خشم و خشونت عامل بروز یا تشدید پاره ای از بیماری های روانی و جسمانی است و عفو و مدارا دارویی است که از سوی اسلام تجویز شده است.
مدارا و احسان در سیره امام جواد (ع)
رفق و مدارا
رفق: رفق به معنای نرمی و با مهربانی و لطف با کسی رفتار کردن است.[1] مدارا یعنی: تحمل و بردباری در برابر ضررها و آسیب های مردم و برخورد خوب با آنان در برابر ناملایماتی که انسان از آنان می بیند.[2] گویی آدمی با تحمل طرف مخالف و برخورد ملایم با او، وی را در کمند محبت خویش گرفتار می سازد. در مفهوم این واژه نوعی پرهیز و احتیاط نهفته و کار برد بیشتر آن دربارۀ مخالفان و دشمنان است. بر خلاف رفق که غالبا درباره موافقان و دوستان کار برد دارد.[3]
رسول مکرم اسلام(ص) فرموده اند: «أمرنی ر بی بمداراة کما أمرنی بأداء الفرائض»[4] رفق و مدارا در هرگونه رابطه و تعامل انسانی، چه رابطه و تعامل دو فرد، چه روابط خانوادگی و چه در روابط و مناسبات یک مجتمع بزرگ انسانی مهمترین قاعده در ساماندهی و تنظیم درست روابط و تعامل ها است و این امر به صورت یک اصل اجتماعی در زندگی پیامبر اعظم (ص) و أوصیای آن حضرت مشهود است. کتاب الهی و راه و رسم نبوی، به تربیتی راه می نماید که مربیان آن اهل مدارا و رفق ورزی و گذشت و ملایمت هستند.
خدای سبحان بندگان نمونه خود -یعنی: عباد الرحمان- را با این گونه اوصاف ممتاز کرده است و می فرماید: « وَ عِبٰادُ اَلرَّحْمٰنِ اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى اَلْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ اَلْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً... وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً». (فرقان، )63/ 25؛ «و بندگان خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین فروتنانه راه می روند و چون نادانان ایشان را مخاطب سازند پاسخ می دهند... و چون بر امر لغوی بگذرند کریمانه می گذرند.»
ریشه مدارا و رفق و رزی و آسان گیری و بردباری برخاسته از رحمت و بصیرتی نورانی است؛ و انسان از سر حقیقت این گونه نمی شود مگر آن که با انوار توحید و معارف الهی تایید شده باشد.[5] در روایتی أمیرمؤمنان(ع) می فرمایند: «ثمرة العقل مداراة الناس؛ حاصل عقل مدارا با مردم است.»[6] هر چه انسان در مراتب بندگی حق بالاتر رود بیشتر أهل رحمت و ملایمت و مدارا با خلق می شود. پیامبر اکرم(ص) و أوصیای آن حضرت که والا ترین بندگان خاص خدای رحمانند در رحمت ورزیدن و ملایمت نمودن و مدارا کردن بهترین الگوی رفتاری هستند.[7] از لوازم مهم و اساسی رفق و مدارا نفی تنفیر و تا کید بر تالیف است. در روابط اجتماعی اگر رفق و مدارا حکومت نکند تنفیر ظهور می یابد.[8] خشم و خشونت عامل بروز یا تشدید پاره ای از بیماری های روانی و جسمانی است و عفو و مدارا دارویی است که از سوی اسلام تجویز شده است. لذا در رفق ورزی و مدارا آثار فردی چون سلامت روانی و جسمانی، آرامش و آسایش و برکت و فزونی در روزی را به دنبال دارد،[9] و تبدیل کینه ها و دشمنی ها به محبت و دوستی، محبوبیت، امنیت و جذب افراد به دین از آثار اجتماعی مدارا است.
امام جواد (ع) در این باره می فرماید: «من هجر المداراة قاربه المکروه».[10] رفتار حضرت جواد(ع) در دو ران حکومت مأمون و معتصم این گونه بود. و با توجه به تعریفی که قبلا از تقوا شد، یعنی « تقوا در هر کاری مناسب با خود آن است.» شیوه مدیریتی امام جواد(ع) در دو ران امامت مبتنی بر رفق و مدارا با خلفای عباسی جهت پیشبرد و حفظ تشیع بود. زیرا امام(ع) در دو ران کودکی به امامت رسیده بود و وجود نحله های کلامی مختلف و تشدد آراء و مکاتب مختلف نیاز به برخورد معقولانه و به دو ر از برخورد داشت. از این رو امام(ع) حتی در مناظرات به گونه ای عمل می کرد که دستگاه خلافت و دانشمندان عامه تحریک نشوند، و با تکیه بر قرآن و علم به سوالات آنان پاسخ می گفت.
فتوای قضائی امام جواد(ع) نمونه ای از سیره امام جواد(ع) در این زمینه است. شخصی به سرقت خود اعتراف کرد و از خلیفه عباسی -معتصم- خواست که با کیفر الهی او را پا ک سازد، خلیفه همه فقها را گردآورد، و امام جواد(ع) را نیز فراخواند و از آنان پرسید دست دزد را از کجا باید قطع کرد، إبن أبی دواد قاضی بغداد با استناد به آیه: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ» (مائده، 5/6)حکم به قطع دست از مچ داد، گروهی از فقها حکم به قطع دست ازآرنج دادند، معتصم از امام جواد(ع) پرسید نظر شما در مورد این مسأله چیست؟ امام (ع) فرمود: «اینها نظر دادند مرا معاف بدار.» معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. امام(ع) فرمود: «چون قسم دادی نظرم را می گویم؛ اینها در اشتباه اند زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.»
معتصم گفت به چه دلیل؟ امام(ع) فرمود: «زیرا رسول خدا [ص] فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می یابد. صورت -پیشانی، - دو کف دست، و دو پا -دو انگشت بزرگ پا. - بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی ماند تا سجدۀ نماز را به جا آورد، و نیز خدای متعال می فرماید: «وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً» (الجن، 72/18) ؛ «سجده گاه ها [هفت عضوی که سجده بر آنها انجام می گیرد]از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید [و عبادت نکنید»] و آنچه برای خداست قطع نمی شود.»[11]
رسول مکرم اسلام(ص) فرموده اند: «أمرنی ر بی بمداراة کما أمرنی بأداء الفرائض»[4] رفق و مدارا در هرگونه رابطه و تعامل انسانی، چه رابطه و تعامل دو فرد، چه روابط خانوادگی و چه در روابط و مناسبات یک مجتمع بزرگ انسانی مهمترین قاعده در ساماندهی و تنظیم درست روابط و تعامل ها است و این امر به صورت یک اصل اجتماعی در زندگی پیامبر اعظم (ص) و أوصیای آن حضرت مشهود است. کتاب الهی و راه و رسم نبوی، به تربیتی راه می نماید که مربیان آن اهل مدارا و رفق ورزی و گذشت و ملایمت هستند.
خدای سبحان بندگان نمونه خود -یعنی: عباد الرحمان- را با این گونه اوصاف ممتاز کرده است و می فرماید: « وَ عِبٰادُ اَلرَّحْمٰنِ اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى اَلْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ اَلْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً... وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً». (فرقان، )63/ 25؛ «و بندگان خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین فروتنانه راه می روند و چون نادانان ایشان را مخاطب سازند پاسخ می دهند... و چون بر امر لغوی بگذرند کریمانه می گذرند.»
ریشه مدارا و رفق و رزی و آسان گیری و بردباری برخاسته از رحمت و بصیرتی نورانی است؛ و انسان از سر حقیقت این گونه نمی شود مگر آن که با انوار توحید و معارف الهی تایید شده باشد.[5] در روایتی أمیرمؤمنان(ع) می فرمایند: «ثمرة العقل مداراة الناس؛ حاصل عقل مدارا با مردم است.»[6] هر چه انسان در مراتب بندگی حق بالاتر رود بیشتر أهل رحمت و ملایمت و مدارا با خلق می شود. پیامبر اکرم(ص) و أوصیای آن حضرت که والا ترین بندگان خاص خدای رحمانند در رحمت ورزیدن و ملایمت نمودن و مدارا کردن بهترین الگوی رفتاری هستند.[7] از لوازم مهم و اساسی رفق و مدارا نفی تنفیر و تا کید بر تالیف است. در روابط اجتماعی اگر رفق و مدارا حکومت نکند تنفیر ظهور می یابد.[8] خشم و خشونت عامل بروز یا تشدید پاره ای از بیماری های روانی و جسمانی است و عفو و مدارا دارویی است که از سوی اسلام تجویز شده است. لذا در رفق ورزی و مدارا آثار فردی چون سلامت روانی و جسمانی، آرامش و آسایش و برکت و فزونی در روزی را به دنبال دارد،[9] و تبدیل کینه ها و دشمنی ها به محبت و دوستی، محبوبیت، امنیت و جذب افراد به دین از آثار اجتماعی مدارا است.
امام جواد (ع) در این باره می فرماید: «من هجر المداراة قاربه المکروه».[10] رفتار حضرت جواد(ع) در دو ران حکومت مأمون و معتصم این گونه بود. و با توجه به تعریفی که قبلا از تقوا شد، یعنی « تقوا در هر کاری مناسب با خود آن است.» شیوه مدیریتی امام جواد(ع) در دو ران امامت مبتنی بر رفق و مدارا با خلفای عباسی جهت پیشبرد و حفظ تشیع بود. زیرا امام(ع) در دو ران کودکی به امامت رسیده بود و وجود نحله های کلامی مختلف و تشدد آراء و مکاتب مختلف نیاز به برخورد معقولانه و به دو ر از برخورد داشت. از این رو امام(ع) حتی در مناظرات به گونه ای عمل می کرد که دستگاه خلافت و دانشمندان عامه تحریک نشوند، و با تکیه بر قرآن و علم به سوالات آنان پاسخ می گفت.
فتوای قضائی امام جواد(ع) نمونه ای از سیره امام جواد(ع) در این زمینه است. شخصی به سرقت خود اعتراف کرد و از خلیفه عباسی -معتصم- خواست که با کیفر الهی او را پا ک سازد، خلیفه همه فقها را گردآورد، و امام جواد(ع) را نیز فراخواند و از آنان پرسید دست دزد را از کجا باید قطع کرد، إبن أبی دواد قاضی بغداد با استناد به آیه: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ» (مائده، 5/6)حکم به قطع دست از مچ داد، گروهی از فقها حکم به قطع دست ازآرنج دادند، معتصم از امام جواد(ع) پرسید نظر شما در مورد این مسأله چیست؟ امام (ع) فرمود: «اینها نظر دادند مرا معاف بدار.» معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. امام(ع) فرمود: «چون قسم دادی نظرم را می گویم؛ اینها در اشتباه اند زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.»
معتصم گفت به چه دلیل؟ امام(ع) فرمود: «زیرا رسول خدا [ص] فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می یابد. صورت -پیشانی، - دو کف دست، و دو پا -دو انگشت بزرگ پا. - بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی ماند تا سجدۀ نماز را به جا آورد، و نیز خدای متعال می فرماید: «وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً» (الجن، 72/18) ؛ «سجده گاه ها [هفت عضوی که سجده بر آنها انجام می گیرد]از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید [و عبادت نکنید»] و آنچه برای خداست قطع نمی شود.»[11]
احسان
احسان به معنای نیکی کردن یکی از مصادیق انفاق است. این واژه از ریشه حسن و اسم فاعل آن محسن است. جود و بخشش مصداق دیگری از انفاق است اما هر بخششی احسان نیست. واژه حسن عبارتست از هر چیز شادی آوری که مورد رغبت و میل همگان قرار گیرد.[12]
حُسن در نزد عرف در مورد زیبایی هایی که قابل حس و مشاهده باشد به کار می رود. اما این کلمه در قرآن کریم در بیشتر موارد در مورد اندیشه و بصیرت نیکو استعمال شده است.[13] خدای سبحان یکی از مصادیق بارز محسنین را دربارۀ دست های از بندگان خود اطلاق نموده که در قوس صعودی کمال انسانی مراتب ایمان و تقوی را به تمامی دارا بوده و صاحب دو خصیصۀ عصمت و حکمت نیز بودند، و در مرتبه رسالت قرار داشتند.
قرآن مجید این صفت را درباره پیامبرانی همچون نوح و ابراهیم و موسی و هارون و الیاس نبی (ع) در سورۀ صافات به کار برده است. یکی از مصادیق بارز محسنین در قرآن یوسف صدیق (ع) است که به لحاظ دارا بودن فضایل و ملکات ذاتی در خلق و خویش به این صفت خوانده شده است. (یوسف، 12/22و36و 56)
واژه احسان دربردارندۀ صفت نیکی و نیکویی کردن و بخشش در صورتی زیباست، زیرا به کسی که نیکی می شود شخصیت و کرامت انسانی او نیز حفظ می شود، و رفتاری توأم با رضایت و شادی در دل او برجای می گذارد. آیه 65 سورۀ یوسف و نحوه ت صدق آن جناب به برادرانش صورتی از این عمل است. در داستان حضرت یوسف (ع) آن حضرت عامل برتری خود بر سایر برادران را تقوی و بردباری و نیکوکاری دانسته است. از این رو می فرمایند: «قَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ» (یوسف، 12/90)؛
«به راستی که خدا بر ما منت نهاده است، بی گمان هر که تقوا و صبر پیشه کند خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.» همچنین قرآن کریم در جای دیگری می فرماید: «إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (النحل، 16/128)؛ «بی تردید خدا با کسانی است که پارسایی کرده اند و کسانی که نیکوکارند.» از تعبیر این آیه استفاده می شود که تقوی و احسان هریک سبب مستقلی برای موهبت نصرت الهی و ابطال مکر دشمنان دین و دفع کید آنان هستند.[14]
مردی به حضور امام جواد (ع) رسید و عرض کرد: مرا به اندازه خودتان احسان نمایید! امام فرمود: «اکنون برایم امکان ندارد.» سائل عرض کرد: پس به اندازه مروت و مردانگی خودم احسان فرمائید؟ امام نهم (ع) به خادم خویش فرمود: «دویست دینار به او بدهید.»[15]
پی نوشت:
[1] فرهنگ لغت عمید/ 703.
[2] لسان العرب، 14/255.
[3] آیات الأحکام«ایروانی/»151.
[4] وسائل الشیعة، 12/200.
[5] سیرۀ نبوی« دلشاد» /41.
[6] غرر الحکم و درر الکلم/328/الرقم 140.
[7] سیرۀ نبوی«دلشاد» / 17.
[8] همان.
[9] آیات الأحکام «ایراونی» / 169.
[10] مسند الامام الجواد(ع)/ 243.
[11] مناظرات علمی شیعه و سنی«حسینی قمی»/ 158-157.
[12] المفردات/ 235.
[13] همان.
[14] ترجمۀ المیزان، 12/539.
[15] تحلیلی بر زندگی امام جواد(ع)/78؛ حلیة الأبرار، 2/408.
منبع : بینات: پاییز - 1395، مهناز رحیم پور
حُسن در نزد عرف در مورد زیبایی هایی که قابل حس و مشاهده باشد به کار می رود. اما این کلمه در قرآن کریم در بیشتر موارد در مورد اندیشه و بصیرت نیکو استعمال شده است.[13] خدای سبحان یکی از مصادیق بارز محسنین را دربارۀ دست های از بندگان خود اطلاق نموده که در قوس صعودی کمال انسانی مراتب ایمان و تقوی را به تمامی دارا بوده و صاحب دو خصیصۀ عصمت و حکمت نیز بودند، و در مرتبه رسالت قرار داشتند.
قرآن مجید این صفت را درباره پیامبرانی همچون نوح و ابراهیم و موسی و هارون و الیاس نبی (ع) در سورۀ صافات به کار برده است. یکی از مصادیق بارز محسنین در قرآن یوسف صدیق (ع) است که به لحاظ دارا بودن فضایل و ملکات ذاتی در خلق و خویش به این صفت خوانده شده است. (یوسف، 12/22و36و 56)
واژه احسان دربردارندۀ صفت نیکی و نیکویی کردن و بخشش در صورتی زیباست، زیرا به کسی که نیکی می شود شخصیت و کرامت انسانی او نیز حفظ می شود، و رفتاری توأم با رضایت و شادی در دل او برجای می گذارد. آیه 65 سورۀ یوسف و نحوه ت صدق آن جناب به برادرانش صورتی از این عمل است. در داستان حضرت یوسف (ع) آن حضرت عامل برتری خود بر سایر برادران را تقوی و بردباری و نیکوکاری دانسته است. از این رو می فرمایند: «قَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ» (یوسف، 12/90)؛
«به راستی که خدا بر ما منت نهاده است، بی گمان هر که تقوا و صبر پیشه کند خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.» همچنین قرآن کریم در جای دیگری می فرماید: «إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (النحل، 16/128)؛ «بی تردید خدا با کسانی است که پارسایی کرده اند و کسانی که نیکوکارند.» از تعبیر این آیه استفاده می شود که تقوی و احسان هریک سبب مستقلی برای موهبت نصرت الهی و ابطال مکر دشمنان دین و دفع کید آنان هستند.[14]
مردی به حضور امام جواد (ع) رسید و عرض کرد: مرا به اندازه خودتان احسان نمایید! امام فرمود: «اکنون برایم امکان ندارد.» سائل عرض کرد: پس به اندازه مروت و مردانگی خودم احسان فرمائید؟ امام نهم (ع) به خادم خویش فرمود: «دویست دینار به او بدهید.»[15]
پی نوشت:
[1] فرهنگ لغت عمید/ 703.
[2] لسان العرب، 14/255.
[3] آیات الأحکام«ایروانی/»151.
[4] وسائل الشیعة، 12/200.
[5] سیرۀ نبوی« دلشاد» /41.
[6] غرر الحکم و درر الکلم/328/الرقم 140.
[7] سیرۀ نبوی«دلشاد» / 17.
[8] همان.
[9] آیات الأحکام «ایراونی» / 169.
[10] مسند الامام الجواد(ع)/ 243.
[11] مناظرات علمی شیعه و سنی«حسینی قمی»/ 158-157.
[12] المفردات/ 235.
[13] همان.
[14] ترجمۀ المیزان، 12/539.
[15] تحلیلی بر زندگی امام جواد(ع)/78؛ حلیة الأبرار، 2/408.
منبع : بینات: پاییز - 1395، مهناز رحیم پور