اي بر فلک از رخ علم نور کشيده اي بر فلک از رخ علم نور کشيدهشاعر : اوحدي مراغه اي زلف تو قلم در شب ديجور کشيدهاي بر فلک از رخ علم نور کشيدهصد سرمه در آن نرگس،مخمور کشيدهحسن از اثر مستي و ناخفتن دوشتاز غاليه بر صفحهي کافور کشيدهخط تو بر آن روي چو خورشيد هلاليستخط در ورق زادهي زنبور کشيدهگفتار تو زنبور زبان از شکرينيخود را تو زما بيسببي دور کشيدهما از ره دور آمده نزديک تو وانگاهخون از جگر عاشق محرور کشيدهانديشهي وصل تو بسر نشتر سوداگرد تو ز ماتمزدگان سور کشيدهاز بس که بکشتي به جفا خسته دلان راهم سرو سهي برده و هم حور کشيدهبارت ز دل و ديده و نازت به سر و چشمداغ ستمت بر دل رنجور کشيدهاز عشق تو چون اوحدي امروز جهاني