هر رابطه ای که بخواهید خوشایند، زیبا و مسالمت آمیز باشد، مستلزم این است که فرد از درون زیبا و آرام باشد.
یک معلم همدل قوی شدن
مانند تمام دیگر مهارت های هوش هیجانی، اگر بر روی همدلی کار شود پرورش خواهد یافت. برای شروع پایه ی همدلی خود آگاهی است. هر چه بیشتر خودآگاه باشید، بهتر عواطف دیگران را درک می کنید. هر چه بیشتر در مورد عواطف خود باز باشیم، مهارت بیشتری در درک عواطف دیگران خواهیم داشت (گلمن، ۱۹۹۵). رابطه ی محکمی بین همدلی و خود تائیدی وجود دارد. افراد با درجه بالای خود تأییدی در مقایسه با آنهایی که خود تائیدی پایین تری را دارا هستند، همدلی بیشتری را ابراز می کنند.
داتی (۲۰۰۱) خود تأییدی را به عنوان "توافق کردن با خود برای پذیرش، دوست داشتن، قدردانی و حمایت از خود، کاستی ها و غیره، در این لحظه" و به عنوان "تمایل به حفظ و تجلیل اصول اخلاقی خود، تعصبات، بدنامی ها، قدرت ها و همین طور هم ضعف ها" می داند.
داتی (۲۰۰۱) خود تأییدی را به عنوان "توافق کردن با خود برای پذیرش، دوست داشتن، قدردانی و حمایت از خود، کاستی ها و غیره، در این لحظه" و به عنوان "تمایل به حفظ و تجلیل اصول اخلاقی خود، تعصبات، بدنامی ها، قدرت ها و همین طور هم ضعف ها" می داند.
تاثیرات خودتائیدی
خودتاییدی بر روش تفسیر اعمال خود، باورها و تجربه ها، تاثیر می گذارد. در این لحظه، عادات مثبت فکر کردن یا منفی فکر کردن به صحنه وارد می شود. نگاه کردن با دید مثبت به هر چیز می تواند به خود تاییدی بهتر کمک کند. به عنوان معلمان، ما نسبت به خود احساس غرور می کنیم که چنین شغل پر چالش و پرمسئولیتی را داریم.
ما مردمی هستیم که بدون آنها ملت ها به مخاطره می افتند. بعضی اوقات خلوص نیت و وفاداری کار را به سطحی می برد که از خودمان انتظار داریم بدون نقص باشیم. وقتی که نتیجه ای را که برای به دست آوردنش تلاش می کنیم کسب نمی کنیم احساس دل شکستگی می کنیم و ایراد را در عملکرد خودمان می بینیم یا خودمان را برای شکست ها سرزنش می کنیم. ما نیازمندیم تا خودمان را همان گونه که هستیم بپذیریم، ضعف هایمان را در آغوش بگیریم و با کاستی هایمان با مسالمت زندگی کنیم.
زمانی که ما این موقعیت را در سطح شخصی به دست بیاوریم، آنگاه می توانیم کودکانی را که به آنها تدریس می کنیم همان گونه که هستند بپذیریم، تمام تفاوت های بین خودمان را درک کنیم و به آنها کمک کنیم تا خویشتن پذیری را بهتر پرورش دهند. این ما را به داشتن کودکانی که می توانند همدلی بیشتری داشته باشند هدایت می کند.
ما مردمی هستیم که بدون آنها ملت ها به مخاطره می افتند. بعضی اوقات خلوص نیت و وفاداری کار را به سطحی می برد که از خودمان انتظار داریم بدون نقص باشیم. وقتی که نتیجه ای را که برای به دست آوردنش تلاش می کنیم کسب نمی کنیم احساس دل شکستگی می کنیم و ایراد را در عملکرد خودمان می بینیم یا خودمان را برای شکست ها سرزنش می کنیم. ما نیازمندیم تا خودمان را همان گونه که هستیم بپذیریم، ضعف هایمان را در آغوش بگیریم و با کاستی هایمان با مسالمت زندگی کنیم.
زمانی که ما این موقعیت را در سطح شخصی به دست بیاوریم، آنگاه می توانیم کودکانی را که به آنها تدریس می کنیم همان گونه که هستند بپذیریم، تمام تفاوت های بین خودمان را درک کنیم و به آنها کمک کنیم تا خویشتن پذیری را بهتر پرورش دهند. این ما را به داشتن کودکانی که می توانند همدلی بیشتری داشته باشند هدایت می کند.
اداره کردن روابط
این مهارت تمامی مهارت های دیگری را که در ابتدای فصل به آن اشاره شد در بر می گیرد. با توانایی ما در داشتن رابطه ی مثبت با خودمان شروع می شود. خودآگاهی، خود دانایی، خودانگیزش، خوددانستن، خود تاییدی، خود قدرشناسی، خود شیفتگی و خود مدیریتی تاثیر بسیاری در روابط ما با دیگران دارد، به سخن دیگر، هنگامی که ما با خودمان رابطه ی مثبت داریم می توانیم با دیگران روابط مثبت داشته باشیم.
هر رابطه ای که بخواهید خوشایند، زیبا و مسالمت آمیز باشد، مستلزم این است که فرد از درون زیبا و آرام باشد. آنچه ما در بیرون نشان می دهیم بازتابی است از آنچه در درون ما می گذرد. عواطفی که ما برای خودمان و دیگران داریم همه قابل لمس است و عواطف خود را به کسانی که در اطراف ما هستند منتقل می کنیم.
در هر برخورد با اطرافیان، ما پیام های عاطفی می فرستیم و این پیام ها کسانی را که در کنار ما هستند تحت تاثیر قرار می دهد (گلمن، ۱۹۹5). به دیگر سخن، به عنوان معلمان اگر ما با خودمان شاد هستیم، کودکان می توانند این خوشحالی را حس کنند. اگر ما از دست خودمان عصبانی باشیم، پیام های هیجانی منفی پخش می کنیم و آنها این را نیز حس می کنند. به علاوه، اگر ما کودکان را همان گونه که هستند دوست داشته باشیم و بپذیریم، آنها حس می کنند و اگر به هر دلیلی از دست آنها عصبانی یا بیزار باشیم، آنها این را حس می کنند.
کودکان و بزرگسالان هر دو احساسات را بیشتر از کلمات باور دارند. در حقیقت هنگامی که کلمات یک فرد با آنچه او با لحن صدای حالت صورت، یا دیگر راه های غیر کلامی ابراز می کند. مغایرت دارد، حقایق هیجانی در شیوه ی گفتار او است نه در آن چیزی که او بگوید (کلمن، ۱۹۹5). کودکان اشاره های غیر کلامی را بیشتر باور دارند تا گفته های کلامی. چون ما هیجان های خود را به صورت غیر کلامی بیشتر اظهار می کنیم تا کلامی. همانطور که روال ذهن منطقی، کلمات است، روال هیجان ها نیز روابط غیر کلامی است. بنابراین، برای داشتن رابطه ی مثبت با کودکان دوست داشتن و پذیرش آنها باید واقعی باشد، در غیر این صورت بهتر است تلاش بیهوده ای برای ابراز احساسات ساختگی نکنیم.
این حقیقت دارد که ما بیشتر وقت خودمان را در مدرسه و با کودکانی که به آنها تدریس می کنیم می گذرانیم، اما آنها تنها کسانی نیستند که در این مسأله سهیم هستند. بنابر طبیعت این حرفه، افراد دیگری نیز در این مساله سهیم هستند، مانند مدیر مدرسه، همکاران، کارمندان و والدین کودکان از این رو، همیشه همه چیز آن طور که می خواهیم پیش نمی رود.
هر رابطه ای که بخواهید خوشایند، زیبا و مسالمت آمیز باشد، مستلزم این است که فرد از درون زیبا و آرام باشد. آنچه ما در بیرون نشان می دهیم بازتابی است از آنچه در درون ما می گذرد. عواطفی که ما برای خودمان و دیگران داریم همه قابل لمس است و عواطف خود را به کسانی که در اطراف ما هستند منتقل می کنیم.
در هر برخورد با اطرافیان، ما پیام های عاطفی می فرستیم و این پیام ها کسانی را که در کنار ما هستند تحت تاثیر قرار می دهد (گلمن، ۱۹۹5). به دیگر سخن، به عنوان معلمان اگر ما با خودمان شاد هستیم، کودکان می توانند این خوشحالی را حس کنند. اگر ما از دست خودمان عصبانی باشیم، پیام های هیجانی منفی پخش می کنیم و آنها این را نیز حس می کنند. به علاوه، اگر ما کودکان را همان گونه که هستند دوست داشته باشیم و بپذیریم، آنها حس می کنند و اگر به هر دلیلی از دست آنها عصبانی یا بیزار باشیم، آنها این را حس می کنند.
کودکان و بزرگسالان هر دو احساسات را بیشتر از کلمات باور دارند. در حقیقت هنگامی که کلمات یک فرد با آنچه او با لحن صدای حالت صورت، یا دیگر راه های غیر کلامی ابراز می کند. مغایرت دارد، حقایق هیجانی در شیوه ی گفتار او است نه در آن چیزی که او بگوید (کلمن، ۱۹۹5). کودکان اشاره های غیر کلامی را بیشتر باور دارند تا گفته های کلامی. چون ما هیجان های خود را به صورت غیر کلامی بیشتر اظهار می کنیم تا کلامی. همانطور که روال ذهن منطقی، کلمات است، روال هیجان ها نیز روابط غیر کلامی است. بنابراین، برای داشتن رابطه ی مثبت با کودکان دوست داشتن و پذیرش آنها باید واقعی باشد، در غیر این صورت بهتر است تلاش بیهوده ای برای ابراز احساسات ساختگی نکنیم.
این حقیقت دارد که ما بیشتر وقت خودمان را در مدرسه و با کودکانی که به آنها تدریس می کنیم می گذرانیم، اما آنها تنها کسانی نیستند که در این مسأله سهیم هستند. بنابر طبیعت این حرفه، افراد دیگری نیز در این مساله سهیم هستند، مانند مدیر مدرسه، همکاران، کارمندان و والدین کودکان از این رو، همیشه همه چیز آن طور که می خواهیم پیش نمی رود.
اختلاف معلم و مدیر مدرسه
ممکن است اختلاف بین معلم و مدیر مدرسه، با همکاران دیگر، با والدین و حتی با یک کودک به وجود بیاید. تا اندازه ای که یک معلم بتواند از پس یک درگیری و اختلاف با هر یک از این گروه ها برآید نشانه ی هوش هیجانی اوست. معلمانی که هوش هیجانی بالایی دارند قادر هستند بلوغ عاطفی از خود نشان بدهند و یک درگیری را به آرامی حل کنند. بدبختانه آنهایی که هوش هیجانی پائینی دارند ممکن است در چنین موقعیت هایی عکس العمل منفی یا خصمانه نشان بدهند، و این عکس العمل ممکن است به مشکلات بیشتری منجر شود. این مشکل می تواند بعدا هیجان های منفی را سبب شود و در موقعیت های جدی، می تواند از کترل خارج شود. البته موفقیت یا شکست هر رابطه ای مسئولیت یک شخص نیست. این مسئولیت همه ی افراد در گیر است.
مثال بالا به وضوح به ما می گوید که اداره کردن یک رابطه درباره ی اداره کردن هیجان ها است، و ما فقط می توانیم هنر مدیریت هیجان ها را کسب کنیم. اگر به اندازه ی کافی همدلی نداشته باشیم، چون اگر در خواندن پیام های غیر کلامی که فرد مقابل به ما می فرستند کوتاهی کنیم، مطمئنا نمی توانیم به خوبی پاسخ دهیم. درست مثل این است که روی یک صحنه ی اشتباهی باشیم. "اداره کردن عواطف در یک فرد دیگر - هنر خوب حفظ روابط - مستلزم بلوغ در مهارت هیجانی دیگر است: خود مدیریتی و همدلی" (گلمن، ۱۹۹5).
از این رو، وقتی یک رابطه جهت منفی به خود می گیرد هیجان های ما را تحت تاثیر قرار می دهد. صحبت کردن درباره ی معلمان در این فصل این سوال را پیش می آورد: شما در چنین موقعیت چه احساسی داشتید و چه تاثیری تمام اینها بر روی روند یادگیری کودکان تحت مراقبت شما می توانست داشته باشد؟
به عنوان انسان، ما یک نظام در هم آمیخته هستیم. هیجان های ما در ذهن و بدن ما به هم پیوسته است. بنابراین آن گونه که ما حس می کنیم و آن گونه که فکر می کنیم بر روی تصمیماتی که می گیریم و عملکرد ما تاثیر می گذارد. در نتیجه، سلامت هیجانی ما، روابط ما با کودکان و عملکرد ما تحت تاثیر قرار می گیرد. آنگاه ممکن است خدشه ای را که نمی خواستیم، بر احساسات و یادگیری کودکان وارد کنیم. همان گونه که جاناتان کهن (۱۹۹۹) آنچنان قدرتمندانه در کتابش "تربیت ذهن و قلب"، که در کتاب الیسون به نام "هوش شخصی" نقل قول شده، بیان کرده "واقعا تمام یادگیری در بطن روابط پدیدار می شود. بنابراین، حتی اگر هوشیارانه قصد تاثیر گذاردن بر کودکان با این حالت را نداشته باشیم، تماسی که با هر دانش آموز داریم این که چگونه درباره ی خودشان فکر می کنند و چه چیزی را می آموزند را تحت تاثیر قرار می دهد."
در پایان، معلمان با هوش هیجانی نعمت هایی هستند که می توانند موهبت حیاتی برای همه ی ما باشند، هوش هیجانی به ما کمک می کند تا معلمانی خوشحال تر و خوش بین تر باشیم چون هوش هیجانی ابزاری را که ما برای ایجاد تغییر در زندگی کودکانی که به آنها تدریس می کنیم لازم داریم برای ما فراهم می آورد. ما این بحث را با بیک نقل قول از ماهاتما گاندی خاتمه می دهیم. "شما خود باید تغییری باشید که آرزو دارید در جهان ببینید."
مثال بالا به وضوح به ما می گوید که اداره کردن یک رابطه درباره ی اداره کردن هیجان ها است، و ما فقط می توانیم هنر مدیریت هیجان ها را کسب کنیم. اگر به اندازه ی کافی همدلی نداشته باشیم، چون اگر در خواندن پیام های غیر کلامی که فرد مقابل به ما می فرستند کوتاهی کنیم، مطمئنا نمی توانیم به خوبی پاسخ دهیم. درست مثل این است که روی یک صحنه ی اشتباهی باشیم. "اداره کردن عواطف در یک فرد دیگر - هنر خوب حفظ روابط - مستلزم بلوغ در مهارت هیجانی دیگر است: خود مدیریتی و همدلی" (گلمن، ۱۹۹5).
از این رو، وقتی یک رابطه جهت منفی به خود می گیرد هیجان های ما را تحت تاثیر قرار می دهد. صحبت کردن درباره ی معلمان در این فصل این سوال را پیش می آورد: شما در چنین موقعیت چه احساسی داشتید و چه تاثیری تمام اینها بر روی روند یادگیری کودکان تحت مراقبت شما می توانست داشته باشد؟
به عنوان انسان، ما یک نظام در هم آمیخته هستیم. هیجان های ما در ذهن و بدن ما به هم پیوسته است. بنابراین آن گونه که ما حس می کنیم و آن گونه که فکر می کنیم بر روی تصمیماتی که می گیریم و عملکرد ما تاثیر می گذارد. در نتیجه، سلامت هیجانی ما، روابط ما با کودکان و عملکرد ما تحت تاثیر قرار می گیرد. آنگاه ممکن است خدشه ای را که نمی خواستیم، بر احساسات و یادگیری کودکان وارد کنیم. همان گونه که جاناتان کهن (۱۹۹۹) آنچنان قدرتمندانه در کتابش "تربیت ذهن و قلب"، که در کتاب الیسون به نام "هوش شخصی" نقل قول شده، بیان کرده "واقعا تمام یادگیری در بطن روابط پدیدار می شود. بنابراین، حتی اگر هوشیارانه قصد تاثیر گذاردن بر کودکان با این حالت را نداشته باشیم، تماسی که با هر دانش آموز داریم این که چگونه درباره ی خودشان فکر می کنند و چه چیزی را می آموزند را تحت تاثیر قرار می دهد."
در پایان، معلمان با هوش هیجانی نعمت هایی هستند که می توانند موهبت حیاتی برای همه ی ما باشند، هوش هیجانی به ما کمک می کند تا معلمانی خوشحال تر و خوش بین تر باشیم چون هوش هیجانی ابزاری را که ما برای ایجاد تغییر در زندگی کودکانی که به آنها تدریس می کنیم لازم داریم برای ما فراهم می آورد. ما این بحث را با بیک نقل قول از ماهاتما گاندی خاتمه می دهیم. "شما خود باید تغییری باشید که آرزو دارید در جهان ببینید."
نویسنده: هلن مافینی-شهناز بهمن
منبع: کتاب «پرورش هوش هیجانی کودکان»