در 27 بهمنماه سال1380، مجلس قانونی را برای حمایت از چند قشر و صنف در کشور تصویب کرد و آن «معافیت مالیاتی» بود. برای کسانی که تولیدات فکری در جامعه دارند و خدمات فرهنگی ارائه میدهند، از قبیل نویسندگان، روزنامهنگاران، فعالان فرهنگی، هنرمندان و این قبیل تولید کنندگان تا حمایت شوند و بتوانند اثرات متعدد علمی، پژوهشی، اطلاع رسانی، آگاهی دهنده و اثرگذارشان را با کیفیت و کمیت بیشتر به دست مردم برسانند. البته در این میان نیز افرادی که درآمدشان نجومی بود هم، دلی از عزا درآوردند و بدون اینکه یک ریال مالیات بدهند، جزو طبقه مرفهین قرار گرفتند و هر از چند گاهی زندگی لاکچری خود را به رخ مردم کشیدند. سلبریتیهایی که از جیب مردم و حتی هنرمندان ضعیفتر از خود و پولهای کلانی که از صداوسیما و همایشها برای حضور در برنامههایشان گرفته بودند و پولدار شده بودند با روی کار آمدن دولت روحانی، حامی بی چون و چرای دولت شدند. آنها همیشه در حرف، خود را مدافع مردم جلوه میدادند، ولی در عمل برای راهزنان، اشرار، اغتشاشگران، متهمان امنیتی و غارتگران بیت المال و بهاییها، پیام، پست و فیلم میگذاشتند و اشک تمساح میریختند.
بهرهبرداری سیاسی!
در ابتدای سال1397 که ضعفهای دولت روحانی به حد اعلی رسیده بود و اصلاح طلبان در خطر افتاده بودند و جایگاهی برای خود نمیدیدند، سعید حجاریان تئوریسین اصلاح طلبان، در تیرماه1397 در مورد لزوم ارتباط گرفتن اصلاح طلبان با جامعه، طرحی درانداخت. او میخواست اصلاح طلبان را از مطرود شدن نجات دهد. حجاریان در مصاحبه با روزنامه اعتماد گفت: «ممکن است، مردم جملگی اصلاحطلبان را پس بزنند و میان هسته سختِ پالایش شده و دیگر اصلاحطلبان، تمایزی نگذارند. اصلاحطلبان در صورت قرارگرفتن در چنین وضعیتی باید سیاستهای خود را بهتعبیر مولانا از دهان غیر مطرح کنند. به این معنا که سیاستهایشان را نخست با گروههای مرجعِ جدید، شامل هنرمندان، مشاهیر و... در میان بگذارند و پس از دریافت بازخوردها و اِعمال تغییرات احتمالی، سیاستها توسط همان گروههای مرجع جدید در جامعه منعکس شود». این سخنان بوی یک معامله پرسود برای سلبریتیها را به شامه مردم رساند. مردم اینطور استنباط کردند که هنرمندان و مشاهیر با گرفتن امتیازاتی برای خود، تبدیل شدند به زبان گویای دولت و صاف کننده جاده آن، که یکی از این امتیازات «معافیت مالیاتی» است. همزمان منتقدینِ عملکرد سلبریتیها، نقدهایشان را تندتر و سنگینتر میکردند و میگفتند: شمایی که از دولت روحانی حمایت کردید هم، باید پاسخگوی وضع موجود باشید. به همین دلیل آنها به مرور از دولت دور میشدند و از مواضعشان عقب نشینی میکردند. نتیجتا بعید به نظر میرسید اصلاح طلبان بتوانند آنها را مجددا پای کار خود بیاورند. تا جایی که میرتاجالدینی در 25آذرماه به رسانهها گفت: حتی سلبریتیها هم دیگر از اصلاحطلبان حمایت نمیکنند.
ماجرای قیمت بنزین
با گران شدن بنزین مجددا سلبریتیها به نیت دفاع از مردم نظام را متهم به آدمکشی کردند و با نادیده گرفتن حضور دشمنان و حمله به اماکن دولتی و نظامی و بدن اینکه حرفی از بیتدبیری دولتِ مورد حمایتشان در انتخابات و پس از آن بزنند، با انتشار تصویری سیاه از کشور ایران، وضعیت جامعه و مردم را سیاه نشان دادند. آنها صراحتی در سیاهنمایی از خود نشان دادند که حتی از بنگاههای خبری خارج از کشور دیده نشد. آنها در این بیانیه با آوردن جملهای کشته شدن مردم در حادثه آبان ماه را به حکومت منتسب کردند و آن جمله این بود: «جوانانی که خونِ پاک آنها با بیتدبیری بر خاک ریخته شد و با انتسابشان به بیگانگان سعی بر نادیده گرفتنشان شدهاست...»؛ آنها در این خصوص به حکایت برخی فیلمها و اخبار شبکههای ماهوارهای بسنده کردند، چون خودشان از خانههای راحت و امنشان بیرون نیامدند تا شاهد رفتار اشرار باشند و آگاه به نیت آنها شوند. در حالیکه رئیسجمهور گفت: از مدتها قبل دشمن برای به آشوب کشیدن کشور و صدمه زدن به اموال عمومی و گرفتن جان مردم برنامهریزی کرده بود. شاید همان طور که برخی کارشناسان میگویند، شامه سیاسی ضعیف و آگاهی کم آنها از اتفاقات پیرامون باعث شده نتوانند با در کنار هم گذاشتن کلید واژهها حقایق جامعه را درک کنند و به یک تحلیل درست دست پیدا کنند. از همه مهمتر اگر اشرار که تعدادی از آنها اصلا ایرانی نبودند به سلاح مراکز نظامی دست پیدا میکردند و قتل و عام راه میانداختند، همین سلبریتیها بیانیه میدادند که «چرا اجازه دادید سلاح به دست آنها بیوفتد؟» نتیجتا این بیانیه نشان داد، وجود اغراض غیرصادقانه در تحلیلها و عقدهگشاییِ برخی هنرمندان از رفتارهای گذشته مسئولین با خود، که اکثرشان در دولتهایی بودند که سالها جانب آنها را داشتند، باعث شد در دیدن حقایق جامعه دچار مشکل شوند.ناگهان در میان غوغاهای بنزینی «محمد باقر نوبخت» رئیس سازمان برنامه و بودجه از ادامه معافیت مالیاتی هنرمندان خبر داد. آتش انتقاد به مواضع و عملکرد و سبک زندگی سلبریتیها مجددا زبانه کشید. در این میان تلویزیون هم مستثنا نبود. برنامه پایش ساعتی از بحث خود را به انتقاد از سلبیریتیها اختصاص داد و تعبیراتی عجیب نیز در مورد آنها به کار برد. با تخمین غیررسمی برخی افراد، معافیتهای مالیاتی هنرمندان تا 15هزار میلیارد تومان و بیشتر اعلام و گفته شد اگر این معافیت نبود، بنزین گران نمیشد و بهتر بود دولت بهجای گران کردن بنزین این مالیتها را دریافت میکرد و اینهمه خسارت جانی و مالی به کشور وارد نمیشد. مردم با دیدن این اوضاع درد و رنجشان بیشتر شد و احساس کردند دولت دست در جیب آنها میکند تا سلبریتیها با کمال آسایش و آرامش به گشت و گذار و سفرهای فرنگ و زایمان در بلاد غربت بپردازند، درحالیکه این قانون مربوط به هجده سال پیش بود و شامل چند دههزار نفر میشد.
موافقان و مخالفان معافیت مالیاتی
اما این معافیت مالیاتی در بین خود هنرمندان نیز موافقان و مخالفانی داشت. کمااینکه بیانیه هنرمندان در آبانماه نیز از میان هنرمندان مخالفانی داشت. پس از اعتراضات آبانماه از اولین مخالفان بیانیه هنرمندان و خبرسازی معافیت مالیاتی، کارن همایونفر بود. مخالفتی که با ریپورت مخالفان همایونفر که از قضا خود را مدافع آزادی بیان میدانند، مواجه شد و از صفحه شخصی او حذف گردید. او گفت: «الحمدلله مسائل مالیاتی حل شد و بدهبستان و زورآزمایی فرهنگ و قدرت به سرانجام رسید، خدا را شکر. ما که درآمدی نداشتیم حاضر بودیم مالیات هم بدهیم. در سال مگر چقدر درآمد داریم؟ کل درآمد یک سال من اندازه یک شب دورهمیتان نمیشود. خوش به حال دوستانی که برای هر کار دستمزدشان چند میلیارد است، خدا بیشتر کند انشاءالله!» همچنین در مورد سیاه انگاری برخی سلبریتیها نوشت: «البته که روزگار سیاه است و همه غمگین، فقط سؤال این است تمام این مدت که پستها و استوریها به تبلیغات و جشن تولد و آلودگی هوا گذشت، حالا که خود تلویزیون و همه شروع به اعتراض کردند ناگهان آبان سیاه ایران مد شد؟ چرا ایران را سیاه میکنیم؟ سیاه خود ماییم، سیاهکار خود ماییم». همایونفر با کنایه به دوگانگی رفتاری برخی سلبریتیها که خود را دلسوز کودکان کار نشان میدهند نیز گفت: «در صفحهات اعتراض میکنی، اما یک و نیم میلیارد دستمزد برای ده روز میگیری و الآن هم از دست شوخی زشت شهروند البرزی با کودکی که در سطل زباله انداختند گله میکنی؟ الآن آن شهروند را دستگیر کردند، احتمالاً کارش با کرام الکاتبین است، نمیخواهید کمپین برای آزادیاش ترتیب دهید؟» همایونفر که از رفتار دوگانه سلبیریتیها گلهمند است میگوید: «دوست عزیزی که همزمان هم با «ایران اینترنشنال» و «منو تو» مصاحبه میکنی، بعدش هم با تلویزیون داخل، دوازده میلیارد با شهرداری قرارداد میبندی، حق نداری بیانیه در مورد مردم بدهی!» و در آخر توصیه کرد: «ایران اگر سیاه است تو سپیدش کن. شما که عاشق کلید بودی، احتمالاً اکنون فهمیدهای سوراخ کلید کجا بود. دقیقاً کجا بود؟ ایران اگر سراسر سیاه و ویران شود باز مردم اینجا هستند شما که پاسپورتت آماده است برو؛ اینجا هوا هم نباشد من خفگی را با جان میپذیرم». پس از انتشار این متن توهینها و ناسزاها به همایونفر شروع شد و برخی هنرمندان با عبارات سخیف او را مورد خطاب قرار دادند و این یادداشت او را شهرت طلبی دانستند و از سکوت او در اتفاقات دیگرِ جامعه انتقاد کردند.
همزمان «پیام دهکردی» در گفتگو با خبرنگار فارس، قویا مخالفت خود را با موضوع لغو معافیت مالیاتی هنرمندان اعلام کرد. هرچند خبر لغو این معافیت شایعهای بیش نبود. بازیگر سریال گاندو که از وضع معیشتی هنرمندان گله داشت گفت: «اینکه ما بیاییم وضعیت حاکم بر برخی مواردِ استثنا را به کل جامعه فرهنگی تعمیم بدهیم، کار درستی نیست». او نه تنها تئاتر را درآمدزا ندانست بلکه وضع مالی اهالی تئاتر را بسیار نامناسب توصیف کرد و از زحمات آنان گفت. او مالیات دادن را بد ندانست اما به شرطی که با کار کارشناسی باشد، کاری که بستر مناسب آن وجود ندارد. دهکردی با تایید وجود پولهای بادآورده در سینما گفت: «این طور نیست که همه هنرمندان یک مشت سلبریتی معلوم الحال باشند، که ثروتهای بادآورده داشته باشند». البته این هنرمندِ خوب کشورمان در عصبانیت جملهای گفت که واکنشهای متفاوتی را هم به دنبال داشت. او گفت: «من چند روز پیش هم گفتم، اگر این مصوبه بخواهد تصویب شود، من به شخصه قطعا قیام میکنم»؛ البته شاید جناب دهکردی وضعیت دیگر مردم را بهتر میداند و فقط هنرمندان را در این اوضاع اقتصادی تحت فشار میبیند و از حذفِ معافیت مالیاتی ناراحت است. اشاره این بازیگر سینما و تلویزیون به کسانی که برای فرار مالیاتی به عرصه سینما و فیلمسازی وارد میشوند، اولین و آخرین نبود. «فرهاد اصلانی» نیز در گفتگو با رسانهها اصل مالیات دادن را قبول کرد و آن را برای کسانی که برای شانه خالی کردن از مالیات به سمت فیلم و سریالهای خانگی میآیند، لازم دانست. او گفت: «دولتمردان ما کاری کردهاند که امروز عدهای بدون هر ضابطه، به خصوص برای فرار از مالیاتشان، نهتنها به راحتی وارد سینما و فیلمسازی شدهاند، بلکه همین عرصه فیلمسازی را هم خرابکردهاند».
این رفتار دولت، مردم را با سوالاتی روبرو میسازد. آنها احساس میکنند هنرمندان از وضعیت امروز راضی هستند و سبیلشان توسط دولت چرب میشود که از مالیات معاف شدهاند، یا آنکه دولتمردان میخواهند با این سخنان فرافکنی کنند و مردم را در یک بازی جدید وارد کنند تا صدای اعتراضاتشان خاموش شود. برخی دیگر فکر کردند، احتمالا دولت به سلبریتیها یادآوری کرده که دولت، دوست شما است و میخواهد معافیت مالیاتی را ادامه دهد یا حواستان باشد اگر دست از پا خطا کنید، ماموران مالیات مثل موروملخ بر سرتان خراب میشوند!
قهر با رسانه ملی!
برخی هنرمندان کشور که این دولت را ناجی خود میدانستند و توهم توطئه رقبای جناب رئیس جمهور را داشتند و صرفا دنبال کاسبیشان بودند و دولت قبل را لولو خورخوره معرفی میکردند، حالا از عدم رسیدگی و حتی عدم توانایی مسئولین در اداره امور فرهنگی جامعه سخن میگویند. برخی سلبریتیها که همیشه دنبال ماهی گرفتن از آب گلآلود هستند، با نادیده گرفتن ضعف دولت در مدیریت مسائل فرهنگی و حتی عدم کفایت لازم برای اداره معیشت هنرمندان، عبارات تلویزیون مانند دولبریتی یکلبریتی و... بهانه کردند و گفتند دیگر در تلویزیون حاضر نمیشوند. پرویزپرستویی و شیلا خداداد از اولین تحریم کنندگان بودند که پس از آن نیوشاضیغمی و پولاد کیمیایی به آنها پیوستند. ضیغمی گفت: «امروز این رسانه ملی تبدیل به رسانه شخصی شده». او همچنین از فقدان مدیران و مجریان قدیمی گله کرد و آنها را ستود. البته مشخص نبود منظور از مدیران کدام مدیران بود؟ چون تا یاد داریم این قشر از صداوسیما گله داشتند و هیچ مدیری را برنتابیدند. ضیغمی همچنین غیر مستقیم آقای فراستی و مجری پایش را عامل نشر بیادبی در جامعه دانستند و هیچ اشارهای به شوخیهای جنسی بازیگران در فیلمهای تلویزیونی و سینمایی و فسادهای مالی و اخلاقی در برخی اهالی سینما، نکرد.
پولاد کیمیایی هم گفت: «ترویج چند همسری، سریالهای آبکی که لمپنیزم را ترویج میکنه اخبار یک طرفه توهین به هنرمند(نه سلبریتی) گروکشیِ پخش مسابقات فوتبال، بیکار کردن و فراری دادن استعدادهای کشور، بیرون کردن کارشناسان فوتبال، پول کلان گرفتن و مافیای تبلیغات کِی تیزر داشته باشه کِی نه... من هم مثل خانوم شیلاخداداد و آقای پرستویی... تلویزیون ملی کشورم رو تحریم میکنم و دیگه با تلویزیون همکاری نمیکنم». البته فیلم سینمایی پولاد کیمیایی در حالتی کمسابقه و کمنظیر در سینما استقبال نشد! و در سه روز اول فقط 30 میلیون تومان فروخت. البته سه چهار روز پس از این تصمیم، کیمیایی در گفتگو با خبرگزاری تسنیم در کنار توصیههای سازنده و علت رکود سینما و تلویزیون و گله گذاری از دولتی که زیر وعدههایش زد و مصائب سلبریتیها در واکنش به اتفاقات جامعه، گفت: «من دوست دارم در تلویزیون کار کنم، بستگی دارد تلویزیون چه اندازه و قوارهای را درنظر بگیرد...»!!! همچنین جملهای هم گفت که نشان داد اصلا از ماهیت و کارایی برجام خبر ندارد، او گفت: «ایشان(روحانی) آمد وعدههایی داد و گفت: ما داریم برجامی را پیش میبریم که قرار است، آزادی بیان بیشتری را در جامعه شکل دهد»!!!
پس از کیمیایی، احسان کرمی هم با اعتراض به رویه صداوسیما آن را تحریم کرد و گفت: «رویکرد فعلی سازمان صدا و سیما نسبت به فرهنگ، هنر و هنرمندان که تقریبا هیچ انطباقی با آموزههای فرهنگی و اخلاقیِ ملی و مذهبی ایرانی ندارد، سبب شد تا تغییر این وضع، انصراف خود را از همکاری با آن سازمان اعلام کنم». کرمی اما جملهای اضافه کرد که خنده و تمسخر کاربران فضای مجازی را به دنبال داشت. او گفت: «ضبط احتمالی سری جدیدی از (کلاه قرمزی)، از این تصمیم مستثنی خواهد بود»! البته کرمی هیچ اشارهای به فیلمهای خالی از محتوا و پر از آموزههای غیراخلاقی، فرهنگی، ملی و مذهبیِ برخی همکاران خود، در سینما و حتی در برنامههایی مثل خندوانه و... نکرد و با نادیده گرفتن آن، انتقاد کرد؛ انگار که برنامهسازان مورد نظرش از کُره ماه آمدهاند و غیرمنطبق کار کردهاند.
شاید تغییر موضع کیمیایی به خاطر تذکر محمدحسین لطیفی، کارگردان مشهور سینما بود، که گفته است: «کسی که دلسوز کشورش باشد اینطوری نمیآید بگوید. فوقش در خلوت میگوید، سعی میکنم فعلاً برای تلویزیون کار نکنم تا رفتارش را درست کند... و اگر دلسوزید باید بمانید». خلاصه آنکه به نظر میآید یک بام و دو هوای برخی هنرمندان و چهرههای مشهور سینمایی، حسابی مردم و علاقهمندان به سینما و حتی دیگر هنرمندان را کلافه کرده است. تاجایی که «سعید نعمتالله» فیلمنامهنویسِ سینما در صفحه اجتماعیاش، نوشت: «عرضم در راستای تحریم تلویزیون از سوی سه بازیگر و یک مجری پیشین است، که شما روغن ریخته را نذر مسجد نکنید. چراکه تلویزیون هم مدتهاست سمت شما نیامده است. پس این تاس ریختن متقلبانه را رها کنید. این بازیِ بیمهارت از شما، معترض و پیشرو نمیسازد».
این داستان قهر و آشتی هم خود جدالی ناتمام است، چراکه برخی از نخبگان هنری از کار در رسانه ملی دفاع میکنند و برخی می گویند رسانه ملی جای این هنرمندان نیست. مسئولین صداوسیما هم هنوز موضع رسمیای نگرفتند و فقط مجری برنامه پایش با عبارت «مالیات بدهید سیما هم نیامدید مهم نیست» جواب تحریم کنندگان را داد. همه میدانند این قهرهها جدید نبوده و جدی هم نیست و همه میدانند که هنرمندان عزیز کشورمان گاهی احساساتی میشوند و در شرایطی تصمیمی میگیرند که آگاهانه به نظر نمیرسد همانند همه ما...
در آخر باید گفت هنرمندان باید در سخنان خود بیشتر از این دقت کنند و عباراتی به کار نیاورند که جایگاه خود را کوچک کنند. مشکلاتی که هماکنون گریبانگیر اهالی هنر و فرهنگ است، گریبانگیر همه مردم است. آیا شایسته است هرکسی که مشکلاتش زیاد بود قیام کند و جنجال راه بیاندازد و یا معافیت مالیاتی را حق خود بداند؟ آیا این رفتارها نشانه ادب و آگاهی ما و شرایط سنجی ما است؟ آیا با قهر کردن و تحریم کردن مشکلات حل میشود؟ از آن طرف نمیتوان هر مشکلی در دولت را به گردن هنرمندان انداخت و آنها را مقصر دانست. زیرا یکی از اولین عوامل رای آوردن سیاسیون وعدههای پوچ دادن و تظاهر و تزویر است و همه انسانها فقط میتوانند به ظاهر افراد اعتماد کنند و از باطنِ او و آینده او خبر ندارند.
سیدفخرالدین موسوی