0
مسیر جاری :
گر بپرسد کسي که: هر دو جهان اوحدی مراغه ای

گر بپرسد کسي که: هر دو جهان

گر بپرسد کسي که: هر دو جهان شاعر : اوحدي مراغه اي گفته‌اي کندر آدميست نهان گر بپرسد کسي که: هر دو جهان کردي از هر يکي بياني چند برشمردي از آن نشاني چند که جهان دارد...
چون شوي آنچنان که ميبايي اوحدی مراغه ای

چون شوي آنچنان که ميبايي

چون شوي آنچنان که ميبايي شاعر : اوحدي مراغه اي چون تو با خويشتن نمييي؟ چون شوي آنچنان که ميبايي تا مگر خويش را بداني تو نظري کن درين معاني تو به چه زحمت به بارت آوردند؟...
نفس نطقيست، بي‌زبان گوياست اوحدی مراغه ای

نفس نطقيست، بي‌زبان گوياست

نفس نطقيست، بي‌زبان گوياست شاعر : اوحدي مراغه اي اين بداند کسي که او جوياست نفس نطقيست، بي‌زبان گوياست در دهن زوق و در قدم رفتار در بصر نور و در زبان گفتار به ره فکر...
ميکشد چرخ ازين زمين و بحار اوحدی مراغه ای

ميکشد چرخ ازين زمين و بحار

ميکشد چرخ ازين زمين و بحار شاعر : اوحدي مراغه اي به تف مهر گونه گونه بخار ميکشد چرخ ازين زمين و بحار جنبش و اضطراب و شور کند بر هوا چون بخار زور کند لقب آن هواي جنبان...
چيست گيتي؟ سراي محنت و غم اوحدی مراغه ای

چيست گيتي؟ سراي محنت و غم

چيست گيتي؟ سراي محنت و غم شاعر : اوحدي مراغه اي زحمت او فزون و راحت کم چيست گيتي؟ سراي محنت و غم فلک اندر کمين محنت تست تا شب آخرين و روز نخست نفس را بر شعور اين کن...
باشدش کار از اول پايه اوحدی مراغه ای

باشدش کار از اول پايه

باشدش کار از اول پايه شاعر : اوحدي مراغه اي طلب شير و جستن دايه باشدش کار از اول پايه گاه صبرش دهند و گاهي شهد گه به دوشش کشند و گاه به مهد در دگر گونه گير و دار آيد...
امتزاج اين دو روح را با هم اوحدی مراغه ای

امتزاج اين دو روح را با هم

امتزاج اين دو روح را با هم شاعر : اوحدي مراغه اي چونکه در اعتدال شد محکم امتزاج اين دو روح را با هم سايه‌ي نور چون بدان انداخت نفس دانا بدان تعلق ساخت شد به قامت ز...
باز چون در مزاج اين ارکان اوحدی مراغه ای

باز چون در مزاج اين ارکان

باز چون در مزاج اين ارکان شاعر : اوحدي مراغه اي متضاعف شد اعتدال و توان باز چون در مزاج اين ارکان مدد روح رستنيها داد قوت و حس و جنبش به مراد بر حيات و روش سواري يافت...
وين چهار آخشيج را به درست اوحدی مراغه ای

وين چهار آخشيج را به درست

وين چهار آخشيج را به درست شاعر : اوحدي مراغه اي چون پديد آمد امتزاجي رست وين چهار آخشيج را به درست جنبش راست کار ايشان شد نفس روينده رام ايشان شد هشت قوت به خادمي...
جرم خورشيد گرد پيکر خاک اوحدی مراغه ای

جرم خورشيد گرد پيکر خاک

جرم خورشيد گرد پيکر خاک شاعر : اوحدي مراغه اي مدتي چون بگشت با افلاک جرم خورشيد گرد پيکر خاک تبش اندر دو گانه يافته شد آب و خاکش ز عکس تافته شد که دو روحند و در هوا...