جنگ قره‌باغ، حامیانش همراه با تاریخچه جنگ

جنوب و شمال ارس تا زمانی که وضعیت این است با هم متفاوت بوده و کسانی که فکر می‌کنند با هم تفاوتی ندارند یا نادانند یا واقعا چیزی از منافع ملی نمی‌دانند. موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران در مساله قره‌باغ کاملا روشن و مبرهن است، این موضع بیانگر آن است که در تهران به این نتیجه رسیده‌اند که در باکو کسی دوست ندارد بحران قره‌باغ حل شود.
چهارشنبه، 9 مهر 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگ قره‌باغ، حامیانش همراه با تاریخچه جنگ

 تاریخچه جنگ

جنگ قره‌باغ به مناقشه‌ای اطلاق می‌شود که از فوریه ۱۹۸۸ تا ماه مارس ۱۹۹۴ بر سر حاکمیت منطقه قره‌باغ میان جمهوری آذربایجان و اکثریت ارمنی این منطقه با حمایت ارمنستان درگرفت. در اثر این جنگ، هزاران انسان کشته یا مجبور به جلای وطن شدند. قره‌باغ نام ناحیه‌ای در قفقاز است که در طول قرن بیستم شاهد یکی از پایدارترین مناقشه‌های قومی بوده است.
 

همان‌طور که پیش‌تر به آن اشاره شد، این منطقه از دوران باستان شاهد حضور جوامع انسانی بوده و از این رو، مسئله حاکمیت نیز در این منطقه دارای ریشه تاریخی است. در ابتدای حکومت مادها، این منطقه تحت تسلط این حکومت بوده و بعدها، در دوران هخامنشیان نیز بخشی از قلمرو ایران محسوب می‌شده است. در سال ۳۸۷ میلادی، با تقسیم ارمنستان میان ایران و امپراطور روم شرقی، منطقه قره‌باغ بخشی از ارمنستان شرقی باقی ماند. چنین می‌توان گفت که شاید این مسئله سرآغازی بر درگیری‌های منطقه قره‌‌باغ بوده، زیرا مبارزات مردم این منطقه در سده‌های بعدی نیز همچنان ادامه یافت. برای مثال، در سده‌های اول و دوم میلادی علیه اشغال‌گران رومی و در سده‌های سوم و چهارم علیه امرای ساسانی مبارزه کردند.
 

همچنین سده‌های سوم و پنجم، بستر حوادث دیگری نظیر ایجاد مناسبات فئودالی در این منطقه و همچنین رواج مسیحیت بوده است. داستان مناقشه‌های قره‌باغ به اینجا ختم نشده و در سده‌های ششم و هفتم نیز با حمله‌های هون‌ها و خزرها ادامه یافت. بعدها، در سده هشتم میلادی و در زمان خلافت امویان این منطقه به اشغال اعراب درآمد. این وضعیت ادامه یافت تا اینکه در اواسط سده یازدهم تا نیمه دوازدهم میلادی، قره‌باغ تحت حاکمیت سلجوقیان قرار گرفت. تحولات قره‌باغ در دهه سوم سده سیزدهم و اواخر سده چهاردهم نیز ادامه یافت و به ترتیب توسط مغول‌ها و سپاهیان تیمور لنگ اشغال شد. در نیمه اول سده پانزدهم نیز در ادامه چالش‌های منطقه قره‌باغ، بخش کوهستانی در قلمرو دولت قراقویونلوها و در نیمه دوم در ترکیب دولت آق‌قویونلوها قرار داشت، تا اینکه در سده هفدهم ملیک‌های ارمنی اداره بخش‌های این منطقه پرچالش را به‌ دست گرفتند و تا اواسط سده نوزدهم در تحولات منطقه جنوب قفقاز به ایفای نقش پرداختند.
 
در دوره صفویه، قره‌باغ به مرکزیت گنجه یکی از بیگلری‌های ایران- مقام موروثی سران ایل‌های چادرنشین قزلباش- محسوب می‌شد و در واقع، این منطقه یکی از شاخه‌های ایل قاجار بود. در اواسط قرن هجدهم میلادی، فردی به نام پناهعلی‌خان جوانشیر، مؤسس و نخستین حاکم شهر شوشی، با کمک شاه ایران و کشتار مردم، قره‌باغ را به صورت کامل تصرف کرده و مردم را مجبور کرد تا به مسیحیت روی آورند. بالاخره، پس از سال‌ها جنگ، کشتار و ویرانی در قره‌باغ به دست ترکان عثمانی و همچنین جنگ‌های ایران و روسیه، مطابق عهدنامه گلستان، کل این منطقه به قلمرو خاک روسیه پیوست.
 

مهاجرت از روسیه به ایران

پس از انعقاد قرارداردهای گلستان و ترکمن‌چای و به دنبال آن پیوستن منطقه قره‌باغ به روسیه تزاری، روس‌ها ارامنه ایرانی را به مناطق تحت تسلط خود کوچانده و مناطق مسلمان‌نشین ایروان و قره‌باغ را برای اسکان ارامنه تازه وارد در نظر گرفتند. به دنبال وقوع جنگ‌های عثمانی و روسیه، جمعیت ارامنه مناطق شرقی امپراطوری عثمانی با روس‌ها متفق شده و علیه دولت عثمانی وارد جنگ شدند. به دنبال پیروزی‌های ارامنه در این جنگ، مجبور به مهاجرت به داخل مرزهای روسیه شده و ترکیب جمعیتی خان‌نشین ایروان و قره‌باغ را به نفع ارامنه تغییر دادند.
 
به دنبال تضعیف و فروپاشی امپراطوری روسیه و همچنین با اعلام استقلال ارمنستان و آذربایجان از امپراطوری روسیه در سال ۱۹۱۸، تنش‌ و درگیری میان اولین جمهوری ارمنستان و جمهوری دموکراتیک آذربایجان برای چیرگی بر قره‌باغ، بالا گرفت که حدود دو سال به طول انجامید. مجادله و مذاکره سر سرنوشت منطقه قره‌باغ پس از تاسیس اتحاد جماهیر شوروی به مدت بیش از دو دهه ادامه یافت و حتی ارمنیان تلاش‌های سیاسی گسترده‌ای را برای الحاق قره‌باغ به ارمنستان انجام دادند، که در نهایت بی‌نتیجه ماند.
 
عدم توجه مسکو به اختلاف‌های موجود در این منطقه و بی‌اعتنایی به خواسته‌ها، باعث وخامت بیش از پیش اوضاع شده و حتی باعث ایجاد درگیری خونینی میان ارامنه و آذربایجانی‌ها در ماه ژانویه سال ۱۹۸۸ شد که از آن به کشتار سومقامیت یاد می‌شود. به دنبال گسترش اعتراض‌ها و نیز اعتصاب‌ها، هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی مصوبه‌ای مبنی بر باقی‌ماندن قره‌باغ در خاک آذربایجان به تصویب رساند که به شدت مورد اعتراض ارامنه قرار گرفت.
 
کشمکش‌ها همچنان بر سر حاکمیت این منطقه ادامه یافت تا اینکه در دوم سپتامبر سال ۱۹۹۱ منطقه قره‌باغ اعلام استقلال کرد. این امر شدیدا مورد مخالفت کشور آذربایجان قرار گرفت و  پیامدهای بسیار مهمی نظیر قطع حرکت قطارها، قطع خطوط تلگراف و تلفن را به دنبال داشت. با اوج گرفتن تنش‌ها، هر دو طرف، جمهوری آذربایجان و ارامنه به حمایت ارمنستان، سعی در پاکسازی قومی مناطق تحت تصرف خود از طرف مقابل را داشتند که این کشمکش باعث کشته شدن ۳۵۰۰۰ نفر و آوارگی هزاران نفر دیگر شد.
 
در سال ۱۹۹۴، نیروهای ارمنی توانستند بخش‌هائی از منطقه قره‌باغ را به اشغال خود درآورده و در نهایت با اعلام آتش‌بس به پایان برسد. اگر چه این آتش‌بس به طور محدود مورد خدشه قرار گرفت، اما طرفین با تلاش فراوان آن را حفظ کردند و بدین ترتیب بدون دست‌یابی به راه‌حلی قطعی، وضعیت نه جنگ و نه صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان در منطقه قره باغ حاکم بود. امروزه نیز مقام‌های این منطقه خود را یک کشور مستقل می دانند، ولی با این وجود سازمان ملل و هیچ کشوری دیگری این استقلال را به رسمیت نشناخته است.
 

جنگ قره‌باغ، حامیانش همراه با تاریخچه جنگ


چند کلمه با حامیان جمهوری باکو

جنگ در قره‌باغ از دو ماه پیش قابل پیش‌بینی بود، زمانی که نظامیان ارتش باکو در منطقه‌ای در شمال قره‌باغ به مواضع ارتش ارمنستان حمله کرده و تلاش کردند تا شانس خود را برای رخنه در خطوط دفاع ارمنی‌ها بسنجند. ناکامی ارتش باکو در آن حمله و انهدام تجهیزات آن، به ویژه پهپادهای ساخت رژیم صهیونیستی باعث شد تا موضع الهام علی‌اف در به شدت تضعیف شود. او که در طول 15 سال گذشته میلیاردها دلار صرف خرید تسلیحات ساخت رژیم صهیونیستی، ترکیه، روسیه و برخی طرف‌های دیگر کرده و بودجه دفاعی‌اش برابر با بودجه کشور ارمنستان است به دلایل مختلفی شکست‌های فضاحت‌باری متحمل شده است.
 
این شکست‌ها درحالی که یک چهارم خاک جمهوری باکو در کنترل ارمنی‌ها قرار دارد و با درنظر گرفتن بودجه هنگفتی که به این منظور اختصاص پیدا کرده باعث شد تا سران باکو منتظر زمان مناسب برای بازگرداندن مناطق از دست‌ رفته در فرصت مناسب کنند. اما همه می‌دانند که این مساله چندان نزدیک به واقعیت نبود و سران باکو در خواب خرگوشی با ارتشی که در تجهیزات شبیه ارتش سعودی است و در عمل هم شبیه آن، نمی‌توانستند به این سادگی مناطق به دشت صعب‌العبور قره‌باغ را دوباره به کنترل درآورد. نظامیانی که در مکتب پان‌ترکیسم و ملی‌گرایی دروغین و جعل واقعیت‌های تاریخی رشد کرده بود، نمی‌توانست در صحنه نبرده به صورت حقیقی جنگ کرده و پیروز شود.
 
تجربه تلخ گرجستان باید مقابل سران باکو قرار می‌گرفت. ساکاشویلی رئیس‌جمهور وقت گرجستان و سگ دست‌آموز کاخ سفید چندین سال با همکاری رژیم صهیونیستی و شرکت‌های این رژیم ارتش خود را بازسازی کرده و به تجهیزات مدرن ساخت این رژیم و حتی امریکا مجهز کرد، او امید داشت که بتواند در نبرد با ارتش روسیه پیروز شده و چیزی به دست بیاورد، اما آنچه که صهیونیست‌ها در اختیار گرجی‌ها قرار دادند نه تنها باعث شکست فضاحت‌باری برای آن‌ها شد بلکه خود صهیونیست‌ها که به‌عنوان مستشار نظامی به صورت گسترده در مناطق مختلف این کشور پراکنده بودند آسیب‌های جدی دیدند و ده‌ها نفر از آن‌ها به هلاکت رسیدند.
 
مشخص است که رژیم صهیونیستی که مدعی داشتن آخرین فن‌آوری‌ها و تکنولوژی‌های نظامی است پس از شکست از ماشین جنگی روسیه و پیش از آن، شکست در برابر حزب‌الله در جنگ 33 روزه، عملا یک ارتش و فکر شکست‌خورده با شدت که حالا الهام علیف و اردوغان تلاش دارند با نقشه راه صهیونیست‌ها و همچنین حضور گروه‌های تروریستی و تفکیری سوری ارتش ارمنستان را از خطوط تماس عقب رانده و شکستی حداقلی را به آن‌ها وارد کنند تا پس از آن پای میز مذاکره بنشینند. شایعه حضور تروریست‌های تفکیری – وهابی در شمال ارس مربوط به این روزها نیست، بلکه داستان خیلی پیچیده‌تر و عمیق‌تر است.
 
از زمانی که تروریست‌های ترک‌تبار با حمایت سازمان امنیت ترکیه (میت) از گوشه‌کنار جهان، از چین گرفته تا افغانستان، از آسیای مرکزی تا قفقاز و از ترکمن‌های ایرانی گرفته تا ترکمن‌های سوری بر پایه پان‌ترکیسم یک اتحادیه بین‌المللی از تروریست‌های چند ملیتی تشکیل دادند، پیش‌بینی این روزها بسیار آسان بود. در واقع، این ائتلاف از تروریست‌ها می‌بایست برای اردوغان و مطامع او در هر نقطه‌ای وارد جنگ می‌شدند. آن‌ها در سه عملیات در شمال سوریه که باعث اشغال حدود 10هزار کیلومتر مربع از خاک این کشور شده مشارکت کردند، سپس به لیبی فرستاده شدند، خبرهایی مبنی بر اعزام آن‌ها به یمن هم وجود دارد و حالا سر از جمهوری باکو درآورده‌اند.
 

دوستی با دشمنان اهل بیت(ع)؟!

اعزام صدها عنصر تکفیری – وهابی برای کمک به جمهوری باکو نشان از آن دارد که ارتشی که الهام علیف سال‌ها برای آن خرج کرده، توان و قدرت جنگیدن با نظامیان ارمنی را ندارد. بدون شک حضور این عناصر تکفیری در مناطق مرزی ایران بر امنیت ملی کشورمان اثر مستقیمی داشته و دیگر آنکه، ادعای برخی‌ها که مدعی بودند ارتش باکو یک ارتش شیعه و دوستدار اهل بیت(ع) است، دروغی محض بوده و نمی‌توان این مسائل را با هم جمع بست. برخی سوالات برای همیشه بدون پاسخ می‌مانند و آن هم این‌که چگونه برخی در کشور ما که ادعا و دغدغه دین دارند، می‌خواهند در کنار تروریست‌های تکفیری – وهابی اعزامی از سوریه به جمهوری باکو علیه ارمنی‌ها موضع بگیرند؟
 
اگر آن‌ها با ادعای شیعه بودن اکثریت مردم جمهوری باکو چنین حرفی می‌زنند، چرا در برابر سرکوب شیعیان تالش توسط پلیس الهام علیف سکوت کرده‌اند؟ اگر کسی واقعا دلش به حال منافع ملی سوخته تکلیف خودش را مشخص کند: چگونه می‌شود برای کسی جنگید که حامیانش تروریست‌های تکفیری ضد شیعه هستند؟
 
در روزگاری که ایرانی‌ها برای کمک به برادران خود در شمال ارس رفتند، خون‌ها دادند، خون دل‌ها خوردند، سختی‌ها کشیدند، نه پای رژیم صهیونیستی به این منطقه باز شده بود و نه خبری از حضور امریکا و ناتو بود. اما وقتی می‌بینیم که پایگاه‌های ارتش باکو به محلی برای پرواز پهپادها و عملیات جاسوسی، خارج کردن تروریست‌ها از ایران و اقدامات تخریبی علیه کشورمان تبدیل شده، هیچ عقل و منطقی برای حمایت از جمهوری علیف‌ وجود ندارد. وقتی آن‌ها که به لحاظ جمعیت بیش از ارمنی‌ها بوده و به لحاظ ثروت هم چندین برابر آن‌ها درآمد دارند عرضه جنگیدن و پیروز شدن را ندارند، دیگر تقصیر ما چیست؟
 
حالا که ترکیه لشکرکشی و صدها تروریست تکفیری – وهابی که دستشان به خون جوانان شیعه و ایرانی آلوده است را وارد سرزمین‌های شمال ارس کرده و رژیم صهیونیستی سالانه صدها میلیون دلار انواع و اقسام سلاح به ارتش علیف می‌فروشد و مستشاران ترکیه‌ای که اگر اندکی فرصت داشته باشند همانگونه که برای بر زمین زدن کشورمان در سوریه وارد شدند، در مرزهای غربی و شمال غربی ایران نیز دست به فتنه‌گری می‌زدند، از ارتش علیف حمایت کرده و برایش طرح‌های عملیاتی اجرا می‌کنند به نظر شما هنوز هم باید از ایران انتظار داشت که وارد عمل شود و برای بقای چنین موجودیتی بجنگد؟ مردم این منطقه که زیر سخت‌ترین فشارهای امنیتی و پلیسی هستند تا کی باید تاوان ندانم‌کاری‌ها و حماقت‌های سران نزدیک به علیف را بدهند؟
 
جنوب و شمال ارس تا زمانی که وضعیت این است با هم متفاوت بوده و کسانی که فکر می‌کنند با هم تفاوتی ندارند یا نادانند یا واقعا چیزی از منافع ملی نمی‌دانند، فقط امیدوارم که دیگر بیانیه نداده و به امورات خود برسند. اگر کسی هم نسبت به مساله اعتراض دارد و خواهان جنگیدن در کنار تروریست‌های تکفیری و وهابی است، مسئولان مرزبانی مسیرها را باز کنند تا بروند.
 
موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران در مساله قره‌باغ کاملا روشن و مبرهن است، این موضع بیانگر آن است که در تهران به این نتیجه رسیده‌اند که در باکو کسی دوست ندارد بحران قره‌باغ حل شود. این بحران باید مانند زخمی دائمی وجود داشته باشد و هیچ‌وقت اراده‌ای برای حل آن شکل نخواهد گرفت، چرا که به باور بسیاری از کارشناسان اگر بحران قره‌باغ حل شود، آن موقع مردم شمال ارس دنبال مسائل دیگری خواهند رفت و این بهترین بهانه است تا الهام علیف نزدیکانش به این بهانه هم حکومت پلیسی و سرکوب مردم را ادامه دهند، هم رسانه‌ها را سرکوب کنند و هم به غارت منابع مردم این منطقه بپردازند و در نهایت نیز به مرکزی برای فعالیت صهیونیست‌ها و امریکا تبدیل شوند.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.