نظریات تفاوت های فردی
نظریات مختلفی در روان شناسی بر یک اصل استوار است؛ اصل تفاوت های فردی، تفاوت های افراد انسانی در روحیات، اخلاق، سلیقه ها، روش ها و افکار و تأنیر آن در اختلاف نظریه ها و باورها و رفتارها، مورد تردید کسی نبوده و نخواهد بود. در پژوهش های مرتبط با تفاوت های فردی، سؤالاتی درباره ماهیت مشترک انسان ها و ابعاد تفاوت های فردی اعم از تفاوت های جنسیتی، اجتماعی، قومی و فرهنگی، ذهنی و هیجانی مطرح می گردد. همچنین در ردیابی علل تفاوت های فردی، نقش ژنتیک، رویدادها و شناختها مطالعه می شود.نظریه بقراط
نظریه بقراط درباره تفکیک انسان ها بر اساس چهار مزاج متفاوت، نظریات شلدون و کرجمر مبنی بر تفاوت فردی بر اساس ساختمان بدنی افراد، ننظریه فروید درباره مراحل مختلف جنسی روانی افراد که پنج شخصیت دهاتی مقعدی، آلتی، نهفته و بالغ را ننظریه پردازی و انسانها را بر اساس آنها متفاوت انگاشت. تفکیک تیپ های شخصیتی به دو تیپ A و تیپB طراحی آزمون های متعدد روانی توسط روان شناسان، گزیده ای از پیشینه موضوع تفاوت های فردی است.[1]تفاوت های فردی در نگاه روانشناسان
در نگاه روان شناسان، تفاوت های فردی در تمام جنبه های قابل مشاهده وجود دارد. اعم از شخصیت هوش انگیزش و تفاوت های شخصیتی مثل ویژگیهایی چون درون گرایی یا برونگرایی، انعطاف پذیری و ... . تفاوتهای هوشی مثل درجه بندی افراد از عقب مانده شدید تا هوش بسیار بالا و نبوغ. و همچنین تفاوت آنها در جنبه های هوش. تفاوت های انگیزشی مثل تفاوت در انواع انگیزش از جمله آنکه برخی از انگیزش پیشرفت بالایی برخوردارنده برخی از انگیزش پیوند جویی بالا و برخی از لحاظ انگیزش قدرت.[2]یکی از قدیمی ترین نمونه های پذیرش صریح وجود تفاوت های فردی از سوی دانشمندان، در کتاب جمهوریت افلاطون به چشم می خورد. در حقیقت هدف اصلی و اساسی افلاطون تعیین افراد مختلف برای انجام کارهای مختلفی بوده که شایستگی آن را داشته اند. و افلاطون در کتاب دوم جمهوریت چنین می گوید: «دو نفر هرگز عینة مثل هم به دنیا نمی آیند. بلکه تفاوت های فراوانی در طبیعت آنها وجود دارد. یکی برای شغلی شایسته است و دیگری برای شغل دیگر»[3]
پیرو نظریه ثابت تفاوت های فردی، تفاوتهای زن و مرد مطرح می شود که یک امر غیرقابل انکاری در روان شناسی است و بحث های مهمی را در روان شناسی خانواده شکل می دهد. گویا روان شناسان، اتفاق نظر دارند که قوای عقلی و عاطفی زنان و مردان از منظر روان شناختی، تفاوت هایی طبیعی دارد. و پذیرش این تفاوتها، موجب هماهنگی و رضایتمندی بهتری می شود.[4]
مسئله ای که در اینجا علاوه بر مرور کردن به نظریات تفاوت های فردی لازم است به عنوان مبنی نظری پژوهش به آن بپردازیم، آن است که اگر چه اصل وجود تفاوت ها، اجتناب ناپذیر است اما آیا این به این معنی است که نزدیک ساختن و اتحاد بخشیدن افکار و روحیه ها و سلایق و سبک زندگی انسان ها، کار بیهوده ای است؟
یکپارچه کردن باورها و عقاید
آیا اخلاقی است که به دنبال متحدالشکل کردن باورها، عقاید، نگرشها و رفتارهای انسان ها بود یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا نگاهی به آیات و روایات می اندازیم. در قرآن کریم، صرف نظر از آیاتی که فقط به تفاوت در خلقت و رنگ و زبان و نژاد اشاره دارند، دو آیه شامل این بحث می شود.در آیه اول خداوند می فرماید: «و قد خلقکم اطوارا؛[5] شما را گوناگون آفرید.» علامه طباطبایی در تفسیر گوناگونی انسانها بر این نظر است که مراد، اختلاف انسانها در جنس، شکل، قیافه، نیرومندی و ناتوانی، فقر و غناء عافیت، سلامت و جاه و مقام است که طبق مشیت الهی به گونه ای متفاوت بین افراد انسانی تقسیم شده است و نیز این مشیت الهی است که انسان ها را از جهت هوش، ذکاوت، شجاعت، بلندهمتی، علم و مال و غیره متفاوت آفریده است.[6]
و در آیه دیگر می فرماید: «ولو شاء ربک لجعل الناس أمة واحدة و لایزالون مختلفین:[7] اگر پروردگار تو خواسته بود، همه مردم را یک امت قرار می داد، ولی این چنین نیست و آنها همواره در اختلاف خواهند بود.»
در تفسیر این آیه، مشهور مفسران، اختلاف را اختلاف مذهبی و عقیدتی که ناشی از کفر یا فسق است، تفسیر می کنند. نه اختلافی که مربوط به سایر زمینه های طبیعی بشری است.
دسته ای از روایات نیز به گونه ای مستقیم به دسته بندی انسانها در مراتب و درجات می پردازند. از جمله آنها حدیث امام صادق (علیه السلام) است که می فرماید: «اگر مردم می دانستند که خداوند چگونه مردم را آفریده، هیچ کس دیگری را ملامت نمی کرد و دلیل آن را این گونه بیان می دارد که خداوند متعال اجزایی آفرید و آنها را به چهل و نه جزو رسانید. سپس هر جزئی را ده قسمت کرد و آنها را میان انسان ها تقسیم نمود و به هر فردی یک دهم جزو داد، به دیگری دو دهم تا به یک جزو کامل رسانید. آنگاه آنها را به این صورت میان مردم تقسیم کرد تا به بهترین آنها چهل و نه جزو کامل داد. پس مثلا فردی که دارای یک دهم جزو است، نمی تواند مانند فردی باشد که دو دهم جزو دارد...»[8]
علامه مجلسی در بیان این حدیث، چنین توضیح می دهد که: «منظور از این تفاوت. عدم استعداد برخی از انسانها در فهم دقایق و برخی معارف و یا در عدم اکتساب آنها به فضائل و اخلاق خوب مثل بعضی مراتب اخلاص و یقین و سایر مکارم یا ترک نوافل و مستحبات است که نباید ملامت شوند. چرا که این نوع تکالیف، به حسب تفاوت افراد در قابلیت و استعدادشان، متفاوت می شوند. اما نسبت به ترک واجبات با انجام محرمات، چنین تفاوتی صحیح نیست. چرا که خداوند بر اساس وسع انسان به او تکلیف کرده است.»[9]
جمع بندی آیات و روایات
از این گونه تفسیر روایت مزبور و آیات شریفه، این نتیجه حاصل میشود که تفاوت های فردی در اموری میتواند ثابت باشد که جنبه ارزشی ندارند. مثل شغل های مختلف. اما اموری که ارزش بردار هستند مثل اخلاقیات، همه مردم به آن مکلف هستند. حتی کسانی که به خاطر آمادگی و ظرفیت کمتر، باید تلاش بیشتری در اکتساب آن بنمایند. بنا بر مکلف بودن همگی در اخلاقیات، پس می توان اخلاقیات ثابتی را به عنوان ارزش ثابت معرفی نمود و سایر اخلاقیات معارض را در طراز با آن همسان و متحد کرد. اگر غیر از این باشد، تلاش انبیا و معلمان اخلاق در دفع رذایل و اکتساب فضائل بیهوده خواهد بود.ممکن است گفته شود که تلاش اخلاق بر آن است که هر کسی را آن گونه تکلیف نماید که مطابق استعداد و ظرفیت اوست و غیر از آن تکلیف و توقعی از وی ندارد. در سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم آمده است که: « ما کلم رسول الله صلى الله علیه و آله العباد بکنه عقله قط. قال رسول الله (ص): إنا معاشر الأنبیاء امرنا أن نکلم الناس على قدر عقولهم؛ رسول خدا هرگز با بندگان خدا با ژرفای عقل خود، سخن نگفته است. رسول خدا فرموده است: «ما گروه پیامبران، فرمان گرفته ایم که با مردم به اندازه عقل هایشان سخن گوییم»[10]
همچنین امام علی (علیه السلام) فرمود:
لیس کل العلم یستطیع صاحب العلم أن یفسره لکل الناس؛ لأن منهم القوى والضعیفة، و لان منه ما یطاق حمله و منه ما لا یطاق حمله، إلا من یسهل الله له حمله وأعانه علیه من خاصه أولیائه؛ هر علمی چنان نیست که دارندهاش بتواند آن را برای تمام مردم تبیین کند؛ زیرا برخی از مردم در فهم آن قوی و برخی ضعیف اند، و برخی دانش ها قابل تحمل و برخی غیرقابل تحمل اند، مگر برای آن که از اولیای مخصوص خداوند باشد که خدا شنیدن آن را برایش آسان می کند و او را در این کار، کمک می رساند.»[11]
اما چنین سخنی، نباید ما را به دام نسبی گرایی در احکام اخلاقی بیندازد. چرا که اختلاف مراتب انسان ها باعث تغییر حکم اخلاقی نمی شود. او آنچه از این امر تأثیر می پذیرد آن است که در مقام عمل، باید دید که کدام یک از احکام و توصیه های اخلاقی را باید انجام داد و ثانیا روایات مزبور و مسیرهای که انبیا داشتند، فقط در مقام تربیت و تبلیغ بوده است و نمی توان آن را به همه حیله ها تسری داد. پیام آنها این است که تربیت و ابلاغ، باید سنجیده و طبق ظرفیت مخاطب باشد. ثالثا: اختلافات اخلاقی، لزوما نشانه نسبی بودن اخلاق و ارزش های اخلاقی نیست. بلی مدل این اختلافات در حقیقت، اختلاف در مقصد أن است نه در مبدا آن. این سخن مثل آن است که هر ضرب المثل هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»، به معنی نسبیت سخنهاست!
پی نوشت:
[1]. محمدحسین سروری، روان شناسی تفاوت های فردی، تهران، انتشارات سخن، 1374، ص20.
[2]. همان.
[3]. حسن شمس اسفندآباد، روانشناسی تفاوت های فردی، تهران، امیرکبیر، 1377، یازدهم، ص 38.
[4]. جان گری، مردان مریخی زنان ونوسی، مترجم:مهرداد فیروزبخت، تهران، ابجد، 1376، ص 57.
[5]. نوح/14
[6]. تفسیر المیزان، ج 11، ص 6.
[7]. هود/118
[8]. بحارالانوار، ج 66، ص 164.
[9]. همان، ص 165.
[10]. کافی، ج 1، ص 23.
[11]. التوحید، ص 268 به نقل تبلیغ در قرآن و حدیث، ص 296.