار می دهد، در حالی که تلویزیون می تواند، به همه افراد دارای تلویزیون، در طول شبانه روز، پیام رسانی کند.
ب) افراد دوره زمانی خاصی از عمرشان را برای تحصیل در مدرسه می گذارنند، ولی همان افراد ممکن است در طول زندگی مخاطب تلویزیون باشند.
ج) تلویزیون همچون مدرسه نیست که افراد برای آن هزینه زیادی بپردازند و هر روزه مسافت مکانی خاصی را بپیمایند تا در آنجا حاضر شوند، بلکه افراد می توانند بدون پرداخت هزینه مالی و زمانی زیاد، به تماشای تلویزیون در خانه بپردازند.[3]
تأثیرات تلویزیون بر مخاطبان خود، مثل هر پدیده اجتماعی دیگر، گونه ها و ابعاد متفاوتی دارند و هر کدام نیازمند تحقیق و بررسی جداگانه است؛ از جمله این موارد، که به نظر بیش از بقیه اهمیت دارد، آن بخش از کارکردهای تربیتی تلویزیون است که به نوعی ماهیت عرفی دارند و جنبه های عرفی شخصیت افراد را تقویت می کنند.
مطالعه کارکردهای عرفی ساز تلویزیون، بیشتر در مواردی مهم می شود که سازمان تلویزیون، دغدغه گسترش فرهنگ دینی را دارد. نمونه بارز این نوع رسانه، تلویزیون جمهوری اسلامی است که فعالیت برای تربیت دینی، مهم ترین هدف آن شمرده می شود. برای چنین رسانه ای این پرسش اساسی مطرح است که با وجود میل مدیران آن، چگونه بخشی از فعالیت هایش، در خدمت تربیت عرفی قرار می گیرد؟
برای چنین پرسشی ممکن است به صورت های متفاوتی مطرح شود، چون تحقق تربیت عرفی به وسیله یک رسانه دینی، بدون تردید در یک فرایند پیچیده به وقوع می پیوندد و سرانجام چنین پرسش هایی، تنها با درک و توضیح سازوکار تربیت عرفی به وسیله رسانه تلویزیون، پاسخ داده می شود؛ بازگویی این فرایند، با وجود آنکه نیازمند یک سازه تئوریک است، مبتنی بر تعریفی است که از مقوله تربیت عرفی مورد توجه قرار می گیرد. از آنجا که امور عرفی دارای ابعاد و شدت متفاوتی هستند، در مقام تعریف بیشتر دچار نسبیت می شوند؛ به این معنا که امور عرفی، از نظر ابعاد و شدت و ضعف، به صورت های گوناگونی به وقوع می پیوندند. از این رو، مفهوم سازی آن، به طور طبیعی، پیچیده و دشوار است.
الف) مدرسه، تنها تعداد کمی از افراد را در زمان و مکان معین، تحت پوشش تربیتی و آموزشی قرار می دهد، در حالی که تلویزیون می تواند، به همه افراد دارای تلویزیون، در طول شبانه روز، پیام رسانی کند.
ب) افراد دوره زمانی خاصی از عمرشان را برای تحصیل در مدرسه می گذارنند، ولی همان افراد ممکن است در طول زندگی مخاطب تلویزیون باشند.
ج) تلویزیون همچون مدرسه نیست که افراد برای آن هزینه زیادی بپردازند و هر روزه مسافت مکانی خاصی را بپیمایند تا در آنجا حاضر شوند، بلکه افراد می توانند بدون پرداخت هزینه مالی و زمانی زیاد، به تماشای تلویزیون در خانه بپردازند.[3]
تأثیرات تلویزیون بر مخاطبان خود، مثل هر پدیده اجتماعی دیگر، گونه ها و ابعاد متفاوتی دارند و هر کدام نیازمند تحقیق و بررسی جداگانه است؛ از جمله این موارد، که به نظر بیش از بقیه اهمیت دارد، آن بخش از کارکردهای تربیتی تلویزیون است که به نوعی ماهیت عرفی دارند و جنبه های عرفی شخصیت افراد را تقویت می کنند.
مطالعه کارکردهای عرفی ساز تلویزیون، بیشتر در مواردی مهم می شود که سازمان تلویزیون، دغدغه گسترش فرهنگ دینی را دارد. نمونه بارز این نوع رسانه، تلویزیون جمهوری اسلامی است که فعالیت برای تربیت دینی، مهم ترین هدف آن شمرده می شود. برای چنین رسانه ای این پرسش اساسی مطرح است که با وجود میل مدیران آن، چگونه بخشی از فعالیت هایش، در خدمت تربیت عرفی قرار می گیرد؟
برای چنین پرسشی ممکن است به صورت های متفاوتی مطرح شود، چون تحقق تربیت عرفی به وسیله یک رسانه دینی، بدون تردید در یک فرایند پیچیده به وقوع می پیوندد و سرانجام چنین پرسش هایی، تنها با درک و توضیح سازوکار تربیت عرفی به وسیله رسانه تلویزیون، پاسخ داده می شود؛ بازگویی این فرایند، با وجود آنکه نیازمند یک سازه تئوریک است، مبتنی بر تعریفی است که از مقوله تربیت عرفی مورد توجه قرار می گیرد. از آنجا که امور عرفی دارای ابعاد و شدت متفاوتی هستند، در مقام تعریف بیشتر دچار نسبیت می شوند؛ به این معنا که امور عرفی، از نظر ابعاد و شدت و ضعف، به صورت های گوناگونی به وقوع می پیوندند. از این رو، مفهوم سازی آن، به طور طبیعی، پیچیده و دشوار است.
[عرفی شدن تربیت ]
اگر بخواهیم تصویری ساده و بسیط، از عرفی شدن و امور عرفی به دست آوریم، می توان عرفی شدن و پدیده های عرفی را در میانه طیفی در نظر گرفت که در یک طرف آن، «امور دینی ناب» و طرف دیگر، «امور غیر دینی و لائیک» قرار می گیرد. عرفی شدن یا امور عرفی، در میانه این طیف ظاهر می شود و ممکن است به امور دینی ناب نزدیک باشد یا به امور لائیک و یا در میانه این دو قرار بگیرد. تربیت عرفی را نیز باید با استفاده از همین مبنا، یعنی به عنوان یک پدیده نسبی نه یک پدیده ثابت و معین، در نظر گرفت که در میانه طیف، تربیت دینی ناب و تربیت لائیک قرار می گیرد؛ ممکن است چنان آرایش سکولار پیدا کند که به تربیت لائیک و الحادی نزدیک شود یا این که با بهره مندی از خلوص دینی، به صورت تربیت ناب دینی در آید و با اینکه نه تمایل به تربیت دینی ناب داشته باشد و نه سبک و سیاق تربیت سکولار بگیرد، بلکه در نقطه میانی طیف تربیت دینی و سکولار قرار گیرد.
نویسنده: محمدباقر زکی
پی نوشت: