ویرایش عکس آذرماه 98
راسخون : محمدرضا بایرامی در نشست نقد رمان قیدار در حوزه هنری با اشاره به خلق این رمان بر پایه یک شخصیت سفید و نه خاکستری گفت: اینطور نوشتن از یک شخصیت باعث میشود که قدرت نویسنده در انجام کارش ضعیف شود و به سمت قصهنویسی حرکت کند.
به گزارش راسخون به نقل از خبرنگار مهر، نشست نقد رمان قیدار نوشته رضا امیرخانی عصر روز دوشنبه 22 خرداد در حاشیه کارگاه قصه حسین فتاحی در تالار اوستای حوزه هنری برگزار شد.
در این نشست که بیشتر وقت آن به سوال و جواب میان شاگردان حسین فتاحی و نقدهای آنها به شیوه نوشتن این رمان اختصاص داشت، حسین فتاحی در سخنانی با اشاره به پیشینه ادبیات پهلوانی در ایران گفت: امیرخانی در رمان خود به نوعی به دنبال زنده کردن عیّاری است و با حسرت از موقعیتی صحبت میکند که اگر توسط سیاستمداران از بین نمیرفت میتوانست موجب حل مشکلات فراوانی در جامعه ما شود.
وی افزود: مرام و مسلک قیدار در این رمان یک ایده است که به نظر من بسیار ایدهآلیستی ارائه شده است. این نوع از روایت در فرهنگ ایران بسیار دیده شده و بسیار ریشهدار است. به نظر من امیرخانی حس کرده است که ایدهپردازی او میتواند جامعه پیرامونش را اصلاح کند و برای همین منظور این حوادث و واکنشهای مربوط به آن را در زندگی قیدار خلق میکند.
فتاحی ادامه داد: فرم داستان باید با ایده آن هماهنگی داشته باشد و به نظرم نکته اصلی در مواجهه با قیدار نیز فرم روایت آن است، اینکه بدانیم امیرخانی قصه نوشته است و یا به دنبال خلق افسانه و اسطوره بوده است.
این نویسنده افزود: شاید گفته شود که قیدار به دنبال خلق دنیای آرمانی خودش بوده است اما به نظر من قیدار تنها به فکر خلق دنیای آرمانی خودش بوده است. امیرخانی و آدمهای قصه او همگی به نوعی مرام دارند و اگر تیپهای روایت داستانی از آنها را کنار بگذاریم همه آنها به نوعی قیدار هستند که اسامی مختلفی را انتخاب کردهاند به همین خاطر به نظر میرسد که او در این اثر به سمت نوعی قصهگویی حرکت کرده است. قصهگویی که در آن شخصیتها همگی مانند هم هستند و نمیتوان از حیث حضور میان آنها و ادبیات آنها تفاوتی قائل شد.
محمدرضا بایرامی از دیگر میهمانان این نشست نیز بنا به درخواست فتاحی دقایقی درباره این رمان به صحبت پرداخت.
وی با اشاره به اینکه در آثاری از امیرخانی که وی موفق به خوانش آنها شده خلق شخصیتهای تازه را به وضوح دیده است گفت: امیرخانی در رمانهایی مانند ارمیا، من او ، بی وتن و حتی قیدار به دبنال خلق شخصیتهیی بوده که هر کدام از آنها به تدریح به ادبیات او افزوده شدهاند. شخصیت وابسته و سرگشته امریا و یا شخصیت خشایار در «بی وتن» و یا درویش مصطفی در «من او». به نظر من در همه این شخصیتها نوعی تناقض دیده میشود که در قیدار این موضوع خوب از آب در نیامده است.
بایرامی افزود: نویسنده در قیدار خود را در عرصهای وارد کرده است که به نوعی شبیه به یک ورطه است. آدمهای او در این رمان انسانهای خاکستری ندارد و همه آنها را سفید روایت میکند. اینطور نوشتن از یک شخصیت باعث میشود که قدرت نویسنده در انجام کارش ضعیف شود و به سمت قصهنویسی حرکت کند.
وی با تمجید از جسارت امیرخانی در خلق چنین شخصیتی گفت: من خودم در موارد بسیاری در تعجب میماندم که قیدار آیا میتواند وجود داشته باشد یا نه؟ او مثل سایهای میماند و میرود چون به هرشکل اینطور نوشتن مانعهایی دارد که اکثر نویسندگان از ورود به آن ابا دارند./7432
شما می توانید آخرین اخبارایران و جهان رادر"واحداخبارواطلاع رسانی راسخون"مشاهده نمایید.