نمیدانم و نمیدانیم 16 دیماه چند میلیون نفر در تهران و قم به خیابانها آمدند، هرچند برخی تخمینها اعدادی را ذکر کردهاند اما بهواقع حتی تخمین این جمعیت با روشها و ابزارهای پیشرفته هم بسیار دشوار بود چراکه نهتنها در طول خیابانهای انقلاب و آزادی که به فاصله چندین کیلومتر از شمال و جنوب این خیابانها مردم روان شده بودند از پی پیکرهای مطهری که اساسا معلوم نبود در این حجم انبوه امکان حرکت در تمام طول مسیر را داشته باشند یا خیر، به اضافه اینکه با تجربهترها تقریبا مطمئن بودند که بخش بزرگی از جمعیت موفق به دیدن ابدان مطهر هم نخواهند شد.
این البته یک بخش از ماجراست، 16 دی فقط کافی بود چند قدم با جمعیت همراه شوی تا بفهمی چه تعدادی از مردم شهرها و استانهای اطراف سراسیمه خود را به تهران رسانده بودند تا توفیق تشییع سردار را از دست ندهند. حضور این جمعیت مثالزدنی که ساعتها در خیابانهای تهران بودند در قم و کرمان هم تکرار شد و برخی پدیدهای بود بسیار قابل تامل. نکته مهم این داستان اما بالاتر از کمیت، کیفیت حضور بود، اینکه در میان جمعیت و به مصداق حضور چهرههای سیاسی از اصولگراترین افراد تا اصلاحطلبان رادیکال و منتقدان به نظام حضور داشتند و جوری تلاقی یافته بودند که موارد مشابه به اندازه انگشتان دست هم در اذهان نیست.
جمع اضداد، از آبان تا دی
آنچه در ۱۶ دیماه اتفاق افتاد از نگاه جامعهشناسان سیاسی و اجتماعی پدیدهای پیچیده و بسیار عمیق بود چراکه دقیقا در بستری متناقض و متضاد واقع شد و کمتر کسی امکان پیشبینی وقوع آن را داشت چراکه کمتر از دو ماه قبل همین خیابانهایی که مردم در آن متحد شده بودند برای گرامیداشت مقام سردار سلیمانی و البته دفاع از کیان ایران، میدانی بود برای اعلام اعتراض و نارضایتی از بیتدبیری در اداره کشور و اعلام خشم و انزجار از تصمیمی که دولت درمورد قیمت بنزین گرفته بود.شاید با قطعیت بتوان گفت قریب بهاتفاق کارشناسان و تحلیلگران بعد از فاجعه بنزینی در آبانماه سال گذشته گمان هم نمیکردند روزی برسد که این مردم از اقشار و اقوام و طرز فکرهای متفاوت دوباره گردهم جمع شوند و نماد و نشانهای از اتحاد و همدلی برای ایران و ذیل نظام حاکم باشند. ناگفته نماند شاید حتی در حاکمیت هم بودند افرادی که آنها هم از همراهی مجدد مردم ناامید شده و میپنداشتند شکاف ایجاد شده میان مردم و حاکمیت آنقدر زیاد است که دیگر پرشدنی نیست. این تحلیل البته نزد کسانی که از بیرون کشور به جامعه ایرانی مینگرند و سعی در تحلیل فرازوفرود آن دارند قویتر و جدیتر بود چنانکه خیلیها واقعه آبان را زمینهای برای ترور سردار سلیمانی ارزیابی میکردند و میگفتند همان اعتراضات باعث شد آمریکا جسارت چنین اقدامی را بیابد.
۱۶ دیماه اما باطلکننده همه تحلیلهای قبلی بود چنانچه هم در داخل خیلیها غافلگیر شدند و هم تحلیلگران رسانهها و سیاستمدارهای بینالمللی به ذهنشان خطور هم نمیکرد که چنین جمعیتی به خیابان بیاید و از نظام و خدمات او تقدیر کند. رصد رسانههای خارجی در آن روزها به خوبی گویای شوکه شدن غربیها از چنین اتفاقی بود. در چنین بستری اما دو اتفاق مهم رخ داد. اولا؛ نگاه مردم به حاکمیت ۱۸۰ درجه با آنچه در اذهانشان پس از فاجعه بنزینی آبانماه شکل گرفته بود تغییر کرد و بار دیگر متوجه شدند همه مسئولان و مدیران کشور همین چند نفر اصلاحطلب و اصولگرای بیتدبیر، ناتوان و ناکارآمد نیستند بلکه هستند کسانی که از جانشان برای این مردم هزینه کنند و در مسیر خدمت به آنها کشته شوند.
ثانیا؛ مدیران و مسئولان کشور و فعالان و سران گروههای اصولگرا و اصلاحطلب فهمیدند که این مردم اگر خدمت صادقانه ببینند با تمام وجود حمایت کرده و حماسه میآفرینند که جهان خیره بماند. درواقع باید گفت مراسم تشییع و گرامیداشت سردار سلیمانی یک تحول بزرگ برای ایران بود. یک نقطه عطف، رخدادی که شکاف در حالت عمیق میان حاکمیت و جامعه را متوقف کرد و به عقب برگرداند. اما خب باید به این سوال مهم هم پاسخ داد که چرا و چگونه حاجقاسم توانست چنین تحول شگرفی در جامعه ایجاد کند؟
الگوی موفق در 2 ساحت ساختار و کارگزار
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید عوامل رضایتمندی یا نارضایتی مردم را برشمرد، در یک نگاه تقسیمبندی کلی شاید بتوان اینچنین گفت که رضایتمندی یا نارضایتی مردم در ۲ ساحت بروز میکند؛ یکی نسبت به عوامل ساختاری و سیستمی و دیگری نسبت به عملکرد کارگزاران.حالا اگر در این دو فاز عملکرد سردار سلیمانی را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم خواهیم فهمید که چرا او فردی موفق در اذهان و افکار عمومی بود. اولا؛ نیروی قدس سپاه به مدد سالها حضور سردار سلیمانی در جایگاه فرماندهی ساختار و سازمانی متشکل و هماهنگ یافته و توانست این ویژگی را به سازمانهای متصل به خود در سرتاسر منطقه منتقل کند بهگونهای که طی یک سال گذشته و در دوران فقدان سرلشکر سلیمانی این سیستم توانسته بهخوبی ایفای نقش کرده و وظایف خود را به سرانجام برساند، هرچند نبود شخص حاجقاسم خسرانی بزرگ و غیرقابل جبران است.
از سوی دیگر سردار سلیمانی به لحاظ ویژگیها و کارکردهای شخصی کارنامهای کاملا قابل دفاع دارد. از یکسو عنصر عقلانیت در تکتک اقدامات قابل مشاهده است و از سوی دیگر کنشگریهای سیاسی و اجتماعی مشخص و قابل تاملی دارد که برآوردهکننده انتظارات عموم مردم است.
یک؛ او در جایگاه یک نظامی اولویتش تامین امنیت ملی است و برای تحقق آن از تهران تا دمشق هیچ مانعی برای او نیست. زمینگیر کردن داعش و دیگر گروههای تروریستی که تا چند کیلومتری مرز ایران رسیده بودند مصداق این ماجراست و برای همیشه در تاریخ و اذهان مردم منطقه باقی خواهد ماند.
دوم؛ سردار سلیمانی نظامیگری را صرفا در تامین امنیت مردم نمیدید چنانکه در جایگاه یک مسئول و مدیر جمهوری اسلامی خدمت به آنها در عرصههای مختلف را اولویت و ضرورت غیرقابل انکار میدانست، به یاد بیاورید وقتی که در جریان سیل غرب کشور پیشاهنگ کاروانی بزرگ است و با ادوات عمرانی ایرانی و عراقی به یاری مردم شتافت و شخصا به امدادرسانی مشغول شد. به یاد بیاورید خدمات عمرانی و ساختوسازهایی که به همت او در شهرها و روستاهای مختلف کشور انجام شد و حالا پس از شهادتش خاطرهها و روایتهایش منتشر میشود.
سوم؛ حاج قاسم ما در عرصه فرهنگی هم نگاهی جامع و فعال داشت. دایره انقلاب اسلامی را بسیار وسیعتر از کوتهنظران تندرو و کندرو میدید و برای جذب حداکثری مسیرها را انتخاب میکرد که پیشتر در سیره بزرگانی چون امام و رهبری قابل مشاهده بود. عبارت ماندگار آن دختر کمحجاب دختر من و شماست حکایت از همین نگاه جامع دارد و روایتهای متعددی که نشان میدهد در هر لحظه مانع دفع افراد بهویژه جوانها بوده، مصادیق دیگری از این موضوع است.
هرچند اگر بخواهیم ادامه دهیم دهها و شاید صدها نمونه و مورد دیگر از سیره سردارسلیمانی برای الگوگیری قابل ذکر است اما بهطور خلاصه میتوان گفت که نگاه کلان حاجقاسم عبور از دوقطبیهای کاذب برای اولویت دادن به خدمت و حمایت از مردم بود. او خدمت به مردم را در مسیر تامین امنیت و نهایتا مبارزه با آمریکا میدید و این راه را برای ساقط کردن ظالم و مستکبر انتخاب کرده بود. این البته همان مسیری است که رهبر معظم انقلاب بارها و بارها بر آن تاکید کرده و گفتهاند: «هر که میخواهد با آمریکا مبارزه کند باید به این مردم خدمت کند، بزرگترین مبارزه با آمریکا خدمت به مردم است.»
یک سال بعد از شهادت سردار چه کردیم؟
با توصیفی که اشاره کردیم شاید امروز و در سالگرد شهادت یک الگوی واقعی برای مدیران و مسئولان کشور باید ببینید و بپرسیم که واقعا در این سال گذشته چه کردیم؟ بعد از آن واقعه 16 دیماه که اتمام حجتی برای همه مسئولان کشور بود آیا مدیران و کارگزاران و فعالان سیاسی و اجتماعی کشور توانستهاند از سردار سلیمانی بهعنوان یک مسئول تراز الگو برداشته و مشابه او برای کاهش شکافهای اجتماعی و از بین رفتن دوقطبیهای کاذب که همگی به ضرر جامعه است قدم بردارند؟بیایید یکی دو نمونه را بررسی کنیم. دقیقا یک ماهونیم بعد از ترور سردار و تشییع تاریخساز وی، در کشور انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار شد، انتخاباتی که مهمترین مشخصه آن مشارکت کمتر از 50درصدی مردم بود. صرفنظر از کرونا که بالاخره تاثیراتی در این میزان مشارکت داشت، نحوه فعالیت و کنشهای سیاسیون کشور بود که باعث شد چنین اتفاقی رقم بخورد؛ چراکه مردم نزد خود چنین حساب و کتابی داشتند که به کدام فرد یا ایده باید رای دهیم که بتواند تحولی در وضع کنونی ایجاد کند. آیا اینچنین نیست که مردم در انتخابات گذشته دنبال مشابههای سردار سلیمانی میگشتند، دنبال کسانی که نشانههایی از عدالتخواهی و آزادیطلبی در کارنامه داشته باشند و رسیدگی به مردم و خدمت به آنها را بر هر مساله دیگری دارای اولویت بدانند؟ به نظر میرسد که همینطور است و مردم چراغ انداختهاند تا میان کسانی که ادعای اداره کشور را دارند چنین فردی را بیابند.
این وضعیت البته نهتنها در انتخابات مجلس در اسفند گذشته که در باقی مقاطع یک سال گذشته هم قابل مشاهده است، در چندین و چند اتفاق مهم مانند مصوبات مجلس و دولت یا مواجهه و تعامل این دو با هم که نیازی به توضیح نیست و معلوم است که چه اتفاقی افتاده و آیا میزان رضایتمندی مردم بیشتر شده یا کمتر. این موضوعات البته به انتخابات سال آینده که آن هم بسیار سرنوشتساز پیشبینی میشود، بهخوبی قابل تعمیم است. در انتخابات 1400 هم قاعدتا مردم الگوی شکل گرفته توسط حاجقاسم را در نظر میگیرند و تکتک افراد را با آن میسنجند. از اینرو مشخصا میتوان گفت که مادامی میتوان یک مدیر تراز در انقلاب اسلامی و ایران بود که مشابه حاجقاسم سلیمانی رفتار کرد و این تنها و یگانه راه پرکردن شکاف اجتماعی و تامین امنیت و استقلال کشور در همه وجوه و ابعاد است.
اصل در نظام اسلامی این است که همه مسئولان، قاسم سلیمانی یا شبیه او باشند
محمدباقر خرمشاد، جامعهشناس و عضو هیاتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با «فرهیختگان» به بررسی بستر و اثرات تشییع میلیونی حاجقاسم سلیمانی در دیماه سال گذشته و بازتابهای آن در جامعه ایرانی پرداخت که در ادامه مشروح آن را میخوانید.با توجه به اینکه تشییع حاجقاسم یک تشییع تاریخی و میلیونی و در تاریخ ایران بعد از رحلت حضرت امام(ره) بیسابقه بود، از منظر مردم و حاکمیت این موضوع را چطور تحلیل میکنید؟
باید چرایی حضور گسترده را که در آن همه اقشار مردم شرکت کردند و تقریبا هیچ گروه و طبقهای نبود که در این تشییع شرکت نکرده باشد را در وجه اشتراکی که در ذهن همه مردم قرار داشت، جستوجو کرد. این وجه اشتراک باعث تحریک و تهییج مردم به حضور در این مراسم شد.شلیک آمریکاییها نه به حاجقاسم بلکه به غرور ملی ایرانیان بود و قدرت زیادی را آزاد کرد؛ یکی از این وجوه این بود که شهید سلیمانی تبدیل به نماد و سمبل غرور ملی ایرانیان شده بود، خصوصا ایرانیهایی که بهواسطه تحریمهای ظالمانه ایالات متحده آمریکا تحت فشار شدیدی قرار داشتند و ترور ناجوانمردانه را شلیک آمریکاییها نه به حاجقاسم بلکه به غرور ملی ایرانیان میدانستند، چراکه معمولا توصیه میشود وقتی با یکی مقابله و رقابت میکنید بدانید که انتهای آستانه تحمل او غرور است و هر چیزی را میشکنید بشکنید ولی اگر به غرور ملی تعرض داشته باشید باعث آزادسازی نیروها و توان پنهان و نانوشته و ناگفته آنها میشوید و رقیب و دشمن را در شرایط قدرتی قرار میدهد که چهبسا قابل تصور نبوده است.
ترور حاجقاسم توسط آمریکا شلیک به آحاد مردم ایران بود
درمورد شهید سلیمانی نیز این اتفاق افتاد، چراکه او تجسم و سمبل و نماد غرور ملی بود، وقتی توسط آمریکاییها بعد از تحریمهای ظالمانهای که علیه ملت ایران داشتند، ترور شد و به شهادت رسید این امر شلیک به آحاد مردم و همه افراد ملت ایران بود و از این رو ملت ایران برای دفاع از دستاوردهای حاجقاسم و توانمندیهای ملی بهیکباره برخاستند و بهنوعی این تشییعجنازه پاسخ محکمی به طرفی بود که این غرور ملی را مورد تهاجم قرار داد و شکسته بود. لذا این برخاستن برای تکریم نماد و سمبل غرور ملی محسوب میشد.از لحاظ شخصیت شهید سلیمانی چطور میتوان این موضوع را تحلیل کرد؟
در این زمینه میتوانیم به قرآن مراجعه کنیم و ببینیم قرآن کریم در این زمینه چه پاسخی دارد. علت مشارکت چند ده میلیونی مردم در این مراسم این است که مردم ایران میخواستند بگویند حاجقاسم را دوست دارند. اگر به قرآن مراجعه کنیم میگوید چه کسانی محبوب دلها میشوند. در قرآن آمده است آنهایی محبوب دلها میشوند که عمل صالح انجام داده باشند. در سوره مریم آیه 96 میفرماید: «آنهایی که به خدا ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و یا نیکوکار شدند خداوند رحمان آنها را درنظر خلق و حق محبوب میگرداند.»مردم با حضور تاریخی خود محبوب بودن حاجقاسم سلیمانی را به رخ کشیدند، لذا تشییع چند میلیونی حاجقاسم نشان میداد او محبوب بود و به باور مردم یک فرد بسیار با ایمان و نیکوکار را دشمن هدف گرفته بود، بنابراین به پاس خدمات این فرد بسیار مومن و نیکوکار مردم با این حضور دوستداشتن خود و محبوببودن حاجقاسم سلیمانی را به رخ کشیدند.
به شخصیت حاجقاسم اشاره کردید، ایشان شخصیتی فراجناحی داشتند و همه طیفهای مردم و سیاسی از اصولگرا تا اصلاحطلب در تشییع ایشان حضور داشتند. با توجه به اینکه این تشییع چندده میلیونی بعد از وقایع آبانماه اتفاق افتاد و بسیاری گمان میکردند بین مردم و حاکمیت انشقاق ایجاد شده است، اما بدرقه حاجقاسم نشان داد، این به ناکارآمدی مسئولان بازمیگردد، نظر شما چیست؟
تصور دشمن در اینکه در یک چنین مقطع تاریخیای اقدام به این عمل کرد مبتنیبر این تحلیل بود که فشار حداکثری آنها باعث شورش فقرا و تهیدستان در حاشیههای شهرهای بزرگ همانند تهران، کرج و شیراز شده و فکر میکرد این فشار اقتصادی و تظاهرات حکایت از این دارد که نظام هیچ پایگاه مردمی ندارد لذا کسانی که منصوب به نظام هستند را ترور کرد تا تیر خلاصی بر جمهوری اسلامی ایران باشد درحالیکه این امر نشان میداد دشمن بهخوبی نه مردم ایران و نه بخش قابل توجهی از کارگزاران جمهوری اسلامی ایران را نشناخته است و به همین جهت این تشییع باشکوه چه برای داخل ایران و چه برای بیرون از ایران بسیار غافلگیرکننده بود.حاجقاسم صاحب نگاه «عارفانه جهادی» بود
علت دیگری که میتوان بیان کرد این بود که حاجقاسم از نسل اول انقلابی بود که کماکان بر ارزشها و پیمان اولیهای که اصول و ارزشهای اول انقلاب بود، وفادار ماند، خصوصا این اتفاق برای کسانی که در جبهه جنگ بودند و در دفاع مقدس حضور داشتند و مقداری روحیه عرفانی داشتند باعث میشد با نگاه عرفانی انسانهایی دوستداشتنی باشند و برای حاجقاسم نیز همینطور بود و برای همه هموطنان قابل احترام بودند.نگاه حاجقاسم نتیجه نگاه عارفانه او به هستی، جهان و انسان بود. به نحوی این نوع نگاه حاجقاسم وامدار و معلول و نتیجه نگاه عارفانه او به هستی، جهان و انسان بود. این نگاه عارفانه خود یکی از محصولات سالیان دفاع مقدس بود که من از آن بهعنوان نگاه «عارفانه جهادی» یاد میکنم. عرفان جهادی در خودسازی عارف سالک یکی از مسیرهایی طی شده با مردم بودن و در خدمت مردم بودن است و یعنی آن سیر من الخلق الی الحق را بسیار غلیظ میدید.
زمانی که حاجقاسم فرمانده لشکر بود در عین فرماندهی مهمات پیاده میکرد، جارو میزد، آب بین رزمندگان توزیع میکرد. این خصلت فرماندهان بزرگ بود که از مسیر خدمت به خلق صعود به سمت حق را تجربه میکردند و حاجقاسم یکی از شاگرداولهای مکتب عرفان جهادی بود که این مکتب هم از محصولات انقلاب اسلامی و از محصولات دفاع مقدس محسوب میشود. این نگاه عرفانی او باعث میشد او خالصانه، بدون ریا و تزویر در خدمت خلق باشد و چون خالصانه بود امواج معنوی که از او دریافت میکردند، توسط مردم جذب میشد و آنچه از مردم فرستاده میشد در قلب عارف او جذب و دریافت میشد و این رابطه دوسویهای را ایجاد کرد.
عرفا در تاریخ اینچنین دوستداشتنی و مورد احترام قاطبه مردم بودند و در گذشته نیز اینچنین بوده و از اینرو درمورد حاجقاسم هم همینطور بود. البته فرق ایشان این بود که عرفان او جهادی بود و این با اخلاص درخدمت مردم بودن چندین برابر خود را بروز میداد.
این خدمت به خلق اگر معیار ما باشد میتوان ادعا کرد این رفتار میتواند شکاف فعلی بین مردم و مسئولان را از بین ببرد، بهویژه اینکه باید در خرداد 1400 دست به انتخاب بزنند و از سوی دیگر نشان دادند مسئول مطلوب آنها شخصی در تراز حاجقاسم است.
اساسا انقلابها زمانی اتفاق میافتند که شکاف بین مردم و نظام حاکم آن قدر زیاد میشود که حاکمیت نمیتواند این شکاف را پر کند و مردم درصدد برمیآیند آن حاکمان را براندازند و حاکمان جدیدی بهجای آن بنشانند که این شکاف بین خود آنها و دیگران نباشد. در جریان انقلاب اسلامی 1357 نیز این اتفاق افتاد و مردم و رهبری آن یعنی حضرت امام در سال 42 فرمودند «من میخواهم شما شاه این مملکت باشید، نه نوکر اجانب»؛ اما شاه این حرفها را نشنید و آنقدر شکاف بین او و مردم زیاد شد که مردم قیام کردند و سران نظام سیاسی را برانداختند و افرادی از جنس خود را به قدرت رساندند.در نتیجه اوایل انقلاب کمترین فاصله و شکاف بین مردم و مسئولان وجود دارد و درمورد انقلاب ما هم همینطور بود. به این جهت سمبلهایی همچون شهید رجایی، شهید باهنر، شهید بهشتی و حتی دکتر عباس شیبانی از جنس مردم بودند و فاصلهای بین آنها و مردم نبود. تا زمانی که مسئولان اینچنین و بهنوعی همچون قاسم سلیمانی بودند یا بهعبارت دیگر قاسم سلیمانی بهعنوان جوان آن روزگار ادامهدهنده این نسل از مسئولان بود، شکاف اینچنینی وجود نداشت، ولی متاسفانه انقلاب ما هم دچار آفت شد و بهتدریج این شکاف و فاصله بین مردم و مسئولان زیاد شد.
اصل در نظام اسلامی این است که همه مسئولان قاسم سلیمانی یا شبیه او باشند. یعنی اصل در نظام اسلامی این است که همه مسئولان قاسم سلیمانی یا شبیه او باشند و درنتیجه اگر خلاف این است او استثنا بر اصل است نه اینکه اصل بر این باشد که مردم و مسئولان طوری باشند که بین آنها شکاف باشد و اگر قاسم سلیمانی پیدا شد ما تعجب کنیم.
باید از کم بودن قاسم سلیمانی در بین مسئولان تعجب کرد، اساسا انقلاب بر این پایه استوار بود که فاصله بین مردم و مسئولان نباشد و این فاصله چون در رژیم قبل زیاد بود مردم انقلاب کردند. لذا یکی از راههای پایداری انقلاب اسلامی و تداوم انقلاب اسلامی بازگشت به همین اصل اولیه و تبدیل شدن و برآمدن مسئولانی از جنس مردم است که فاصله بین آنها زیاد نباشد تا مثل حاجقاسم سلیمانی مردم آنها را بر دل و دیده خود بنهند.
منبع: فرهیختگان