چرا اینقدر بی انگیزه هستم؟ (بخش اول)

داشتن انگیزه بالا و قوی، یکی از عوامل اصلی دستیابی به موفقیت است. از سویی بی انگیزگی می تواند مشکلات فراوانی را به همراه آورده و انسان را در رسیدن به اهدافش ناکام بگذارد. در این مقاله قصد داریم به علل اصلی بی انگیزگی و روش های غلبه بر آن ها اشاره کنیم. با ما همراه باشید.
يکشنبه، 4 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرا اینقدر بی انگیزه هستم؟ (بخش اول)

مقدمه

اگر از بی انگیزگی رنج می برید، باید بگویم خوش شانس هستید که دارید این مقاله را مطالعه می کنید، چرا که در اینجا قصد داریم به دلایل اصلی این مشکل شما بپردازیم. امیدواریم با مطالعه این مقاله به قدرت و ارزش انگیزه، برای دستیابی به موفقیت پی برده و بیش از پیش در جهت تقویت آن تلاش کنید. در ادامه شما را با دلایل اصلی و عمده بی انگیزگی و روش های درمان آن، آشنا می سازیم.
 

نمی دانید دقیقاً چه می خواهید

از میان عوامل بی انگیزگی، این مورد از مهمترین دلایل شمرده می شود و می تواند بیشترین تأثیر را در بی انگیزی داشته باشد. ممکن است شما ندانید از زندگی چه می خواهید و به عبارتی هدفی برای خود ترسیم نکرده باشید و یا اینکه می دانید چه می خواهید و هدف خود را نیز انتخاب کرده اید، اما هدفتان واضح و روشن نیست. به عبارتی هدفی مبهم و کلی را در ذهن دارید.
 
بنابراین وقتی احساس کردید در زندگی و حرکت در جهت رسیدن به اهدافتان بی انگیزه هستید، بهتر است از خودتان بپرسید: "من چه می خواهم؟"، "به دنبال چه هستم؟"
 
نکته جالب توجه اینجاست که بیشتر افراد، پاسخ روشنی به این قبیل پرسش ها ندارند.
 
به عبارت دیگر باید بدانید وقتی قرار است کاری را انجام دهید، خروجی آن در نهایت چه خواهد بود و یا اینکه انتظار دارید از تلاش هایتان به چه نتیجه ای دست یابید؟ اگر نقشه ها و برنامه هایتان دقیقاً مطابق میلتان پیش برود، در پایان چه چیزی نصیبتان خواهد شد؟
 
وقتی ندانید پس از اینهمه تلاش و کوشش قرار است به چه اهداف روشنی دست یابید، شکی نیست که پس از گذشت مدتی تلاش، بی انگیزه شوید و یا اصلاً تلاشی نکنید. برعکس، اگر بدانید چه می خواهید و اهدافتان را بر روی کاغذ ترسیم کنید، مطمئناً با انگیزه ای بالا برای رسیدن به آن ها تلاش خواهید کرد.
 
اگر از یک طرفدار دو آتشه یک تیم ورزشی در مورد تیم مورد علاقه اش بپرسید، اطلاعات بسیار زیادی در مورد تیم و بازیکنانش را در اختیار شما خواهد گذاشت که در برخی موارد آدم از اینهمه اطلاعات، تعجب می کند!
 
اما اگر از جزئیات زندگی شخصی خودش بپرسید، به سختی می تواند به شما بگوید که دیشب شام چه خورده است. و این امر هیچ ربطی به هوش ندارد. به نظر ما وقتی فردی می تواند اینچنین در مورد تیم مورد علاقه اش اطلاعات کسب کرده و البته به حافظه بسپرد، پس بی شک مشکل هوش ندارد. پس مشکل هوش نیست، بلکه مشکل اصلی تمرکز است. اگر بر روی آنچه می خواهیم متمرکز شویم، قطعاً انگیزه مان به شدت افزایش خواهد یافت.
 
راه حل
راه حل این مشکل کاملاً ساده و آسان است. این نکته را همیشه در ذهن داشته باشید که هدفی که قابل تصور نباشد، نمی تواند محقق شود. بنابراین در هر حوزه و زمینه ای باید اهدافی روشن، جذاب و قابل دسترسی مشخص کنید. این حوزه ها شامل، اهداف ورزشی، تناسب اندام، درسی، مالی، شغلی، معنوی و هر چیز دیگر می تواند باشد.
 

بدن و فیزیولوژی تان را تحت کنترل ندارید

در ذهنتان فردی را تصور کنید که فاقد انگیزه است، به نظرتان واقعاً چه شکل و قیافه ای دارد و از نظر ظاهری به چه شکل است؟ فردی که بی انگیزه است چگونه می ایستد؟ چگونه می نشیند؟ آیا شانه هایش به سمت عقب است یا افتاده و به سمت جلو؟ آیا گردنش کشیده است یا افتاده و خم؟
 
حالا در ذهنتان فردی با انگیزه را تصور کنید، چه شکلی است؟ چگونه می ایستد، چگونه راه می رود و ...؟ چگونه حرف می زند؟
 
هر تصویری که از یک فرد پر انگیزه در ذهنتان تصور می کنید، می توان با تقلید از آن، خود را به آن شبیه نموده و در نتیجه به فردی پر انگیزه تبدیل شوید.
 

راه حل

حرکت به تقویت انگیزه منجر خواهد شد. اگر می خواهید انگیزه تان قوی شود، باید یاد بگیرید تا وضعیت بدنی و فیزیولوژیکی خود را کنترل کنید:
 
- اول تصور کنید چه حرکات و فیگورهایی موجب می شود شما احساس کنید با انگیزه هستید...
- سپس به صورت ناخودآگاه، بدنتان هم از ذهنتان پیروی نموده و آن حرکات را انجام خواهد داد.
 
وقتی فیگور آدم های پرانگیزه را می گیرید (آن فیگوری که در ذهن خود ساخته اید)، واقعاً پر انگیزه خواهید شد.
 
این کار به ظاهر احمقانه! را انجام دهید تا متوجه تأثیرات شگفت انگیز آن شوید.
 

به اندازه کافی اهدافتان را مهم نمی دانید چرا که مهم نیستند

به دنبال هر چه که هستید (نوشتن یک کتاب، کم کردن وزن، بهبود رابطه با همسر و یا فرزندان، رفتن به دانشگاه و ...) اگر برای دستیابی به آن، اشتیاق کافی نداشته باشید، هر چند که هدفتان کاملاً عینی و مشخص باشد، انگیزه کافی برای حرکت در مسیر دستیابی به اهدافمان نخواهید داشت.
 
برخی افراد ترجیح می دهند اشتیاق و میل خود را برای رسیدن به آنچه می خواهند، محدود کنند و به خود و دیگران می گویند: برای موفق شدن، آنچنان هم مشتاق نیستم. این نوع تفکر خطرناک است، زیرا وقتی ما اشتیاقمان را محدود می کنیم، در واقع تلاشمان برای دستیابی به اهداف را کم رنگ خواهیم کرد.
 
فقدان هیجان و اشتیاق می تواند بسیاری از افراد را بی انگیزه نموده و فرسنگ ها آن ها را از اهدافشان دور کند.
 
اگر برای موفقیت های خود محدودیت قائل شوید، در واقع برای انگیزه های خود محدودیت قائل شده اید و درنتیجه احساس رضایتتان به زندگی را در مجموع کاهش داده اید.
 
بنابراین سعی کنید به جای بی حالی و تنبلی و رضایت به اهداف کوچک و سطحی، برای خود اهداف بلندی ترسیم کنید و هر روز آن ها را در ذهن خود پررنگ تر نمایید. البته باز هم تأکید می کنم تعیین هدف تنها مرحله اول بوده و مرحله اصلی برنامه ریزی و تلاش برای دستیابی به اهداف تعیین شده است.
 
راه حل
وقتی اهدافی کوچک و کم اهمیت انتخاب کنید، برای رسیدن و دستیابی به آن ها، انگیزه کافی نخواهیم داشت. از سوی دیگر وقتی اهدافی بزرگ و هیجان انگیز را برگزینید، برای دستیابی به آن اهداف بلند، احساس قدرت خواهید نمود. بنابراین اگر صرف تعیین اهداف بلند و عالی، تلاشتان نیز مضاعف خواهد شد.
 
اهداف بلند مدتتان را با توجه به حداکثر توانایی های خود انتخاب کنید. هر چه اهداف بلندتر باشد، انگیزه افزایش یافته و در نتیجه تلاشتان نیز بیشتر خواهد شد. البته توجه کنید که اهداف بلند و عالی به معنای خیالپردازی و اهداف غیر قابل دستیابی نیست. از سویی لازم است در کنار اهداف بلند مدت، اهداف کوتاه مدتی را نیز تعریف نموده تا در طول زمان، انگیزه خود را از دست ندهید.
 
ادامه دارد...
منبع: سایت لایف هک


سبک زندگی مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.