هانا

دوشنبه، 30 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هانا
کارگردان: جو رایت تهیه‌کننده: لسلی هولران، مارتی ادل استین نویسنده: سث لاکهد، دیوید فار بازیگران: سیرشا رونان، اریک بانا، کیت بلانشت، اولیویا ویلیامز منتقد: محسن مطلب‌زاده تازه‌ترین فیلم "جو رایت" کاملاً با ساخته‌های قبلی او متفاوت است. «هانا» اگرچه در گونه‌ی فیلم‌های اکشن جای می‌گیرد اما به روشنی می‌توان دریافت که رایت سعی کرده اکشنی با ساختاری متفاوت بسازد. فیلم چه در شخصیت‌پردازی و چه در روایت قصه سعی می‌کند به گونه‌ای غیرمتظاهرانه، متفاوت جلوه کند اما با وجود همه‌ی این‌ها چندان موفق نیست. "هانا"(سائویرس رونان) دختر نوجوانی‌ست که در جنگلی سرد و برفی زیر نظر پدرش "اریک"(اریک بانا) سخت‌ترین آموزش‌های رزمی و نظامی را می‌گذراند و کاملا با محیط خارج از جنگل بیگانه است. البته او دختری عادی نیست و به موجب یک سری آزمایش‌های ژنتیکی قبل از تولد از نظر توان جسمانی و روانی تقویت شده. آنها به دنبال انتقام گرفتن از زنی هستند که سال‌ها پیش موجب مرگ مادر هانا شده و حالا هانا آن‌قدر توانایی دارد که به همراه پدرش نقشه‌ی کشتن "ماریسا ویگلر"(کیت بلانشت) را عملی کند. شناسه‌های فیلم‌های اکشن غلظت کمی در «هانا» دارند و با این‌که ماریسا و سازمان جاسوسی متبوع او این اجازه را به فیلم می‌دهند که انبوه سلاح‌های ریز و درشت بر جنبه‌ی اکشن آن بیفزاید چندان از این ویژگی استفاده نمی‌شود و در واقع ماریسا ویگلر برای به دام انداختن هانا و پدرش سراغ یکی از همکاران سابق و خارج از سازمان خود می‌رود. می‌دانیم که در فیلم‌های اکشن گاهی منطق طبیعی حوادث زیر و رو می‌شود و برای اینکه قهرمان قصه بتواند به قهرمان‌پردازی‌های خود ادامه بدهد، با وجود موانع فراوان، یکی‌یکی از پس همه‌ی آنها برمی‌آید و به هدف نهایی خود نزدیک می‌شود. این ویژگی فیلم‌های اکشن را در کنار لحن خوددارانه فیلم مبنی بر استفاده نکردن از سلاح‌های فراوان و نیز نکته‌ای دیگر که در ادامه خواهم گفت بگذارید تا ببینید «هانا»با وجود چنین ویژگی‌هایی عملاً از سطح فیلمی متوسط فراتر نمی‌رود شخصیت‌پردازی هانا در دل‌ِ یک فیلم اکشن در نوع خود جالب است و بر جنبه‌هایی از علایق و خصوصیات او تأکید می‌شود که معمولاً مشابه‌اش را در فیلم‌هایی با چنین گونه‌ای نمی‌بینیم. جایی در اوایل فیلم زمانی که پدرش از روی کتاب متنی را درباره‌ی وال‌ها می‌خواند او از موسیقی صدای وال‌ها می‌پرسد و تعبیر کتاب درباره‌ی آن را در میانه‌های فیلم و در مواجه‌ با شنیدن صداهای گوناگون از محیط به یاد می‌آورد. همین‌طور است حرف‌هایی که مادر آن خانواده‌ی جهانگرد که هانا پس از گریختن از دست ماموران ماریسا ویگلر با آنها آشنا شده، به او می‌زند یا تعجب و ترس او از وسایل الکتریکی ساده به خاطر همان بیگانگی‌اش با محیط خارج از جنگل. اما همه‌ی اینها قرار است چه معناهایی به فیلم و شخصیت هانا اضافه کنند؟ استفاده از آنها چه کارکردی دارد؟ هانا در نهایت ماریسا را با یک گلوله از پای درمی‌آورد و تمام. اگر در رویکردی مینی‌مال قرار است شاهد فیلمی اکشن باشیم دیکر این نحوه‌ی شخصت ‌پردازی معنا ندارد و کاملاً اضافی به نظر می‌رسد. حتی هانا زمانی که به تفاوت‌های ژنتیکی خود با دیگران آگاه شده سراغ اینترنت می‌رود تا درباره‌یDNA و پدرش اطلاعاتی کسب کند! به بیان دیگر آنچه که در قالب نمایه‌های درونی‌ِ هانا آشکار می‌شود هیچ کمکی به خلق قهرمانی متفاوت نمی‌کند. «.Kick-Ass»(متیو وان) را بیاد آورید که در آن هم دختر نوجوانِ همه‌فن ‌حریفی با اینکه شخصیت اصلی فیلم نبود اما حضور و شخصیتش کاملاً با لحن هجوگونه‌ی فیلم هماهنگ بود. سی دقیقه‌ی ابتدایی «هانا» را با بقیه‌ی آن مقایسه کنید و این تقابل آشکار ریتم، فرم و لحن را دریابید. ماریسا ویگلر و افرادش اصلاً آدم های پیچیده‌ای نیستند. اریک پدر هانا، به راحتی به خانه ماریسا حمله می‌کند و معلوم نیست چرا هانا و اریک چنین خود را به زحمت انداخته‌اند. تأکید روی کلکسیون کفش‌های ماریسا و مسواک‌زدنِ عصبی او از جنس همان پرداخت‌های بی‌فایده‌ای‌ست که هیچ استفاده دراماتیکی از آنها نمی‌شود. کیت بلانشت اگر با لهجه‌ روسی صحبت می‌کرد فرق چندانی با ایرینا اسپالکوِ «ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین» نداشت(البته واکنش او پس از مشاهده‌ی توانایی‌های هانا از پشت مونیتور انصافاً دیدنی‌ست). و افراد او هم که یکی طبق کلیشه‌ای‌ تکراری و بدون نوآوری خاصی باید آدم‌کشی خونسرد با مقداری حس شوخ‌طبعی بیمارگونه باشد و آن یکی زیردستی گردن کلفت با ضریب هوشی پایین از اروپای شرقی. اریک با اندکی زحمت این دو را از بین می‌برد و لحظاتی بعد ماریسا بدون این‌که اوج و فرودی در کار باشد او را. این منطق ناموزون روایت، شکل‌گیری هویتی ساختارمند و محکم را در سیر روایی فیلم حتی با در نظر گرفتن رویکرد متفاوت آن مختل می‌کند. در تنها فللش‌بک فیلم که نحوه کشته‌شدن مادر هانا به دست ماریسا را به تصویر می‌کشد (نحوه نمایش برخورد ماشین با درخت در این صحنه یادآور فیلم «آبی» ست)، شیوه کارگردانی رایت در اینجا می‌توانست چکیده‌ای از کلیت مد‌نظر او باشد. اگر او می‌توانست میان لحن، فرم و روایت داستانِ «هانا» توازن مناسبی برقرار کند بی‌گمان خاطره خوش دو فیلم نازنینِ اول او تکرار می‌شد. منبع: کافه سینما


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.