گفتگو با علیرام نورایی

مزدور کجا باشم شما حالتان خوب می‌شود؟!

بازیگر «قلاده‌های طلا» و «گاندو»، گفت: من فیلمنامه خواندم، بچه صغیر هم نبودم و پای کاری که کردم می‌ایستم اگر قسمت دوم را هم بسازند بازی می‌کنم.
چهارشنبه، 19 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مزدور کجا باشم شما حالتان خوب می‌شود؟!
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری تسنیم، رشته کامپیوتر را انتخاب کرده بود ولی به یک باره مسیر زندگی‌اش به سمت دیگری حرکت کرد. به تعبیر خودش شوخی شوخی بازیگر شدم! در دوران دانشجویی با دانشجویان تئاتر دانشگاه ارتباط داشت. آنها خواستند برای بازی در پایان‌نامه یکی از دانشجویان تست بدهد. او هم برای شوخی قبول کرد. رفت که بخندد و شوخی کند اما گرفتارِ تئاتر شد. سه سال در 12 پایان‌نامه تئاتر بازی کرد و دیگر نتوانست از این داستان خارج شود. علیرام نورایی عاشقِ بازیگری شده بود و هنوز هم به خاطر بازیگری و برخی از کارهای ارزشمند هجمه‌های زیادی را هم متحمل می‌شود.

کاری را که می‌پذیرد پای آن می‌ایستد و انکارش نمی‌کند همان‌طور که در جریان گفتگو بارها به بازی در کاری مثل «قلاده‌های طلا»، «یتیم‌خانه ایران» و یا «گاندو» و «سارق روح» افتخار می‌کرد. همان‌گونه که درباره «یتیم‌خانه ایران» گفته بود: وقتی فیلمنامه «یتیم خانه ایران» را به من معرفی کردند بسیار متعجب شدم چرا که تاکنون راجع به این برهه از تاریخ معاصر ایران چیزی نشنیده بودم و حتی در کتاب‌های درسی هم اطلاعاتی از این واقعه که حدود 4 تا 10 میلیون نفر در آن کشته شدند، وجود نداشته‌است.

نورایی از سال 75 بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون است و اتفاقاً کار خود را با سینما و «گرگ و میش» آغاز کرد. اما رفته رفته با هجمه‌های سنگین به خاطر پذیرش یک نقش، این روزها بیشتر او را بازیگر تلویزیون می‌شناسیم. او در جریان کارهایی که بازی کرده همیشه نقش سخت،‌ گریم‌های طاقت‌فرسا و هجمه‌ها و حاشیه‌ها را پذیرفته برای اینکه به ایران و ایرانی احترام می‌گذارد.

تاکنون در سریال‌های آسپرین(نمایش خانگی)، پول کثیف، جابر بن حیان، ماتادور، شاید برای شما هم اتفاق بیفتد، سیب ترش، قلاده‌های طلا، پله، همیشه سینما و شاید برای شما هم اتفاق بیفتد بازی کرده است. مربی ورزش پارکور در قاره کهن است و در زمینه‌ ورزش‌های رزمی از جمله موی‌تای نیز فعالیت دارد. جالب است بدانید که این بازیگر، همزمان با حملات هوایی روسیه به داعش در سوریه سر فیلمبرداری فیلم سینمایی «جشن تولد» حاضر شد.

«گاندو» آخرین کاری است که نورایی در آن به ایفای نقش پرداخته و به تعبیر خودش پیغام‌های تهدیدآمیز دوباره شروع شده ولی این طور می‌گوید وقتی این پیغام‌ها می‌رسد می‌فهمم که مسیر، مسیر درستی است...


قبل از رفتن به سوریه، ابهام داشتم

*بگذارید گفتگو را با رفتن به سوریه و بازی در «جشن تولد» و «امپراطور جهنم» شروع کنیم که تجربیات قابل توجهی بدست‌آوردید.
قبل از رفتن به سوریه برای فیلمبرداری «جشن تولد» من هم جزء آن دوستانی بودم که ابهاماتی در وجودشان باقی است که چرا ایران باید به مردمان سوریه و عراق و فلسطین کمک کند! هنگامی که وارد خاک سوریه شدم و از نزدیک و در شرایطی بسیار دشوار حضور دشمن را در آنجا دیدم و مظلومیت مردمان بی‌دفاع و مظلوم منطقه را مشاهده کردم، دیگر همه چیز برایم حل شد.


دیدم غربی‌ها برای ضربه‌زدن به ایران، داعش را بوجود آوردند

فهمیدم که اگر نجنگیم دشمن در چند قدمی ماست و دیدم که چگونه غربی‌ها برای ضربه‌زدن به ایران اقدام به سرمایه‌گذاری روی نیروهای وحشی داعش کرده‌اند. هنگامی که اقدامات کثیف صهیونیسم را در ایجاد دشمنی میان مردم مسلمان و برنامه‌ریزی برای حمله به ایران از طرق مختلف می‌بینید، دیگر حضورمان در منطقه و رشادت‌های مدافعان حرم ارزشمند خواهد شد.
هر لحظه امکان داشت شهید شویم
واقعاً فضای دمشق ملتهب بود و به ما گفته بودند دمشق امن است. ما زینبیه بودیم؛ در مسیر که می‌آمدیم خمپاره می‌خورد. زمانِ فیلمبرداری ما با حمله هوایی به پایگاه‌های داعش همزمان شده بود. واقعاً جنگ را احساس می‌کردیم و منطقه زینبیه با خاک یکسان شده بود. آنجایی که کار می‌کردیم هنوز امکان بمب‌های عمل نکرده و مین وجود داشت. جان‌مان را کف دست‌مان قرار داده بودیم و هر لحظه به شهادت نزدیک بودیم.


فقط شعارهای زیبا می‌دهند خبری از عمل نیست!

*چرا در این فضا آثار کمی داریم؟
حقیقت امر برای خود من علامت سوال است عزیزانی که پشت میزهایشان می‌نشینند زیر باد کولر و شعارهای مقاومت و ارزش‌های انقلاب را سر می‌دهند. اما پای عمل می‌رسد اتفاق طور دیگری است. یک جایی فکر می‌کنم شاید من دارم اشتباه می‌روم و فریب این شعارهای زیبا را خوردم. نمی‌دانم چه اتفاقی می‌افتد و چه می‌شود برای این کارهایی که به قول دوستان ارزشی است. زمانی که باید حمایت صددرصدی انجام شود هیچ حمایتی وجود ندارد. کار «جشن تولد» به همت دو نفر از هم محلی‌های کارگردان که در کار ساخت و ساز بودند و به حضرت زینب(س) ارادت داشتند. یک بودجه‌ای فراهم کردند؛ بودجه‌ای که در تهران می‌توان با آن تله‌فیلم ساخت. یک گروهی بلند شدند با آن شرایط و بودجه اندک یک فیلمی ساختند.


متأسفم عده‌ای فقط شعار می‌دهند

متأسفم عده‌ای که می‌توانند بیایند حمایت کنند تا کار برای مدافعان حرم ساخته شود اما فقط مشت‌هایشان را گره می‌کنند و شعار می‌دهند. باید امکانات و بودجه در اختیار بگذارند نه اینکه دو نفر صرفاً دلی بروند و این کار را انجام دهند. البته قابل احترام است اما باید کسانی حمایت کنند تا کارهای استراتژیک، موثر ساخته شود. اتفاقات مدافعان حرم در شعار برایمان مهم است ولی از عمل خبری نیست.


تازه فهمیدم در سوریه چه اتفاقی افتاده است

در حقیقت من قبل از اینکه پایم را در دمشق بگذارم یکی از آن دسته آدم‌هایی بودم که فکر می‌کنم هنوز هم در این سرزمین وجود دارند؛ با خودم فکر می‌کردم ما این همه کودک کار داریم، این همه مناطق محروم داریم، این همه گرسنه داریم پس چرا پول مملکت من باید در سوریه و لبنان و امثالهم خرج شود. ولی وقتی رسیدم آنجا و یک ماه در آن فضا قرار گرفتم و مردم دوست‌داشتنی سوریه را دیدم که در آن 5 سال جنگ همه یک نفر عزیزشان را از دست داده بودند، چطور زندگی می‌کنند و اتفاقاتی که برایشان می‌افتد چقدر دردناک است و متوجه اوج تخریب و تجاوز شدم؛ تازه فهمیدم اتفاق به چه صورت است.


از دمشق به تهران رسیدم؛ خاک مملکتم را بوسیدم

مدافعان حرم ما، عزیزانی که شاید حتی ده سالی از خود بنده هم کوچکتر باشند به این شکل دلیرانه دارند با کثیف‌ترین و جنایتکارترین پدیده قرن؛ مقابله می‌کنند. به این شکل خودشان را فدا می‌کنند تازه فهمیدم ماجرا چیست و چقدر خوب است که ما در آنجا توانستیم دفاع را شروع کنیم تا همانجا پای آن به اصطلاح حیوانات یا بهتر بگویم نیروهای پلید به داخل مرزهایمان نرسد. روزی که با پرواز از دمشق به تهران آمدم، خاک مملکتم را بوسیدم. به باز بودن مغازها نگاه می‌کردم، چیزهایی که یک ماه ندیده بودم. واقعاً خدا را شکر کردم در مملکتی زندگی می‌کنم سوای مشکلاتی که امروز با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، امنیت داریم.


کارهای اکشن ما به امنیت‌ملی مربوط می‌شوند

*متأسفانه مغرضانه می‌گویند و می‌نویسند امثال علیرام نورایی سفارش شده جمهوری اسلامی‌اند؛ چرا این برچسب را به شما می‌زنند؟
من خودم چند وقتی است به این موضوع فکر کردم. من علاقه‌مند به ژانر اکشن هستم و خیلی برای آن زحمت کشیده‌ام. خیلی هم به ندرت ساخته می‌شود چون در مملکتی زندگی می‌کنیم که امثال اکشن‌های «سریع و خشن» ساخته نمی‌شود. هیچ اسپانسری وجود ندارد؛ شرکت‌های خودروسازی،‌ اسپانسر این فیلم‌ها نمی‌شوند که یک فیلم ماشین‌بازی خشن بسازید. فیلم‌هایی که ساخته می‌شود یا جاسوسی یا ضدجاسوسی است؛ به هر حال به امنیت‌ملی مربوط می‌شود. این نوع کارها از نهادهای خاصی سفارش می‌شود تا ساخته شوند. چون هیچ تهیه‌کننده خصوصی به خاطر هزینه‌هایی که کار اکشن دارد کمتر به سراغ چنین کارهایی می‌رود.


فکر می‌کنند اجاره‌خانه من را نظام پرداخت می‌کند

در این مملکت که به منِ بازیگر که حالا یک مقداری ظرفیت کار اکشن دارم پیشنهاد بدهند، می‌پذیرم. من چشمم را باز کردم دیدم من «ماتادور»، «قلاده‌های طلا» و «گاندو» را کار کردم. به هر حال این‌ها جملگی کارهایی است که برای امنیت ملی ساخته می‌شوند. مشخص است اینگونه کارها از کجا سفارش داده می‌شود؛ البته که خیلی هم برای آگاه‌سازی مردم مناسبند. من اجاره‌نشین هستم، شاید برخی فکر می‌کنند اجاره‌خانه من را نظام پرداخت می‌کند در صورتی که اینطوری نیست من برای بقا باید کار کنم. ژانری که دوست دارم تاریخی و اکشن است و این قالب‌ها هم در کشور من ساخته می‌شود. من هم در همین کشور زندگی می‌کنم نمی‌توانم همین اندک کارهای اکشن را هم رد کنم. مشخص است دوستانی که با من زاویه دارند و به قول خودشان اپوزیسیون هستند به قولی جوجه روشنفکرهایی که در آن سوی مرزها هستند و فیلم‌های کافی‌شاپی را می‌پسندند پیش خودشان در ذهنشان به این معادلات می‌رسند.


دوباره می‌گویم من آدمِ گوگولی نیستم

*البته یک جایی گفته بودی من آدم کاراکترهایی گوگولی نیستم!
من نمی‌توانم گیتار بگیرم دستم و کار عاشقانه بازی کنم. اصلاً بیننده‌ای که من را می‌شناسد با دیدن چنین کاراکترهایی می‌خندند که من یک باره تغییر مسیر بدهم و بروم در فیلم‌های کافی‌شاپی و عشق‌های مثلثی بازی کنم. مگر اینکه یک اکشنی داشته باشند. من واقعا آدم کاراکترهای گوگولی نیستم.


پیغام‌های تهدیدآمیز بعد از «گاندو»

چرا فیلم‌های استراتژیک کمتر حمایت می‌شوند حتی سریال «نفوذ» که ساخته می‌شود بارها و بارها به خاطر مشکلات مالی تعطیل و متوقف شده و دوباره ادامه پیدا کرده است. کارهای استراتژیک آنقدر تأثیر دارند که بعد از «گاندو» به من پیغام‌های تهدیدآمیز می‌رسد. یعنی این مسیر درستی بوده که طی شده است.


به من می‌گویند پشیمان نشوی و نگویی مجبورم کردند!

*تهدیدت می‌کنند که بازی نکنید؟
نه برای من می‌نویسند اگر انقلاب شد ما عکس از پیجت داریم و آن‌وقت پشیمان نشوی و نگویی مجبورم کردند این فیلم را بازی کنم. مثلاً من برای دوازدهم تیرماه و پرواز 605 که 290 نفر از هموطنان‌مان شهید شدند و پدر یکی از دوستان و هم‌کلاسی‌هایم خلبان آن هواپیما بود هر سال پشت می‌گذارم یک هجمه عجیب و غریب برایم به راه می‌اندازند که تو مزدور وطن‌فروش هستی؟! من برای شهدای وطنم پست گذاشتم، من وطن فروش هستم یا شماهایی که آید‌ی‌های جعلی می‌سازید و ناسزا می‌گویید؟


تهدیدم می‌کنند می‌دانیم خانه‌ات کجاست

من پست گذاشتم درباره پرتز مصنوعی پا، که یک مادر آزرده‌خاطر شده که این تحریم‌ها باعث شده من هر شش ماه باید سایزش را عوض کنم بچه‌ام در حال رشد است... بروید ببینید چه چیزهایی نوشته‌اند که حتی در جایی گفتم اصلاً در اندازه‌ای نیستند که من بخواهم پاسخگو باشم، بروید ببینید چیکار دارند می‌کنند. چه کسی حمایت می‌کند؟ من پست تهدید دارم که می‌دانیم خانه‌ات کجاست، همسرت را می‌شناسیم و ...


مدیری در صداوسیما گفته علیرام را سر کار نیاورید

البته که این‌ها همیشه شوخی و جعلی‌اند. من ثانیه‌ای به آن فکر نمی‌کنم به عنوان بازیگری که اتفاقات مملکتم برایم ارزشمند و مهم است. به فکر گرین‌کارت، مهاجرت و زندگی در جای دیگری نیستم. چه کسی من را حمایت می‌کند؟ آن دوستانی که می‌نشینند پشت میزشان و شعارهای قشنگ‌قشنگ می‌دهند که اتفاقاً دلشان برای اپوزیسیون‌های سینما بیشتر می‌تپد. من دیدم! از سازمان صدا و سیما مدیری گفته که علیرام نورایی قلاده‌های طلا بازی کرده سر فلان پروژه و کار نیاورید. واقعاً چند چندیم؟ چند چندیم آقای مدیر؟


گفتم دستمریزاد؛ کجا هستم؟!

*ماجرا به «گاندو» برمی‌گردد؟
نه قبل‌تر؛ من این چیزها را دارم می‌شنوم رفیق تهیه‌کننده من می‌گوید من می‌خواستم در فلان فیلم باشی ولی مدیری این طور گفت. با خودم گفتم که در سازمان صداوسیما هم این‌طوری می‌گویند. واقعاً دست‌مریزاد؛ کجا هستم؟!


مزدور کجا باشم شما حالتان خوب شود

من دارم در همین وطن زندگی می‌کنم، کنار این مردم قدم می‌زنم و دارم از این مردم عشق می‌گیرم، تویی که من را متهم می‌کنی به مزدور رژیم بودن، مگه می‌شود؟ من مزدور کجا باشم که تو حالت خوب شود؟ تو مزدور چه کسی هستی؟ چرا کسی درباره این مسائل صحبت نمی‌کند. کجا بروم؟ ببخشید بروم برای صهیونیست‌ها خوش‌رقصی کنم؟ اصلاً در این مملکت فیلمی برای آنها ساخته می‌شود که من این کار را بکنم؟ وزارت ارشادی که «جدایی نادر از سیمین» را مجوز می‌دهد «قلاده‌های طلا» را هم مجوز می‌دهد چطور این می‌شود فلان و فلان و به «قلاده‌های طلا» آنقدر هجمه وارد می‌کند. چه فرقی می‌کند همه در این مملکت با قوانین جمهوری اسلامی ایران، زندگی می‌کنیم مگه غیر از این است.


به چه کسی برمی‌خورد به انگلیس بدگویی کنند

*و یتیم‌خانه ایران و شروع هجمه‌های دیگر...
«یتیم‌خانه ایران» و یک اتفاق تاریخی حذف شده از تاریخ این مملکت که در مدارس یک کلمه راجع به این موضوع نخواندیم. «یتیم‌خانه ایران» آمد اکران شد، از تلویزیون پخش شد و مردم آگاه شدند. چه اتفاقی در کتاب‌های درسی افتاد؟ یکی از فالورهای من یک پاورقی فرستاد که در فلان کتاب در یک پاورقی نوشته شده بود برای اینکه بدانید این واژه چه معنایی دارد، فیلم ابوالقاسم طالبی را ببینید.  یعنی خودشان ننوشتند و خوانندگان را ارجاع دادند که بروید فیلم «یتیم‌خانه ایران» را ببینید. چرا می‌ترسیم راجع به آن قحطی و کشت و کشتار ، بزرگترین هولوکاست تاریخ حرف بزنیم. مملکتی که چهل‌ساله جمهوری اسلامی برقرار است. چه کسی دردش می‌آید و به چه کسی برمی‌خورد که راجع به انگلیس بد گفته شود. این‌ها سوال‌های بزرگی است. باید برویم و دنبال آن‌هایی بگردیم که بچه‌هایشان در بریتانیا تحصیل می‌کنند یا یک ویزای بریتانیایی دارند؛ اتفاقاً هم خیلی در این مملکت تأثیرگذارند.
 
*چطور این همه تبعات و هجمه را تحمل می‌کنید و این‌گونه نقش‌ها را می‌پذیرید؟

نمی‌شود هم از توبره خورد و هم از آخور...!

شما در بزرگترین اتفاق فرهنگی این مملکت که به جشنواره فجر برمی‌گردد وقتی می‌خواهند جایزه بگیرند همه‌چیز گل و بلبل و انرژی مثبت می‌فرستند و بعد در مواجهه با قوانین این مملکت، «یتیم‌خانه ایران» که به نظرم یک اثر ناسیونالیستی است آن‌طور جبهه‌گیری می‌شود؛ «قلاده‌های طلا» که به جای خود! نمی‌شود هم از توبره خورد و هم از آخور...


مگر می‌شود نقشِ مهم «قلاده‌های طلا» را نپذیرفت

"قلاده‌های طلا" با هجم عظیمی از سوپراستارهای آن زمان به من پیشنهاد شد. نقش من در جایگاهی قرار گرفت که نسبت به نقش اول که امین حیایی بازی کرد، اهمیت بالاتری داشت. مگر می‌شود چنین فضا و نقشی را نپذیرفت؟ اتفاقاً آن زمان قبل از «قلاده‌های طلا» شاید تفکراتم نزدیک همین‌هایی بود که امروز به من ناسزا می‌دهند. مسئولیتی را کارگردان به من سپرد و تنها نکته ترسناک آن، تبعاتی بود که برای فیلم «پایان‌نامه» اتفاق افتاد. من ساعت‌ها با ابوالقاسم طالبی درباره هدف و نتیجه و سرمنزل این کار صحبت کردیم. به این نتیجه رسیدیم که واقعاً دلش خون بود یک خواهر و برادر مثال بچه‌های این سرزمین، در روی هم بایستند و به صورت هم چنگ بکشند. واقعاً دلش می‌خواست کار را به یک آشتی ملی برساند. واقعاً فیلم در این راستا ساخته شد.


به جای زنده‌باد مخالف من، فُحشِ ناموس دادند

متأسفانه ندیده قضاوت و تحریم کردند. به من ناسزا دادند و هنوز هم اصرار دارند این فیلم را نبینند. راجع به آن حرف بزنند. مگر می‌شود شما فیلمی را نبینید و راجع به آن حرف بزنید و حتی نقدش کنید؟ من رفتم در دل این ماجرا با علم به اینکه می‌دانستم ممکن است اتفاقی شبیه به "پایان‌نامه" برای این کار هم بیفتد. وقتی که این اتفاق افتاد احساس کردم چه جای اشتباهی ایستاده بودم اینها فقط شعارهای قشنگ قشنگ می‌دهند. زنده باد مخالف من کو؟ من که از خودتان بودم. این‌طوری به جای زنده‌باد مخالف من مقابل تئاتر شهر فُحشِ ناموس می‌دهی؟ شما که فاشیست‌تری! به همین دلیل تحملش کردم چون دیدم جای درستی ایستادم.


یک عده عجیب و غریب دنبال حذفم هستند

*چرا در میان این همه سوپراستارهای «قلاده‌های طلا» شما هدف هجمه‌ها قرار گرفتید؟
به خاطر این که جوابشان را دادم و جلویشان ایستادم. باید این‌کار را می‌کردم. چون اصلاً مدلم این نیست که اگر یک ضربه خوردم دو ضربه نزنم. مدل من این نیست که اگر یکی خوردم بروم خانه بنشینم تا جایش ترمیم شود. بدون پارتی، پول و داستان‌های غیرهنری بازیگری‌ام را ادامه می‌دهم. تلاش خودم را می‌کنم ولی یک عده عجیب و غریب دنبال حذف من هستند که برایشان آرزوی موفقیت می‌کنم.  


مردم هنوز از من می‌پرسند چه بلایی سر آسپیرین آمد؟

*رمزآلود بودن و صحنه‌های جذاب امنیتی در کنار همه توفیقات، «گاندو» را مورد استقبال بی‌نظیر مردم قرار داد. چرا چنین اتفاقاتی برای سریال‌های امروز ما کمتر بوجود می‌آید؟
جواد افشار بی‌نظیر کارگردانی کرد. یادم می‌آید آن موقع هم برای جابر حیان با یک بودجه کم اما خلاقیت و نوآوری و ابتکار عمل وارد میدان شد و اولین فیلم شبکه الکوثر را به موفقیت رساند و هر سال از شبکه‌های مختلف سیما پخش می‌شود. در مملکتی زندگی می‌کنیم یک کاری به نام «آسپیرین» ساخته می‌شود و دو سه سال از عمرش می‌گذرد. قرارِ خروجی 12 قسمته را کارگردان 17 قسمت می‌رساند. این سریال پُر از رمز و راز و اتفاقات است و استانداردهای سریال‌سازی در آن رعایت شده است. مردم هنوز از من می‌پرسند چه بلایی سر آسپیرین آمد؟ چون پول‌های خاص به این سریال اختصاص پیدا نکرده بود. چرا اسپانسری نمی‌آید فصل‌های دیگر این سریال ساخته شود؟ کاری که مخاطبین خارج از کشور هم داشت و اما خبری از ادامه‌اش نیست. فرهاد نجفی کارگردان آن باید حمایت شود؛ او همان کارگردانی است که «ماتادور» را برای تلویزیون ساخت. اما هنوز به یک عده خاص بسنده می‌کنند و خبری از این استعدادها نیست.


هر کارگردانی زیر بار جسارت امنیتی‌سازی نمی‌رود

*چرا سریال‌های امنیتی و پلیسی کمتر ساخته می‌شود؛ آیا مشکل فقدان فیلمنامه است یا به خاطر اجازه ندادن و موانع‌تراشی این اتفاق می‌افتد؟
فکر می‌کنم همه این موارد دخالت دارند. این نوع کارها لبه تیغی است. الان موقعیتی که جواد افشار قرار گرفته به نظرم خیلی موقعیت حساسی است. این حجم جسارتی که این سریال برای اولین بار در پخش تلویزیونی‌اش هم اتفاق افتاد هم جالب توجه بود. این نوع کارها واقعاً پرریسک و خطرناکی است و هر کارگردانی زیر بار آن نمی‌رود. 


حرف‌های جواد افشار مرا شوکه کرد

*چطور برای «گاندو» و مهران عربی یا فرهاد حقی انتخاب شدید و نمی‌خواستید این دفعه در سمتِ اطلاعاتی‌ها باشید؟
من بعد از سال‌ها به کاری با جواد افشار، دعوت شدم تا درباره یک سریالی با ایشان حرف بزنم. من پول کثیف و جابر بن حیان را با ایشان کار کردم و دیگر هیچ خبری از هم نداشتیم. بسیار خوشحال بودم از اینکه دارم می‌روم جواد افشار را ببینم. او به عنوان یک استاد بسیار مرد نازنینی است و او را دوست دارم. زمانی که من تازه کار بودم یک نقش بسیار مهمی را در جابربن حیان به من سپرد. همزمان سر کار «نفوذ» جواد شمقدری این اتفاق می‌افتاد. صحبت‌های اولیه بسیار شوکه‌ام کرد چون از من پرسیدند الان کجایی چرا نمی‌آیی؟ گفتم آقای افشار عزیز الان چهل دقیقه است به من زنگ زده‌اید من الان اینجا هستم. گفتند که نه الان را نمی‌گویم چرا نیستی من هرکاری که می‌خواستم انجام دهم به شما زنگ می‌زدم. گفتم: من تا حالا یک تلفن از طرف شما نداشتم. گفتند: من در "کیمیا" یک نقش خوب برای تو در نظر داشتم گفتند علیرام نیست پیدایش نکردیم. با این نوع حرف و حدیث‌ها از سوی دستیاران، یک کارگردان بازیگری را فراموش می‌کند.
 

قرار بود اطلاعاتی شوم اما دوباره جاسوس شدم

گفتم:آقای افشار من به احترام دو تا پروژه‌ای که به من اعتماد کردی شما تماس بگیری من سر 8 تا کار هم باشم می‌آیم و یک چایی با شما می‌خورم. بدانید کسی به من از طرف شما تماس نگرفته همین اتفاق برای محمدرضا آهنج هم افتاد.گفتند که علیرام برای فلان کار با شما تماس گرفتیم. گفتم: به خدا اگر کسی به من زنگ زده باشد! به هر حال جواد افشار به من گفتند من دو تا نقش برایت در نظر دارم. گفتم من سر کار نفوذ هستم قابل هماهنگی است. چون آنجا هم هر روز سر فیلمبرداری نیستم اما این سیبیل را نمی‌توانم بزنم و چهره‌ام خیلی نباید تغییر کند. به من گفت پس آن نقش پُرُ پیمان را نمی‌توانم به تو بدهم. احتمالاً قرار بود جزو اطلاعاتی‌ها و نیروهای امنیتی باشم ولی دوباره جاسوس شدم. البته حسرت خوردم چرا کمتر در «گاندو» حضور داشتم. البته خودم هم آخر نفهمیدم فرهاد حقی هستم یا مهران عربی...


«گاندو» گام محکم و مهم شفاف‌سازی را برداشت

*به نظرتان سریال «گاندو» در مقایسه با سریال‌های قبلی که در راستای کارهای امنیتی ساخته شده دسترسی بیشتری به پرونده‌ها و کیس‌های اطلاعاتی داشت؟
این روزها آنقدر به شفاف‌سازی اهمیت می‌دهند و مردم هم دنبال آن هستند، «گاندو» کار فوق‌العاده‌ای در این زمینه بود. می‌دانیم که مردم‌مان تشنه دانستن حقایق هستند نه دفن کردن حقایق و «گاندو» به نظرم موفق بوده و توانسته این کار را انجام دهد. به نظرم یک فصلی را داریم باز می‌کنیم اگر در آینده ما همان حرفی که افشار در مصاحبه‌اش به آن اشاره کرد راجع به یک صنف، شغل یا حرفه‌ای در سینما اتفاق بیفتد و آن صنف شکایت نکند، فکر می‌کنم موفق بوده‌ایم. «گاندو» این فصل را باز کرد و این تحمل‌پذیری و دانستن این یک فیلم است و این شخص اگر دکتر است یکی از هزاران دکتر که می‌تواند یک دکتر بد باشد یا خوب و البته نشان‌دهنده این نیست که همه دکترها بد یا خوب هستند. «گاندو» مسیر را با اتفاقات مهمی شروع کرد و تحمل‌پذیری در سطح مهم‌تری محک خورد و فصل خوبی باز شد تا بقیه هم تحمل خودشان را در مقابل یک فیلم بالا ببرند.


نمی‌دانم چرا هیچ‌کس گردن نمی‌گیرد

*واقعاً چه شد از همان اول، عناصر تابلودار ضدانقلاب شروع کردند به هجمه‌پراکنی علیه «گاندو»؟
چوب را که بردارید گربه دزده در می‌رود... این مثال قشنگی است‌ و درباره این‌ها صدق می‌کند. خیلی چیزها واقعیت است ولی از تریبون آن‌ها یک بخش و زاویه دیگری از واقعیت دارد. نمی‌دانم چرا هیچ‌کس گردن نمی‌گیرد کجا داریم سیر می‌کنیم.


حسرت نمی‌خورم در گروه و دسته‌ای باشم

*هنوز هم برخی از شما متنفرند؟
حتماً دیگه. بگذارید من را مظلوم هم نگاه نکنند. خدا را شکر مردم مرا دوست دارند. ان‌شاالله این طور باشد واقعاً در دسته و گروهی نیستم. از اول هم سعی کردم. حسرت نمی‌خورم به چه قیمتی و اصلا به دنبال هر نوع کسب درآمدی نیستم. آن‌ها که عددی نیستند که جلوی کار من را بگیرند خداوند بارها به من عنایت داشته و دارد. خیلی هم مثل بچگی‌هایم عشق سَردرِ سینما نیستم. سَرِ «گرگ و میش» آن را تجربه کرده‌ام.


دوست دارم بازیگر کارهای اکشن، تاریخی و امنیتی باشم

*هنوز هم به کارهای پلیسی، اکشن، امنیتی و تاریخی اعتقاد دارید...
کماکان دغدغه‌ام کارهای تاریخی، اکشن و امنیتی است و چند سالی که از جوانی مانده را دوست دارم صرف این اتفاقات کنم و سن بالاتر برود شاید نشود.


من پای کارم ایستاده‌ام و دوباره هم بسازند بازی می‌کنم

*ماجرای آن خبرنگار اصلاح‌طلب از کشور فرار کرده، شبکه‌های معاند ماهواره‌ای و هجمه‌هایی که کماکان وارد می‌کنند، از چه قرار است؟
یک‌بار سر «قلاده‌های طلا» با من تماس گرفتند و بسیار مصرانه خواستند با من صحبت کنند. اما شرافت این حرفه را نداشتند چون من از آن‌ها خواستم هیچ صحبتی از من در آن شبکه‌های معاندشان پخش نشود. از من می‌پرسیدند فیلمنامه را خوانده بودی یا شما را مجبور کردند این نقش را در «قلاده‌های طلا» بازی کنی. خدا را شکر می‌کنم موضعم موضع درستی بود؛ از همان اول که وارد این بازی‌ها نشده بودم. بعد بر علیه من هجمه‌ای راه افتاد که این آدم آنقدر پُررو است که افتخار هم می‌کند در آن فیلم بازی کرده که حرف‌هایی زدم برعکس برخی از دوستان بود که فیلمنامه نخواندیم و نمی‌دانستیم. من این طور نگفتم. من گفتم فیلمنامه خواندم، بچه صغیر هم نبودم و پای کاری که کردم می‌ایستم و دومی آن را هم بسازند بازی می‌کنم. من برخی‌ها را هم داریم که از میان هنرمندان‌مان رنگ عوض کرده‌اند و در قامت اپوزیسیون قرار گرفته‌اند؛ همیشه گفته‌ام و می‌گویم «من جیره‌خور نظام شماها خوب...».
 
*کار طنز را تجربه نمی‌کنید؟
یک سریال تقریباً فانتزی انجام دادم که نامش «جاده چالوس» بود.


انتقاد نورایی از جشن حافظ

نامزدهای بهترین سریال‌های تلویزیونی در جشن حافظ اعلام شدند ولی نامی از «سارق روح» و حداقل بازیگر آن دانیال حکیمی نبود. واقعاً این کاندیدا و جوایز را چه کسانی انتخاب می‌کنند و پشت آن هستند؟


دایرکت تهدیدآمیز برای بازی در «سارق روح»

* شنیدم که «سارق روح2» را در حال نگارش هستند...
«سارق روح2» را صحبت‌هایی کردیم که ببینیم چه می‌شود. خیلی درگیر نگارش هستند. ماه‌هاست دارند می‌نویسند اگر خدا بخواهد بشود. البته در «سارق روح» هم مرا به حاشیه بردند. بابت آن کار هم دایرکت تهدیدآمیز در اینستاگرامم داشتم. من سریع بلاک می‌کنم. در این حد جدی نیستند و کسی که در پشت آیدی‌های جعلی قرار می‌گیرند و این‌ها را می‌نویسند اندازه‌اش همان‌قدر است و با یک بلاک نابود می‌شود. کسی که بخواهد کاری کند راجع به آن حرف نمی‌زند.


سینمای دفاع‌مقدس را فراموش کرده‌اند

*یک جایی درباره فراموش شدن سینمای دفاع‌مقدس صحبت کردید؛ شما تجربه بازی در «گلوگاه» شیطان را داشتید؛ چرا به این سینما و سریال‌های خوب دفاع‌مقدسی مثلِ قبل بها نمی‌دهند؟
واقعاً سوالم این است که چرا سینمای دفاع مقدس نزد مسئولان فراموش شده است؟ من عاشق بازی در این فیلم‌ها هستم و با چند نفر از دوستانِ علاقه‌مند تلاش‌هایی برای انجام این پروژه‌ها داشتیم اما هیچ حمایت کننده‌ای وجود ندارد. ببینید که برای ساخت فیلم «گلوگاه شیطان» چه سختی‌هایی داشتیم و به دلیل امکانات محدودی که وجود داشت، کار فوق العاده خطرناکی بود و اتفاقات عجیبی برایمان افتاد. متأسفانه هیچ نوع امکاناتی برای اینگونه فیلم ها در نظر نمی‌گیرند درحالی که آمریکایی‌های متجاوز به گونه‌ای فیلم می‌سازند که مخاطب را فریب دهند اما ما درباره سینمای دفاع مقدس و عزیزانی که برای این مملکت جانشان را تقدیم کرده‌اند، هیچ کاری نکرده‌ایم!


یادشان می‌رود آمریکا متجاوز است

یادم می‌آید در «گلوگاه» شیطان یک جیپی بود هر 5 دقیقه خراب می‌شد 45 دقیقه باید گروه می‌ایستاد و منتظر می‌ماند تا تعمیرکار می‌آمد و درست می‌کرد. دوباره 5 دقیقه بعد خراب می‌شد. این جیپ را رنگ می‌کردند و عراقی با آن می گرفتند. رنگ می‌کردند و ایرانی می‌گرفتند. بارها گفتم دردم می‌آید از اینکه آمریکا از تجاوزات غیرمقدس خودش آنچنان قهرمان‌سازی می‌کند و توجه دنیا را به فیلم‌های جنگی‌اش جلب می‌کند که یک کسی هم عاشق شهیدان و دفاع‌مقدس است با دیدن آن فیلم‌ها، یادش می‌رود آمریکا متجاوز است و ما کجاییم و چه کردیم؟ شعارهای قشنگ دادیم و اسم کوچه‌هایمان را به نام شهدا گذاشتیم.


مگر می‌شود با هیچی فیلم دفاع‌مقدس ساخت

وقتی یک فیلم جنگی یا دفاع مقدسی ساخته می‌شود از آن همه دلیری و فرزندان این مملکت، آقایان کجا هستند! برای یک فیلم جنگی تجاوز به افغانستان یا عراق ارتش‌شان بسیج می‌شود. ببینید چه امکانات و بودجه‌ای برای آن قرار می‌گیرد. اینجا چی؟ یک کلاشینکف به ما می‌دهند به هنگام رگبار یک تیر مشقی چند بار گیر می‌کند. مگر می‌شود با این هیچی‌ها فیلم دفاع مقدسی ساخت. فقط مدیون‌تر می‌شویم. ولی متأسفانه همین طور است. الان هم به طور کل تعطیل شده است. یک روزی طنزی بسازند و پولی از آن دربیاورند.


بهترین اسکار زندگی‌ام را خانواده شهدا دادند

*سال 95 در جایی گفتید که بهترین هدیه دوران زندگی‌تان را از خانواده شهدا گرفتید؟
جایزه‌ مهمی که از خانواده شهدای مدافع حرم گرفتم و آن را اسکار مهم زندگی‌ام می‌دانم. هیئتی حضور داشتند در جشنواره عمار، که به فیلم یتیم‌خانه ایران و بازی من جایزه دادند و آن جایزه ویژه از طرف خانواده شهدا به من اهداء شد و جذاب‌ترین اسکار زندگی‌ام است.


لازم نیست ما جوسازی کنیم که به فلان نفر رأی بدهید

*افطاری رئیس جمهور دعوت‌نشدید و البته گفتید دعوت هم شدید نمی‌رفتید...
بله افطاری رئیس‌جمهور دعوت نشدم ولی واقعا دعوت می‌شدم هم نمی‌رفتم. چون تصمیم گرفتم کاری به این کارها نداشته باشم. در دوره‌ای هیچ‌گاه ترغیب و تشویق نکنم و احساس می‌کنم به عقل و شعور هموطنان‌مان احترام بگذاریم چون خودشان می‌توانند بفهمند اصلح چه کسی است و خودشان می‌توانند انتخاب کنند و رأی بدهند. لازم نیست ما جوسازی و القا کنیم به فلان نفر رأی بدهید و ترجیح دادم دیگر وارد این فضاها نشوم.


تو که حقوق خوبی از صداوسیما می‌گیری!

*چرا در برنامه‌های تلویزیونی کمتر به عنوان مهمان حاضر می‌شوید؟
در تلویزیون‌مان گروهی وجود دارد که کمتر ما را دعوت می‌کنند. اشاره کردم که مدیری در صداوسیما با من که «قلاده‌های طلا» را بازی کردم مشکل داشته و باید ببینیم کجای داستان هستیم و چرا مشکل دارند. نمی‌دانم چرا امثال این فرد دردشان آمده، تو که حقوق خوبی از صداوسیما می‌گیری!


فقط فکر مهاجرت به سرم زد...!

*خیلی وطنی هستید اما جایی عصبانی شدید و گفتید می‌خواهید از ایران مهاجرت کنید؛ ماجرا از چه قرار بود؟
 آره فکر به سراغم آمد. چشمم را باز کردم هیچ ثباتی وجود ندارد و امنیت اقتصادی برای من بازیگر وجود ندارد. یک قراداد می‌بندم و دو سال درگیر می‌شوم و یک دفعه شرایط از دلار 3 هزار تومانی به 15 هزار تومان و بالاتر می‌‌رسد. اجاره و عایده صاحبخانه من چند برابر می‌شود و هزینه‌های دیگر هم بالا می‌رود. این چیزها آزاردهنده است و به یک باره می‌بینیم که در کنار این اتفاقات، خبرهای اختلاس‌ها و آقازاده‌ها هم می‌آید. یک جایی نمی‌توانی خیانت به وطن را تحمل کنی و ببینی که مردم نابود می‌شوند. گفتم بروم جایی کمتر این اتفاقات را ببینم. به آن فقط فکر کردم و فکرم را بلند فریاد کردم. هیچ وقت به عملی کردن این فکر در این مدت فکر نکردم.


من تصمیم گرفتم راجع به هرچیزی اظهارنظر نکنم

*قبول دارید امروز سلبریتی‌ها به یک خطر جدی تبدیل شده‌اند؟
بله. واقعا خطرناک است. من خودم جایی زیاده‌روی می‌کردم به هر اتفاق پیرامونی اجتماعی و سیاسی در شبکه اجتماعی واکنش نشان می‌دادم. یک جا به خودم آمدم شاید این اتفاق مسیر زندگی آدمی را عوض کند. و بعد ترمز آن را کشیدم و احساس خطر و مسئولیت کردم. به هر حال بقیه همکارانم قطعاً هم تجربه دارند و هم عقل و شعور و درک به اندازه کافی دارند. آن‌ها خودشان مسئول کارهای خودشان هستند و یک جایی خودم را متوقف کردم و البته کسی به من تذکر نداد ولی خودم دوست نداشتم راجع به هرچیزی اظهارنظر کنم.


داستان‌های سیاسی را کنار بگذارید

آرزوی صبر دارم برای بخشی از همکارانم؛ با هم مهربان باشید، واقعاً خبری نیست و همه داریم زیر یک پرچم زندگی می‌کنیم. اسم کشور ما ایران است و همه ایرانی هستیم و هیچ کدام‌مان از اسرائیل به ایران نیامده‌ایم و یک مقداری دغدغه‌تان نسبت به فرهنگ واقعی باشد. برای فرهنگ مملکت‌تان ارزش قائل شوید و این داستان‌های سیاسی تان را کنار بگذارید. خبری نیست واقعاً!


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
اخبار مرتبط