مسیر جاری :
در سر و سراي خود نگذاشتم الاالله
در سر و سراي خود نگذاشتم الاالله شاعر : اوحدي مراغه اي وندر دل وراي خود نگذاشتم الاالله در سر و سراي خود نگذاشتم الاالله وز خار به جاي خود نگذاشتم الاالله از غير به جاي...
دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله
دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله شاعر : اوحدي مراغه اي گل را قبول کم شد زان روي همچو لاله دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله ماه چهارده شب، حور دو هفت ساله بس غصه داد...
چمن پر گهر شد ز باران ژاله
چمن پر گهر شد ز باران ژاله شاعر : اوحدي مراغه اي زمين پر کواکب ز ياقوت لاله چمن پر گهر شد ز باران ژاله ز سنبل بر افگند سوسن کلاله ز شبنم فرو هشت نسرين حمايل ز سيماب...
ماييم و خراباتي پر بادهي جوشيده
ماييم و خراباتي پر بادهي جوشيده شاعر : اوحدي مراغه اي جز رند خراباتي آن باده ننوشيده ماييم و خراباتي پر بادهي جوشيده خوبان طرب سازش رخسار نپوشيده رندان سر افرازش دستار...
اي بر فلک از رخ علم نور کشيده
اي بر فلک از رخ علم نور کشيده شاعر : اوحدي مراغه اي زلف تو قلم در شب ديجور کشيده اي بر فلک از رخ علم نور کشيده صد سرمه در آن نرگس،مخمور کشيده حسن از اثر مستي و ناخفتن...
مينالم ازين کار به سامان نرسيده
مينالم ازين کار به سامان نرسيده شاعر : اوحدي مراغه اي وين درد جگر سوز به درمان نرسيده مينالم ازين کار به سامان نرسيده بر سينهي اين کشتهي پيکان نرسيده جانا، سخنست...
نواي عشق بلبل را دلي بايد بلا ديده
نواي عشق بلبل را دلي بايد بلا ديده شاعر : اوحدي مراغه اي ز سوز و آه خود بسيار سرد و گرمها ديده نواي عشق بلبل را دلي بايد بلا ديده رموز عشق بازي را ز روي مهر واديده طريق...
اي داده روي خوب تو از حسن داد ديده
اي داده روي خوب تو از حسن داد ديده شاعر : اوحدي مراغه اي ايزد ز آفرين فراوانت آفريده اي داده روي خوب تو از حسن داد ديده بسيار در فراز و نشيب جهان دويده چون ذره در هواي...
عاشقان درد کش را دردي ميخانه ده
عاشقان درد کش را دردي ميخانه ده شاعر : اوحدي مراغه اي از قدح کاري نيايد، بعد ازين پيمانه ده عاشقان درد کش را دردي ميخانه ده بادهاي گر ميدهي، بر ياد آن جانانه ده جان...
اي مردگان، کجاييد؟ اينک مسيح زنده
اي مردگان، کجاييد؟ اينک مسيح زنده شاعر : اوحدي مراغه اي هر دم لبش حياتي در مردهاي دمنده اي مردگان، کجاييد؟ اينک مسيح زنده ناقوس او خروشي در آسمان فگنده زنار او کمندي...